eitaa logo
گلزار ادبیات
7.3هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
241 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) استفاده از مطالب، با درج لینک. کانال‌سوم: #سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان https://eitaa.com/sokhananebozorgan2 کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
یار دیرینه غزلی از فریدون تَوَلّلی معرفت نیست در این معرفت‌آموختگان ای خوشا دولتِ دیدارِ دل‌افروختگان دلم از صحبتِ این چرب‌زبانان بگرفت بعد از این، دستِ من و دامنِ لب‌دوختگان عاقبت، بر سرِ بازارِ فریبم بفروخت ناجوانمردیِ این عاقبت‌اندوختگان... یار دیرینه چنان خاطرم از کینه بسوخت که بنالید به حالم، دل کین‌توختگان خوش بخندید رفیقان که در این صبحِ مراد کهنه شد قصّه‌ی ما تا به سَحَر‌سوختگان بر کران بیکران، ص ۳۵۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک رباعی طنز در مورد پول‌چای😂😂😂 هر جا که روی برای حل کردن کار گویند که از برایشان چای بیار فهمیدی اگر، کار تو گردد انجام گر نابلدی، برو بیا پانصد بار طنزنامه‌ی ۱۴۰۰، ص ۲۵۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از بوستان سعدی یکی روستایی، سَقَط شد خرش عَلَم کرد بر تاکِ بستان سرش جهاندیده پیری بر او برگذشت چنین گفت خندان به ناطورِ دشت: مپندار جانِ پدر کاین حِمار کند دفع، چشمِ بد از کشتزار که این دفعِ چوب از سر و گوش خویش نمی‌کرد تا ناتوان مُرد و ریش چه داند طبیب از کسی رنج بُرد؟ که بیچاره خواهد خود از رنج مُرد کلیات سعدی، بوستان، باب پنجم در رضا، ص ۳۲۶. لغات: سقط شد: مُرد. علم کرد: افراشت، آویزان کرد. ناطور: باغبان، دهقان. حمار: الاغ. ریش: مجروح، آزرده. چه داند: چگونه می‌تواند. بردنِ رنج: رفع بیماری، درمان کردن. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303 َ
حکایتی در نگاه داشتنِ اسرار الهی از اسرار التوحید محمد بن مُنَوَّر روزی یکی به نزدیک شیخ ما آمد و گفت: آمده‌ام تا از اَسرار حق، چیزی با من بگویی. شیخ گفت: باز گرد تا فردا باز آیی. آن مرد برفت. شیخ بفرمود تا آن روز، موشی بگرفتند و در حُقّه‌ای کردند و سرِ آن حقّه محکم کردند. دیگر روز، آن مرد باز آمد. گفت: ای شیخ، آن چه دی وعده کرده‌ای، بگوی. شیخ بفرمود تا حقّه به وی دادند و گفت: زنهار! تا سرِ این حقّه باز نکنی. آن مرد بستد و برفت. چون با خانه شد، سودای آنش بگرفت که آیا در این حفّه چه سرّ است؟ بسیار جهد کرد که خویشتن را نگاه دارد. صبرش نبود. سرِ حقّه باز کرد. موش بیرون جست و برفت. آن مرد، پیش آمد و گفت: ای شیخ، من از تو سِرّ خدای تعالی خواستم، تو موشی در حقّه‌ای به من دادی! شیخ گفت: ای درویش، ما موشی در حقّه به تو دادیم، تو پنهان نتوانستی داشت؛ سِرّ حق - سبحانه و تعالی - بگوییم، چگونه نگاه توانی داشت؟ لغات: شیخ: منظور ابوسعید ابوالخیر عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری است. حقّه: قوطی. دی: دیروز. زنهار: آگاه باش، بپرهیز. بستد: گرفت. سودا: فکر، خیال. گلبانگ سربلندی، ص ۱۵۵ و ۱۵۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرموده‌اند: مومن، نه ستمگر است و نه گنهکار. غرر الحکم، ج ۱ ، ص ۵۰. (ع) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیده‌ای از مثلهای فارسی ۱ - خانه‌ی بی‌زن، به گورستان مانَد. ۲ - خانه‌ی دروغگو آتش گرفت؛ هیچ کس باور نداشت. ۳ - خانه‌ی ظالم، به آه مظلوم خراب است. ۴ - خبری که دانی دل بیازارد، تو خاموش تا دیگری بیارد.(سعدی) ۵ - خدا، از حقّ خود می‌گذرد؛ از حقّ الناس نمی‌گذرد. ۶ - خدا، این چشم را به آن چشم محتاج نکند. ۷ - خدا، به آدم روزی می‌دهد؛ اما نان را با زنبیل از آسمان نمی‌فرستد. ۸ - خدا، حقّ بُز بی‌شاخ را به بُزِ شاخدار وانمی‌گذارد. ۹ - خدا، سرما را به قدر بالاپوش می‌دهد. ۱۰ - خدا، مار را شناخت که برایش پا نگذاشت. دوازده هزار مثل فارسی، دکتر شکورزاده، ص ۴۳۳، ۴۳۵، ۴۳۷، ۴۳۸، ۴۴۰، ۴۴۳ و ۴۴۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
مختصری از سوال و جوابهای گلشن راز شبستری سوال: وصال ممکن و واجب به هم چیست؟ حدیث قُرب و بُعد و بیش و کم چیست؟ جواب: ز من بشنو حدیثِ بی‌کم و بیش ز نزدیکی، تو دور افتادی از خویش چو هستی را ظهوری در عدم شد از آن جا قُرب و بُعد و بیش و کم شد قریب آن است کاو را رَشّ نور است بعید آن نیستی، کز هست دور است اگر نوری ز خود در تو رسانَد تو را از هستی خود وارهانَد چه حاصل مر تو را زین بود و نابود؟ کزو گاهیت خوف و گه رجا بود نترسد زو کسی کاو را شناسد که طفل از سایه‌ی خود می‌هراسد نمانَد خوف اگر گردی روانه نخواهد اسبِ تازی، تازیانه تو را از آتش دوزخ چه باک است؟ که از هستی، تن و جان تو پاک است نکات: حدیث: سخن. نزدیکی: منظور نزدیکی به خداوند است که نزدیکی بیش از اندازه به او، سبب عدم شناخت و ادراک است. رش: درخشش و تابش. اشاره است به حدیث معروفی که ترجمه‌اش چنین است: خدای تعالی، خلق را در تاریکی آفرید؛ سپس از نورش بر آنان پاشید؛ پس هر کس که این نور به او رسید، هدایت یافت. ... هستی: منظور هستیِ مادی و مَجازی است. تازی: تازنده. رازهایی از گلشن راز، ص ۵۵ و ۱۵۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303