داستان کوتاه📚📚📚
اسبسوار و مرد فلج
اسبسواری، مرد فلجی را سر راه خود دید که از او کمک میخواست. مرد سوار، دلش به حال او رحم آمد. از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و بر اسب نشاند تا او را به مقصدش برساند.
مرد فلج، بر اسب که نشست، دهنهی اسب را کشید و گفت: من اسب را بردم و با اسب گریخت؛ اما پیش از آن که از صدارَس دور شود، مرد سوار در پی او فریاد زد: تو، تنها اسب را نبردی؛ جوانمردی را هم بردی. اسب، برای تو؛ اما گوش کن ببین چه میگویم.
مرد فلج، اسب را نگه داشت. مرد سوار گفت: هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی؛ چون از این میترسم که دیگر هیچ سواری، به پیادهای رحم نکند.
ادبیات داستانی، میرصادقی، ص ۳۲۹ و ۳۳۰.
#داستان_کوتاه
#اسبسوار
#مرد_فلج
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک رباعی از خاقانی🦋🦋🦋
سوزی که در آسمان نگنجد، دارم
وان ناله که در دهان نگنجد، دارم
گفتی: ز جهان چه غصّه داری آخر؟
آن غصّه که در جهان نگنجد، دارم
شرح دیوان خاقانی، ج ۵، ص ۲۸۰۲.
#خاقانی
#شرح_دیوان_خاقانی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بنفشه
بیتی از سعید بیابانکی
بیا بنفشه بکاریم دسته دسته کبود
برای باغچههایی که بی بهار شدند
دو قدم مانده به گل، ص ۱۳.
#بنفشه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمودند:
مومن، اجازه ندارد خود را سیر کند؛ در حالی که همسایهاش، با گرسنگی به سر میبَرَد.
نهج الفصاحه، ص ۵۲۹.
#مومن
#همسایه
#گرسنگی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گزیدهای از مثلهای فارسی🌹🌹🌹
۱ - صبر، تلخ آمد؛ ولیکن عاقبت
میوهی شیرین دهد پُر منفعت
(مولوی)
۲ - صبر و ظفر، هر دو دوستانِ قدیمند
بر اثر صبر، نوبت ظفر آید
(حافظ)
۳ - صدای پول، از صدای پَرِ جبرئیل ، خوشنواتر است.
۴ - صدقه، پیش از آن که به نیازمند برسد، به دست خدا میرسد.
۵ - ضامن، یا دست به کیسه است، یا دست به یقه.
دوازده هزار مثل فارسی، دکتر شکورزاده، ص ۶۸۷، ۶۸۸، ۶۹۰، ۶۹۴ و ۶۹۸.
#مثل_فارسی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نومید مشو☘☘☘
از مولوی
نومید مشو جانا، کاومید پدید آمد
اومیدِ همه جانها، از غیب رسید، آمد
نومید مشو گرچه، مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را، بر چرخ کشید، آمد...
ای شب به سحر برده، در یا رب و یا رب تو
آن یا رب و یا رب را، رحمت بشنید، آمد...
در عشق زنده بودن، گزیدهی غزلیات شمس، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۴۵.
#امید
#مولوی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
کودکیها
از قیصر امینپور
باد بازیگوش
بادبادک را
بادبادک
دست کودک را
هر طرف میبرد
کودکیهایم
با نخی نازک به دست باد
آویزان!
مجموعهی کامل اشعار قیصر امینپور،چاپ یازدهم، انتشارات مروارید، ۱۳۹۳، ص ۱۸.
#کودکی
#بادبادک
#قیصر_امینپور
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاهِ کوتاه💐💐💐
برگردیم
شب بود. با دوستش روی پلّهی جلوی ساختمان نشسته بودند. به دختری که در آن تاریکی، از سر کوچه میآمد، اشاره کرد. بلند شدند و به سمت او رفتند. هنوز چند قدمی جلو نرفته بودند که گفت: برگردیم؛ خواهرمه.
برگردیم، مجموعه داستان کوتاهِ کوتاه، محمد مُبینی، نشر قو،۱۳۹۴، ص ۲۰.
#داستان_کوتاه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303