eitaa logo
گلزار ادبیات
7.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
160 ویدیو
4 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنی از بوستان سعدی گفتار اندر بی‌وفایی دنیا جهان ای پسر، مُلک جاوید نیست ز دنیا، وفاداری امّید نیست نه بر باد رفتی سحرگاه و شام سَریرِ سلیمان علیه السلام؟ به آخر ندیدی که بر باد رفت؟ خُنُک، آن که با دانش و داد رفت کسی زین میان، گوی دولت ربود که در بندِ آسایش خلق بود به کار آمد آن‌ها که برداشتند نه گِرد آوریدند و بگذاشتند لغات: سریر: تخت، تخت پادشاهی. خنک: خوشا. دولت: بخت، اقبال. کلیات سعدی، بوستان، باب اول در عدل و تدبیر و رای، ص ۲۳۶ و ۲۳۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
10238.mp3
297.1K
سخنی از 🌹🌹🌹 گفتار اندر بی‌وفایی دنیا باب اول در عدل و تدبیر و رای خوانش: https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303 🌻🌻🌻
سخنی از بوستان سعدی یتیم‌نوازی پدرمُرده را سایه بر سر فکن غبارش بیفشان و خارش بکن ندانی چه بودش فرومانده سخت بُوَد تازه بی بیخ،* هرگز درخت؟ چو بینی یتیمی سرافکنده پیش مده بوسه بر روی فرزند خویش یتیم ار بگرید، که نازش خَرَد؟ وگر خشم گیرد، که بارش بَرَد؟ اَلا تا نگرید، که عرش عظیم بلرزدهمی چون بگرید یتیم به رحمت بکن آبش از دیده پاک به شفقت* بیفشانش از چهره خاک اگر سایه‌ای خود برفت از سرش تو در سایه‌ی خویشتن پَروَرش *بیخ: ریشه، اصل. *شفقت: مهربانی، دلسوزی. کلیات سعدی، بوستان، باب دوم در احسان، ص۲۵۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از بوستان سعدی بخشش مال بد و نیک را، بذل کن سیم و زر که این، کسب خیر است و آن، دفع شر خُنُک* آن که در صحبت عاقلان بیاموزد اخلاق صاحب‌دلان گرت عقل و رای است و تدبیر و هوش به عزّت کنی پند سعدی به گوش که اغلب درین شیوه دارد مَقال* نه در چشم و زلف و بناگوش و خال *خنک: خوشا. *مقال: سخن. کلیات سعدی، بوستان، باب دوم در احسان، ص ۲۵۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایت عابد و استخوان پوسیده از بوستان سعدی شنیدم که یک بار در حِلّه‌ای* سخن گفت با عابدی، کلّه‌ای که: من فَرّ فرماندهی داشتم به سر بر، کلاهِ مِهی* داشتم سپهرم، مدد کرد و نصرت، وِفاق* گرفتم به بازوی دولت،* عراق طمع کرده بودم که کرمان* خورم که ناگه، بخوردند کرمان،*سرم بکَن پنبه‌ی غفلت از گوشِ هوش که از مُردگان، پندت آید به گوش لفات: 🌺🌺🌺 حلّه، کوی، محله. مِهی: بزرگی. وفاق: موافقت، سازگاری. دولت: بخت، حکومت. کرمان: در مصراع اول: شهر کرمان. کرمان: در مصراع دوم: کِرم‌ها. کلیات سعدی، بوستان، باب اول در عدل و تدبیر و رای، ص ۲۳۲ و ۲۳۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
10232.mp3
296K
حکایت عابد و استخوان پوسیده از 🌹🌹🌹 خوانش: https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303 🌻🌻🌻
سخنی از بوستان سعدی تو با خلق، سَهلی* کن ای نیک‌بخت که فردا نگیرد خدا با تو سخت گر از پا درآید، نمانَد اسیر که افتادگان را بُوَد دستگیر به آزار، فرمان مده بر رَهی* که باشد که افتد به فرماندهی چو تمکین* و جاهت بُوَد بر دوام مکن زور، بر ضعفِ درویشِ عام که افتد که با جاه و تمکین شود چو بیدَق* که ناگاه فَرزین* شود لغات: سهلی: آسان‌گیری. رهی: غلام، چاکر. بیدق: مهره‌ی پیاده در شطرنج. فرزین: مهره‌ی وزیر در شطرنج. 🔵🔵🔵 کلیات سعدی، بوستان، باب دوم در احسان، ص ۲۶۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
کِرم شب‌تاب از بوستان سعدی مگر دیده باشی که در باغ و راغ* بتابد به شب، کرمکی چون چراغ یکی گفتش: ای کرمک شب‌فروز چه بودت که بیرون نیایی به روز؟ ببین کاتشی کرمک خاکزاد جواب از سرِ روشنایی، چه داد که: من، روز و شب، جز به صحرا نی‌ام ولی پیش خورشید، پیدا نی‌ام *راغ: سبزه‌زار. کلیات سعدی، بوستان، باب سوم: در عشق و مستی و شور، ص ۲۹۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایت بایزید بسطامی از بوستان سعدی شنیدم که وقتی، سحرگاه عید ز گرماوِه* آمد برون، بایزید یکی طشت خاکسترش، بی‌خبر فرو ریختند از سرایی* به سر همی‌گفت شولیده* دَستار* و موی کفِ دست، شُکرانه مالان به روی، که: ای نفس، من درخورِ* آتشم به خاکستری، روی در هم کشم؟ لغات: گرماوه: گرمابه، حمام. سرا: خانه. شولیده: ژولیده، درهم و پریشان. دستار: شال سر. درخور: سزاوار. کلیات سعدی، بوستان، باب چهارم: در تواضع، ص ۲۹۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از بوستان سعدی تواضع‌ و بزرگی بزرگان نکردند در خود نگاه خدابینی از خویشتن‌بین مخواه بزرگی، به ناموس* و گفتار نیست بلندی، به دعوی و پندار نیست تواضع، سرِ رفعت افرازدت تکبّر، به خاک اندر اندازدت به گردن فتد سرکش تندخوی بلندیت باید، بلندی مجوی ز مغرور دنیا، ره دین مجوی خدابینی از خویشتن‌بین مجوی گرت جاه باید، مکن چون خَسان به چشم حقارت، نگه در کسان *ناموس: خودپسندی، تکبر. کلیات سعدی، بوستان، باب چهارم: در تواضع، ص ۲۹۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از بوستان سعدی رفیق غایب رفیقی که غایب شد ای نیک‌نام دو چیزست ازو بر رفیقان، حرام: یکی آن که مالش، به باطل خورند دوم آن که نامش به زشتی برند هر آن کُاو بَرَد نام مردم به عار* تو چشمِ نکوگویی از وی مدار که اندر قفای* تو گوید همان که پیش تو گفت از پسِ مردمان کسی پیش من در جهان عاقل است که مشغول خود، وز جهان غافل است لغات: *عار: عیب. *قفا: پشت سر. کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم: در عالم تربیت، ص ۳۵۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303