خلاصهی داستان برزگر و مار از مرزباننامه
📚📚📚
برزگری که از دوستیِ اهلدنیا، دلسرد و ناامید گشته است، مصاحبت ماری را برمیگزیند و در لانهی مار رفته و به او غذا میدهد. تا این که یک روز میبیند مار، از شدت سرما، در گوشهای افتاده است.
مرد، او را برداشته و در توبرهای قرار میدهد و بر گردن خر خود میآویزد تا از گرمای نَفَس خر، جان بگیرد و خود به جستجوی هیزم میرود. وقتی برمیگردد، میبیند که خر، در اثر نیش مار هلاک شده است.
درآمدی بر ادبیات تمثیلی، ۱ - مرزباننامه، امیرحسین تسلیمی، ص ۴۵.
برای اطلاع از اصل متن داستان، رجوع بفرمایید به: تصحیح و شرح مرزباننامه، سعدالدین وَراوینی، عفت کرباسی و دکتر برزگر خالقی، باب دوم، ص ۳۳.
#داستانکوتاه
#مرزباننامه
#شرحمرزباننامه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303