خواهش دنیایی
از قادر طهماسبی
بسته شد باز درِ معبد تنهایی من
باز شد مُشت من و خلوت رویایی من
نگشوده به لب پنجرهای دفتر چشم
بسته شد باز دبستان شکیبایی من
تا به کی باغچهها پای تو پیچند به گِل؟
ای دلِ سوخته، ای لالهی صحرایی من
گفتم: ای دوست، به من حال مناجات ببخش
سخت رنجید از این خواهش دنیایی من
سالها رفت و در این شهر نمیدانم کیست
آشنای من و همسایهی رسوایی من
عشق دیوانه مرا کرد که پیدا نکند
هر کسی راه به میخانهی تنهایی من
پری ستارهها، طهماسبی، ص ۱۵۲.
#خواهشدنیایی
#مناجات
#قادرطهماسبی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آفتاب
از قادر طهماسبی
آفتابا، صبح شد، بیدار شو
چشم بگشا، روز را ایجاب کن
زلفِ افشان را به روی شانه ریز
کاکل البرز را زرتاب کن
از دهانت، آتش خمیازه را
تا دهانِ درّهها پرتاب کن...
پری ستارهها، قادر طهماسبی، ص ۱۱۹.
#آفتاب
#قادرطهماسبی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک سکه پیوند
از قادر طهماسبی(فرید)
با زراندوزان، مرا یک سکه هم پیوند نیست
زرپَرَستم خوان اگر مُشتِ قناعت وا کنم
هر کسی را زین درخت سیب، سهم روشنی است
کم شود یک سیب اگر، من دزد را رسوا کنم...
پری ستارهها، طهماسبی، ص ۱۲۸.
#زراندوزان
#درختسیب
#قادرطهماسبی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یوسف درد
از قادر طهماسبی
یوسف دردم، فروشی نیست، حتی با بهشت
زاهدم خوانید اگر من فکر این سودا کنم
سودا: معامله.
پری ستارهها، ص ۱۲۷.
#درد
#بهشت
#زاهد
#قادرطهماسبی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303