داستان کوتاه 📚📚📚
قایق سواری در شب
نیمه شبی، چند دوست برای تفریح به اسکله رفتند تا قایقسواری کنند. شب خیلی تاریک بود؛ چشم، چشم را نمیدید. وقتی وارد قایق شدند، پاروها را برداشتند و شروع به پارو زدن کردند و مدت زیادی پارو زدند؛ قهوه میخوردند و میخندیدند. بالاخره خسته شدند و داخل قایق خوابیدند.
صبح که شد، نسیم خنک ساحل، آنها را بیدار کرد. وقتی اطراف خود را دیدند، خیلی تعجب کردند؛ چون درست همان جایی بودند که شب پیش سوار قایق شده بودند. بعد از دقت، فهمیدند که چه چیزی را فراموش کردهاند. آنان تمام شب را پارو زدند؛ ولی یادشان رفته بود طناب قایق را از ساحل باز کنند. هر کس تقصیر را گردن دیگری میانداخت. حالشان بدجوری گرفته شد؛ ولی کاری نمیشد کرد.
زبانزد، محمد عبداللهی، ج ۱، ص ۴۲.
#داستانکوتاه
#قایقسواری
#محمدعبداللهی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه
راز تداوم رابطهها
از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند: شما چطور شصت سال با هم زندگی کردید؟
گفتند: ما متعلّق به نسلی هستیم که وقتی چیزی خراب شود، تعمیرش میکنیم؛ نه تعویض.
زبانزد، مجموعه داستانهای کوتاه، محمد عبداللهی، ج ۱، ص ۳۷.
#داستانکوتاه
#تداومرابطهها
#محمدعبداللهی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه 📚📚📚
معمّا
یک شرکت بزرگ، قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور، آزمونی را برگزار کرد که تنها یک سوال داشت. سوال این بود: شما در یک شب طوفانی سرد، در حال رانندگی از جلوی یک ایستگاه اتوبوس، در حال عبورید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند؛ ولی از اتوبوس خبری نیست: یک پیرزن مریض که در حال مرگ است؛ یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده و یک نفر که در رویاهایتان، خیال ازدواج با او را دارید. شما میتوانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن انتخاب کنید. کدام یک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بهطور کامل شرح دهید...
از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، شخصی که استخدام شد، دلیلی برای پاسخ خود نگفته بود؛ فقط نوشته بود: سوئیچ ماشین را به پزشک میدهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم بههمراه همسر رویاهایم، زیر باران منتظر اتوبوس میمانم.
زبانزد، مجموعه داستانهای کوتاه، محمد عبداللهی، ص ۱۵۸ و ۱۵۹.
#داستانکوتاه
#معما
#محمدعبداللهی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه
عوض دعا
از عارفی پرسیدند: از این همه دعا به درگاه خدای متعال، چه چیزی به دست آوردهای؟ جواب داد: هیچ؛ اما بعضی چیزها را از دست دادهام: خشم، نگرانی، اضطراب، افسردگی، احساس عدم امنیت، ترس از پیری و مرگ. الحمد لله همهی اینها را از دست دادهام.
زبانزد، مجموعه داستانهای کوتاه، محمد عبداللهی، ج ۱، ص ۴۰.
#داستانکوتاه
#دعا
#محمدعبداللهی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303