eitaa logo
گلزار ادبیات
7.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
160 ویدیو
4 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایتی از متون کهن پندی به حاکم حاکم هرات، کس پیش خواجه عبدالله انصاری فرستاد. آن مرد، نزد خواجه شد و او را گفت: توفیقی است که خداوند نصیب من کرد که خدمت شیخ رسیدم. امیر مرا فرموده تا نزد شما شوم که یا نصیحتی فرمایی یا کس فرستدی که ایشان را نصیحت کنی. خواجه عبدالله انصاری، چون سخن فرستاده‌ی حاکم شنید، او را گفت که: حاکم را چنین بگوی: هر که دنیا طلبد، تو را نصیحت نکند و آن کس که عُقبا طلبد، با تو صحبت نکند و بدان که آن که به در خانه‌ی تو آید، تو را نصیحت نتواند نمود و آن که تو را نصیحت تواند کرد، به در خانه‌ی تو نتواند آمد! (منطق الطیر، ص ۱۶۳.) در کوچه‌باغ‌های حکایات، حکایات برگرفته از متون کهن، پژوهش و نگارش ناصر عابدینی، ص ۳۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از متون کهن کرَم حاتم! روزی در مجلس امیری کریم، ذکر سخاوتمندان و کریمان می‌گذشت. شخصی نقل کرد: حاتم طایی، قصری بنا نموده بود و از برای رعایت حال سائل و مراقبت احوال ارباب حاجت، مشتمل بر چهل دریچه گردانیده بود. روزی سائلی بر تمام آن چهل در بگذشت و سؤال کرد و حاتم او را اِنعام فرمود و ملاحظه‌ی تکرار سؤال ننمود. مردی صاحب‌فراست در آن مجلس بود؛ گفت: سهل‌کریمی بوده! بایستی او را از دریچه‌ی اول، چندان دادی که احتیاجش به دری دیگر نیفتادی. (انیس الناس، ص ۳۰۷.) *سؤال: درخواست، گدایی. در کوچه‌باغ‌های حکایات، حکایات برگرفته از متون کهن، عابدینی، ص ۴۲ و ۴۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
معرّفی کتاب در کوچه‌باغ‌های حکایات این کتاب که پژوهش و نگارش ناصر عابدینی است، دربردارنده‌ی مجموعه حکایت‌های کوتاه حکیمانه و اخلاقی از متون کهم ماست که با استفاده از سی و شش کتاب، فراهم شده است. پژوهشگر، در پایان هر حکایت، در پاورقی کتاب، نام منبع و صفحه‌ی آن را بیان نموده است. بیشترین منابع این اثر، عبارتند از: تذکرةُ الاولیاء، فیهِ ما فیه، قابوس‌نامه، کشکول، گلستان، کشف‌ُ الاَسرار، رساله‌ی قُشیریه، منطق‌ُ الطیر، رسائل جامع خواجه عبدالله انصاری، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، اسرارُ التوحید و سِیَر الملوک. چاپ اول کتاب، در سال ۱۳۷۹، توسط انتشارات پیام آزادی، در تهران، در ۲۱۴ صفحه و در قطع رُقعی منتشر شده است و اکنون در بازار نشر، موجود نیست. می‌توانید آن را از کتابخانه‌های عمومی شهرتان، امانت بگیرید. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از متون کهن در میان مردم باش یکی از صالحان، از غایت زهد، از خلق عزلت گرفت و بر سر کوهی مقیم شد. عهدی با خود کرد که از هیچ کس سؤال(درخواست) نکند تا آن چه رزق او باشد، بی‌واسطه بدو رسد. مدت هفت روز برآمد. از طعام هیچ چیز نیافت. اضطرار به کمال غایت رسید. در این حال، در مناجات با حضرت عزت گفت: خداوندا، کریما، اگر عمرم باقی است، آن رزق که در ازل به نام من قسمت کرده‌ای، به من رسان و اگر عمرم به آخر رسیده، مرا به حضرت رسان. پس از لحظاتی، به گوش هوش شنید که او را گفتند: ای بنده‌ی ما، تقدیر چنان رفته است که به واسطه، رزق به تو رسد. برخیز و به میان شهر رو تا رزق به واسطه به تو رسانیم. مرد چون به میان شهر رسید، حاضران بدو تبرک نمودند و طعام‌های نیکو به نزد او آوردند. چون شب هنگام به خواب رفت، در عالم خواب دید که به گوشش چنین خواندند: ای بنده‌ی ما، بدان سبب که می‌خواهی زاهد باشی، در دنیا حکمت ما باطل خواهی کردن. ندانی که منزلت و قربت آن جماعت که رزق ایشان به واسطه‌ی بندگان بدیشان رسد، زیادت‌تر از آن است که آن جماعت ارزاق ایشان بی‌واسطه بدیشان رسد! (عَوارِفُ المَعارف، ص ۸۳.) در کوچه‌باغ‌های حکایات، حکایات برگرفته از متون کهن، ناصر عابدینی، ص ۱۰۱ و ۱۰۲. http://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از متون کهن همنشینان نیک زاهدی برای زیارت اهل قبور، رهسپار گورستان شد. در آن جا بهلول را دید؛ تعجب کرد. پرسیدش: ای بهلول، تو این‌جا چه می‌کنی؟ بهلول گفت: آمدم به جایی که بهترین است؛ چون در این جا با مردمانی همنشینی می‌کنم که آزارم نمی‌دهند. اگر از عُقبا غافل شوم، یادآوری‌ام می‌کنند و اگر غایب شوم، غیبتم را نمی‌کنند. (کشکول، ص ۱۶) در کوچه باغ‌های حکایات، حکایات برگرفته از متون کهن، ناصر عابدینی، صفحه ۱۰۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از متون کهن پیروزمندِ مغلوب حکیمی را ناسزا می‌گفتند. او هیچ جوابی نداد. حکیم را گفتند: ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت: از آن روی که در جنگی داخل نمی‌شوم که غالبِ آن، بدتر از مغلوبِ آن است! (کشکول، ص ۴۰۳.) در کوچه‌باغ‌های حکایت، حکایات برگرفته از متون کهن، ناصر عابدینی، ص ۱۱۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303