نگاه
نگاه آیینه میگفت
به من چو مینگری، از چه روی میگریی؟
برآمد از دلم آهی
که روی روشن او تیره شد، مُکَدّر شد
به دست خویش ستُردم ز روی آیینه آه
نگاه آیینه خندید!
صدای سبز، موسوی گرمارودی، ص ۳۰۳.
#نگاه
#آیینه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
باغ نگاه
از علیرضا قزوه
برای مجید ابوالقاسمی، رزمندهی دلاوری که دو چشمش را به ستارهها بخشید.
صبح، دو مرغ رها
بیصدا
صحن دو چشمان تو را ترک کرد
شب، دو صف از یاکریم
بال به بال نسیم
از لبِ دیوار دلت
پرکشید
آفتاب
خار و خسِ مزرعهی چشم تو
آبشار
موج فروخفتهای از خشم تو
میشود از باغ نگاهت هنوز
یک سبد از میوهی خورشید
چید
قطار اندیمشک، قزوه، ص ۲۸ و ۲۹.
#چشمان
#نگاه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
تکبیتی از رهی معیری
از نگاهی مینشیند بر دل نازک، غبار
خاطر آیینه را آهی مکدّر میکند
کلیات رهی معیری، ص ۴۸۳.
#آیینه
#نگاه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
بسا یک نگاهی که حسرت و اندوه بار میآورد.
غرر الحکم، ج ۲، ص ۵۵۰.
#امام_علی(ع)
#نگاه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بلاغت نگاه
از مهدی سهیلی
مرا شرمنده میدارد وفایش
ز چشم بد، نگه دارد خدایش
نگاهش، صد زبان دارد؛ تو گویی
بلاغت میچکد از چشمهایش!
چه کنم؟ دلم از سنگ که نیست، سهیلی، ص ۱۷۷.
#نگاه
#مهدیسهیلی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
نگاه انسان، پیک دل اوست.(دیده، میبیند و دل، میخواهد.)
غرر الحکم، ج ۲، ص ۶۰۹.
#امام_علی(ع)
#نگاه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
💐 نگاه (برای برادر ناشنوا و گُنگش)
از دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی
من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان
که مر آن راز توان دیدن و گفتن نتوان
که شنیده است نهانی که درآید در چشم؟
یا که دیدهست پدیدی که نیاید به زبان؟
یک جهان راز، درآمیخته داری به نگاه
در دو چشم تو فرو خفته مگر راز نهان...
من بر آنم که یکی روز رسد در گیتی
که پراکنده شود کاخ سخن را بنیان
به نگاهی همه گویند به هم راز درون
وَندر آن روز، رسد روز سخن را پایان
به نگه نامه نویسند و بخوانند سرود
هم بگریند و بخندند و برآرند فغان
بنگارند نشانهای نگه در دفتر
تا نگهنامه، چو شهنامه شود جاویدان
خواهم آن روز شوم زنده و با چند نگاه
چامه در مهر تو پردازم و سازم دیوان ...
دست بیچاره برادر که زبان بسته بُوَد
گیرم و گویم هان، دادِ دل خود بِسِتان
به نگه باز نما هرچه در اندیشهی توست
چون زبانِ نگهت، هست به زیرِ فرمان
ای که از گوش و زبان، ناشنوا بودی و گنگ
زندگی نو کن و بِستان ز گذشته، تاوان...
گوهر خود بنما تا گهری همچو تو را
بدگهر مادرِ گیتی، نفروشد ارزان
📚📚📚
با کلی تلخیص از بر کران بیکران، دکتر صبور، ص ۲۶۲-۲۶۴.
#نگاه
#غلامعلیرعدیآذرخشی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303