eitaa logo
گلزار ادبیات
7.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
174 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان کوتاه 📚📚📚 هدیه‌ی پدر مرد جوانی از دانشکده فارغ‌التحصیل شد. ماه‌ها بود که ماشین زیبایی پشت شیشه‌های یک نمایشگاه، به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می‌کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. او از پدرش خواسته بود که برای هدیه‌ی فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد و می‌دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بالاخره، روز فارغ‌التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه‌ی خصوصی‌اش فرا خواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو، بی‌نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به دست او داد. پسر کنجکاو ولی ناامید، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا که روی آن نام او طلاکوب شده بود، یافت. با عصبانیت، فریادی بر سر پدر کشید و گفت: با تمام مال و دارایی که داری، یک انجیل به من می‌دهی؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد. سالها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد‌. خانه‌ی زیبایی داشت و خانواده‌ای فوق‌العاده. یک روز به این فکر افتاد که پدرش حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ‌التحصیلی، دیگر او را ندیده بود؛ اما قبل از ای نکه اقدامی بکند، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین، لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید. هنگامی که به خانه‌ی پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد. اوراق و کاغذهای مهم پدر را گشت و آن‌ها را بررسی نمود و در آن جا همان انجیل قدیمی را بازیافت؛ در حالی که اشک می‌ریخت، انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد. در کنار آن، یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب، تاریخ روز فارغ‌التحصیلی‌اش وجود داشت و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است. تو تویی؟ امیررضا آرمیون، ج ۱، ص ۱۳۴ - ۱۳۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303