پدر ❤️❤️❤️
از مریم آریان
همان طوری که مادر حدس زد، شد
پدر آمد به شهر و نابلد شد
به شهر آمد، بساط واکس وا کرد
نشست آن جا که معبر بود، سد شد
پدر را شهرداری آمد و برد
بساطش ماند بی صاحب، لگد شد
پدر از معضلات اجتماعی است
که تبدیلِ به شعری مستند شد...
پدر جان کند و هی از خستگی مُرد
نفس در سینهاش، حبس ابد شد
به مادر گفت: من که رفتم اما
همان طوری که گفتی میشود، شد
دادخواست، به کوشش امید مهدینژاد و محمدمهدی سیار،چاپ هفتم، سپیدهباوران، ۱۳۹۴، ص ۲۳ و ۲۴.
#پدر
#شهرداری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه
پدر❤️❤️❤️
گفتم : بابا، شما چند دقیقه این جا باش تا من برگردم. میروم آن طرف خیابان چیزی بخرم.
و پدرم را همان جا، نزدیک خانهی سالمندان گذاشتم و برگشتم. فکر کرده بودم حتماً مدتی منتظر میماند، بعد خودش موضوع دستگیرش میشود و میرود آن جا؛ این طوری برای همه بهتر بود.
پری گفت: بابا؟ گفتم: حالا حتماً زنگ خانهی سالمندان را زده و شامش را هم خورده است. پری گفت: بچه که نیست توی سبد بگذاری و جلوی شیرخوارگاه ولش کنی.
نشستم. سفره را انداخت و نشست روبهرویم. یک بشقاب برای من گذاشت؛ یکی هم جلوی خودش. بعد بشقاب سوم را آرام برداشت و گفت: یادم نبود؛ انگار عادت کردهایم. پری چیزی نخورد. چیزی هم نگفت. سفره را جمع کرد و به آشپزخانه رفت... .
پری چای آورد و گفت: خدا کند زیاد منتظر نمانَد. جوابش را ندادم. میخواستم مساله را تمامشده بداند.
- بچه که نیست؛ حتماً زود میفهمد. فقط خدا کند چشمش تابلوی آن جا را ببیند. راستی عینکش... .
صدای زنگ در، حرفش را قطع کرد. پری دوید. پدرم بود. پری خواست چیزی بگوید؛ اما پدرم مرا که دید، جلو آمد و با عصبانیت گفت: هیچ معلوم است کجایی؟ دلم هزار راه رفت. میخواستم بیمارستانها را بگردم.
خدا اشتباه نمیکند، مجموعهی داستان، کامران محمدی، کتاب نیستان، ۱۳۸۰، ص ۱۹ و ۲۰.
#داستان_کوتاه
#پدر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
طعم باروت
از عفت خادمی
انگورها هم
طعم باروت میدادند
وقتی جنگ
به باغهایمان چشم دوخته بود
و پیراهن انارهای نابالغ را
میدرید.
مادربزرگ
به دنبال دانههای تسبیح پدر
زیر پوتین تمام سربازها را گشته بود
و من در تمام نقاشیهایم
تانکها را وارونه میکشیدم
پدر را ایستاده
حرمت حریم حرم، ج ۱، ص ۸۶.
#جنگ
#پدر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نمرهی بد😂😂😂
معلم از یکی از شاگردانش پرسید: فکر نمیکنی که پدرت، بتواند تو را در انجام تکالیف کمی کمک کند؟
شاگرد جواب داد: پدرم دیگر به من کمک نمیکند؛ چون از روزی که در حساب، به او نمرهی صفر دادید، قهر کرده است.
طنز و نطنز، کیانی، ص ۹۳.
#طنز
#معلم
#پدر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
زشتترین گناهان، بریدن از خویشان و بدسلوکی با پدر و مادر است.
غرر الحکم، ج ۱، ص ۲۰۱.
#پدر
#مادر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
پدر و پسر❤️❤️❤️
پدری، دست بر شانهی پسرش گذاشت و از او پرسید: تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟ پسر جواب داد: من میزنم. پدر ناباورانه، دوباره سوال را تکرار کرد؛ ولی باز همان جواب را شنید. با ناراحتی، از کنار پسر رد شد.
بعد از چند قدم، دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود. پسرم، من میزنم یا تو؟ این بار، پسرجواب داد: شما میزنی. پدر جواب داد: چرا دو بار اول، این را نگفتی؟
پسر جواب داد: تا وقتی دست شما، روی شانهی من بود، عالم را حریف بودم؛ ولی وقتی دست از شانهام کشیدی، قوّتم را با خود بردی.
پندهای قندپهلو ۳، شکرریز، ص ۲۶.
#پدر
#پسر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
Ragheb - Pedar (128).mp3
1.89M
آهنگ #پدر❤️❤️❤️
از راغب
تقدیم به پدرهای عزیز🌹🌹🌹
با آرزوی آرامش و شادی روح پدران آسمانی 🌺🌺🌺
Ragheb - Pedar (128).mp3
1.89M
آهنگ #پدر❤️❤️❤️
از #راغب
تقدیم به پدرهای گرامی🌹🌹🌹
با آرزوی آرامش و شادی روح پدران
آسمانی 🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🌻🌻🌻
پدر 🌺🌺🌺
از موسی رئیسی وانانی
دستان پدر، نشانهای از عشقست
هر خندهی او، جوانهای از عشقست
آن سرو که سایهسارِ تنهاییهاست
آرامش بیکرانهای از عشقست
#ارسالیشاعرانکانال
#پدر
#موسیرئیسیوانانی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنان بزرگان جهان دربارهی پدر
🌹 با پدر و مادرت، چنان رفتار کن که از فرزندان خود توقع داری.
(سقراط)
🌹پدران، زحمتکشترین و کمتوقعترین افراد بشرند.
(هوارد فاست)
🌹پدر بودن، به سلطنت و فقر نیست؛ به تربیت است.
(هلن کلر)
📚📚📚📚
سخنان بزرگان، کاظمی و ناصریزاده، ص ۲۳.
#سخنانبزرگان
#پدر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303