eitaa logo
گلزار ادبیات
7.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
174 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی - علیه السلام - فرمودند: در غربت، ننگ و عاری نیست؛ ننگ آن است که انسان در وطن خود باشد و ندار باشد. غرر الحکم، ترجمه‌ی محمدعلی انصاری، ج ۲، ص ۵۹۷. (ع) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان یک مثل نه شیر شتر، نه دیدار عرب! خانواده‌ای از اعراب بیابانی، شبی مقداری شیر شتر در کاسه ریخته بودند که صبح بخورند. از قضا ماری که در همان حوالی روی گنجی خوابیده بود، آمد شیر را خورد و یک اشرفی در کاسه انداخت و این کار، چندین شب تکرار شد. یک شب مرد عرب با خود اندیشید که: خوب است بیدار بمانم و آن کسی را که این همه اشرفی دارد، بگیرم و به همین منظور، بیدار ماند تا شب مار را دید. تیر را در چله‌ی کمان نهاد و مار را هدف گرفت و تیر به جای سر، بر دُم مار آمد و دم او را کند و مار فرار کرد. پس از ساعتی، مار برگشت و پسر عرب را نیش زد و کُشت. عرب، از آن صحرا کوچ کرد. پس از چندی، فقیر شد و دوباره با خانواده به همان صحرا برگشت. دوباره شب، شیر در کاسه ریخت که مار برایش اشرفی بیاورد. باز مار آمد؛ اما شیر را نخورد و گفت: برو بیچاره، عقلت را بکن گُم تو را فرزند یاد آید، مرا دُم نه شیر شتر، نه دیدار عرب! ضرب‌المثل‌های معروف ایران، مهدی سهیلی، ص ۱۷۸ و ۱۷۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از اشعار بانو نقیـبی
. بسم الله الرحمن الرحیم اول آبان‌ «روز ملی بزرگ‌داشتِ " ابوالفضل بیهقی" پدر نثر پارسی گرامی باد. با نام تو از شکوه مالامالیم هرچند که در بیان وصفت لالیم شیراز اگر به حافظش می نازد ما نیز به نثر «بیهقی »می بالیم ✒️ ͜͡‌‌‌‌‌‌‌❥᭄ @najvayebaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاریکلماتور از پرویز شاپور 🔵 ماهی، از عشق دریا، سر به رودخانه می‌گذارد. 🔵 آب به اندازه‌ای گِل‌آلود بود که ماهی، از یک قدمی هم نمی‌توانست زندگی را ببیند. 🔵 آب به اندازه‌ای کثیف بود که ماهی، دنبال خودش می‌گشت. 🔵 ماهی در تُنگ آب، به عظمت دریا پی‌ می‌برد. 🔵🔵🔵🔵🔵 قلبم را با قلبت میزان می‌کنم، کاریکلماتور، ص ۲۰۶ و ۲۰۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نمک‌نشناس از تأثیر تبریزی نمک‌نشناس را این نکته‌ی سربسته بس باشد که می‌گیرد نمک در ابتدا، چشم نمکدان را! شعله‌ی پرواز، ص ۸۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوتاه شمع امید چهار شمع به آرامی می‌سوختند. محیط آن قدر ساکت بود که می‌شد صدای صحبت آن‌ها را شنید. اولین شمع گفت: من صلح هستم. هیچ کس نمی‌تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می‌کنم که به‌زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله‌ی آن کم و بعد خاموش شد. شمع دوم گفت: من ایمان هستم. واقعاً انگار کسی به من نیاز ندارد؛ برای همین، من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم. حرف شمع ایمان که تمام شد، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد. وقتی نوبت به سومین شمع رسید، با اندوه گفت: من عشق هستم. توانایی آن را ندارم که روشن بمانم؛ چون مردم مرا به کناری انداخته‌اند و اهمیتم را نمی‌فهمند. آن‌ها حتی فراموش کرده‌اند که به نزدیک‌ترین کسان خود، محبت کنند و عشق بورزند. پس شمع عشق هم بی‌درنگ خاموش شد. کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع، دیگر نمی‌سوزند. او گفت: شما که می‌خواستید تا آخرین لحظه، روشن بمانید؛ پس چرا دیگر نمی‌سوزید؟ چهارمین شمع گفت: نگران نباشید؛ تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می‌توانیم شمع‌های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. چشمان کودک درخشید؛ شمع امید را برداشت و بقیه‌ی شمع‌ها را روشن کرد. داستان کوتاه، مهرانگیز کیان ارثی، ص ۵۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303