هدایت شده از اشعار و دلنوشته های (فاطیما)
آوارِ ستم 🥀🥀🥀
آتش خشم عدو دارد زبانه می کشد
ظالمی بر بغض او تیغِ شبانه میکشد
گرچه لبخندی نشسته بر لبان این پدر
بارِ آوار ستم را روی شانه میکشد
✍: فاطمه دستجردی
دلنوشته های فاطیما
دستجرد ( استان یزد)
@fatimadastjerdi
🌼🍂🥀🍂🌼
هدایت شده از علیرضا تیموری
یکی از بانک برد و خاوری شد
یکی هم دزد از او بهتری شد
یکی هم بربری را خشک بنمود
سپس سلطانِ نانِ بربری شد
علیرضا تیموری
آرزو 🦋🦋🦋
از فریبا صفری
دختر جهیزیه، نه، ولی آرزو که داشت
گیریم آس و پاس، ولی آبرو که داشت
زنجیر و سینهریز و گلوبند، نه، ولی
بغضی به وزن این همه را در گلو که داشت
لبخند میزد از ته دل؟ نه، نگو که بود
حسّ غرور جشن شما را نگو که داشت
در خانهی مجلّل بخت، احتیاج، نه
اما هوایی از خفقان هوو که داشت
او را به جُرم هیچ، به جرم نداشتن
با دستبند برد به دنبال او که داشت
داماد، پیرتر ز پدر، این چه صیغهای است؟
دختر، پدر نداشت، ولی آرزو که داشت
غزل اجتماعی معاصر، ج ۳، ص ۱۵۷۱.
#دختر
#ازدواج
#جهیزیه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
ای که دستت میرسد، کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
(سعدی)
💐💐💐
🙏🙏🙏
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
دستانِ دهندهی درخت
بخشی از شعر علی موسوی گرمارودی
زیباترین کلام
کلام درخت است
که در همه عمر، هیچ نمیگوید
و بر پای ایستاده است
و دستانش، دهندهاند
باروَرَند
برای درخت، چه فرق میکند؟
درخت، میوه را به خدا تعارف میکند
با سرانگشتانی که به آسمان برافراشته است
اما
کودکان، به سنگ از او باز میگیرند
و پیران، بر نردبان
و جوانان، با شکستن شاخهها
سلام بر درخت
که غرور تملّک ندارد
و هر چه او راست
هماره، فرا چنگ
به پیشکش میدهد
و حَتّاش
اگر به سنگ زنند
میبخشد...
خط خون، موسوی گرمارودی، ص ۲۳ و ۲۴.
#درخت
#تملک
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
باغ نگاه
از علیرضا قزوه
برای مجید ابوالقاسمی، رزمندهی دلاوری که دو چشمش را به ستارهها بخشید.
صبح، دو مرغ رها
بیصدا
صحن دو چشمان تو را ترک کرد
شب، دو صف از یاکریم
بال به بال نسیم
از لبِ دیوار دلت
پرکشید
آفتاب
خار و خسِ مزرعهی چشم تو
آبشار
موج فروخفتهای از خشم تو
میشود از باغ نگاهت هنوز
یک سبد از میوهی خورشید
چید
قطار اندیمشک، قزوه، ص ۲۸ و ۲۹.
#چشمان
#نگاه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حافظ + من 😂
از سعید بیابانکی
مدّعی خواست که آید به تماشاگهِ راز
خانمش زنگ زد و گفت: شلوغ است نرو
☘☘☘
من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت، دانستم
گریمش کردهاند انگار قبل از فیلمبرداری
☘☘☘
شکرفروش که عمرش دراز باد، چرا
به او که مشتریاش بود، صد گرم کم داد؟
☘☘☘
ای مگس، عرصهی سیمرغ، نه جولانگه توست
تو که جانت به یکی باد مگسکش بند است
☘☘☘
مجموعهی طنز ضد حالات، بیابانکی، ص ۹۴، ۹۶ و ۱۰۱.
#طنز
#حافظ
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
تکبیتی از رهی معیری
از نگاهی مینشیند بر دل نازک، غبار
خاطر آیینه را آهی مکدّر میکند
کلیات رهی معیری، ص ۴۸۳.
#آیینه
#نگاه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
به راستی که خداوند سبحان، روزیِ فقرا را در اموال اغنیا واجب کرده و قرار داده است؛ پس هیچ فقیری، گرسنه نماند جز آن که غنیای، حق خدا را از آن فقیر باز گیرد و خدا این را از اغنیا، بازخواست خواهد فرمود.
غرر الحکم، ج ۱، ص ۲۳۷.
#فقیر
#غنی
#روزی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303