بسم الله الرحمن الرحیم
🔰روز قدس
پنجشنبه و جمعه آخر ماه رمضان امسال، روز قدس در گلزار علیبن جعفر علیه السلام هم برگزار شد. جایی که میزبان شهیدان، محمدمهدی لطفی نیاسر، علی آقازادهنژاد و سعید کریمی است که به دست جنایتکار اسرائیل شهید شدهاند.
بنر عهدنامه با مردم فلسطین که اول ورودی گلزار زده شد، پرطرفدار بود و جملات حماسی فارسی، انگلیسی و عربی روی آن نقش بست.
صفحات سفید روی دیوار هم با مدادهای رنگی کودکان، نقش پرچم فلسطین و مسجدالقصی گرفت.
در چشمهای بچهها که نگاه میکردی، در آن دریایی از محبت به کودکان غزه موج میزد.
جملاتی که مینوشتند و نقاشیهایی که میکشیدند، نمایشگر احساسات صادقانهشان بود.
در کنار برنامهی روز قدس، البته امر به معروف هم جای خود را داشت.
آن روز دختر نوجوانی که حجاب مناسبی نداشت، از خادمالشهدایی که خودش از خانواده شهداست، طلق روسری هدیه گرفت. موهایش را پوشاند و به برکت شهدا ارتباط صمیمانهای بینشان شکل گرفت.
دختر کنار آمرین و در حضور شهدا، عهد بست که بعد از این با چادر به گلزار شهدا بیاید.
هفته بعد خادمین آن دختر نوجوان را دیدند که به عهدش وفا کرده و با چادر زهرایی پا به گلستان شهدا گذاشته است...
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۱
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 پشتیبانی شهدا
حدود یک سال پیش، زمانی که تازه با خانمهای آمر برای احیای امر به معروف به گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام آمده بودیم، شاید نسبت به الان از رفتارهای نامناسب، زودتر میرنجیدیم؛ ولی با ایمان به اینکه در گلزار شهدا، ارواح مقدس ۳۰۰۰ شهید، همراه جسم پاکشان حاضر است؛ دلمان گرم شد.
یکی از مواردی که پشتیبانی شهدا را از امر به معروف حس کردم، روزی بود که به خانمی که حجاب مناسبی نداشت با روی خوش، امر به معروف کردم. همراه او چند خانم و آقا هم بودند، ولی در جوابم برخورد مناسبی نداشت و نگاه تمسخرآمیزی هم کرد.
شاید پیش خودش فکر میکرد ما عدهای خانم بیکاریم که برای بهبود پوشش خانمها در گلزار، خودمان را آماج بلا کردهایم!
آن خانم رفت؛ ولی برخوردش را دیگرانی هم دیدند.
مدتی بعد دیدم که دارند میآیند. از دور اشاره کردم که موهایش را بپوشاند، دوباره پاسخم را متکبرانه داد.
کفشهای پاشنه بلندی هم پوشیده بود و با تبختر راه میرفت و صدای تقتق کفشهایش در فضا پیچیده بود.
به من که رسید؛ یک دفعه پاشنهی یک لنگه از کفشش کنده شد و صحنهی مضحکی خلق شد. به یکباره همهی تفاخرش از هم پاشید؛ خانوادهاش به او میخندیدند. خودش هم با عصبانیت میلنگید و پشت سرشان میرفت.
و من در ذهنم میگذشت که شاید شکستن غرور کاذبش، کار یک نوجوان شوخ طبع باشد، چه اینکه در گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام، شهدای نوجوان کم نداریم
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۲
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 هدیهای از طرف شهدا
مدتی پیش خاطرهای دربارهی یلدا نوشتم؛ دختر ۹ سالهای که کنار مزار شهید آقازادهنژاد عهد بست که همیشه باحجاب باشد.
آن روزی که یلدا را درگلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام دیدیم، دختر ۱۶ سالهای از اقوامش هم همراهش بود.
دخترک به ما گفت خیلی دوست دارد به کربلا برود، اما تا به حال قسمتش نشدهاست.
گفتیم جای خوبی برای گرفتن خواستهات آمدهای، ان شاء الله با توسل به شهدا به آرزویت میرسی.
برحسب اتفاق یکی از خواهران خادم، پرچم حرم اباعبدالله علیه السلام را آورده بود. پرچم را آوردیم و دختر آن را بوسید و چشمانش را متبرک کرد.
دلش میخواست فقط بعنوان زائر به گلزار نیاید و جزو خادمالشهدای نوجوان باشد. قرار گذاشتیم بیاید؛ اما مدتی گذشت و نیامد.
این هفته زمانی که تازه شیفت شروع شده بود، همان دختر پیشم آمد و گفت من را میشناسید؟ خاطرم نبود. نشانی یلدا و قرار خادمالشهداییاش را که گفت، شناختمش.
گفت آمدهام خبر خوبی به شما بدهم. قرار است هفتهی دیگر به کربلا برویم. شهدا خواستهام را برآورده کردند. ان شاء الله بعد از بازگشت از کربلا برای خادمی شهدا و امر به معروف، پیشتان میآیم.
این حرفها را با شادی بسیار میگفت. من هم خیلی خوشحال شدم.
برادر حدودا یازده سالهاش هم همراهش بود. او هم اشتیاق داشت خادمالشهدا شود. وقتی دفتر گلزار اجازه داد، در پوستش نمیگنجید و طاقت نداشت تا هفته بعد صبر کند.
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۳
#هر شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 قولی به شهدا
این هفته شیفت گلزار در ایام شهادت امام جعفر صادق علیه السلام بود و یادواره شهدای روستای فردو هم در حال برگزاری بود و با وزش باد، صدای سرود بچهها به همراه عطر گلهای یاس امین الدوله در محوطه میپیچید.
با خواهر آمر دیگری در محوطه آستان امام زاده علی بن جعفر علیه السلام میرفتیم که خانم جوانی که شلوار و لباس کوتاهی پوشیده بود و موهایش بیرون بود، توجهمان را جلب کرد. تنها کنار مزاری روی صندلی نشسته بود.
باب گفتوگو که بینمان باز شد، گفتم بهترین هدیهای که به عزیز درگذشتهات میتوانی بدهی، گناه نکردن است. وقتی پرسیدم دوست داری مردم به شخصیتت توجه کنند یا با ظاهر و شلوار پاره، جلب توجه کنی؟ فوری گفت: "البته شخصیتم."
دیدم دل آمادهای دارد، چادری که همراهمان بود را دادم تا زمانی که در گلزار و آستان امامزاده است، به امانت سر کند. قبول کرد و با بغضگفت: "اینجا چادر سرکنم، بیرون چی؟"
گفتم با امامزاده و شهدا عهد ببند بیرون هم چادر سرکنی.
در این گفتوگو بودیم که شوهرش آمد و با طعنه گفت: "گرفتیدش؟"
با تعجب گفتم: "نه چرا باید بگیریمش، اتفاقا همسرتان به چادر علاقه دارد، حتما برایش بخرید. من هفته دیگر منتظرش هستم تا با چادر ببینمش"
مرد ابتدا زیاد خوشبین نبود که همسرش به قولش عمل کند و چادر سرکند، ولی وقتی شماره خانم را گرفتم، استقبال کرد و گفت حتما چهارشنبه با همسرم تماس بگیرید و قولش را یادآوری کنید.
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۴
#هر شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 عهدی که به آن وفا شد
هر ساله در ایام میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها، شهر قم، غرق در شادی و شور میشود.
گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام هم از این شادی بینصیب نمیماند.
نمونهاش؛ دختران کوچکی که سرود خواندند و همچنین شیرینکامی میهمانان شهدا با شربت و شیرینی و...
ما خواهران واحد فرهنگی هم که از مدتی قبل در تکاپوی تدارک این روز خاص بودیم، در کنار امر به معروف با تبریک روز دختر و دادن هدیه به دختران عزیز در این شادی شریک شدیم.
زمانی این شیرینی و شادی تکمیل شد که خانمی را دیدم که هفتهی قبل خاطرهاش را نوشتم.
البته اول نشناختمش، زن جوانی که هفتهی گذشته با او صحبت کردم، بدحجاب بود با شلوار کوتاه پاره؛ اما کسی که حالا روبرویم ایستاده بود، خانمی باوقار با چادر و حجاب بسیار خوب بود.
وقتی خودش را معرفی کرد، اشک در چشمانم جمع شد، بیدرنگ جلو رفتم، درآغوشش گرفتم و چادرش را که یادگار مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها بود را بوسیدم.
خودش از محجبهشدنش خیلی خوشحال بود، شوهرش از او بیشتر و مدام میگفت: "مبارکه، مبارکه".
روسری تبرکی، پارچهی متبرک و چند شاخهی گل هدیهای بود به او که نامش معصومه بود و در میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها، با پوشش فاطمی از ورودی گلزار علیبن جعفر علیه السلام گذر کرد.
او رفت و من در حالی که از شادی در پوستم نمیگنجیدم، زیر لب زمزمه میکردم:
"اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا"
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۵
#هر شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 محبت خالصانه به شهدا
در یکی از روزهای بهاری "گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام"
میز و "دفتر دلنوشته برای شهدا" را
به امید اینکه شاید درد و دلی بر آن نقش بندد و روحی سبک شود؛ آوردم و در ورودی گلزار گذاشتم.
اتفاقا آن روز باد شدیدی میوزید، طوریکه چفیههایی که میخواستم روی میز بیاندازم را از روی آن بلند میکرد.
داشتم با باد کلنجار میرفتم که دستی آمد و کمکم کرد.
سرم را چرخاندم تا صاحبش را ببینم.
دیدم خانم جوانی است که دارد با شوق به چفیههایی که عکس آقا و شهید سلیمانی دارد، نگاه میکند و به رسم تبرک به آن دست میکشد.
نگاهش از آن نگاههای مشتاقانه بود که مخصوص افراد کمتوان ذهنی است. از اینکه کمک کرده بود خوشحال بود و چشمانش از شادی میدرخشید.
محو محبت بیشائبهاش به شهدا بودم که باد دوباره چفیهها را بلند کرد و روی زمین انداخت.
همهی نشاط چهرهاش در یک آن به ناراحتی تبدیل شد. جیغ کوتاهی کشید و فوری چفیهها را از روی زمین برداشت، تکاند و به من داد.
با اینکه کمتوان ذهنی بود؛ اما حجاب مناسبی داشت؛ نه مانتواش کوتاه بود و نه شلوارش پاره. روسریاش را هم محکم بسته بود.
خودش تنها به زیارت شهدا آمده بود و حالا داشت بیرون میرفت.
توانایی نوشتن نداشت، برای همین حرفی از دفتر و دلنوشته برای شهدا نزدم؛ اما مطمئنم شهدا دلنوشتهی نانوشتهاش را پیش از همهی دلنوشتهها خواندهاند...
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۶
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰شهید جمهور شهدا
شانزده روز پیش این عکس در ورودی گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام گرفته شده است. اینجا جایی است که با خواهران خادم الشهدا برای امر به معروف میایستیم.
شهید سید ابراهیم رئیسی در ابتدای سفر استانیاش به قم به زیارت شهدا آمد. کنار مزار سردار شهید مهدی زین الدین ایستاد. چه حرفی با او زد، چه خواستهای داشت، فقط خدا از آن خبر دارد.
احترام ویژهای که برای شهدا قائل بود، در نگاه و چهرهاش مشخص است.
قبل از آمدنش، برنامهی زیارتش هیچ اطلاعرسانی نشد، حتی خواهران خادم الشهدا هم نمیدانستند که ایشان قدم به گلزار شهدا میگذارند.
وقتی فهمیدیم آمدهاند؛ افسوس خوردیم، وقتی شهید شدند افسوس و دریغ بیشتری خوردیم.
اما از این به بعد ورودی گلزار معنای جدیدی اضافه بر معانی قبلی برای ما دارد.
رئیس جمهور شهیدمان ده روز قبل از شهادتش از اینجا وارد گلزار شهدا شدند. رئیس جمهوری که اسوه تلاش، اخلاق و ایمان بود.
درست است که توفیق زیارت ایشان را در گلستان شهدا نداشتم؛ اما خاطرهی این هفته را دربارهی او و در حالی که در صف ورود به جلسهی بزرگداشت ایشان در بیت رهبری به سمت حسینیه امام خمینی رحمت الله علیه میروم، مینویسم.
روحش شاد، راهش پر رهرو
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۷
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰شهیدان سربلند
این هفته هم گلزار شهدای علیبنجعفر علیهالسلام، حال و هوای شهادت رئیس جمهور و یارانش را داشت.
هنوز سیاه پوش و پوسترهای شهید رئیسی به دیوار ورودی گلزار بود. همان ورودی که اخیرا از آن عبور کرده بود.
ما هم با عکس شهدا، پارچهی مشکی، شمع، حلوا و گلسرخ به یاد گلهای پرپر ملت، مراسم بزرگداشتی برگزار کردیم.
دفتر دلنوشته این هفته، مخاطب خاص داشت: "رئیس جمهور شهید".
مردم با دلنوشته، این اَبرمرد را میستودند. از دلتنگی شکایت داشتند و بیاستثناء در آرزوی شهادت بودند.
خانم مسنی آمد و یکی از عکسهای بالای ورودی را نشانمان داد. باید سرمان را بالا میگرفتیم تا فرزند شهیدش را ببینیم، مثل او که سرش بالا بود و با افتخار نشانمان دادش.
خانوادهای آمدند، دختر نوجوانشان بیحجاب بود. خواستم صبر کنند تا برایش روسری بیاورم؛ ماندند.
به دخترک گفتم این روسری هدیهی شهداست به تو.
مادرش گفت اتفاقا امروز تولدش است؛ تولد ده سالگی.
داشتم روسریاش را مرتب میکردم که سرش را بلند کرد و با غرور خاصی گفت دایی و پدربزرگ خودم هم شهید شدهاند.
گفتم پس حجاب تو باید از همهی همکلاسیهایت بهتر باشد. قبول کرد. خوشحال بود که روز تولدش از شهدا هدیه گرفته است. مادر و خواهرش هم با ذوق نگاهش میکردند.
و من از ذهنم گذشت که شهدا هستند که سرها را بلند میکنند؛ چه "شهید جمهور" باشند و باعث سربلندی ملت؛ چه دایی و پدربزرگ دختری کوچک.
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۸
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
گلزار شهــ🌷﷽🌷ـــدای قم
🔰 به نیابت از شهدا
یکی از ویژگیهای منحصربهفرد گلزار شهدای علیبنجعفر علیهالسلام، وجود بیش از هزار شهید غیرایرانی است.
شهید"کمال کورسل" فرانسوی، شهدای پاکستانی و شمار زیادی از شهدا از عراق و دیگر کشورها هستند.
عراقیها و پاکستانیها برای زیارت امامزاده علیبنجعفر علیهالسلام و شهدا زیاد به گلزار میآیند.
علاقه پاکستانیها به "شهید علی آقازادهنژاد" یکی از دلایل حضور آنهاست.
میآیند بر سر مزارش، خیلی سوزناک سینهزنی میکنند.
بانوانشان هم حجاب خوبی دارند، با همان لباس و چادر محلیشان، ساده و بیآلایش هستند و نیازی نیست به آنها تذکر حجاب بدهیم.
یک بار زمانی که در میانهی گلزار داشتم به دختر نوجوانی که بیحجاب بود، روسری هدیه میدادم، آقایی روحانی که از لهجهاش فهمیدم پاکستانی است، جلو آمد و تشکر کرد.
با فارسی دست و پا شکسته از من میخواست که از روسری سرکردنها فیلم بگیریم تا دیده شود.
میپرسید این روسریها را چه کسی تامین میکند.
وقتی گفتم بانی خاصی ندارد؛ مومنین نذر فرهنگی میکنند و روسریها را هدیه میدهند، کمی تعجب کرد.
مومنین روسریهای رنگارنگ را مطابق با سلیقهی دختران تازهتکلیف میخرند تا به نیابت از آنها و از طرف شهدا به دختران معصوم سرزمینمان هدیه دهیم.
من بارها برق شادی را وقتی گفتم روسری هدیه شهداست در چشم دختران نوجوان دیدهام و خدا پدرت را بیامرزد را از زبان رهگزاران شنیدهام.
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۲۹
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
گلزار شهــ🌷﷽🌷ـــدای قم
🔰 دلنوشتهای برای شهدای گمنام
این هفته زمانیکه به گلزار آمدم و دکور دفاعمقدسی و فرشهای پهن شده بین مزار شهدا را دیدم، فهمیدم قرار است یادواره برگزار شود.
داشتم میز دلنوشته را آماده میکردم که خانمی آمد و گفت برای سه شهید گمنامی که در گلزار شهدایعلیبنجعفر علیه السلام هستند، یادواره گرفتهاند و میزی برای استقبال میخواست. تعدادی خانم بودند که خودجوش مراسم گرفتهبودند.
با هم میز دلنوشته را بردیم و رویش را با عکس شهدا پُرکردیم.
دفتر دلنوشته این هفته، مخاطب خاصش شهدای گمنام شدند.
نزدیک عید غدیر بود و گرامیداشت یاد شهدای سادات که تعدادشان هم در گلزار کم نیست.
اولین و دومین دلنوشته را پسرهای نوجوانی نوشتند که بر حسب اتفاق هر دو خودشان از سادات بودند.
نوجوانها میآمدند با علاقهی خاصی به عکس شهدا نگاه میکردند و برای نوشتن دلنوشته بین خودشان صف میگرفتند.
دیدم یکیشان عکس رزمنده نوجوانی را به دوستش نشان میدهد و میگوید: "این که خیلی سنش کمه!"
دختری توجهم را جلب کرد که کنار میز میآمد، میرفت و از دور نگاه میکرد؛ اما دل نمیکند و دوباره میآمد عکس شهدا را نگاه میکرد.
سویشرت پوشیده بود، سنش را که پرسیدم، حدودا ده ساله بود.
گفتم شهدا را دوست داری؟ گفت بله. گفتم آنها هم دوستت دارند و میخواهند حجاب بهتری داشته باشی.
قبول کرد و یک گوشهی دفتر، دلنوشته نوشت؛ برای شهدایی که خودشان دعوتش کرده بودند.
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۳۰
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
گلزار شهــ🌷﷽🌷ـــدای قم
🔰 راهنمای زائر
این هفته که به گلزار آمدم، هوا بسیار گرم بود. حرارت از زمین بلند میشد و از آسمان آتش میبارید.
مردم هم دیرتر از همیشه برای زیارت به گلزار شهدای علیبنجعفر علیهالسلام آمدند.
ما معمولا وقتی ابتدای ورودی گلزار میایستیم و چوبپَر سبز به دست میگیریم، زیاد پیش میآید که نشانی مزار شهدا را از ما بپرسند.
در این پرسشها، سردارشهید"مهدی زین الدین" با اختلاف پیشتاز است و شهیدان سیدمجتبی صالحی خوانساری، محمدرضا شفیعی، محمدمعماریان، علیاکبر نظری ثابت، محمدجواد دلآذر، شهدای مدافع حرم، شهیدان گمنام، آیت الله"صفایی حائری و دیگر شهدا قرار دارند.
وقتی دختری نوجوان یا خانوادهای که از شهری دور به زیارت شهدا آمدهاند را تا کنار مزار شهید همراهی میکنیم، گویا صدای تشکر شهید را میشنویم.
گاهی پیش میآید زائران اسم شهیدی را میبرند و ما محل مزارش را نمیدانیم و شرمنده میشویم که نشانی مزار بیش از ۳۰۰۰ شهید گلزار را نمیدانیم.
آن وقت به ناچار راهنمایشان میکنیم به سمت دفتر گلزار که دفتر قدیمی بزرگی از اسامی شهدا و نشانی مزارشان دارند.
این جمعه اما، بیشتر از اینکه سراغ مزار شهدا را از ما بگیرند، بارها از مکان اخذ رای سوال کردند.
حسینیه امام خمینی رحمت الله علیه و دبیرستان مقابل گلزار شهدا را معرفی میکردیم.
خانواده شهدا و مردم که به دنبال رئیسجمهوری شبیه شهید رئیسی بودند، نشانی محل اخذ رای را میخواستند.
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۳۱
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾
گلزار شهــ🌷﷽🌷ـــدای قم
🔰پدر؛ مربی دختر
یکی از روزهای بسیار گرم مرداد ماه بود و هنوز گلزار شهدای علیبنجعفر علیهالسلام خلوت.
این روزها معمولا مردم کمی دیرتر به گلزار میآیند تا اندکی از شدت گرما کاسته شود.
در ورودی گلزار ایستاده بودیم که خانمی با پوشش نامناسب وارد شد.
به او گفتم چادر ندارین؟
نداشت.
گفتم پس ما به شما امانت میدهیم.
کمی تردید داشت؛ اما قبول کرد.
همسر و دختر ۳،۴ سالهاش هم همراهش بودند. وقتی مشغول سرکردن چادر بود، دخترش با شیرین زبانی خاصی رو به او کرد و گفت: "مامان دیدی بابا گفت چادر سرکن."
خانم که جوابی برای دختر کوچکش نداشت؛ فقط چند لحظه با تعجب به او نگاه کرد!
موقع خارج شدن از گلزار هم که برای پس دادن چادر آمد، هنوز چادر روی سرش بود.
کمی بعد، خانواده دیگری آمدند. دختر نوجوانشان مانتویی کوتاه پوشیده بود.
پدرش گفت چادرش در ماشین است و ماشین جای دوری پارک شده است.
گاهی خانمها چادرشان در ماشینشان است و وقتی ممانعت میبینند، به سراغ چادر خودشان میروند.
اما این خانواده نه به سراغ چادر خودشان رفتند، نه از ما چادر امانتی قبول کردند!
چند قدم که از ما دور شدند، پدر دختر آمد و معتقد بود ما با این کار دخترش را از حجاب زده میکنیم!
وقتی که رفت به این فکر کردم که پدرها چقدر میتوانند با رفتارشان روی دخترشان تاثیر بگذارند.
یکی دختر ۳ سالهاش را مشوّق حجاب میکند و دیگری با منطق اشتباهش دخترش را از حجاب دور میکند.
#خاطرات خادمین شهدا، واحد خواهران
#شماره ۳۲
#هر صبح شنبه
عضویت مستقیم در کانال ایتا گلزار
👇👇👇
🆔@golzarqom
#https://eitaa.com/golzarqom
✾•🍃🌺🍃•✾