🌱چشمے به رهت دوخته ام باز ڪہ شاید...
باز آئے و برهانیم از این چشم بہ راهے :)💔✨
#شهید_ حاج_عبدالله_اسکندری🕊️
#صبحتون_شهدایی
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱@golzarshohadashiraz
❣ #عند_ربهم_یرزقون
یکی از آشنایان خواب شهید «احمد پلارک» را می بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می کند. شهید پلارک در جواب می گوید: «من نمی توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، هم چنین زبان هایتان را نگه دارید. در غیر این صورت، هیچ کاری از دست من بر نمی آید.»
🌹 شهید احمد پلارک
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #یادنامه_شهید_باقر_سلیمانی*
* #بازآفرینی_غلامرضاکافی*
* #قسمت_بیست_ویکم*
.
خاطرات مکتوب شهید
1⃣......اما تو دلت سرد بود تپش قلبت ارتعاشی چنان که باید نداشت امواج دارم دیده بودم و هرگز برادران و را به ساحل نیاوردند و آنان خونگرم شان را به زمستان تو هدیه کرده اند و اشک های غریب شان را به غربت تو نثار کردند.
آنان به تکویر و تندر فریاد کردند و الله اکبر و در هنگام تسلیم جان و در لحظه گفت شهادت در شادی شگرف وصول به شوق و شعف بال بال زدند.
آری آنان حتی با کمربند و کلاه با زخم هایی در بدن و زخمی عمیق در دل،چنان که همیشه فروتن و خاکسار بر ماسه های غبار نشسته تو آرام گرفتند.
آه صحنه غریبی است خورشید خون می گرید و دوستانم و من همه خاطرات خونین را به یادش می آورم نمیگوید،رمان غمگین و سر به زیر . یک سال از آزادیش میگذرد.
_یادت هست؟شهر محاصره بود و تو صدای توپ و تانک ها و پرندگانی را که در حاشیه آشیان داشتند میشنیدی و تو به آسمان خیره بودی و به خورشید. و خورشید شرمگین بود از تو از شهر خورشید ماتم گرفته بود ، داغ و دریغ برادرانم را.
اما خونگرم برادرانم تورا قلیان داد و توبه عطر و ابر تبخیر شدید و آن توده معطر در بارش یکریز خود خورشید را شست و شهر را و اندام در خاک مانده برادرانم را .
_یادت هست؟آن روز که آسمان خون می بارید و پرندگان بر حاشیه از غمگنانه آواز می خواندند,اژدر لرزه بر فرشتگان نوحه می گریستند و مادران شهدا ناامیدانه خوبه های را انتظار میکشیدند,تا قامت استوار عزیزانشان را بر درگاه خانه قاب کنند و طنین دلنشین گام شان را از ابتدای کوچه بشنوند و پیام فرده و ظفر را شربت و شیرینی نذر کنند .
_چه صحنه غریبی است.!خورشید خود را لای نقدهای دوردست پنهان کرده و دوستانم چشمهایشان را در آستینشان و من خاطرات زیادی دارم تا به یادش آورم, اما هیچ نمی گوید و شرمگین و سر به زیر زمزمه می کند و ذکر می گوید. و من می شنوم و دوستانم که او مویه میکند و ضجه می زند.
حالا شب فرا رسیده است،چند پرنده شتابان از بالای سرمان می گذرند و میروند تا اگر بتوانند شبگاهشان را آرام جایی به جویند.
درختان به سمت آن زلال سرو به زیر خم شده اند، گویی که می خواهند او را ببوسند. نخلها باورمان این بود که هرکدام که باربر بودند امسال رطبی شیرینتر داشته اند. حیران این صحنه های شگرف و شگفتم و رفتن را ناگزیر.
با اشک هایش میگیرم و قسم یاد می کنم به خونه عزیز شهیدان،به اشک لرزان مادران،به اندوه بی پایان یتیمان، به تنهایی اسیران و به ناله های نیمه شب اماممان که از جانِ دریغ نکنم.
صدای موذن دریچه ای از بهشت به رویمان میگشاید. شهیدان و نخلها به نماز ایستاده اند. فردا صبح در فلقی خونین غسل شهادت خواهیم کرد و روان خواهیم شد به دهلاویه، به تپه های خاطره انگیز رمله..
_بدرود کرخه نور!
ادامه دارد ....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
#روایت_عشـق
🔰تــیر بار عراقے شـده بود سـد راه گردان...
تیــرِ برش مے زد و نمےگذاشـت قـدم از قـدم برداریم، هر که هم برای خاموش کردنش رفت، چراغ عمر خودش خاموش شد.
به خاڪریز چسبـیده بودیم،فرمانـده گردان بلند شد.
گفـتیم بگـذار هـوا ڪه تاریڪ تر شد، دیدش که ڪور شـد خفـه اش می کنـیم، قبول نکرد.
ایستـاد و گـفت: «نامـرد دارد یڪی یکی بچه هایم را می کشد، چطور نروم!!؟»
قبل از رفتـن با پا روے خاڪ ها نقـشه عملـیات را برایم کشـید، نقشـه نداشتـیم و سـید تنـها ڪسے بود که به منطـقه عـملیاتے توجیه بود.
با خنـده گـفتم: «سـید با این نقشه خاکی می خواهے سـرمان را زیر آب کنی؟»
خندید و گفت: «نترس امشـب خودم هم #شـهید می شـوم!»
سمـت تیـربار رفـت. تیربارچے هـم ڪم نگذاشت و سینـه سـید را سـوراخ ڪرد.
خودم دیـدم سیـد دستـش را با احتـرام روے سیـنه اش ڪه خـون از آن فوران مے زد گذاشـت و گفــت «یا حسین» بعد هم به زمین افتـاد.
#شهید_سید_عبدالکریم_قدسی
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷پروردگارا، در آن لحظه آخر زبان من را براى خودت بگشا و آخرين نگاه من را به سوى خودت بكشان كه تو اميد و آمال و آرزوى منى. اى زيباتر از زيبايي ها و اى كام تو شيرينتر از عسل ها و اى آغوش تو گرمتر از آغوش مادرها و اى ذكر تو داروى دردهاى بىدرمان و اى ذكر تو شفاى همه مريضي ها و مرض هاى بىدرمان، ترا به خودت قسم از سر تقصيرات و گناهان ما و من حقير روسیاه كه با قلبى سياه از گناه ولى دستى لرزان و با اميد به درگاه تو آمدهام بگذر و در آن لحظه حساس مرا به خودم وامگذار،كه من بدون تو قدرت هيچ كارى را نخواهم داشت. اى مهربان مهربان ها و اى معشوق همه عاشق ها كه رسم عاشقى را به آنها آموختهاى، كسى كه هركس كه ترا شناخت دل باخته و دلسوخته تو شد. اى كسى كه آتش به خانه عشاق مىزنى و او را به كنار خود مىكشانى. اى دلبر والا تر از والا و اى خوب خوبتر از خوب ها، اى بزرگى كه همه قدرت ها در زيرقدرت توست و تحت حكومت تو و يارای گريز از حكمت تو ندارند،
به ما رحم كن.
مورخه 1365/7/17 گردان آقا امام رضا علیه السلام لشكر 19 فجر- محمد اسلام نسب
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⚘﷽⚘
🌺 شهیدی که از نوجوانی عاشقِ خدا بود...
با نورالله همبازی و پسر عمو بودیم ... بارِ اول نبود که این اتفاق میافتاد. اهلِ نماز اول وقت بود... وقتی وسط بازی ، رها کرد که بره ، می دونستم درخواستـم برای موندنش بیفایده است. اما بهش گفتم: کجا؟ هنوز بازیمون تموم نشده ...
برگشـت و بهـم گفـت: مگه صـدای اذان رو نمیشنـوی؟میرم نماز ...
🌹خاطرهای از زندگی نوجوان شهید نورالله اختری
📚منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ۱، صفحه ۲۵۱
#یادش_با_صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💠رسول اکرم می فرمایند:
🔰اگر مردی راضی شود به اینکه زنش آرایش کرده از خانه خارج شود ، بی غیرت است .
🔰و اگر کسی این مرد را #بی_غیرت بنامد گناهی نکرده ،و زن هنگامی که آرایش کرده و معطر از خانه اش خارج شود و شوهرش به این عمل رضایت دهد ، باهر قدمی که زن بردارد برای شوهر او خانه ای در جهنم ساخته می شود .
🔰پس وصیت مرا در مورد زنان خود به خاطر بسپارید ، تا از شدت حسابرسی خدا نجات پیداکنید.
📚جامع الاخبار ص ۱۸۵
#از_شهدا_بیاموزیم ث❣❣❣❣❣
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚨آخرین فرصت مشارکت در طرح مِهر شهدایی🚨
🚨تهیه ۷۲ بسته لوازم التحریر جهت دانش آموزان نیازمند🚨
👈👈مثل شهدا پای غصه های مردم....
👇👇👇
لطفا لطفا ....تبلیغات فراموش نشود
باید هر چی زودتر خرید انجام دهیم ...
🔹🔸🔹🔸🔹
شماره کارت جهت مشارکت👇👇
6037997950252222
*بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام*
🌱🌹🌱🌹
تلفن هماهنگی:
۰۹۰۲۴۱۶۸۹۸۸
⬇️⬇️⬇️⬇️
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🕊️شَہید، دسݓ نِوشتہ خـُداست...
درهمان لَحظہ ڪہ،
مآ غافِل عݜقِ یاڔ بۅدیم؛
.
✨ݜہدا عـٰاشق شدند،
وخدا پاے عشقِشاݧ ایستاد❤️
#شهید_سید_محمد_کدخدا🕊️
#صبحتون_شهدایی
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷@golzarshohadashiraz
گفت:"خانم همین روزها برات یڪ سورپرایز معنوے خیلے بزرگ دارم"😳
. هرچه اصرار ڪردم نگفت. وقت خداحافظے به من گفت:" دعا ڪنید انشاءالله بروم و دست پربرگردم"😇
من همانجا دعا ڪردم و امام حسین(ع) را قسم دادم ڪه ان شاءالله دست پربرگردد.
دست پر برگشت و روسفید شد.🥀
✍ *عمر زندگی مشترک من با
همسفر بهشتی ام فقط ۵۵ روز بود* 😔
#شهید_امنیت_علی_اکبر_کشتکار*
#شهدای_فارس
#سالروز_ولادت
ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ
🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #یادنامه_شهید_باقر_سلیمانی*
* #بازآفرینی_غلامرضاکافی*
* #قسمت_بیست_و_دوم*
.
خاطرات مکتوب شهید
الان ساعت ۵ بعد از ظهر است،آسمان از ابر پوشیده شده است و باران نم نم نمک شروع شده است . ده روز پاییزی را از آبان سال ۶۱ پشت سر گذاشتهایم. آسمان نگاه دوستان هم کم از هوای جبهه ندارد،چون لحظه خداحافظی است. در واقع لحظه وداع و آماده شدن برای عملیات، فردا تقدیر چه کسی سرخ خواهد شد؟!
میبوسمش آن دست به پشت شان می زنم حلالیت می طلبم. قدرتالله جوکار، محسن خسروی ،جعفر آذین..
هنوز آفتاب نیمه رمقی داشت که بچههای تیپ امام حسین و تیمهای دیگر سوار شدند، سیل کمپرسی ها در جاده سرازیر شد،باران گرده تپه ماهورها را شلاق می کشید. سبک فراگیر شد باران جای خود را به باد داد،باد شدیدی که رفته رفته به طوفان بدل شد و چادرنشینی ما را مشکل کرد.
هر طور بود در خیمه طرح و عملیات تیپ امام سجاد جمع شدیم و نماز مغرب و عشا را به جماعت خواندیم.
بعد هم مراسم دعا و توسل،شاید باران هم میآمد،بالهای در خیمه به هم بسته شده بود و روشنایی چندانی نبود . شام هم آخرین مقوله بود.
صبح تیغ آفتاب راهی دهلران شدیم،مقر تیپ فاطمه الزهرا و قرار بر این شد که فرمانده گردان ها بروند منطقه و شب را هم همانجا بیتوته کنند،شناسایی هم انجام شود .
اسلحه و کیسه خوابم را برداشتم .به همراه پنج نفر از فرمانده گردان گردانها عازم چلات شدیم. یعنی جایی که مقر اطلاعات عملیات تیپ بود. چون با موتورسیکلت بودیم دیر رسیدیم و برای شناسایی و نزدیک شدن به دشمن وقت مناسبی نبود. هرطور بود شب را در جوار سید موسی حمیدی به سر آوردیم.
البته دو نفر از بچه ها یعنی قوسی و زمانی برگشتند.
همان شب برنامه ریختیم که دمدمای ظهر برویم جلو . چون قرار بود بنه ی اطلاعات و عملیات عوض شود و صبح که نمی رفت جلو. سه نفر بودیم که آمدیم دهلران یعنی من و کویی و سیدی، حمام کردیم و موتور را هم دادم به برادر رسایی و با جیپ برگشتیم منطقه،آماده حرکت.
نماز ما در لایو نیزارها خواندیم و ناهار هم خوردیم و از منطقه ۳ گلال زدیم به راه. ساعت چهار و نیم اسب بود که رسیدیم نزدیکیهای دشمن، پیاده شدیم ماشین برگشت.
راهمان را ادامه دادیم نزدیک به یک کیلومتر با دشمن فاصله داشتیم. رفتیم و رفتیم تا جایی که دشمن را ۳ کیلومتر پشت سر گذاشتیم. حتی روی جاده آسفالت عراق هم رفتیم.
بعد از چند ساعت شناسایی برگشتیم. در بین راه نماز خواندیم پشت تپه های کوچک با به کار های چریکی بود. مقداری غذا با خودمان داشتیم خوردیم و خواب و خستگی در پلکهامان گره خورد.
ادامه دارد ....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای مادر شهید معماریان که چطور شفای پایش رو پسر شهیدش از #امام_حسین علیه السلام میگیره
#شهداشرمندهام
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید