*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
*#براساس_زندگینامه _شهید_حبیب_فردی*
*#نویسنده_آرزو_مهبودی*
*#قسمت_پنجاه_دوم*
🌹🌹🌹🌹🌹
در حاشیه رودخانه به راه می افتد و کمی نرفته غرش چند سگ ولگرد را می شنود . روی زمین می نشیند و دست به سنگ می برد .سگ ها بوی خون او را حس کرده اند و به این راحتی ول کن نیستند .قلوه سنگ درشتی به سمت یکیشان پرتاب می کند .سگ زوزه ای میکشد و دور می شود .بقیه هم پشت سرش دور می شوند.
همان وقت نور ماشین هایی که از روی پل رد می شوند چشم اصغر را می زند.نیروهای دموکرات هستند .به سرعت خود را به پل می رساند .زیر پایه های آن پناه می گیرد تا آنها دور شوند .بعد از رفتنشان از زیر پل بیرون می آید.نمی داند به کدام سمت برود .تنها می داند رادیو و تلوزیون نزدیک مقرشان است .و ساختمان رادیو یک تیر فلزی بلند با چراغ چشمک زن دارد .چشم هایش در پی یافتن چزاغ چشمک زن به هر سو می چرخد .از حاشیه رودخانه خارج می شود و به خیابان می رود .خیابان ها را بلد نیست چون زیاد به داخل شهر نیامده اند .ناچار کوچه ها و خیابان ها را پشت سر می گذارد و در همان حال سعی می کند مثل مردم عادی رفتار کند تا توجه کسی را جلب نکند.
پس از ساعتی با دیدن چراغ چشمک زن نور امیدی در دلش تابیدن می گیرد.گرای آن را می گیرد و به آن سمت می رود.نزدیک ساختمان مقر می رسد .می داند نگهبان هر جنبنده ای را ببیند به طرفش شلیک می کند .
دست دور دهان حلقه می کند و از همانجا درخواست کمک می کند.
🌺🌺🌺🌺
چهار نفر باقی مانده از آن ماموریت که یکیشان گلوله به گردنش خورده و به شدت مجروح است ، به خانه ای پناه برده اند اما از بخت بد آن خانواده طرفدار گدوهک دموکراتند و فورا به آن ها خبر می دهند.
پاسدارها که هنگام واژگون شدن ماشین اسلحه هایشان را از دست داده اند هیچ وسیله ای برای دفاع از خودشان ندارند جز اسلحه کوچکی که به گردن مسئول گروه آویزان بود.
با حمله دموکرات ها به آن خانه و محاصره آنها ، بوسیله همان اسلحه مدتی در مقابلشان مقاومت می کنند.
از طرف دیگر نیروهای ارتش از موضوع درگیری باخبر شده اند و فورا به مقر سپاه اطلاع داده اند که چند نفر از نیروهایشان در محاصره اند .
نیروهای سپاه که از حساسیت ضد انقلاب نسبت به خودشان باخبرند ، از ارتش می خواهند که در این جریان مداخله کند و با پیش کشیدن موضوع آتش بس قضیه را فیصله بدهند و نیروها را از محاصره نجات دهند.
#ادامه_دارد...
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
ﻫﺮﻛﺲ ﺩﻟﺶ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻴﻖ ﺷﻬﻴﺪﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
... تا دقایقی دیگر .....
ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﻬدا انجام بدهید
⬇️⬇️⬇️
پخش مستقیم با اینترنت رایگان:
http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫
🌷زمان رضا شاه، چندین بار سید عبدالحسین را به خاطر منبرهایی که می رفت دستگیر کردند. بار آخر تهدید کردند که تا 48 ساعت دیگر باید خلع لباس شود و عمامه و عبا را کنار بگذارد، سید عبدالحسین هم به خاطر اینکه لباس روحانیت را از تن خارج نکند، تن به هجرت داد و عازم نجف شد. آنجا درسش را پیش اساتید برجسته نجف ادامه داد، مثل آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع بزرگ زمان بود و آیت الله سیدعلی قاضی که اعظم عرفا بود و در سن24 سالگی توانست از مراجع وقت اجازه اجتهاد بگیرد. وقتی به شیراز برگشت، بزرگان شهر و علما از او می خواستند که رساله بنویسد و به عنوان مرجع تقلید در خدمت مردم شهر باشد، اما سید عبدالحسین با فروتنی رد می کرد. او غیر از تدریس در حوزه اعتقاد به منبر و آگاهی دادن به مردم داشت و منبرهایش همیشه مملو از جمعیت بود. ایشان می گفت: این خیال ناپسند در بعضی ذهن ها است که هر کس عالم و مجتهد شد، با سواد شد نباید منبر برود، نباید حرف بزند، بلکه باید ساکت بشود، حال آنکه عالم و مجتهد باید حرف بزند، باید وعظ بکند، نه اینکه اشخاص بی سواد منبر بروند
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
❣خاطره از شهید❣
دخترم وقتے بچه بود و به تازگے کلاس حفظ قران میفرستادیمش...یه شب خواب دیدم یه فرشته ایے اومد نزدیکم و بهم گفت ما دخترت رو انتخاب کردیم...
این خواب از یاد من رفته بود تا وقتے که داماد عزیز تر از جانم به شهادت رسید.. ناگهان به یاد این خواب افتادم...و گفتم سبحان الله از خواست و قدرت خداوند که روزے که دخترم رو وقتے بچه بود کلاس حفظ قران فرستادم این خواب رو دیدم و الان تو واقعیت شاهد به وقوع پیوستنش هستم ...که دختر من رو براے همسر شهید بودن انتخاب کرد
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
باز یک قِصه که هر هفته شده غصه دل
کربلا، یک شب جمعه حَرمت آقآجان
#اللهمارزقنیکربلاء💔
#شب_جمعه هوایت نکنم میمیرم ....
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#سلام_آقا_جان 💚
ای کاش جمال ماہ او می دیدم
عالم همہ سر بہ راہ او می دیدم
ای کاش نمیمردم و در روز ظہور
خود را یکی از سپاہ او می دیدم💔🌿
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🔴از کجا رسیدیم به کجا...!
حلال کنید امروز پای خاکریز دوتا از گلولههای آرپیجی به هدف نخورد
حقوق این ماهم حلال نیست
ببخشید...
شما مارو حلال کنید که این روزا داریم بدجوری شرمندتون میشیم :)
#شهید_سید_محمد_امیری_مقدم
#شهید الگو ماندگار....
🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حبیب_فردی*
* #نویسنده_آرزو_مهبودی*
* #قسمت_پنجاه_سوم*
🌹🌹🌹🌹🌹
پس از گذشت چند ساعت غائله با دخالت و میانجیگری نیروهای ارتشی ختم میشود.اما دموکراتها علاوه بر ضبط اسلحههای درصد باقیمانده پاسدارها حتی از اموال شخصی و اسلحه کوچک مسئول گروه هم نمی گذرند و آن را می گیرند.پس از آن است که ۴ پاسدار را که یکی به شدت زخمی شده است تحویل و بعد هم به سراغ اجساد شهدا میروند. راننده گروه و حبیب فردی.
فرمانده پایگاه دموکرات با خشم و نفرت محل جنازهها را با دست نشان میدهد. چهار نفر ارتشی برای آوردن آنها جلو میروند.دو نفرشان جنازه راننده را به زحمت از بین آن همه خورده شیشه و آهن بیرون میکشند.بیش از ۷ گلوله به سر آتن خورده است و تمام تنش غرق خون است.پدر و نان آور یک خانواده است که بی گناه مرتکب شده ای در خون خود غلتیده است.
دو نفر دیگر به سراغ حبیب میروند که در بستری از برف های سرخ رنگ دراز کشیده است.با نگاه کردن به صورتش حیفشان می آید از این جوان رعنا که اینطور غرق در خون روی زمین افتاده است.
چشم های یخ زده اش را هم کار میکنند نمیتوانند ببندند. چشمهای حبیب همان طور زده به آسمان پرستاره باز باقی مانده است.
🌹🌹🌹
جنازه حبیب را از کردستان آوردهاند زن ها جیغ میکشند و شیون می کنند . حمید اما ساکت ایستاده و فقط نگاه میکند. نمیخواهد با گریه سر دشمنان را شاد کند.
جنازه را به غسالخانه می برند. حمید می گوید :«خودم می شویمش»
چند نفر از اقوام میخواهند مانع شوند اما همه سرسخت است و نمی خواهد از تصمیمش کوتاه بیاید.
_خودم می خوام جنازه برادرم را بشورم.
حبیب را که روی سنگ غسالخانه میگذارند و بدنش سرد سرد است. حمید دست میگذارد روی زخم پیشانی اش و آرام صدایش می کند: «حبیب!»
جوابی نیست .پیشانی اش سرد به سرد است .انگار سرمای برفهای کردستان در عمق سلولهای بدنش نفوذ کرده و همانجا جا خوش کرده باشد.
خاطره های کودکیشان جلوی چشمای همه زنده می شود. بازی کردن ها و دنبال هم گذاشتن هایشان. خاطرات کوهنوردی جمعه صبح ها و...
آرام لباس های خونین را از تن حبیب بیرون می آورد. بیرون غسالخانه جمعیت زیاد است. یکی تند تند دارد عکس میگیرد اما حمید انگار فقط حبیب را میبیند و بس. انگار فقط خودشان دوتایی توی اتاق هستند و هیچ کس دیگری نیست. حمید زخم سینه برادر را میبیند و بغضش را قورت میدهد .اشکها می خواهند بیرون بزنند اما مقاومت میکند.
آب میریزد روی تن حبیب. مثل بچگی ها که وقتی حمام می رفتند او باید حواسش می بود که برادر کوچکتر سر تنش را تمیز بشویید.
آب ریختن مجروح زخمی حبیب را شست و در دلش خون دل خورد که ای کاش اینقدر ناگهانی نرفته بودی.آب ریخت روی زخم های دهان باز کرده و فکر کرد:« دیدارمان به قیامت حبیب»
فلشهای برق آسای دوربین عکاسی حتی یک لحظه هم حواس حمید را پرت نمی کند. با دقت جسد سرد برادرش را می شوید و در کفن می پیچد. همان طور که در خواب دیده بود.:«حالا راضی شدی یا نه؟»
بغض دوباره گلویش را می گیرد: «میخواستی با دستای خودم به جای رخت دامادی کفن تنت کنم؟!!»
#ادامه_دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #سخن_فرمانده...
🌟 عبور کن...
🔻 تنها راه عملیات در دل #اروند همین است "تنها کسی می تواند از سیم خاردار دشمن عبور کند که در سیم خاردار نفس خویش گیر نکرده باشد"
🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💌 #نامه_ای_به_بسیجیان
🔅 بسم الله الرحمن الرحیم
🍃✨برادران و عزیزان بسیجیم ، سلام علیکم
🍃✨ خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید.
عزیزانم
🔸 اولا ; بزرگترین امانت سپرده شد به ما جمهوری اسلامی است که امام عارفمان فرمود :
حفظ آن از اوجب واجبات است در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمائید.
🔸 ثانیا ; به حلال خداوند و حرام آن توجه خاص بفرمائید.
🔸 ثالثا ; پدر ومادرتان را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند و ائمه معصومین توصیه فرموده اند.
🔸 رابعا ; دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه راهی می کنید.
🔸خامسا; نمازشب ، نمازشب ، نمازشب کلید تمام عزت هاست.
برادرتان قاسم
۹۴/۱۱/۲۵
هدیه به ارواح مطهر شهدا #صلوات🌷
#بسیج_پاره_تن_مردم
#سرداردلها
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد
🔰 نذر کردیم گناه نشه؛
فردای عقدمان سر مزار شهید کاظمی رفتیم.
قبل از جشن عقدمان نگران بودیم حرامی داخل جشن عقد نشود.
نذر کردیم سه روز روزه بگیریم و برای تمام شهدایی که میشناختیم نامه نوشتیم که در مراسممان گناه نباشد.
خدا رو شکر مجلس بدون گناه برگزار شد
شهید کمیل قربانی🌷
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#چلّــہ_فاطــــمے
در طلـــب منجــے مـــوعود (عج)
👇👇👇👇
در این روزها که همه به دنبال راه نجات هستند، تنــها راه براے نجات حقیقے ڪمک از درگاه الهے به واسطه مقربان درگاهش میباشد
👌👌👌
بیایید در این ۴۰ روز مــانده به شهادت بےبے دوعالم حضــرت زهرا (س) با توســل به حـضرت، برای رفــع بلا و مصــیبت و طلـــب منجــی دعا کنیــم 🤲🤲
✅✅✅✅
از ۷ آذر تا ۱۶ دے ماه روز شهــادت حضـــرت زهـــرا(س)
▫️▫️▫️▫️▫️
ترڪ گناه و انجـــام اعمال مستحبے به نیابت امــام زمان عج و هدیه مادرشـــان حضــرت زهرا(س)
👇👇👇👇
لطـفا جهت شرکت همگان ، نشر گسترده در گروهــهای مختلف انجام دهیـــد
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75