🌷🕊🍃
وشھادتپایانڪسانیستڪہ..
دࢪاینࢪوزگاࢪگوششانغباࢪدنیانگࢪفتہباشد!
وصدا؎آسمانࢪابشنوند!
وشھادتحیاتِعِندَࢪَبِّاست..!
#شهید_محمد_زارع_مویدی💔🥀
#شهید_طلبه
#شهید_امنیت
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨به مناسبت یادواره شهیده رحیمی امروز ، در گلزارشهدای شیراز
💢 #شهــیدسلامت_شیرازے_کہ_ایام_باردارےدست_ازخدمت_برنداشت😭
🔰مےگفت :اگر از این #لباس سفـید به رو سپیـدے رسیـدیم #هنـر ڪردیم. براے داغ بیــماران ڪروناییاش در خانه اشـک میریخت😭 و میگفت شرمنده خانواده آنها شدیم. بالای سر بیماران #قرآن میخواند.😔
هر وقت صحـبت #مرخصے میشد میگفت: این روزهـا مـردم به ما نیاز دارند.
🔰وقتے #حاج_قاســم شهید شد، مریم گفت: باید برای #تشییع جنازه کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب #شهادت میکرد.💔
#شهیده_مریم_رحیمے
#شهداےفــارس
#شهداےسلامت
#سالروزشهادت
هدیه به این شهید #صلوات
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_هجدهم
با توجه به بار سنگینی که داشتیم بالا رفتن از دیواره ی مایلر خیلی سخت بود. اما در هر حال خودم را به بالای مایلر رساندم به سمت شلمچه حرکت کردیم. هوا کاملاً تاریک شده بود و خودروها با چراغ خاموش حرکت میکردند مقداری که جلوتر رفتیم صدای انفجار به گوش میرسید.
مایلر مسیرش را به طرف یک خاکریز کج کرد و با دستور فرمانده هان پیاده شدیم پیاده شدن از مایلر برایم سخت بود اسلحه را حمایل فنگ میکردم اما ماسک مانع می شد. کلاه آهنی زود میخواست بیفتد. آنقدر پاهایم کوتاه بود که هر چه خود را آویزان میکردم به جایی نمیرسید به هر جان کندنی بود پیاده شدم وقتی به داخل سنگر رفتم ، متوجه شدم که ماسکم گم شده .است آن قدر اندوهگین شدم که نزدیک بود گریه کنم زبیر میگفت:
_ناراحت نباش گور بابای یک ماسک دیگر
اما من از این حرفها خوشم نمی آمد .آقای احمدی مسئول تدارکات ،گردان با همان لکنت زبانی که داشت، التماس میکرد.
- بـ بـ بـ بچه ها م م م مواظب مـ مـ ماس سکهای خود ب باشید. س ساخت آلمان...
برای همین متأثر شده بودم اوضاع به هم ریخته بود و ماسک به این راحتیها پیدا نمی شد وارد سنگر که شدم جایی برای نشستن نبود؛ تا چه برسد کسی بخواهد استراحت کند حدود هفتاد نفر در سوله ای جا گرفته بودیم. بچه ها نماز را خواندند. هر کدام یک پتو همراه داشتیم پتویم را روی یک الوار که دم سنگر بود پهن کردم. کوله پشتی و تجهیزات را هم از خودم جدا کرده و به سختی جای شان دادم لحظه ها به کندی
می گذشت فرمانده ی گروهان رسید و گفت: - بچه ها دعا و نیایش کنید. گردانهای غواص همین الان وارد آب شدند و حرکت کردند.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا #صلوات
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابایی فدات بشه
چقدر کبود شدی…🖤
🏴این روزها روضه مجسم غزه هست ....
#فلسطین #غزه
🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم
بــا راه بندگـی خـدا آشــنا شدیم
هرکس وسیله داشت برای هدایتش
ما با نســیم روضـهی تو با خــدا شدیم
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه کربلا میخواهیم...
🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
#سلام_امام_زمانم❤️
عاقبت نور تو پهنای جهان میگیرد
جسم بیجان زمین از تو توان میگیرد
سالها قلب من از دوریتان مرده ولی
خبری از تو بیاید ضربان میگیرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
#صبحتون_مهدوی_عاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#یادی_ازقهرمان_سوسنگرد
(به مناسبت سالروز آزادسازی سوسنگرد)
🌷 حسن را کنار مسجد سوسنگرد دیدم در حالی که از بازویش خون می چکید و برجک یک تانک کنارش افتاده بود. گفتم چی شد؟
گفت: دشمن خانه به خانه در سوسنگرد پیش روی می کرد.
ناراحت و مستأصل در کوچه ها می گشتم. وقت نماز مغرب بود. به خانه ای وارد شدم و به نماز ایستادم. بعد از نماز سرم را به سجده گذاشته بودم که برای لحظه ای خوابم برد.
ناگهان شنیدم ندایی می گوید: حسن، بلند شو، الان وقت خواب نیست، سربازان من به کمک تو نیاز داند.
از جا پریدم. وارد خیابان شدم.
در تاریکی شب پایم به یک قبضه آرپی جی گیر کرد. کمی آنطرف تر یک کوله موشک آرپی جی دیدم.
کوچه به کوچه پیش می رفتم و هر ماشین دشمن را می دیدم یا صدایش را می شنیدم، یک گلوله به آن می کوبیدم.
تا رسیدم به مسجد و این تانک. قبل از اینکه شلیک کنم.
گلوله تیربار روی تانک به بازویم نشست، اما گلوله آخرم را به آن کوبیدم، در اثر انفجار برجکش برداشته و کناری افتاد...
آن شب حسن هشت تانک و بیست خودرو و نفر بر عراقی را شکار کرده بود.
همین شکست زرهی دشمن در سوسنگرد، از عوامل اصلی عقب نشینی دشمن از سوسنگرد بود.
#شهید ابوالحسن حق نگهدار
#شهدای_ﻏﺮﻳﺐ_فارس🌹
🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_نوزدهم
نام عملیات را هم گفت :«کربلای چهار »
بچه ها سراسیمه دست به دعا و نیایش برداشتند انفجار شروع شد با هر شلیکی که از طرف ایران انجام میشد آتش خمپاره های دشمن بیشتر میشد در انتظار بودیم که از وضعیت عملیات مطلع شویم.
فرمانده هان اعلام میکردند:
- ممکن است دشمن شیمیایی بزند ماسکهایتان را آماده کنید. سنگرهایی که در آن قرار داشتیم با خط اول فاصله چندانی نداشت. غـرش انفجارها پیاپی گوشها را آزار میداد جاده ای که در نزدیکی محل تجمع ما بود، زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفت دشمن میخواست با ناامن کردن جاده از رفت و آمد
وسایل نقلیه جلوگیری کند .همه ی بچه ها مشغول خواندن دعا و نیایش بودند.
ساعتی بعد که شب از نیمه گذشته بود آثار نگرانی در صورت فرماندهان که به سنگر رفت و آمد داشتند حکایت از ناموفق بودن عملیات داشت. بچه ها حساس شده و پرس وجو میکردند به فکر ماسک افتادم .سراغ سنگر تدارکات را گرفتم و به سمت آن حرکت کردم. وقتی به سنگر رسیدم یا حسین گفتم. آقای احمدی از درون سنگر یا حسین گفت. معنی یا حسین این که بفرمایید .
پتویی را که از سنگر آویزان بود را کنار زدم و وارد شدم. احمدی کنار یک فانوس ساکت نشسته بود .گفتم:
_آقای احمدی سلام
پاسخ داد:
_سلا سلام ك كثر بی طمع نـ نه نیست!
- ماسکم گم شده میخواستم یک ماسک به من بدهید
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ من نمیخوام توی حکومت امام زمان، یه آدم عادی باشم !
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹مردادماه سال 1358 بود، جداییطلبان کومله و دمکرات شهر پاوه را تسخیر کرده بودند، حضرت امام خمینی (ره) پیام داده بودند که پاوه باید زودتر آزاد شود. مردم شیراز و شهرستان های اطراف به شهر ریخته بودند و آماده اعزام به پاوه بودند ما بچههای سیدان هم که دنبال سید رضا بودیم، همراه جمعیت به سمت خیابان لطفعلیخان آمدیم. همه در محکومیت اشغال پاوه شعار میدادیم.
- پاوه جنگ است، خاموشی ننگ است!
در مسیر هر مغازهای که باز بود، سید رضا به سمت آن میرفت که کرکره آن را پائین بکشد. معترض شدم. گفتم: سید رضا چهکار میکنی، چرا مغازههای مردم را میبندی؟
پرحرارت گفت: در این حرکت مردمی، اینها نباید باز باشند و باعث تضعیف روحیه مردم شوند.
اولین اعزام پاسدارها و سربازی رفته ها به کردستان بود. سید رضا هم پیش قدم به کردستان اعزام شد...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَرأيتَ جُرحَ يدي يَا أخي ؟
زخم دستمو دیدی داداش 😭
دلمون به درد میاد از این همه ظلم که بر کودکان بی پناه فلسطین میشه...😔
#اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
به حق مظلومیت کودکان مظلوم فلسطین
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🎊مراسم جشن ولادت حضرت زینب (س)
🔹با حضور پرستاران بهشتی
(همسران فداکار جانبازان)
💢با مداحی: کربلایی حسین باقری
و اجرای گروه سرود دختران زهرایی
🚨یکشنبه ۲۸ آبانماه از ساعت ۱۵.۴۵
دارالرحمه شیراز ، قطعه شهدای گمنام
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
🌷🕊🍃
صبح 🌤یعنی
وسط قصهی تردید شما
کسی از در برسد نور تعارف بکند ...🌻
#یادشهداباصلوات
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#سیــره_شهــدا
عید نــوروز بود.برای علی اکبر و برادرش شـلوار نو خریده بودم،دیگر متوجه نـشدم از آن شـلوار استفاده کرد یا نه!
سیـزده عیـد بود ڪه علـی اکبرگفت: بابا شلوارم به دوچرخه گیرکرده و پاره شده، به من پول بده شلوار نو بخرم !
به ایشان پول دادم و شلوار خرید.
یک روز از سرکار به خانه می آمدم علی اکبر و دوستانش ، محمد و علی را در راه دیدم. با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای محمد است. وقتی به خانه آمدم با ناراحتی جریان را به مادرش گفتم : « مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته!»
وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم . از شرم سرش را پایین انداخت و گفت:
«راستش محمد ، خانواده فقیری دارد و یتیم است. امسال لباس نو نداشت ، برای همین شلوارم را به او هدیه دادم و دوست نداشتم شما متوجه شوید.»
عرق سردی بر پیشانی ام جوشید ، از این رفتار علی اکبر خیلی خوشحال شدم و در دل او را تحسین کردم.
#شهیدعلےاکبرپیرویان
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌹🌱🌷🌱🌹🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩhttps://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_بیستم
:
گفت:
- م م مگر نه نه نگفتیم مراقب م م ماسک...
_وقتی از ماشین پیاده شدم از کیفم افتاده بود.
سراغ یک کارتن بزرگ رفت. ماسکی درآورد و به من داد. وقتی بــه داخـل سـنگـر گروهان برگشتم همه ی بچه ها گریه میکردند .علی اصغر جلالی فرماندهی دسته ی یک با حالت عجیبی گریه میکرد با لهجه ی شیرازی خود میگفت:
_خداجون ما که میدونیم داری ما رو امتحان میکنی .میدونم که پیروزی با صابرينه، اما حالا جواب ملت و امام را چه بدیم؟
بچه هایی که اطراف اصغر حلقه زده بودند با غصه و اندوه گریه میکردند. به زبیر گفتم،:
- چه شده است؟
- عمليات لو رفته...
به قدری متأثر شدم که نزدیک بود سکته کنم. در فکر فرو رفتم. با خود میگفتم: یعنی آن آموزشها و زجر و شکنجه ها و رزم شبانه ها همه کشک بود؟ یعنی دیگر عملیات بی عملیات؟
برخی به سختی یکی دو ساعتی استراحت کردند. رفتم و روی همان الواری که پتویم را پهن کرده بودم دراز کشیدم. جا تنگ و نامناسب بود. شاید خواب من یک ساعت طول نکشید که با سر و صدای بچه ها که میگفتند:
یا الله بلند شوید میخواهیم نماز بخوانیم.
از جا بلند شدم بچه ها هر کدام نماز صبح را به جای آوردند. بعد از نماز باز هم تجزیه و تحلیل حمله شروع شد. آتش دشمن همچنان بر روی جاده متمرکز بود .
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیام #شهید مدافعحرم بابک نوری هریس به مردم ایران
🔸️ برای آنهایی که نمیدانند مدافعان حرم برای چه رفتند...
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹سید رضا به کردستان رفته بود. خبرهای بدی از جنایتهای حزب کومله و دمکرات و... در کردستان به گوش میرسید. همه دلواپس سید رضا بودیم. یک روز صبح مادر با ناراحتی و چشم گریان بیدار شد. گفت: میدانم برای سید رضا اتفاقی افتاده و گرفتار شده است و کمک میخواهد!
مدتی گذشت، تا بالاخره سید رضا آمد. همه خوشحال بودیم. همه میخندیدیم، مادر گریه میکرد. میگفت: سید رضا، من خواب دیدم برای تو اتفاقی افتاده و گرفتار دشمن شدهای، برای همین به حضرت زهرا (س) متوسل شدم تا نجات پیدا کنی!
سید رضا خندید. گفت: پس شما هستید که نگذاشتيد من شهید شوم!
بعد تعریف کرد و گفت: چند نفر بودیم که در محاصره کومله گیر افتادیم و مورد ضرب و شتم آنها قرار گرفتیم. هیچ امید و راهی برای رهایی نداشتیم، من بیهوش افتاده بودم که خانمی آمد، دست من را گرفت، بلند کرد و بیرون کشید و گفت: مادر، تو اینجا چهکار میکنی!
من هم بلند شدم و از آن مهلکه خارج شدم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
امشب مَلَک از زینب کبری گوید
از نور دل و دیده ی طاها گوید
تبریک به هم ولادت زینب را
زهرا به علی، علی به زهرا گوید
#میلاد_حضرت_زینب 🍃🌺
#روز_پرستار 🍃🌺
#مبارڪ_باد 🍃🌺
🎊 #هییت_شهداےگمنام_شیــراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 زمانی که خبر شهادت پسرم را دادند، سجده شکر کردم...
#شهید_دانیال_رضازاده
#شهیدامنیت
🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🎊مراسم جشن ولادت حضرت زینب (س)
🔹با حضور پرستاران بهشتی
(همسران فداکار جانبازان)
💢با مداحی: کربلایی حسین باقری
و اجرای گروه سرود دختران زهرایی
🚨یکشنبه ۲۸ آبانماه از ساعت ۱۵.۴۵
دارالرحمه شیراز ، قطعه شهدای گمنام
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
🌷🕊🍃
بعضی آدمها عجیب بهشتیاند
آنها عجیب دل نشینند ..
نه اینکه به بهشت بروند ، نه !
برعکس ؛
گویی از بهشت آمده و چند صباحی
بیشتر میهمان زمینیها نیستند
#شهید_آرمان_علیوردی❤️
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢به یاد #پرستارانی که جانشان فدای سلامتی مردم شد...🇮🇷
🔹چند باری پیش آمد که ما با توجه به وضعیت بارداری از ایشان خواهش کردیم که اگر نیاز به استراحت دارد از مرخصی استفاده کند. دخترم مشتاق خدمت به مردم به ویژه بیماران و خانوادههای آنها بود.
🔹حتی در شبهای ماه رمضان و شب های قدر بیمارستان را ترک نکرد و بر بالین همین بیماران ماند و قرآن تلاوت کرد.
🔹 هر زمان که از مرخصی صحبت می شد ایشان خیلی صریح میگفتند الان اصلا وقت این صحبتها و درخواست ها نیست.
بیماران به ما احتیاج دارند. چشم امید خانوادههای شان به ماست. یا مدام میگفتند همین طوری در بیمارستان نیرو کم است و کادر درمان در چند شیفت کار می کنند و خسته میشوند. من در این شرایط چطور میتوانم مرخصی بگیرم در حالی که سالم هستم و مشکلی ندارم.
🔹هر وقت گره کوری به کارش میافتاد از شهدا استمداد میطلبید. سر آخر قسمت خودش و فرزند 6 ماهه در زهدانش هم پیوستن به قافله رو سپید شهدا شد(راوی پدرشهید)
#شهیدمدافع_سلامت
#شهید مریم رحیمی
#شهدای_فارس
#روزپرستار
🌹
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید