eitaa logo
گلزار شهدا
5.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
کہ دوست داشت مثل ع شهید بشود 🔰هنـوز جـنگ شروع نشـده بود. با احمـد هـم شـاگردے بودیـم. روزی دور هم در کلاس درس نشسته بودیم و از ارزوهایمان می گفتیم. احمد, با ان اخلاق حسنه اش همه دوستان را برادر صدا می زد. گفت: بـرادر من که دوست دارم امام حسین(ع),ســر از تنم جدا کنند و روز عاشورا مــرا به خاک بسپارند! از این آرزویش تنم یخ کرد و مو به تنم سیخ شد. 🔰ماه های اول جنـگ بود. به اتفـاق بچه های ڪازرون به سرپرستے علےاکبر پیـرویان در جـبهه سوسنـگرد در معیـت بودیـم. ان روزها تازه برنو را از ما گرفته و سـلاح سازمانی به ما داده بودند که باعث شادی ما شده بود. احمد بیش از بقیه شاد بود. می گفت:بچه ها من که امید دارم مثل حسین(ع) شهید بشم! 🔰روز عاشوراے سـال 59، بود.پـس از یڪ نبرد سـخت در سوسنگرد به عقـب می آمدیم. چشمم افتاد به پیکر بی سـرے که روےزمین افتاده بود. گفتم کسی این شهید را می شناسد؟ یکے از بچه ها گفت: احمد, خودم دیدم ترکش گلوله توپ را برد...😭 احمد داوودی نژاد 🌷🍃🌹🍃🌷🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
♻️یادی از شهدای عملیات 💠قبل از قرائت، قرآن را در دست می گرفت و مرتب این جمله را تکرار می کرد «هذا کلامُ ربی» [ این کلام پروردگارم است] آنقدر این جمله را تکرار می کرد که اشک از دو دیده اش جاری می شد و حال قرآئت قرآن پیدا می کرد. آن وقت با احترام قرآن را باز می کرد و شروع می کرد به تلاوت. همیشه می گفت: «قرآن کلام پروردگار است آیا می شود همین جور و بی مقدمه آن را تلاوت نمود!» 💠پیش از عملیات دستور آمد برای افزایش کارایی ماسک های ضد شیمیایی نیروها باید صورت خود را اصلاح کنند. انجام این فرمان برای خیلی از بچه ها سخت بود. احمد که فرمانده گردان بود پیش از هم ریش خود را تراشید تا جای بحث برای دیگران نماند. اما گفت: من شرم می کنم در قیامت با صورت اصلاح شده و ریش تراشیده خدمت مولایم حسین(ع) برسم! یکی دو روز بعد در ، ترکش را برد تا در قیامت شرمنده مولایش نباشد. 🌱🌷🌱 احمد رضوانی زاده شهادت: 24/12/1363 - جزیره مجنون 🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢ﺩﻳﺪﻳﻢ ﺗﻮ ﻛﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺩاﺭﻩ ﻳﻪ ﺣﻔﺮﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ و ﺳﻼﻡ ﻛﺮﺩﻡ مثل اینکه از حضور من خوشش نیامده باشد، مکثی کردو بعد آرام نگاهش را به پشت سر چرخانید: - سلام علیکم بلند شد، سر زانوهایش را تکاند و بیرون آمد . صورتش گل انداخته بود. دانه های درشت عرق که شیار پیشانی اش را گذشته بودند خود را لابلای محاسن پر پشتش پنهان می کردند. حالا که حاجی از آن بیرون آمده بود، درست مثل قبر بود. حتی لبه هم داشت. گفتم: پناه بر خدا! این برای کیست؟ لبخندی زد و گفت: پناه بر خدا ندارد مومن! 🔹هرکه باشی و زهـر جابرسی / آخرین منزل هستی این است بعد دستی به شانه ام زد و گفت: این قبر حقیر شیر علی سلطانی است. در حالیکه سعی می کردم تعجبم را پنهان کنم ، نگاهی آمیخته به ترس و تحیُّر در قبر دواندم. رعشه ای شبیه هول قیامت از ستون مهرهایم عبور کرد. البته چیزی نگفتم، ولی به نظرم آمد برای قد رشید حاجی کوچک می باشد... وقتی حاجی شد، پیکر بی را همانجا دفن کردند و شگفتا که آن قبر برای پیکر بی سرش اصلا کوچک نبود! 🌹🍃🌷🌱🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید