🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی*
#نویسنده_داریوش_مهبودی*
#قسمت_سی_و_چهارم (آخر)
از بیمارستان خارج شدیم وقتی به راه رفتن آقا مرتضی دقت میکردم فهمیدم که سختی به خودش می دهد که دردش را از من پنهان کند.
سوار ماشین شدیم و به سمت خودش بودم هر لحظه که متوجه نگاه های من میشد با یک لبخند جواب میداد. رسیدیم بیوقفه به سمت روستای مان شتافتیم . اولین روستایی که در راه ما بود خیرآباد نام داشت که در عزا دگاه آقای ستوده بود در یکی از پارکینگ های کنار جاده نزدیکی هما روستا آقای ستوده ترمز گرد و با نگاهی به صندلی پشت سرش که ما بودیم گفت: آقا مرتضی فکر کردی که اگه با این لباس بیمارستان بخوای به خونه بری چه میشه بنده خدا زمانی که تو را با آنچه را ببینند حتما سکته می کنن!خانم شما لباس همراهتون دارین!!؟
پیشرفت را کرده بودم سر لباس کت و شلوار دامادی را از سایت درآوردن و با آقای ستوده دادم کمک کرد که لباسش را عوض کند و بعد حرکت کردیم به سمت روستای خودمان.
نزدیکیهای روستا برای اینکه خیلی کس متوجه مجموعه نشود دستش را که دور گردنش خود باز کرد از کوچه های خاکی روستا رد شدیم .پدر مرتضی در را باز کرد.نگاهش که به ما افتاد لبخند تلخی زد.
_پسرم باز مجروح شدی؟!
_شما از کجا میدونید؟!
_چند شب پیش خواب دیدم!
آقای ستوده لبخند زد:« آقا مرتضی مجنون شده ام می خواست پرتقال پوست بگیره دستش را بریده..»
داخل شدیم هیچکی حال و هوای خوش نداشت مادرش که واویلا...
_مادر چرا توی طاقچه عکس برادر مرتضی هست ولی عکس خود مرتضی نیست ؟!
_چکار کنیم مادر .هرچی اصرار می کنیم که یک عکس بده زیر بار نمیره.
_نگران نباشید .انشالله عکسش را بالای درب منزل می زنید.
با این حرف مادرش خیلی ناراحت شد و چهره درهم کشید.
_خدا کنه اگر انسان میره با شهادت در راه حق بره.شهادت حق مرتضی است.
چند دقیقه بعد آقای ستوده خداحافظی کرد و رفت.از آن لحظه به بعد در خانه ما مدام پذیرایی از اقوام و دوستان بود .او مهمانداری می کرد و شبها از فرط درد خواب نداشت و همین جور شبها و روزهای دردناک در پی هم می گذشت.
یک روز آقای ستوده و الوانی آمدند مرتضی را برای باز کردن گچ دست و معاینه به شیراز ببرند .در راه برگشت از شیراز حال آقا مرتضی به هم میخورد و به سختی به خانه می آیند.چند دقیقه ای پس از استراحت رو به من کرد .
_مقداری آب گرم بیارید میخوام دستام رو بشورم.
صدایش کردم .آمد کنار حوض.پیراهنش را در آورد با دیدن سینه و پشتش پلم لرزید .دنیا دور سرم چرخید ..آن همه زخم و جراحت .آن همه خون و چرک لخته..جیغ کشیدم :
_اینا چیه آقا مرتضی؟!
_نگران نباش ..اینا ترکشه
از آن روز به بعد بر آفتاب می نشست با سوزن زیر پوستش میزد .سر سوزن به ترکش میخورد اهرمش می کرد بالا .بعدش آنجای پوست را که به شده بود میان دو انگشت می فشرد .تکه سربی با خون و چرک بیرون میزد ...
#پایان
♥️شادی روح شهید مرتضی جاویدی صلوات
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
1_1088566400.mp3
9.97M
📗 کتاب صوتی
#گلستان_یازدهم ( #پایان)
"خاطرات همسر سردار شهید علی چیت سازیان"
قسمت4⃣1⃣
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
1_2051210503.mp3
17.48M
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#سردار_شهید_حاج_حسین_همدانی
📗کتاب صوتی
#خداحافظ_سالار
قسمت 4⃣2⃣
#پایان
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
1_2833868515.mp3
13.41M
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#شهید_ابراهیم_هادی
📗کتاب صوتی
#خدای_خوب_ابراهیم
قسمت 🔟 #پایان
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
1_2614416370.mp3
10.33M
🌹🌹🌹🌹🌹:
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
کتاب صوتی " #لوطی_و_آتش" اثر رحیم مخدومی
( مجموعه ۵ داستان از زندگی سردار #شهید_حسن_باقری)
با صدای #رامین_پور_ایمان
قسمت7⃣
#پایان
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
1_1637486447.mp3
30.71M
داستان روزانه هر روز یک قسمت
📗کتاب صوتی
#ققنوس_فاتح
#شهید_محسن_وزوایی"
قسمت 0⃣1⃣
#پایان
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
1_6678427559.mp3
24.93M
📗 کتاب صوتی
#سید_ابراهیم
خاطرات شهید مدافع حرم
#سید_مصطفی_صدرزاده
قسمت 5⃣ #پایان
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_جبهه
#نویسنده_حبیب_صفری
#حلاوت_ایثار
#قسمت_آخر
.
مسئله دیگری که مخالفت فرماندهان ایران را در این منطقه به دنبال داشت استفاده دشمن از سلاحهای شیمیایی بود گفتند ما قادر نیستیم نیروهای تازه نفس جایگزین کنیم و اتفاقاً صدام در این عملیات بزرگترین حملات شیمیایی زمان جنگ را
درمنطقه و عقبه ها انجام داد و ما نیز آسیب جدی دیدیم . فرمانده سپاه و برخی از موافقین عملیات معتقد بودند اینها مشکلات عملیات است و ما باید آنها را حل کنیم، اینها به عنوان مانع اجرای عملیات تلقی نمیشوند.
بالاخره با اجرای عملیات موافقت شد و برای پشتیبانی در مرحله اول از قایقهای کوچک استفاده شد و برای هر لشکری یگان دریایی تشکیل شد که دارای بیش از ۱۰۰ فروند قایق بودند . علاوه بر آن سه نوع پل پیش بینی شده بود دو پل شناور و یک پل ثابت .
پلهای شناور که در هفته های اول عملیات توسط نیروهای ویژه ایجاد شد پلی بود که شبها زده میشد و صبح قبل از طلوع آفتاب جمع آوری می گردید.
پل ثابت سه ماه بعد از عملیات روی رود زده شد ) شما توجه داشته باشید این پل در دریا با ساحل نامناسب و در حال جنگ ظرف این مدت کوتاه چقدر سخت میتواند باشد ( همزمان با عملیات پیش بینی شده بود ۲ بود که از طریق بندر ماهشهر با یدک کش برخی از امکانات را از اروند رود عبور دهند و به فاو برسانند.
رژیم بعثی عراق هر روز بمب باران میکرد و از توان هوایی خود نهایت استفاده را میبرد و به همین دلیل بود که بیشترین هواپیمای دشمن در همین عملیات نابود شد. مهمترین نوآوری عملیات فاو که اکنون در دانشگاههای علوم نظامی برجسته دنیا تدریس میشود این بود که ایران با عبور بیش از دو هزار
و پانصد غواص از اروند خط اول دشمن را بدون تیر اندازی شکست.
#پایان
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
1_4545779990.mp3
26.58M
"سرگذشت ثروتمندترین شهید شیعه"
شهید ادرواردو(مهدی) آنیلی
📗کتاب صوتی
#من_ادواردو_نیستم
قسمت 0⃣1⃣
#پایان
🌱🌸🌱🌸
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
1_5255079028.mp3
23.28M
"سرگذشت لات کابارگردی که عاقبت شهید شد»
شهید #شاهرخ_ضرغام
📗کتاب صوتی
#شاهرخ_حر_انقلاب
قسمت3⃣1⃣
#پایان
🌱🌸🌱🌸
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
1_3622393226.mp3
12.67M
📓کتاب صوتی " #قرارگاه_محمود"
زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم #محمود_نریمانی
نویسنده: خانم #مهدیه_دانایی
گویندگان : آقا و خانم #بهزادی_فر
قسمت5⃣1⃣
#پایان
🌱🌸🌱🌸
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
1_7129564842.mp3
26.92M
📗کتاب صوتی
#موقعیت_ننه
نویسنده:رمضانعلی کاوسی
"خاطرات طنز دفاع مقدس"
قسمت 6⃣
#پایان
🌱🌸🌱🌸
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz