eitaa logo
گلزار شهدا
5.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫 🌷آن روز به اتفاق آقا و دونفر از بچه های مسجد به روستای سیدان رفته بودیم، ساعت 4 عصر ناگهان، رنگ آقا پرید، چهره در هم کشیدند و گفتند: سریع برگردیم. چیز اضافه ای نگفتند، فقط سرش را زیر عبایشان کرده بودند و ذکر می گفتند. به شیراز که رسیدیم، گفتند همراهان را پیاده کنید!معمولاً ایشان را جلو مدرسه خان پیاده می کردم، اما گفتند من را جلو مسجد مولا پیاده کنید و خودتان سریع بروید. گفتم آقا... نگذاشت، اعتراضی کنم، گفت مرا پیاده کنید و بروید.همین کار را کردم اما دلم نیامد آقا را تنها بگذارم، آرام ایشان را تعقیب می کردم که دیدم در وسط کوچه جلو من ایستاده است و می گوید: چرا دنبال من آمدید، سریع به خانه بروید! به خانه که رسیدم بچه ها گفتند امروز صبح از ساواک تماس گرفتند و گفتند بابات با آقای دستغیب کجا رفته است! گفتم ای داد که آقا را دستگیر کردند. سریع به سمت خانه آقا رفتم. سر کوچه که رسیدم دیدم آقا با لبخند آمدند و گفتند رستمی حلال کن، آن زمان که شما را راندم، ساواک خانه ام را محاصره کرده بود، اگر با من می آمدید شما را دستگیر می کردند! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
د‌لـداده‌ ی اربـاب بـود ♥️ درِ تابـوت را بـاز ڪردند ایـن آخـرین فرصـت بـود ... بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر؛ بدنـم بی‌حـس شـده ‌بـود ، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده‌ بـود . بایـد وصیـت‌های محمـدحسیـن را مـو به مـو انجـام می‌دادم. پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم. همـان که محـرم ها می ‌پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم می‌لرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش ... جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! به آن آقـا گفتـم:« می‌خواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما می‌تونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمی‌توانست حـرف بـزند چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمی‌دانم اشـک بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمی‌آمد .... انگار یڪی چنـگ انداختـه‌ بود و گلـویم را فـشار می‌داد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم گفتــم : از حـرم تـا قـتلگـاه زینـب صـدا می‌زد حسـیـن دسـت و پـا می‌زد حسـیـن ؛ زینـب صـدا می‌زد حسـیـن ... (قسمتی ازخاطرات: ) 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🌷وقتی از عملیات خبری نبود، میخواستی پیدایش کنی، باید جاهای دنج را می گشتی. پیدایش که می کردی، میدیدی به دست نشسته، انگار توی این دنیا نیست. ده دقیقه وقت که پیدا می کرد، می رفت سر وقت هایش. گاهی که کار فوری پیش می آمد، کتاب همان طور باز می ماند تا برگردد. 🍃🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹🔹🔹🔹 در ایامی که متعلق به بی بی حضرت فاطمه (س) می باشد می خواهیم یلدا را بهانه ای برای کمک به نیازمندان شهر نماییم .... 🔹🔸🔹🔸🔹 شماره کارت جهت مشارکت👇👇 6037997950252222 *بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام* 🔹🔺🔹🔺🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌱نعمت فقط برف و باران نیست، 🍃گاهی خدا، « رفیقی » نازل می کند، زلال تر از باران…🌧 و گاهی دلگرمی یک دوست آسمانی آنقدر معجزه می کند❤️ ✨که انگار خدا در زمین کنار توست! 🕊️ 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🕊 | 🔻عیسی همشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد. می گفت: دوست ندارم موقع شهادت چهره ام غمگین باشد مبادا دیگران با دیدن من خوفی از شهادت در دلشان ایجاد شود. می خوابید روی زمین با چشم های نیمه باز و لبخندی بر لب. می گفت: دوست دارم این طوری شهید شوم. 🌹جنازه هایی که روی آب می ماندند در کوتاه ترین زمان سیاه می شدند. عیسی شب عملیات کربلای پنج داخل آب شهید شد. بعد از چند ساعت بدنش را از آب گرفتیم. طراوتش مانند کسی بود که تازه حمام کرده باشد. با همان لبخند روی لبش. "شهید عیسی حیدری" 🍃🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
کتاب صوتی 'دریچه ای رو به ایمان' قسمت پانزدهم.mp3
50.38M
🎙 کتاب صوتی «دریچه ای رو به ایمان» مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد 🎙گوینده : مهدی رضاییان فرد 📻اواخر فصل ششم(تک بیتی از شعر بلند انتظار) و فصل هفتم (یا رقیه رمز پرواز ایمان) ⏱مدت زمان 34:57 💠کانال شهید مدافع حرم کربلایی ایمان خزاعی نژاد 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💐آهای بسیجی !!! خوب گوش کن چه می‌گویم می‌خواهم به تو پیشنهاد معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود ! منِ دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب📿 و نوافل و روزه ها و تهجّدها و شب زنده‌داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ، ثواب آن دو رکعت نمازی را 🌴که تو در میدان جنگ ، بدون وضو پشت به قبله ، با لباس خونی و بدن نجس خوانده‌ای ، از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟! 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💌 یکبار در خیابان دیدم آقامهدی یک جاروی بزرگِ شهرداری دستش گرفته‌است و خیابان🛣 را جارو می‌زند! علت را که پرسیدم گفت: پشت نیسانش، بار شیشه داشته و موقع حرکت شیشه‌ها شکسته و خرد شدند و کفِ خیابان ریختند!🍃 به آقامهدی گفتم: ولش کن! آبرویمان می‌رود شهرداری تمیز می‌کند ولی به حرفم توجهی نکرد و بعداز اینکه خیلی اصرار کردم گفت: اگه این شیشه‌ها توی لاستیکِ ماشین مردم فرو برود، حق‌الناس گردنم است و فردای قیامت آبرویمان میرود!🌿 🌷 💌 ❣❣❣❣❣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
رفته بود کرمان درسش رو ادامه بده، اما جوونی نبود که بخواد عاطل و باطل بگرده. کنار درس و مشق، گشت دنبال کاری تا لقمه حلال در بیاره. هتل کسری نیرو می‌خواست. هنوز یکی دو هفته نگذشته، به چشم همه اومد. رئیس هتل نه به اندازه یه گارسون؛ بلکه بیشتر از چشماش به اون اعتماد داشت. بعد انقلاب خیلی‌ها اهل احتیاط شدن، اما قاسم از قبلشم رعایت میکرد. از همکاراش تو هتل کسی یاد نداره که حتی یه بار هم غذایی را مزه کرده باشه. 👤 حجت الاسلام عارفی 🔷🔸💠🔸🔷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 *🏴گرامیداشت شهید فرهاد شاهچراغی 🏴* 🚨با حضور خانواده معظم شهید 🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹 💢 برادر *حاج هادی خلقی* 💢 : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ *پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۰/ از ساعت ۱۶* ⬇️⬇️⬇️⬇️ *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔹🔹🔹🔹 پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک: http://heyatonline.ir/heyat/120 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌱تڪیه‌ڪن‌به‌شهداء شهدا تڪیه‌شان به ‌خداست؛☝️ اصلا‌ڪنار گل ‌بشینی بوی گل می‌گیری 🌹 پس‌گلستان‌ڪن‌زندگیت را‌با‌یادشهدا 🕊 🕊️ 🕊️ هدیـه‌به‌ارواح ‌مطـهرشهـدا صلــوات💚 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌹اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا. شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم. یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی بود ، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند. 🌹حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان. 🌹خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند. دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه. "شهید حاج قاسم سلیمانی" "شهید حسین محرابی" 🍃🌷🍃🌷 ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
کتاب صوتی 'دریچه ای رو به ایمان 'قسمت شانزدهم.mp3
31.01M
🎙 کتاب صوتی «دریچه ای رو به ایمان» مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد 🎙گوینده : مهدی رضاییان فرد 📻 ادامه فصل هفتم (یا رقیه رمز پرواز ایمان) و فصل هشتم 🔹پایان کتاب ⏱مدت زمان 21:29 💠کانال شهید مدافع حرم کربلایی ایمان خزاعی نژاد 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫 🌷خود آقا نقل می کردند؛ در روزهای اوج خفقان رژیم پهلوی، یک روز گفتند یک نفر از تهران قرار است برای دیدار شما بیاید و وقت ملاقات گرفته است. چون فرزند یکی از علما مشهور بود قبول کردم. بعد از کمی،صحبتش را به شاه کشید و گفت: من مستقیم از طرف شاه می آیم. ایشان معتقد است که فارس احتیاج به یک نفر شریعتمدار دارد که از نظر علم و تقوا شناخته شده باشد و موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشد. شاه از شما می خواهد که به میدان بیائید و حوزه تشکیل بدهید، مبلغ بفرستید و... مطبوعات و تلوزیون هم در اختیار شماست، هر چه هم پول بخواهید در اختیارتان است. من ضعف و بیماری را بهانه کردم. گفت مهم نیست، شما فقط موافقت بکنید، بقیه با اسم شما کارها را می کنند! نهیب زدم و گفتم: من اسلام اموی را هرگز ترویج نمی دهم، من شریح قاضی نیستم که دینم را به دنیای دیگران بفروشم، من در جوانی ام مشتاق مال و جاه و شهرت نبودم، حالا که وقت مردنم است... گفت: پس خواهش می کنم تا زمانی که شاه زنده است، این مطلب را فاش نکنید! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت اشک‌آلود شهيد حاج قاسم سلیمانی از کمک حضرت زهرا در روزهای سخت جنگ ۳۳روزه که منجر به پیروزی شد.✌️ ✍در آن کوران حوادث که خیلی سخت بود، یکی از برادرهای حزب‌الله که اهل تدین و تشرع بود و در جنوب مسئول بود، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبوده گفت «دیدم یک بانویی آمد و یک یا دو بانوی دیگر هم در کنارش بودند. من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. رفتم به سمت پاهای مبارکشان؛ به ایشان گفتم که ببینید وضع ما را، ببینید ما چه وضعی داریم. حضرت فرمودند که «درست می‌شود». گفتم نه. من مُصر بودم به پای ایشان بیفتم و اصرار داشتم از ایشان چیزی بگیرم. بعد از اصرار کردن، ایشان فرمودند «درست می‌شود» و یک دستمال از داخل روپوشی که داشتند بیرون آوردند و تکان دادند و فرمودند «تمام شد». یک لحظه بعد یک هلی‌کوپتر اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این، زدن تانک‌ها شروع شد.» و زدن تانک‌ها همان نقطه‌ی شکست رژیم در جنگ بود. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❤️ گر بگردے در زمین و در زمان و عالمین هیچ عشقے نشود والاتر از عشق حسین بانیانِ عرش هم گویند نامش را مدام بَہ چقدر زیباسٺ،این آهنگ و این نام حسین 🌷 🌙🕌 س 🏴🏴🏴🏴🏴 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💚 ✨شد دعای :《اللهم عجل فی فرج》 راه وصل یار،راه ناتمام فاطمه ست(س) 👌عاقبت می آید آقای زمین و آسمان بین دستش پرچم سبز نظام فاطمه ست آخرین اخطار حضرت، سهمِ ظالم میشود 👌اولین اقدام حضرت، فاطمه ست💔🥀 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 @golzarshohadashiraz
🔰 | شهید یوسف گلکار 🌟برای خرید عروسی رفتیم بازار، خانواده هر کاری کردند یوسف حلقه برنداشت و گفت: طلا برای مرد حرامه و من نمی‌خواهم از همین حالا زندگی‌ام بر پایه حرام باشه... یوسف هر وقت میوه یا خوراکی واسه منزل می‌خرید، می‌گذاشت توی یک پلاستیک سیاه، می‎گفت ممکن است کسی ببیند و هوس کند، ولی توان خرید نداشته باشد... 📚 راوی: همسر شهید 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * *. کنار شیر آبی که به حوض وصل بود نشسته بودم و ظرف‌ها را می شستم که زنگ در به صدا درآمد.سه دقیقه شد تا خودم را جمع و جور کردم و رفتم دم در. _سلام خانم جان! حالتون چطوره؟ زود بیا که مادرت پشت تلفنه‌. _دست شما درد نکنه چشم بگید ده دقیقه دیگه زنگ بزنه تا من چادرم را عوض کنم و بیام. مادرم که زنگ میزد کلی خوشحال می شدم.آدم توی شهر غریب که باشه دل به همین تلفن های هر چند روز یکبار خوش میکنه. منم که به مادرم خیلی وابسته بودم و صبح تا شب هم که سرگرمی نداشتم و باید منتظر می موندم تا حاجی از سرکار برگرده و یک نصفه روز تنها نباشم هر چند روز یک بار منو ببره شاهچراغ. یک سر هم به بازار وکیل. حالا خرید هم که نداشتم یک سر بازار میرفتیم. همیشه وقت هایی که تلفن با هم کار داشتم میرفتم اونجا.البته کسی هم که نبود تلفن بزنه جز مادرم که حالا این روزها بیشتر نگرانم بود. گفتم :خانم جان ببخشید مزاحم شما میشم! چیکار کنم مادرم نگرانه. خانم همسایه هم بنده خدا کلی تعارف میکرد و میگفت: _این حرفها چیه؟ منزل خودته !چرا تعارف می کنی؟ اصلا هر وقت دلت تنگ شد بیا خودت زنگ بزن .نمیخواد منتظر باشی مادرت خودش زنگ بزنه. _نه خانم جان. خونمون تلفن نداریم . مادرم بنده خدا باید بیاد بیرون زنگ بزنه _بنشین یه لیوان شربت بیارم بخور تا دوباره زنگ بزنه .چند وقته دیگه داری!!؟ _فکر کنم هفته های آخر باشه! _به سلامتی .انشالله به زودی از تنهایی در می‌آیی. تو ماشالا خوب سرحالی .غلط نکنم دوقلو داری .من سر این دختر خیلی کسل و بی حوصله بودم ولی توخوبی هزار ماشالا.. در همان ۵ دقیقه که نشستم تا مادرم زنگ بزنه کلی برام درد دل کرد. تلفن که به صدا درآمد مامان معصومه گوشی را برداشت و گفت: بیا خانم که مادرت هست. _سلام مادر جان حالت چطوره؟ الهی قربونت برم سرحالی؟ _آره مادر جان .نگران نباش شما کی میای شیراز؟! _مادرجون زنگ زدم نقل همین بابات میگه تو بیا اینجا که دیگه خیالم از هر دو طرف راحت باشه. این دخترا هم بچه هستن. میترسم کاری دست خودشون بدن .تو نگران آقا محمد علی نباش اون از پس کارهایش بر میاد .مثل بابات نیست که. اونجا راحت تری و آشناتر .جا هم بیشتر داریم. بگو آخر هفته بیار دت. _باشه مادر جون حالا ظهر که محمدعلی اومد بهش میگم تا ببینم چی میگه! _نه مادر دیگر راضیش کن تا پنجشنبه بیاردت .اینجا بیشتر میتونم بهت برسم اگر هم راضی نشد که دیگه خودم میام و این همدم رو هم با خودم میارم. خداحافظی کردم و اومدم .همش داشتم به این فکر می کردم که مامانم راست میگه. بنده خدا پدر و خواهر هام رو هم یه لقمه نون میخوان دیگه. من برم اونجا خیال مادرم راحته. درسته شیراز دکتراش خوبن ولی با خودم فکر می کردم که مگه مادرم این ۶ تا دختر و شیراز دنیا آورده ؟!من هم مثل اون چه فرقی داره ؟! ... http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽خاطرات شنیدنی مدافعان حرم حضرت زینب (س) از کشف سلاح خارق‌العاده تا «ذکر خنده‌دار» قبل از عملیات، در شب خاطره‌گویی تعدادی از رزمندگان مدافع حرم 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫 اوایل انقلاب بود، آشنایان خبر دادند یکی از طاغوتیان که در زندان بود، سکته کرده و ناخوش است. پیش آقای دستغیب رفتم و شرح حالی گفتم و گفتم اگر می شود سفارشی کنید به بیمارستان برود. آقا سفارشی کردند. او را به بیمارستان بردند و بعد از بهبود به زندان برگشت، بعد از مدتی هم ازاد شد. بعد از آزادی پیش من آمد و گفت زندگی ام را مدیون آقای دستغیب هستم، من را ببر پیش ایشان تا تشکر کنم. او را بردم. آقا به او گفت: شب خبر دادند یکی از اصحاب امام صادق رد حال مرگ است، اما روز بعد با حال خوب برگشت. امام به او گفت: فکر کن همان دیشب مرده بودی و در قبر داشتی به خدا التماس می کردی که به دنیا برگردی تا عبادت کنی، حالا خدا دعایت را اجابت کرد. آقا به چشمان خیس آن طاغوتی نگاه کردند و گفتند: تو نیز! آن بنده خدا، بعد ها فوت شد، اما تا یاد دارم، در حال قضای نماز و قرائت قرآن و اذکار توبه بود... 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا