eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌿• ● همیشه لباس کهنه👕👖می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. 🙇‍♂ مدیر مدرسه دایی‌اش بود. 👨 همان روز عصبانی😡 به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها👔 و کفش👞‌های نو را نشانش داد. گفت می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد 😔😢 ♥:) 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
که دوست داشت بی سر شهید بشود 🌷برادرش رسول کربلای ۴ شهید و مفقود شد. حاج رضا روی برگشتن نداشت. مراسم چهلم رسول را گرفته بودیم که امد. طاقت برگشنش را نداشتم. گفتم نرو. ما دین خودمان را به انقلاب دادیم. فردا فرزند تو سرپرست می خواهد! گفت من باید راه برادرم رسول را ادامه بدهم. برای بدرقه اش تا ترمینال رفتم. گفت مادر من دوست دارم مثل _امام_حسین شهید شم. دوست دارم تو هم مثل حضرت زینب گلویم را بوس کنی. گفتم جلو مردم زشته! گفت: این وداع آخره. گلویش را بوسیدم جایی که چند روز بعد با ترکش ها بریده شد و پیکر بی سرش چند روز در آفتاب بود تا برگشت... 🌿🌺🍃🌺🌿 محمد رضا ایزدی سمت: فرمانده تخریب و فرمانده آموزش لشکر 19 فجر 🍃🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
کربلایت به خدا قبله ی دلهاست حسین شب جمعه حرمت محشر کبراست حسین «مادرت» آمده با ذکرِ «بُنَیَّ قَتَلوکْ» عطر سیب حرمت جلوه ی زهراست حسین ع 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🥀🌺🌿🌺🥀 با هر نفسے سلام ڪردن عشق است آقا بہ تو احترام ڪردن عشق است اسم قشنگت بہ میان چون آید از روے ادب قیام ڪردن عشق است 🤚 🥀🌺🌿🌺🥀 @golzarshohadashiraz
🌷باران می آمد. محمد از جبهه آمده بود. گفت داداش پول می خواهم. _ﮔﻔﺘﻢ: برای چی؟ _ﮔﻔﺖ :می خوام برم مشهد! حقوق محمد را من می گرفتم و براش پس انداز می کردم. گفتم نمی دم. امسال که مشهد رفتی. پول هم برای ساخت خونه ات نیاز هست. دیگه چیزی نگفت. گفت پس پوتینت را بده. پوتین من نو بود. مال محمد مندرس و سوراخ. گفتم بردار. من رفتم بیرون. وقتی برگشتم. قفل صندوق را شکانده و پول برداشته بود. دو روز بعد از مشهد برگشت. گفتم آنقدر واجب بود که قفل را بشکنی؟ گفت باید از امام رضا برات شهادت می گرفتم! گفتم حالا گرفتی؟ گفت اره. اگر خواهر و مادر را راضی کنم دیگه این بار شهید می شم. پوتین کهنه اش را پوشید و رفت تا رضایت آنها را هم بگیرد که گرفت. آخرین دیدارمان بود. من ماندم و صندوق و قفلی شکسته که هر روز به یاد آخرین زیارت مشهد محمد آن را نگاه می کنم.... بر شی از کتاب ستاره سهیل 🌾🌷🌾 محمد اسلامی ﻧﺴﺐ فرمانده گردان امام رضا علیه السلام 🌷🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * گفت:«ای  ننه خدا میدونه بعد اونا این خونه چند دست گشته» آشپزخانه کوچکی از سوی حیاط  دیده می شد. آقای یحیی شروع کرد به گفتن از وضع خانه زمانی که آنها زندگی می کردند. خانه ای که به تصویر می‌کشید فرق هایی با خانه فعلی داشت.پله های کنار در حیاط پیچ می خوردند و می رفتند پشت بام.بازی وسط حیاط بود و مادر یحیی و منصور با آبی که از چاه می کشید رخت های بچه ها را در آن می شست. همان جایی که ایستاده بودیم تا همین چند سال پیش اتاق بوده.اتاقی که وقتی آقا یحیی از آن میگفت آه بلندی میکشید ولی انگار که در چشم‌هایش چیزی مثل قصه ی گذشت سال ها را می پوشاند. اصلاً در ذهن نمی گنجید یک خانواده هشت نفری توانسته باشند در اتاقی به اندازه آن زندگی کنند. سرم را پایین انداختم و زل زدم به پاهایم. نمیدانم چرا ولی دوست داشتم با آنها روی کاشی های حیاط زاویه مخصوصی بسازم. آقای یحیی نم نم دور حیاط میچرخید.دست چپش در جیب بود و با دست راستش دیواری را نشان می‌داد و می‌گفت: آن وقتها به خاطر باران خوردگی شکم داشته. اصرار داشت قدم بزنم روی کاشی‌ها تا با زوایای مختلف خانه قدیمی شان آشنا شود و برای نوشتن حس بگیرم.اما من به پایم نگاه می‌کردم که زاویه دلخواهی با کاشی ها ساخته بود به همان جایی چسبیده بود که باید بچسبد.گفتم راحتم و ادامه داد . تصویر های سیاه و سفید و متحرکی با طنین صدای آقای احیا بر روی کاشی ها می دیدم: از پدربزرگش حاج‌حیدر می‌گفت که در منزل صدر رضوی یکی از چهار ملاک بزرگ وقت شیراز،که از قضا از معتمدین مردم دار بوده و رعیت نواز، آشپزی می کرده. برو بیایی داشته ولی رفت و آمدی درخور ملاکان،نداشته. می گفت صدر رضوی گاه گاه دستی به شانه های حاج حیدر می زده و از اینکه با آمدن او خوراک خانه اش برکت گرفته. تشکر میکرده. *فامیل، از دوران رضاخان و روی کار آمده بود و به خاطر حلال و حرام کردنش در بین ملاکان به خادم صادق شهرت یافته بود* که بعدها هم در سه جلد بچه ها و نوه هایش همین فامیل به یادگار ماند. می گفت که حاج حیدر در مجالس آقا امام حسین هم آبگردان در دیگ می چرخانده و در یکی از همین مجالس در دهه محرم،مردی را می بیند که با یا حسین سر دیگ ها را برمی دارد و وقتی بخار برنج های قدیم اثر دلنشینی را در اطراف می افشاند،کفگیر در دیگ می زند،بالا می آورد،تکانش می‌دهد که برنج ها به هم نچسبند و با هر یا حسین بشقابی را پر کرده و به ملت میدهد. از هیأت او خوشش می آید. سر حرف را باز می کند.و دو طرف با تک و طایفه هم بیشتر آشنا می شوند تا دوستی دیرینه‌ای شروع شود. از آن سر هر جا که حاج حیدر برای سفره آقا،کفگیر را تکان تکان میداده،عزاداران بوی آشپزی کل محمد تقی را هم می شنیدند. آقای یحیی گفت تا رسید به پدرش وقتی ده ساله بوده و اینکه روزی حاج‌حیدر دست او را میگیرد و پیش حاج محمد سیف که کفاشی داشته می برد. ابراهیم ۱۱ ساله تا مدت آ ها نمی میدانسته ۱۲ ریال حقوق هفتگی اش را حاج‌حیدر به استادکار می‌داد تا آخر هفته به پسرک بدهد. لذتی که پسرک ۱۰ ساله آخرهفته ها می برده باعث می‌شود هنوز که هنوز دست از سر کفاشی بر ندارد. چند وقتی که میگذرد حاج سیف هفتگی ابراهیم را از حاج حیدر نمی پذیرد و از این هفته ابراهیم اولین حقوق راست و درستش را از استاد کار می‌گیرد. ابراهیم ۱۷ ساله که می شود روزی در برگشت از مغازه خستگیش را در امامزاده رکن الدین می تکاند.ضریح کوچک را می‌چسبد و زمزمه می‌کند که خدایا می‌شود حقوقم ۵ تومان شود و می شود.یکی از دوستان و هم صنف‌های حاج سیف اخلاق و کار او را می پسندد و با خواهش و تمنا حاج سیف را راضی می‌کند که ابراهیم با حقوق بیشتر در مغازه او کفاشی کند.کم کم شرایط برای کفاش جوان مهیا می‌شود تا دم غروب ها برای برگشتنش از مغازه، قلبی لحظه شماری کند. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌷سال 61 بود. در منطقه دهلران. برای منفجرکردن پلی به عمق مواضع دشمن نفوذ کرده بودیم.بستن موادمنفجره تا اذان صبح طول کشید. همزمان یک ماشین عراقی از روی پل رد می شد که پنچر شد. چند سرباز عراقی پیاده شدند. از شانس ما لاستیک زاپاس قل خورد به سمت ما. یکی از عراقی ها با چراغ قوه آمد پائین. مجید به نماز صبح ایستاده و بلند نمازخواند می خواند. چندباربه پایش زدم،صدایش راکم نکرد. گفتم یواش، یواش. عراقی آمد. با آنکه روی سر ما بود، بدون آنکه متوجه ما شود برگشت. نمازش که تمام شد گفتم چرا صدایت را کم نکردی. گفت: نماز صبح را باید بلند خواند،چرامی ترسید خدا گوشهای آنها را کر میکند، اگر هم خواست خدا به اسارت ما باشد راه فراری از آن نداریم. عبدالمجید آزادی خواهان شهادت: عملیات خیبر 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ | 🎥 وقتی شهید زین الدین اینگونه در مورد عج و گناهانش صحبت میکند ما چه چیزی برای گفتن داریم؟ 🌱🌹🌱🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔰 دعا، توسل، استغفار؛ توصیه‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای بهره‌برداری معنوی از ماه رجب؛ خودسازی کنید 🔻 رجب، ماه صفا دادن به دل و طراوت بخشیدن به جان است؛ ماه توسل، خشوع، ذکر، توبه، خودسازی وپرداختن به زنگارهای دل و زدودن سیاهی‌ها و تلخی‌ها از جان است. دعای ماه رجب، اعتکاف ماه رجب، نماز ماه رجب، همه وسیله‌یی است برای این‌که ما بتوانیم دل و جان خود را صفا و طراوتی ببخشیم؛ سیاهی‌ها، تاریکی‌ها و گرفتاری‌ها را از خود دور کنیم و خودمان را روشن سازیم. ۸۴/۵/۲۵ 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
☘🌼🍂🌼☘ امـروز در آهنـگ صبـح،شعــری بایـد گفـت:پُر از طـلوع قصـه ای بایـد گفـت:پُر ازاحسـاس و ترانـه ای خوانـد،پُر از پـرواز... 🤚 🍃 ☘🌼🍂🌼☘ @golzarshohadashiraz
✍شهید سپهبد قاسم سلیمانی: اگر آرزوی شهادت دارید اگر دوست دارید شهید شوید اول باید شهیدانه زندگی کنید ، تا به آن مقام والای شهادت نائل شوید . مثالش مانند کسی است که اول باید علم بیاموزد ، بعد تلاش کند بعد عالم شود . پس شهادت تنها آرزو نیست که هر وقت خواستی به آن دست پیدا کنید ، باید تلاش کنید ، برای آن بجنگید آن هم با شیطان نفس ات ، به خدا نزدیک شوید و درست عمل کنید تا به سر منزل مقصود برسید. حاج قاسم سلیمانی حاج حسین پورجعفری 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb