eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🎐 | ⭐️ لوح | واخفض جناحک للمومنین 🔺اکثرا در ماه مبارک رمضان ماموریت بودند و همیشه با بچه‌های خط افطار میکردند و همان غذایی که آنها میخوردند را میل میکردند. گاها افطار خود را به رزمنده‌ها میدادند و فقط نان و ماست میخوردند... 🏷 🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
هر صبـح🌤 با نگاه تو همه ی خوبـی‌ها در مـا طلـوع می‌ڪند نگاهت را از ما دریــغ مڪـُن🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
هدایت شده از سربندهای گمشده
🔰 دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان 🌹 🔸 اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وکَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غیاثَ المُسْتغیثین. 🔸 خدایا، در این ماه نیکی را پسندیده من گردان و نادرستی ها و نافرمانی ها را مورد کراهت من قرار ده و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان، به یاری ات ای فریادرس دادخواهان. ╔═ 🍃🌺🍃 ═══╗ ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz ╚═══ 🍃🌼🍃 ═╝
🎐 l 🔸آن مردی که میرود جلوی دشمن و واهمه نمیکند و در همه‌ی میدانها نه خستگی میفهمد، نه سرما میفهمد، نه گرما میفهمد، این اگر چنانچه در درون خودش در آن جهاد اکبر پیروز نشده بود، این جور نمیتوانست جلوی دشمن برود. ۹۸/۱۰/۱۳ 🔹مقام معظم رهبری 🔰 نشر دهید 🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * * * چشمش تنگ شده بود،انگار به چیزی فکر کند. «... ببین کجا آوردی ام! در خواب هم نمی دیدم. همه چیز دست توست. اینجا، آنجا، هر جای دنیا که باشم دست بر نمی دارم. باورم نمی شود.... هرچه صلاح توست. اصلاً برنامه ای نبود که من بیایم اینجا. یک دفعه دو تا فیش کسی دیگر جور شد.... شکرت..» ذره های روغن در کاسه می بست. زردی کم کم مشخص می شد. _... مرد عزیز! از دار دنیا ای خونه نیمه تموم داری.‌‌. اینم میخوای بفروشی که چی بشه؟! پس بچه هات چی میشن؟! _خونه اینجامو می فروشم که خونه اونجا رو بخرم. بچه هام خودشون بزرگ میشن، گردن کلفت میشن ،خونه میخرن‌. خدا کریمه بابا. ما هم هیچی نداشتیم. _.... شمو از طریق سپاه برو ‌مگه سهمیه ندارین؟! _نه ،حاجی خسرو! طول می کشه اگه بخوام به انتظار سپاه بشینم. شما لطف کن اسم ای دوتا فیش عوض کن. یکی به اسم خودم یکی ام به اسم بابام. _من سال اولم نیست که مدیر کاروانم ها! صلاحه به جای خودت مامانت بفرستی بره!مرد حسابی باباتون داره میره حیف نیست سر پیری باهم نرن؟! _آقوی چمن پرور. گوشاتون بیارین... احترام مامانم واجب ولی خب، اوشون سال دیگه م زنده ان خودشون میره مکه. من خودم مشکل دارم. من خودم مشکل دارم. خودم مشکل دارم...» «من خودم مشکل دارم. به خودت قسم،من خودم مشکل دارم. دیگر نمی توانم. این چند سال به همه جا کشاندیم. خسته شده ام. چرا من نه؟! چرا فقط دوستانم؟! چرا؟ فکر بچه ها و مادرشان عذابم می دهد. می آید سراغم و نگهم می دارد. نمی دانم،نمی گذارد بروم این فکر ها. خودت حواست به آنها باشد. همه چیز تویی. ولی من خسته ام. دیگر حالم به هم می خورد از ماندن. نمی‌توانم. به غربت زهرایت قسم نمی توانم... به یقین برسان و ببرم. مگر نگفتی یا ایها النفس المطمئنه.... الی ربک راضیه مرضیه..... راضیه و مرضیه را هم می سپارم به خودت. در حق شان که پدری نکردم. هر چه بود از تو بود. خدایا تنهایم به چه کسی درد دلم را بگویم که بفهمد....حالا نمی توانم شب ها را بیدار نمانم تا صبح در مسجد پیغمبرت. رحم کن. ببین، زانویم بس که پیاده آمده ام و رفته ام شبها در این راه، تاول زده،تکه تکه شده و نمی فهمم. محبتت اینها را از یادم برده. نگذار خون جگر بمانم.. به کی شکایت کنم؟ به کی....» بخارهای برنج،حلقه زده بودند و به هوا رفته بودند. توی این دو سه دقیقه، خورشت هم مثل برنج سرد شده و چسبیده بود به جداره های ظرف پلاستیکی یکبار مصرف. یکباره دو بمبولی را دید که نشسته‌اند در پناه سایه ماشینی کنار جوی آب و با حلبی ها چیزی می سازند. آنها را که دید، انگار با چشم،صدایشان کند، نگاهشان چرخید به طرفش. حلبی ها را رها کردند و دویدند. منصور خندید. در این که اهل یکی از کشورهای آفریقایی بودند، شکی نداشت. قبل‌تر،دست و پا شکسته عربی با آنها صحبت کرده بود و آنها به زبان دیگری،با اشاره جوابش داده بودند و هر دو با هم خندیده بودند. منصورهم ریز خندی زده بود. قیافه ها شان بیشتر اتیوپی را به یاد می آورد. شاید هم گینه،ساحل عاج..یا... دستش را پس نزدند. ولی رج سفید دندان ها در صورتشان درخشید. یکی‌شان که کوتاه تر بود،به زحمت دست کرد در جیب شلوارک خاکستری اش،حوالی جیبش از جای دست، مثل لکه های روغن،سیاه بود و بالاتر،کم کم، سیاهی محو می شد،و شکلاتی به منصور ،تعارف کرد. گرفت و بازش کرد. مشتش را پر آجیل کرد و در دست‌های هردوشان نصفانصف ریخت. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
21.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فکرم مشغوله به اینکه... 📹 | کانال کمیل 🎙روایتگری در اردو راهیان نور؛ ۱۲ اسفند ۹۵ (ظهر پنجشنبه، شهادت حضرت فاطمه "سلام الله علیها"، کانال کمیل) ➕ تصاویر اختصاصی مناطق عملیاتی 🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
『 مـٰاه‌رمضان‌درکنارابراهیم‌هادی:⬇️ 』 مــےگفت‌: همہ‌چیزدست‌خداست☝️🏻' تمام‌مشکلات‌‌بشربہ‌خـاطــر مــااز خداست🚶🏿‍♂💔.. ماباید باشیم ! هرچہ‌گفتہ‌بایدقبول‌کنیم،خیروصلاح‌مادر همین‌است🌱'! .🔹🔹🔹🔹🔹🔹 پیامبرصـلےالله‌علیہ‌وآلہ: ماه‌رمضان،ماه‌خداست‌وآن‌ماهے است‌کہ‌ خداوند درآن‌ رامــےافزایدو گناهان راپاڪ‌مـےکندوآن‌ است📿: ) -📚بحارالانوار؛جلد⁹⁶.. 🔹🔹🔹🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷پدرش کارمند بود و گاهی مقداری ارزاق از طرف اداره به انها داده میشد, برنج و روغن و ... احمد هروقت می شنید که این ارزاق را گرفتیم می گفت سهم من را بدید....!! می گفتیم به چه دردت می خوره؟ می گفت سهم خودمه, می دونم باهاش چه کار کنم! می گرفت و می برد. بعد از ان هروقت غذایی از ان درست می کردیم لب نمی زد,می گفت من سهمم را گرفتم دیگر از این غذا سهمی ندارم. بعدها فهمیدیم آن برنج و روغن و ... را بین فقرا تقسیم می کرده است! احمد كشاورزى 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
همه دارند که به بهشت بروند😍 اما کسی دوست ندارد بمیرد !! بهشت رفتن ...😊 جرأت مُردن می‌خواهد ! 👌 و  چه زیبـا تفسیر کردند جرأت را ... 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
صبح در چشـمانت حـل می‌شـود و زیبـایی چشـمانت  را باید رمز روز قـرار داد ✨چہ زیبـاست با تـو یڪی شـدن در ابتـداے صبح.. 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
⚽یک هیچ عقب بودیم که داور به نفع ما پنالتی گرفت، بازیکنان تیم مقابل برا داور خط و نشان کشیدند که بعد بازی حسابت را می رسیم... محمد که پنالتی زن خوبی هم بود پشت توپ رفت و با قدرت توپ را زد بیرون و ما باختیم! چند روز بعد گفت،بچه هابابت باخت معذرت،بعضی وقتاباید به فکرسلامتی داورهم بود. 💟محمدعلی پنجم اردیبهشت ماه 1365-شب هنگام –در حال وضو مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و در هلهلة شوقِ فرشتگانی که میلاد دوازدهمین اختر تابناک آسمان ولایت را جشن گرفته بودند سر بر خاک مجروح فاو نهاد و آسمانی شد. 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb *🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋*