eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🖇•| دلم‌رفاقتےمیخواهد؛ که‌برایم‌سربندیازهراببندد . . که‌دلم‌راحسینےکند . . که‌خاکےباشد✋🏻 دلم‌رفاقتےمیخواهد؛ که‌شهیدم‌کند . .(: _شهدایی 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
| 🔸مرد روزهای سخت 🔹در پی توطئۀ جدید غرب و پشتیبانی مالی کشورهایی مانند عربستان سعودی که به شکلگیری گروهکهای تروریستی تکفیری، اعم از داعش و جبهۀ النصرة در منطقه انجامید، سردار سلیمانی با دعوت رسمی دولتهای سوریه و عراق، به این دو کشور رفته و در عراق »حشدالشعبی« و در سوریه، بسیج مردمی قوات الدفاع الوطنیرا شکل دادند و با کمک آنها و هدایت و مشاورۀ نیروی قدس سپاه، طی 6 سال، بساط تروریستها در این دو کشور تقریبا جمع شد. این بزرگوار همچنین با سفر به مسکو، در همراه ِ کردن روسیه و شخص پوتین برای ورود به میدان نبرد سوریه نقش بسزایی داشتند. نقش بیبدیل سردارسلیمانی در مدیریت منطقه و مقابله با دشمنان، سبب شد تا آمریکاییها و اسرائیلیها القابی چون »شبح فرمانده« و »قدرتمندترین فرد خاورمیانه« و »کابوس اسرائیل« را برای ایشان به کار ببرند. 🔰سردار دلها 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💝سخنش با تو! شرکت در انتخابات تکلیف الهی است 🌷شهید سیّد مهدی مشایخی🌷 🌱🌹🌱🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * (کوشا)* * * .... رفتیم به طرف درختچه ای که موتور را آنجا پنهان کرده بودیم. موتور را که روشن کردیم حسین مثل تکه چوبی خشک در بغلم افتاده بود. پشت موتور نشستم و او را محکم گرفتم و راه افتادیم. یک ماه بعد به طور اتفاقی او را در بیمارستان شهید مطهری جهرم دیدم. گفتم: منو میشناسی؟! _نه! _چطوری مجروح شدی؟! _در عملیات ترکش خوردم و نتونستم با بچه ها پیش برم. نزدیک نیزار بلند مخفی شدم. یه مرتبه سروکله دوتا عراقی پیدا شد. پوتین هایم را درآوردند و من را روی زمین می کشیدند و می بردند. کم‌کم سرم گیج رفت و دیگه چیزی نفهمیدم. چشمانم را که باز کردم خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. خندیدم و گفتم : من و دوستم تو را نجات دادیم. ساعتی بعد هواپیما در فرودگاه تهران زمین نشست به سختی پیاده شد. آنجا محمد یوسف زادگان منتظر ما بود. راه افتادیم طرف مریوان. نیمه های شب هوا سرد می شد .سرما هم برای استخوان های شکسته مضر است. آخی هم نگفت. نزدیکی های صبح به جاده کوهستانی سرسبز رسیدیم. محمد گفت: اینجا جایی که اگه کوموله ها پیدامون کردند ،سرمون را از پشت می برند. خرابه های شهر مریوان را از دور می دیدم . یک خانه سالم نمانده بود.رسیدیم به شهر پنجوین در کردستان عراق آنجا هم همه جا ویران شده بود. دشمن از ارتفاعات شهر را زیر نظر داشت. توی تاریکی با چراغ خاموش حرکت می کردیم نیم ساعتی طول کشید تا رسیدیم مقر. عملیات والفجر والفجر ۴ در منطقه جبهه شمالی سلیمانیه و پنجمین آغاز شده بود. بچه ها تا چشمشان به جلال افتاد ذوق زده او را توی بغل گرفتند و غرق بوسه کردند. آنجا کار بچه‌ها یک نفس کوهنوردی بود سرما صورتشان را سوزانده بود. در همین اوضاع و احوال یکباره از قرارگاه دستور دادند که سریع منطقه را ترک کنید. از خود را جمع و جور کردیم در هوای سرد شبانه راه افتادیم طرف سنندج. توی یک پادگان نیمه ساخت که هنوز خاک و ماسه و مصالح ساختمانی همه جا پهن بود مستقر شدیم. تمام سوراخ سنبه ها پر از آب پر بود و پادگان وضع به هم ریخته ای داشت. از دیروز بچه ها غذای کافی نخورده بودند بعضی ها شیطنتشان گل کرده بود رفتند سراغ کبوترهای وحشی که آمده بودند توی ساختمان های نیمه تمام. بیچاره ها از سر ما شده بودند مثل مرغ خانگی .چندتایی گرفتند سر بریدند و دلی از عزا در آوردند. کم کم استخوانهای پای جلال داشت جوش می‌خورد. خارش از شروع شده بود .سمبه اسلحه پاک کنی بر می داشت و از کنار گچ داخل و پایش را می خاراند. صبح بچه ها گچ پایش را بریده بودند حالا دیگر سرما مستقیم به پایش میخورد آنجا بخاری برای گرم کردن نداشتیم و چهار شروع کردن پایش را ماساژ دادند . سرخی شرم را توی صورتش می دیدم ولی آنها دست بردار نبودند. دنبال ثواب بودند تا روز قیامت بگویند : که جلال یادت هست باید را ماساژ می دادیم؟ حالا دستمان را بگیر. ادامه_دارد ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
ﺷﻴﺮاﺯ 🌺🌺 چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبز پوش و نورانی را دیدم که مرا به فرزند پسر مژده داد و نام رضا را برای او انتخاب کرد.. • دو ساله بود که به همراه مادرش برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفتیم.اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودیم که یک دفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است.با نگرانی سعی کردم دست او را بکشم زیرا به نظر می رسید جدا کردنش ممکن نبود.مردم به سمت او هجوم آوردند.کمی طول کشید تا او را جدا کردیم.انگار به ضریح مطهر قفل شده بود.همین که به خانه رسیدیم،باکمـال تعجـب جای پنج انگشـت سبز را روی کم او دیدیم. ▫️▫️ ﺑﺮﺷﻲ اﺯ ﻛﺘﺎﺏ :ﻣﻘﻴﻢ ﻛﻮﻱ ﺭﺿﺎ ▫️▫️ 💐 🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 🌷سال 63 بود. اولین بار بود که به یگان زرهی لشکر وارد شدم. هنوز موتور را خاموش نکرده دیدم جوانی بلند قامت، با ریش هایی بلند و سیاه از جایش برخواست. هنوز از موتور کنده نشده بودم که در آغوش گرمش گم شدم. بر پیشانیم بوسه ای نشاند و خوش آمد گفت. اولین فرمانده یگانی بود که تمام قامت جلو من غریبه و 15 ساله ایستاده بود و پیشانی ام را می بوسید. همان صورت مهربان و لبخند زیبایش نمک گیرم کرد. چند ماه بعد که قرار شد رسته تخصصی ام را انتخاب کنم، مستقیم رفتم واحد زرهی و منصور مرا از آن روز فؤاد نامید. ( بعدها دیدم سیره منصور بوسیدن پیشانی افراد و گذاشتن نام مستعار روی آنهاست!) راوی حسن فتحی سرشت 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 🎤 ❤️ 🍃نشر حداکثری... یادبگیریم مثل شهدا ، شهادت بگیریم .... 🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹 نمازهایش به موقع بود و به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد. نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد و حتی در سوریه که خیلی خسته بودند و با کمبودِ آب هم مواجه بودند. دوستانش می گفتند ته مانده آب های بچه ها را جمع می کرد و در آن سوز و سرما تجدید وضو می کرد و نماز شب می خواند. 🌹نیمه شب که برای نماز شب بیدار میشد بعد از نماز شب، زیارتنامه همه ائمه راکه در گوشیِ موبایلش داشت می خواند و به زیارت حضرت زینب که می رسید با دو دست به سرِخودش می زد و ضجهه می زد و گریه می کرد و آخر هم فدایی بی بی شد... قدرت اله عبودی 🌷 🎊 🌷🌱🌷🌱 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
جانِ دِلِ یک ایران... :) ♥️ چقدر زخم نبودت.. عمیق و جان فرساست کجاست داغ تورا التیام فرمانده؟؟ ❤️سردار دلها صبحتون _شهدایی 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
💡حرف انتخابات که می شد تاکیدش روی دو واژه بود : « مومن و انقلابی » می گفت : *«ما پای آرمان های امام و انقلاب خون داده ایم . باید کسی را انتخاب کنیم که این آرمان ها را محقق کنه. به کسی رای بدیم که دنبال منافع انقلاب اسلامی باشه ‌. نه اینکه پی باند بازی و حزب خودش بره »* *شهید حاج سیاح طاهری* 📚کتاب اثر انگشت *🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb