eitaa logo
گمنام چون مصطفی🇵🇸
625 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
38 فایل
حضرت زهرا(سلام الله علیها)فرمود:مصطفی عزیزماست @Lilium64 👈👈مدیر کپی آزاد با ذکر صلوات هدیه به شهدای گمنام و حضرت زهرا(سلام الله علیها) لینک ناشناس جهت نظرات،پیشنهاد https://harfeto.timefriend.net/16538503816686
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا روزی مون کن🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹 آغاز هفته ای سراسر عنایت اهل‌بیت به ویژه نگاه آقا امام حسین علیه السلام @gomnam_chon_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: علوم و حکمت ده بخش است، به علی(ع) نُه بخش و به دیگر مردم یک بخش عطا شده و علی(ع) در آن یک بخشِ یک دهم نیز از دیگران اعلم و داناتر است!✨ موضوع: @gomnam_chon_mostafa
❪🕊♥️❫ 🙂💔 تاحالا شده‌‌تا‌ی‌قدمی‌گناه‌بری...🚶‍♂🚶‍♂ ولی‌باخودت‌بگی: بی‌خیال‌،آقام‌میبینه، غصه‌میخوره!😔 خواستم‌بگم اگه‌همچین‌تجربه‌ای‌داشتی؟! دمت‌حیدری!☺️ که‌هم‌دل‌آقاروشادکردی هم۱۰قدم‌به‌آسمون‌نزدیک‌تر‌شدی، اگرهم‌نداشتی، هنوزدیرنیست‌!بدستش‌بیار!😌💪🏼 @gomnam_chon_mostafa
🌹سپاه یاسوج بودیم. یکی از خان های منطقه اهالی روستا را تحت فشار می گذاشت و اذیت می کرد. رفتیم دنبالش، با تفنگ چی هایش فرار کرده بود کوه. وقتی رسیدیم، شب بود. در روستا ماندیم. 🌹صبح اثری از مصطفی نبود. گفتیم شاید نیروهای خان شبانه او را برده اند. از خانه بیرون آمدیم. روی تپه ها سیاهی دو نفر را دیدیم. مصطفی بود. یقه خان را گرفته بود و کشان کشان او را از تپه ها پائین می آورد. "شهید مصطفی ردانی پور" ✍   ╭━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╮ 💕 @gomnam_chon_mostafa ╰━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╯
°-{❤️}-° -گفتم: خدایا خیلی گناه کردم.😔 گفت: کدوم گناه رو میگی؟ گفتم:همونکه... گفت:وقتی دلت آشوب شد از اون گناه وقتی گفتی کاش نکرده بودم همون لحظه بخشیدمت🌹 گفتم: منکه استغفار نکردم به زبان😶 گفت : دلت شکست و پشیمان شد از گناه کافی بود.🦋 🌟♥️گفتم:خدایا خیلی عاشقتم♥️🌟 گفت: { ☆نه بیشتر از من ☆} گفتم سندش؟🤔 گفت :سندش تمام اون لحظاتی که عاشقانه انتظار برگشت تو را داشتم تمام ثانیه های اذان که صدایت کردم و تو غرق در فکر و خیالت بودی...😢♥️ اللهم عجل الولیک الفرج🎗 ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ- @gomnam_chon_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گمنام چون مصطفی🇵🇸
#عاشقانه✏️ ادامه ... این عبارات، زاییده ی قلم #سرداری بود که مرد اول عبادت و دعا بود. #رزمنده ای
💌 از آرزو های قلبی من بود! اینکه بتوانم برای کاری انجام دهم😊 احساس می‌کردم حق مطلب درباره ی این سردار بزرگ ادا نشده😞 سرداری بود که ایمان و عمل را در وجودش آمیخت و این دو را باهم به بسیجیان می‌آموخت. او فرماندهی بود که قبل از جهاد اصغر به جهاد اکبر مشغول شد و مانند او بسیار اندک بودند🙂 بسیاری از فرماندهان، پیروزی های سال های اول جنگ را مدیون رشادت ها و مدیریت او میدانند؛ اما چرا فرماندهی که را در هدایت میکرده، دلاوری که بسیاری از پیروزی های جنگ مدیون رشادت اوست باید انقدر غریب باشد؟؟😔 با اینکه دو کتاب در خصوص خاطرات ایشان منتشر شد، اما احساس می‌کردم مطالب آن ها بسیار محدود است😕 وقتی برای یک فرمانده بیش از سی عنوان کتاب منتشر میشود، برنامه ی تلوزیونی در سالگرد او پخش می‌شود و.... پس چرا این قدر غریب است؟؟؟😓💔 این صحبت ها را به برادر ایشان گفتم؛ او که خودش زمانی فرمانده یکی از گردان های لشکر بود، ایشان هم حرف های مرا تایید کرد. بعد هم با همان لحن آرام و متین ادامه داد : " عاشق گمنامی بود. حتی از اینکه به عنوان یک فرمانده مطرح شود بیزار بود!! فرماندهی را فقط به عنوان ادای تکلیف می‌دانست! " 💛 بعد هم حرف هایی زد که نشان می‌داد دل ایشان هم از بی مهری به گرفته است.😞 بعد از این صحبت ها گفتم : آمده ام از شما اجازه بگیرم! اگر اجازه بدهید برای این شهید کاری انجام بدهم😊 کتابی تالیف بشود که بیشتر خاطرات شهید در آن گردآوری شده باشد📖 آقا نگاهی به من کرد، بعد از چند لحظه سکوت گفت : چرا از من! برو از خود شهید اجازه بگیر، هروقت اجازه گرفتی ماهم در خدمتیم!😇 وقتی از منزل خارج شدم، احساس کردم آن ها علاقه ای به این کار ندارند! نمی‌خواهند کتابی تهیه شود؛ شاید هم تجربه های قبلی جالب نبوده و یا ... 😕 با اینکه من خیلی علاقه مند به این کار بودم، اما دلسرد شدم. من حتی نام " مصطفی " را برای عنوان کتاب در ذهنم انتخاب کردم! اما به کسی حرفی نزدم و برگشتم تهران🚶🏻‍♂ درحالی که بعد از این ماجرا فکر نوشتن این کتاب را از ذهنم خارج کردم... ادامه دارد ... ❤️ @gomnam_chon_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مصطفی ردانی پور صوت شهید مصطفی ردانی پور ـ فقط بگیم آقا بیا! @gomnam_chon_mostafa
🌿♥️ ___ خاطرم هست که بعضی وقت‌ها به شوخی به من می‌گفت که شما راضی باش تا من بروم و شهید شوم، من هم قول می دهم تا تو را شفاعت کنم. من هم در جواب او می گفتم که اگر شما شهید بشوی من هم باید صبر کنم و مقام صابرین از شهدا بالاتر است. آن زمان است که من باید شفاعت شما را بکنم. اما اکنون می بینم که واقعا به شفاعت ایشان نیاز دارم. انگار یک آمادگی بود که بالاخره این اتفاق می افتد و شهید می‌شود. مطمئن بودم که او شهید می شود اما خودم را گول می زدم و می گفتم نه الان وقتش نیست. 《به‌روایت‌همسر‌شهید》 ___ 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد رائفی پور: امام عصر علیه السلام میخواد خودشو معرفی کنه نمیگه یا ایها المسلمین میگه یا اهل العالم پیشنهاد دانلود 👌 @gomnam_chon_mostafa
♦️مطمئن باشیم دࢪ هࢪ شغݪ ڪہ هستیم،اگࢪ ذࢪه‌اے عدم خݪوص دࢪ ما باشد امࢪوز سقوط نڪنیم،فࢪدا سقوط میڪنیم!فࢪدا نباشد پس‌فࢪدا سقوط میڪنیم.چون انقݪاب هࢪ زمان یڪ موج میزند و یڪ مشت زباݪه ࢪا بیࢪون میࢪیزد. @gomnam_chon_mostafa
📷 یک عکس و یک دنیا حرف 🔹 دوم آذر ماه و در جریان فاز اول و دوم مطالعات بالینی واکسن کووایران روی ۱۲ تا ۱۸ ساله‌ها،‌ این عکس ماندگار شد 🔹 دختر نوجوان یک روحانی، در حالی که چادر به سر دارد، هنگام ، بازوی خود را از تصویربرداری می‌پوشاند و بوسه پدر بر پیشانی‌اش می‌نشیند. 🔹 در زمانه‌ای که متاسفانه گاها برخی فرزندان طلبه با فاصله‌ زیادی از آرمان‌های پدرانشان زیست می‌کنند، صحیح این روحانی جوان - که نمی‌دانیم کیست - را می‌ستاییم که دخترش اینگونه بانشاط و بی‌خجالت، چادر به سر می کند و نشان می دهد امثال او، پررنگ و پرتعداد هستند و خواهند بود. 🔹 آفرین بر این روحانی جوان با چنین تربیت و عطوفتی و آفرین به این دختر ایرانی که امثالش فراوانند . . . 📎 عکس از مسعود شهرستانی @gomnam_chon_mostafa
✍داستان واقعی پدربزرگ آیت‌الله سیستانی رحمه الله علیه حکایت شنیدنی خانمی که امام زمان عج در تشییع جنازه ش حاضر شدند. اسمش سید علی بود، سید علی سیستانی، پدر بزرگ همین آیت‌الله سیستانی خودمان، ساکن مشهدالرّضا،با تقوا و پرهیزکار، نیت کرده بود چهل بار در چهل مسجد بصورت سیار زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند،ختم زیارت را شروع کرد، گذشت و گذشت، هفته ی سی و نهم رسید، او اما به مرادِ دلش نه... آخرهای زیارتِ هفته ی سی و نهم یا چهلم بود، حین زیارت متوجه نوری شد در یکی از خانه های اطراف مسجد، نوری نه از جنسِ این نورهایی که ما می شناسیم،بلند شد و از مسجد بیرون آمد، ردِّ نور را گرفت، رسید به خانه ای که درب آن باز بود،يا الله یا الله گفت و داخل شد، جنازه ای وسط اطاق روبه قبله خوابانده بودند،همین که وارد اطاق شد امام زمانش را دید، در بین آنهایی که اطراف میت ایستاده بودند، چشم در چشم شدند با حضرت، آقا با اشاره ی دست حالی اش کردند که صدایش را در نیاورد،که امام زمانش را دیده است... رفت سمت مولا، ایستاد کنارشان ،شانه به شانه، سلام و احوال پرسی کردند، آقا آرام در گوشش گفتند: «لازم نیست برای دیدن ما خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل این خانم باشید، ما خودمان به دیدارتان می آییم، این خانم (اشاره کردند به جنازه ای که وسط اتاق بود) هفت سال در دوران کشف حجاب رضا خان از خانه بیرون نیامد تا یادگار مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها روی سَرش بماند...» نگاهم کرد و لرزیدم خجالت می کشم از او بگوئید عاشقت گفته: نگاهِ محشری داری... روایتی داستان گونه از تشرف آیت الله سید علی سیستانی
گمنام چون مصطفی🇵🇸
#اجازه💌 از آرزو های قلبی من بود! اینکه بتوانم برای #آقا‌مصطفی کاری انجام دهم😊 احساس می‌کردم حق مطل
💌 ادامه ... ایستاده بودم کنار یک جاده خاکی. کنار یک سنگر؛ حال و هوای زمان جنگ را داشت! از دور چند نفر با لباس بسیجی به سمت من آمدند! با تعجب به آنها نگاه میکردم!😳 یکی از آنها که در وسط جمع بود نورانیت عجیبی داشت😇 عمامه ی سفید بر سرش بود. با بقیه میگفت و میخندید☺️ وقتی رسیدند همان شخص جلو آمد و دست مرا گرفت😍 به کنار جاده و نزدیک سنگر آمدیم و نشستیم؛ در همان حال شروع کرد به صحبت؛ از خاطرات خودش گفت. او را کامل شناختم! بود😍 دقایقی مشغول صحبت بودیم، آخرین مطلبی که گفت تین بود که ولی !!! من هم با تعجب به صحبت هایش گوش میکردم😬 یکباره از خواب پریدم! نزدیک سحر روز جمعه بود. کمی نشستم و فکر کردم🤔 هیچ چیزی از صحبت ها یادم نمی‌آمد. فقط همان جمله ی آخر! همان روز یکی از بستگان تماس گرفت و بی مقدمه گفت : کتاب به نام "مصطفی" نوشته ای؟؟؟ با تعجب گفتم : چی؟ مصطفی؟؟!😳 گفت : آره؛ دیشب تو عالم خواب دیدم که یک تابلوی بزرگ بود و کتاب "مصطفی" را معرفی ‌رده بود. غروب جمعه زنگ زدم به برادر شهید. بعد از سلام خودم را معرفی کردم و گفتم : یه سوال دارم؟! آقا مصطفی توی اصفهان ترور شده بود؟!! با تعجب پرسید : بله، چطور مگه؟! گفتم : آخه جایی نقل نشده🙄 مکثی کرد و گفت : این ماجرا رو کسی نمیدونه! بعد هم اصل ماجرا را تعریف کرد و پرسید : این سوال برای چه بود؟ ماجرا هایی که پیش آمده بود را گفتم؛ ایشان هم گفت : اجازه را گرفتی!😊 بعد هم برای آخر هفته قرار گذاشتیم تا بقیه ی خاطرات را جمع آوری کنیم. 📝 خدا را شکر کردم و برای آخر هفته راهی اصفهان شدم ☺️ ❤️ @gomnam_chon_mostafa
❣سلام بر امام زمانم ❣ 🔅 السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ... 🌱آمدنت نزدیک است... و صدای قدم هایت لرزه بر جان طاغوت ها انداخته! 🌱سلام بر تو و بر روزی که بُت های روزگار یکی یکی به دستان ابراهیمی تو سقوط کنند! @gomnam_chon_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  با خنده ای که عکس تو در بر گرفته است دیــوار خـانــہ چـــهـره ی دیــگر گــرفتــہ است بــعد ازتــوبـرق شـوروشــعف را هـجـوم اشـک از چشـــم های خستــہ مـادر گــرفته است     صبحتون به زیبای لبخند شهدا ❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣ 🕊🥀 @gomnam_chon_mostafa
🕊🌹 آنھاچفیه‌بستندتابسیجۍواربجنگند من‌چادرمیپوشم‌تازهرایۍزندگےڪنم! آنھاچفیه‌راخیس‌میڪردندتا نفس‌هایشان”آلوده‌ٔشیمیایۍ”نشود من‌هم‌چادرمیپوشم‌تا از”نفسھاےآلوده”دوربمانم😌🌱 @gomnam_chon_mostafa
؟! یعنی ، وپست های گناه توی پیجت بزاری وتاوقتی که اون پست روبقیه میبینن یاکپی می کنن برای توهم گناه نوشته میشه؛ حتی بعداز ،اگراون پستی که منتشرکردی هنوزوجودداشته باشه بازم گناه برات می نویسن ارزش نداره به خاطر بی ارزش بخودمون گناه جمع کنیم. ☝️🏻🔥 @gomnam_chon_mostafa
💛 در یکی از محله های قدیمی شهر زیبای زندگی می‌کردیم. خانه ی ما از آن خانه های قدیمی بود که دور تا دور آن اتاق بود.🚪 در هر اتاق هم خانواده ای زندگی می‌کرد. این خانه درست پشت گنبد فیروزه ای و زیبای مسجد امام اصفهان قرار داشت. پدر ما، مشهدی باقر، کشاورز ساده ای از اهالی بود. ردّان از محلات حاشیه ای بود که این روز ها داخل شهر قرار گرفته. پدربزرگ ما هم حاج عبدالصمد از بزرگان آن منطقه بود. پیرمردی که خانه اش محل رفع و حل مشکلات مردم بود. بعد از حاج عبدالصمد زمین های زیادی به پدر ارث رسید. پدر بیشتر مواقع در ردّان مشغول کشاورزی بود. زمانی که پدر در خانه بود همه ی نماز هایش را در مسجد امام اقامه می‌کرد. حتی نماز های صبح. برای نماز تنها نمی‌رفت. دست بچه ها را می‌گرفت و با خود به مسجد میبرد. آن ها را به نماز تشویق می‌کرد و ...👌 در یکی از اتاق های این خانه ی بزرگ، مادربزرگ مادری ما زندگی می‌کرد. او هم زن دنیا دیده ای بود که در تربیت ما کوتاهی نمی‌کرد.🤓 در ۱۳۳۷ بود. صدای گریه ی نوزاد، خبر از تولد پسری دیگر در خانه ی ما میداد😍 پدر خوشحال بود☺️ حالا جنس ما جور شده بود؛ دو دختر و دو پسر!😄 اسم او را گذاشتند. پسری بسیار زیبا و دوست‌داشتنی❤️ به روایت حاج مرتضی ردانی پور (برادر بزرگ تر شهید) ادامه دارد ... ❤️ @gomnam_chon_mostafa
ᔢ☘🌸ᔢ🌸 ☘ᔢ 🌷شهید علی چیت‌سازان برای و رفتن تلاش نکنید! برای رضای خدا کار کنید و بگویید: خداوندا، نه برای بهشت، نه برای شهادت... اگر تو ما را در جهنمت بیندازی؛ ولی از ما راضی باشی برای ما کافیست! @gomnam_chon_mostafa