رواقِ دل 🇵🇸🇮🇷
سفارش دسته گل رز را دیرتر از موعد داده بودم. صبح الطلوع گلفروش تماس گرفته بود که بگوید گل رز تمام کرده...
با تأخیر تماسِ بیپاسخش را دیدم .
پیامك زده بود به سلیقه خودش با گل دیگری، دسته گل را آماده میکند.
اگر خواستیم که همان را ببریم و اگر نه بیعانهیِ سفارش را برمیگرداند.
در دل باخود گفتم :
+ من گل رز با رنگ ملیح و روشن به نیت دختربچهها سفارش داده بودم مرد! سلیقهیِ شما به چه کارم میآیدآخر ؟! این ساعت برگرداندنِ بیعانه !
در راه برای تحویلِ دسته گل که میرفتم، ذوقم را جرعه جرعه سر میکشیدم و تصور لبخند بچه ها ازدیدن رز هارا به دفتر خیال میسپردم ؛میدانستم که فقط من شیفته رنگ وعطرش نیستم !
میدانستم مرد جماعت ذوقِ انتخاب گل ندارد مگر تلالو عشق ومحبتی از قلبش هویدا شود! وارد مغازه که شدم بعد از سلام
و احوالپرسی گفت:
گل شمارا گذاشتم روی پایه دم در مغازه !
نگاه کردم،یک دسته پُر ژیپسوفیلیایِ صورتی پیچیده شده در زرورقهایِ صورتی، با پاپیونِ صورتی دم در روی پایه بود.
من چند شاخه رز معمولیِ رنگ روشنِ سفارش داده بودم، اما حالا چیزی فراتر از تصورم
آماده کرده بود...
برای مطمئن شدن مجددا پرسیدم همین است؟!
سرش را بالا کرد و گفت: مگر برای نازدانه؛رقیـه خاتونِ آقا نمیخواستید؟! :)
ملک درفلک به رویِ گونههایِ اوبوسه میزند، من هم سعی کردم دسته گلی درخورِ شأن او برای مراسمش بزنم...
جملهاش را آرام مجددا زیر لب تکرار کردم
"ملک در فلک به رویِ گونههایِ او بوسه میزند"
آری؛عشق ومحبت نازدانه اباعبدالله درتارپود قلب همگان رخنه کرده است ؛مرد وزن ندارد...
کودک وپیر جوان هم ندارد ...
یادم رفته بود رقیه عشقِ زلالی ایست
که دریچه های قلب همه را مجنون کرده است...
تشکر کردم و راهی هیئت شدم. اما نه دستِ خالی؛ با یک دسته پُر ژیپسوفیلیایِ صورتیِ پیچیده شده در زرورقهایِ صورتی، با پاپیونِ صورتی..💕🌸
منه ایماندی رقیه...
حسینیه رواق دل🏴
#عزیز_سه_ساله🦋
#رقیه_جانم