هدایت شده از آموزش عروض و قافیه و...
#جعلیات_فضای_مجازی :👇
#جعلیاتی به نام شاعر فقید، زندهیاد:
#بانو_سیمین_بهبهانی ❌
متأسفانه استفاده نادرست از فضای مجازی در این سالها موجب شده است که پای این اشتباهات، و سهل انگاریها حتی به گوگل هم کشیده شود و از اعتبار آن به عنوان رسانهای مرجع و منبعی آگاهی_بخش بکاهد زیرا اشعار جعلی بسیاری، عامدانه یا ناآگاهانه به نامهای گوناگونی در این فضا موجود است که کاربران را دچار گمراهی نموده و مینماید.
وای به حال آیندهی ادبیات و... اگر چارهای اندیشیده نشود.
در این میان، آثاری به اشتباه به زندهیاد بانو سیمین بهبهانی نسبت داده شده است.
از جملهی آنها شعری است با عنوان «به تو چه» با مطلع :
من اگر کافر و بیدین و خرابم؛ به تو چه؟
من اگر مست می و شرب و شرابم؛ به توچه؟
شاعر این شعر: #آبتین_پوریا نام دارد در حالی که بهطور گسترده در فضای مجازی به سیمین بهبهانی نسبت داده شدهاست.
و اسفناک_تر جوابیهی شعر فوق با عنوان: «به ما مربوط است»
«کفر و بی دینیات ای یار ، به ما مربوط است
بشنو این پند گهربار ، به ما مربوط است»
که شاعر آن: #میثم_صفرپور است اما به اشتباه به نام رهبر معظم انقلاب عنوان شده است. ❌
شعر معروف دیگری با عنوان :
«هرگز نخواب کورش»
نیز به نام سیمین بهبهانی منتشر شده بود که با تکذیب رو به رو شد و بعدها مشخص گردید که شاعر واقعی آن : #سورنا_آرام نام دارد. این شعر در مستند جشنهای دوهزار و پانصد سالهی شبکه من و تو به بهبهانی نسبت داده شده بود که صفحهر فیسبوک این شاعر، آن را «دروغ شاخدار» و «باعث تاسف» دانست.
همچنین برخی از اشعار #هادی_خرسندی مانند شعر معروف
«قلم چرخید و فرمان را گرفتند»
به اشتباه به نام سیمین بهبهانی دست به دست میشد که اعتراض این شاعر را برانگیخت.
زندهیاد سیمین بهبهانی در زمان حیات، با انتشار دستخطی ضمن ابراز نگرانی از انتشار اشعار نادرست به نام خود، خواهش کرد که با نشر چنین اشتباهاتی «بر گناه وی نیفزایند.»
وی همچنین گفت که اغلب اشعارش بدون امضا قابل تشخیصاند.
صفحهی فیسبوک سیمین بهبهانی نیز در سال 2013 از انتشار اشعار اشتباه و نادرست به نام وی انتقاد کرد و خبر داد که ایشان از انتشار این اشعار به نام خود «عمیقاً ناراحت بودند.»
از جمله دیگر اشعاری که «به اشتباه» به نام سیمین بهبهانی منتشر شدهاند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. زنی را میشناسم من...
از #فریبا_شش_بلوکی است.
۲. «قصه اینجاست که شب بود و هوا ریخت به هم».
این شعر از سیمین بهبهانی «نیست».❌
۳. «خنده باید زد به ریش روزگار…»
که شاعر واقعی آن: #محمود_مسعودی نام دارد.
۴. «من از عقرب نمیترسم ولی از نیش میترسم»
شاعر این شعر: #ژولیده_نیشابوری است که به اشتباه به سیمین بهبهانی نسبت داده میشود.
۵. همچنین میتوان به شعر مشابهی اشاره کرد با سرآغاز
«من از شبهای تاریک بدون ماه میترسم»
که از #مرتضی_کیوان_هاشمی است و در مراسم ترحیم سیمین بهبهانی به اشتباه توسط خطیب مسجد جامع شهرک غرب به نام او خوانده شد.
۶. بعضی کاربران مجازی در تلاشند تا اشعاری که به نقد دین میپردازند را به نام سیمین بهبهانی گسترش دهند. از آن جمله میتوان به شعری با آغاز
«ما امت بیچاره و در بند نمازیم»
اشاره کرد. این شعر از بهبهانی نیست! ❌
۷. بعضی اشعار و نوشتههای شادی صندوقی و نسرین بهجتی در فضای مجازی به اشتباه به سیمین بهبهانی نسبت داده میشوند. از آن جمله شعرهایی با مطلع:
«دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است»
یا :
«ضربه خوردیم و شکستیم و نگفتیم چرا»
که این دو شعر از #شادی_صندوقی است.
۸. «شدم گمراه و سرگردان، میان این همه ادیان»
این شعر از دکتر #سید_محمدرضا_اسلامی است که به اشتباه به سیمین بهبهانی منسوب شدهاست.
۹. شعری با مطلع:
«شرابی خوردم از دست عزیز رفته از دستی
نمیدانم چه نوشیدم که سیرم کرده از هستی»
این شعر از #محمدرضا_نظری (لادون پرند) است که به نام سیمین بهبهانی جعل شدهاست.
۱۰. «چه رفتنها که میارزد به بودنهای پوشالی»
شاعر این شعر: #محمد_لالوی است و به اشتباه به سیمین بهبهانی نسبت داده میشود.
به امید روزی که فرهنگ استفادهی صحیح از فضای مجازی که کم کم حقیقی و فراگیر شده است را بیاموزیم تا آیندگان ما را دشنام ندهند.
کانال آموزش عروض و قافیه و...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
به نام خدا
الهی
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﺒﺢ ﻟﺒﺮﯾﺰ،ما را ﺑﺎ ﺍﺷﺮﺍﻗﯽ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺑﯿﺎﻣﯿﺰ
ﻭ ﭼﺸﻢﻫﺎیمان ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﯿﻆ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﺟﺎﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮیم،،،
عرض سلام و صبح بخیر
روزتان به زیبایی آرزوهایتان🍁
@maddah_1367
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از شمس (ساقی)
(حمزه سیدالشهدا)
ای داده جان به راه خدا حمزه
یار نبی ، به وقت غزا ، حمزه
بودی به "جنگِ بدر" سپهسالار
بر ضد دشمنان خدا ، حمزه
ای بهترین ، ز نسل بنی هاشم
همچون علی ز شأن و صفا حمزه
در آسمان معرفتی ، بی شک
روشنتر از سُهیل و سُها حمزه
شیر نبرد عرصهی هیجایی
ای فاتح الغزا ، ز قضا حمزه
از بُغض هنده همسر بوسفیان
آن زادهی عناد و جفا ، حمزه ـ
کُشته شدی به "جنگ اُحد" زیرا
کُشتی چو دشمنان دغا ، حمزه
خوانْدت نبی به نزد مسلمانان :
محبوب قلب خود ، ز وفا حمزه
مَدحت نگفته است کس آن گونه
که بوده است و هست سزا ، حمزه
باید تو را ستود و سخنها گفت
چون لایقی به حمد و ثنا ، حمزه
نامت شدهست حک به دل تاریخ
"سید" به لوحهی "شهدا" حمزه
بر (ساقیٍ) غمین ، نظری فرما
در رستخیز روز جزا ، حمزه...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1403/02/04
http://eitaa.com/shamssaghi
نگاهش لرزه می انداخت در دلهای بدخواهان
برای مصطفی او داشت عمری حکم پشتیبان
شبیه ابر رحمت بر سر اسلام نو پا بود
در آن گرمای دهشت، سایه می بخشید، یا باران
نفس تا داشت گرد خاتم پیغمبران گردید
برای دفع شرهای ابوجهل و ابوسفیان
میان شعب با قلبش ،و با شمشیر خود در بدر
چه زیبا جانفشانی کرد زیر سایه ی قرآن
همانند علی «شیر خدا»نامیده شد از بس
به پا می کرد با شمشیر ،طوفان در دل میدان
علمدار رشید لشکر اسلام و پیغمبر
نشان شد قلب پاکش در اُحد با نیزه ی شیطان
علم افتاد و در یک گوشه ی میدان هیاهو شد
تنش شد مُثله و یک گوشه از کرب و بلا رو شد
تنی صد چاک و غرق جستجو در نیزه ها خواهر
به دنبال گل گم کرده اما فرق، سر تا سر
عبا بر پیکر صد پاره جای بوریا دارد
سری بر تن ،خلاف خامس آل عبا دارد
نه سمت قتلگه پیداست شمر و خنجری اینجا
نه می آید صدای گریه های مادری اینجا
نه می تازد کسی با اسب روی پیکری اینجا
نه غارت می شود ، انگشت با انگشتری اینجا
نه می سوزد به دست ملحدان بال و پری اینجا
نه می ماند به جای خیمه ها خاکستری اینجا
نخواهد رفت در بند و اسارت خواهری اینجا
نه از روی قساوت می رود بر نی سری اینجا
فقط هند است و دستش پاره هایی ازجگر دارد
کسی که کینه های بدر ،از قرص قمر دارد
چه برکت می کند شعری که در پایان ابیاتش
به سمت روضه ی ارباب خوبی ها گذر دارد
#محمدجواد_منوچهری
#شهادت_حضرت_حمزه_سیدالشهدا
https://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
تقدیم به ائمه مظلوم بقیع (چهار پاره )
*************
ظاهراً خاکـــی و غبار آلود
باطناً قبله گاهِ خورشید است
سایه بانی ندارد اینجا چون...
مستمندش نگاهِ خورشید است
گرچه بی شمع و بی چراغ اما
کوهی از نور در نهان دارد
اینکه مانده غریب روی زمین
در دلش چار آسمان دارد
به خـــرابـــیِ آن نگاه مکن
که بهشت است بینِ آغوشش
نور می بخشد آسمان ها را
با همین چشم های خاموشش
این بقیع است و پنجره هایش
چشمه های امید و ایمان است
بس که دارد به سینه گنجِ گران
گردِ اینجا پر از نگهبان است
آبرو دارد از امــام حســـن
که در افلاک محترم باشد
از لبـــش یاکریم می ریزد
چون کهگنجینه ی کرم باشد
سنگ قبری ندارد او افسوس
غربت از این مزار می بارد
چشم زوار بی قرار بقیع
مثل ابر بهار می بارد
این مکان را بدون صحن، مگو
که دلِ ما برای آن صحن است
تربتِ زیـــن العابـــدین اینجـا
مثلِ سجاده برزمین پهن است
گرچه مثل کویر عطشان است
می نویسم که سینه اش دریاست
تربـــت پاک حضـــرت صادق
تربت باقـــرالعلوم اینجاست
این همه غربت و غم و اندوه
بی گمان عاقبت به سر برسد!
طبـــق آیات محکـــم قرآن
بهر ما لــحظه ی ظفر برسد
می رسد آن زمان که صحن بقیع
بهترین صحنه ی جهان باشد
متـــولّیِ ایــــن حـــرم تنها
مهدی صـــاحب الــــزمان باشد
******************
#رضا_یزدی_اصل
#هشتم_شوال
#تخریب_قبور_ائمه_بقیع_علیهم_السلام
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
هدایت شده از شمس (ساقی)
#حجاب
آنکـه تبلیــغ فســاد و بـیحجـــــابی میکند
خود گمـــان دارد که دارد انقــــلابی میکند
مثــل آن لبتشـنهای باشد که از درمـانـدگی
خویش را دلخوش به رؤیای سرابی میکند.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
#حجاب
عفت و عصمت بوَد در زیر قاب روسری
چادر زن چون صدف باشد برای گوهری
بیحجابی کی بوَد آزادی و آزادگی ؟
بلکه این دامیست بر پای زن بی روسری
غنچه تا پوشیده باشد در امان است از گزند
چون شکوفا میشود؛ چیده شود با خنجری
خنجر گلچین بوَد چشمان هیزی که تو را
میدَرَد چون از حجاب آیی برون در معبری
گرچه باشد مشکلات اما نمیباشد مباح
تا شود رد دختری از عفتِ خود سرسری
پاسداری از حجابت کن اگر که در عمل
رهروِ زهرای اطهر ، دختر پیغمبری
آفرین ای دخترانی که درین شهر شلوغ
رفت و آمد میکنید اما ، بدونِ دلبری
مرحبا ای دختران خوش سرشت و باوقار
ای زنان سرفراز و عصمتِ همچون پری
خواهرم! دانم اگر خواهی ز تیر عشوهها
میتوانی پردهی زهدِ ریاکاران ، دری
بلكه میدانم توانی ، از ميان بحر شوم
كشتیٍ طوفان شهوت را به ساحلها برى
ای برادر چشم خود درویش کن بر دختران
تا که ناموست شود دیده به چشم خواهری
مَرد هم یعنی وقار و چشمپوشی از گناه
ناجوانمردی ، اگر با چشم شیطان بنگری
غیرت زن، کی بوَد در ذات نازنهای پَست
شوکت زن را نگر : در جلوههای مادری
مادری که خود بپای طفل میسوزد چو شمع
تا که فرزندش کند بر عالمی روشنگری
ای همه هستی من ، گردد فدای آن زنی...
کاینچنین در زندگانی میکند دانشوری
ای به قربان چنین بانو که بیهیچ انتظار
میکند با مهربانی ، مادری و همسری
این سخن گفتم که آگاهی دهم از نیک و بد
هم کنم پرواز ، در حال و هوای شاعری
پند (ساقی) را شنو با گوشِ جانت ، خواهرم!
کِی خزف، همسنگ گردد در جهان با گوهری؟
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1393
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)
┄┅✵﷽✵┅┄
#پانزدهم_شوال
#شهادت_حضرت_حمزه_سید_الشهدا
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
به وصف تو چه بگویم که سیدالشهـدایی
امیر لشکـر احمـــد ، یَل رسـول خـــدایی
چه هیبتی ! که کنی روز شادِ خصــم زبون را
به شــامِ تار مبدل ، اگر که جلوه نمایی
تو افتـخـار نبــی در کنــــار فاتــح خیبــر
تو از قبیـلهٔ نـور و تبـارِ عشــق و صفـایی
ز وحشتی که نشاندی به قلب تیرهٔ وحشی
نبوده چـارهٔ او جز به حیله از تو رهــایی
حریف چون تو یلی چون نشد عدو به مقابل
فکند ، نیــزهٔ کین از کمین به عقـده گشایی
به کارزار اُحُــد چون خمیـد قامت سَـروَت
شکست پشت سپاه از چنین گزند و جفــایی
و آفتاب رُخَـت را در آن غروب نفــس گیر
نهـان نمــود پیمبـر به زیــر چتـــر عبـایـی
که خواهــر تو نبینـد ستــاره هـای تنـت را
که بیـش از این نگُدازد دلش ز داغ جدایی
ندید سر به سرِ نی ، اگر چه داغ توکم نیست
ندید آتش خیمه ، به دشـت کرب و بلایی
کنـار خــواهـرت اما ز داغـت آل پیمـبـــر
میان خیمــهٔ مـاتم گــرفت بــزم عـزایی
به احتـرام حریمت ، به عـرش و فرش نشستند
فلک به اشک فشانی ، مَلَک به نوحه سرایی
چو "کیمیا" همه چشـمِ شفـاعتی ز تو دارند
تویی که شافع محشر ، پناه روز جزایی
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
رقیه سعیدی(کیمیا)
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
لینک کانال در ایتا👆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)
┄┅✵﷽✵┅┄
#مدح_حضرت_عبدالعظیم_حسنی
#رقیه_سعیدی_کیمیا
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
خوش داده اند نام ، تو را ،اَیُّهَا الکریم
ای رستگارِ هر دو سرا ، ایُّها الکریم
در حُسن خلق و جود وکرم،ارث برده ای
تو از کـــریم آل عبــــا ، ایها الکریم
هستی نگیــن مُلک رِی و باب حاجتـی
بر عاشقــان اهل ولا ، ایها الکریم
ای عبــد صالح و ثمـــر باغ مجتــبا
عبدالعظیـــمِ نزدِ خـدا ، ایهاالکریم
بودی تو یار ویاور مــولای عصــرخود
ای پایبنـــدِ عهـــد و وفــا، ایها الکریم
درد فــراق کرب و بلا طاقتــم گرفت
ای درگـهِ تو دارِ شــفا ، ایها الکریم
گفتند هر کسی که دلش تنگ کربلاست
آیـد به بارگــاه شمـــا ، ایها الکریم
دارد حــریم پاک تو حــال مدینـــه و
هم عطر و بوی دشت بلا ، ایهاالکریم
با قلـب مبـتلا و دلی خستــه آمـــدم
آقا ! نظــر به حـال گــدا ، ایها الکریم
دستِ گدایـی اَم ، به درِ خانهٔ شماست
از خوان خود ، نصیب نما ، ایها الکریم
دل را گـره زده به حریــم تو "کیمـیا"
تاحاجـتش کنی تو روا ، ایها الکریم
با این امیــد آمده ام تا که از شمــا
گیــرم برات کرب و بلا ، ایها الکریم
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
🖊رقیه سعیدی(کیمیا)
لینک کانال اشعاردرایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
نذر حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
درسایه ولایت
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
گر از کرامتش همه کس فیض می برد
از نسل خاندان امامی کریم بود
عطر حدیث آل رسول از لبش چکید
در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود
تنها نبود پیک خوش الحان باغ عشق
پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود
آموخت درس بندگی از اهل بیت نور
محبوب پیشگاه خدای علیم بود
غیر از خدا نداشت نیازی به هیچ کس
در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود
لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب
دست نوازشی به سر هر یتیم بود
گل سیرتان عشق به مدحش سروده اند
اخلاق او لطیف تر از هر نسیم بود
پیوسته او به منزل مقصود می رسید
زیرا صراط زندگی اش مستقیم بود
هفتاد و نه بهار ز عمرش گذشت و باز
در سایه امید و ولایت مقیم بود
در گلشن همیشه بهار حریم او
هر گل که دیده ایم به ناز و نعیم بود
هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت
این بوستان عشق بهشتی شمیم بود
پروانه بهشت به دستش دهد خدا
هر کس که زائر حرم این کریم بود
عبد حقیر اوست "وفایی" اگر چه باز
دل در جوار حضرت عبدالعظیم بود
#سیدهاشم_وفایی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
سید الکریم
به هرکه می نگری ذکر ربنا دارد
دراین حریم وفا، یا الهنا دارد
قنوت عشق دراین جا چقدردیدنی است
دراین محیط نفس، عطر ربنا دارد
صفا و مروه ندارد صفای این جارا
توکعبه ای و حرمخانه ات صفا دارد
تو از قبیله ی عشقی، نواده ی حسنی
زیارت حرمت اجر کربلا دارد
نسیم صبح سعادت وزد ازاین گلزار
به روی بال ، شمیم تو را صبا دارد
سزاست گرکه تو عبد العظیم گردیدی
که بندگان بزرگی چنین خدا دارد
زفیض خدمت درگاه عترت یاسین
چقدر خاک تو تأثیر کیمیا دارد
تو از سلاله ی نوری و سید الکرمی
به پاس جود تو این آستان گدا دارد
شمیم ناب احادیث نورتو جاری ست
هنوز عطر کلام تو را فضا دارد
چراغ مهرتو در هر دلی که روشن گشت
رهی زلال به سرچشمه ی بقا دارد
نمی رود ز دل اهل معرفت بیرون
کسی که قدر وشرافت ز اولیا دارد
تومثل آینه ی آفتاب پر نوری
که جان شهر ری ازجلوه ات ضیا دارد
بده به دست«وفایی» نخ عبایت را
که روز حشر بگویند آشنا دارد
#سیدهاشم_وفایی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
هدایت شده از کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)
┄┅✵﷽✵┅┄
#نوحه_زمزمه_روضه
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:آه گوشواره شکست/بی حیا سیلی زد با هر دوتا دست.....
─┅═༅࿇༅❖༅࿇༅═┅─
باز دلتنگم خدا
شــب جمعـــه هستــــم یـاد کربلا
شد دلم راهی تا اون صحن و سرا
آه دلتنگم خدا
آه ... جانم یا حسین
من فقط میگم حرفامو با حسین
می بــره مـــا رو تـا کربلا حسین
آه جانم یا حسین
وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین
وای ... از دلتنگیام
چقَـــدَر بگـــم از راه دور سلام
کاری کن خیــــلی زود کربلا بیام
وای ... از دلتنگیام
ای ... شاه بی قرین
بیقـــراری هــای قلبـــم رو ببیــن
چِش به راهــم از راه بیاد اربعین
ای ... شاه بی قرین
وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین
ای .... درمونم حسین
شب جمعـــه روضــه می خونم
تا ابد پای تو می مـــونم حسین
ای .... سامونم حسین
وای ... در تاب و تبم
ذکر اللهُـــمَّ ارزُقنـــا رو لبــم
حَرَمَت رویای هـر روز و شبم
وای ... در تاب و تبم
وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین
✍رقیه سعیدی(ڪیمیا)
۱۴۰۳/۲/۶
─┅═༅࿇༅❖༅࿇༅═┅─
لینک کانال اشعار در ایتا↶
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
─┅═༅࿇༅❖༅࿇༅═┅─
"دلا ز معرکهی محنت و بلا ، مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز"
(استقبال از سرودهی رهبر عظیمالشٱن انقلاب)
گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز
همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز
چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب
از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز
عصای معجزهات را بکوب بر سر سحر
ز ناخدا مهراس و ز بیخدا مگریز
چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن
چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز
به روز حادثه از صوفیان غازی شو
بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز
چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد
تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز
بیا و جوشن بی پشت بر تن خود پوش
ز خدعههای خوارج چو مرتضی مگریز
منافقان معاند تو را نظر نزنند
از این حضور گرامی به انزوا مگریز
نفیر گاو طلایی تو را نترساند
عذاب سامریان باش، از صدا مگریز
چراغ روشن امن یجیب را بفروز
اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز
عزیز هموطن من، عزیز هموطنم!
از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز
نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل
بر آر دستی و از این هزارپا مگریز.
"علیرضا قزوه"
http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
#جامهی_شیدایی
می وصال، دل از جام عشق او میخواست
ولی ز فرط خماری ، سبو سبو میخواست
کمان ابروی او ، تیر مژّه زد چو به دل
کمان نمود قدم آنچنانکه او میخواست
به سوی قبله ی ابروی او به قصد نماز
دلم ز خون جگر سالها وضو میخواست
سیاه روز شدم همچو موی او زیرا...
سیاه روزی من آن سیاه مو میخواست
نهاده شانه به گیسو چنانکه گویی دل
ز شانه شرح غم هجر مو به مو میخواست
من از صبا طلبیدم شمیم مشک و ، صبا
شمیم عنبر آن زلف مشکبو میخواست
دریده جامه ی شیداییام به رسوایی
ز تار و پود وصالش فقط رفو میخواست
بگفت (شمس قمی) در میان میکده دوش
می وصال، دل از جام عشق او میخواست
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
#مقــــام_معــــلّم
ای معلم! جان فدای همت شایان تو
جان فدای همت و آن صبر بی پایان تو
نام زیبایت بوَد جانبخش و نغز و دلربا
برترین عنوان این کشور بوَد عنوان تو
این مباهات تو بس باشد که از بخت رفیع
صاحب این نام و این عنوان با سلطان تو
روح میبخشد به تن انفاس تو عیسیصفت
جانفزا باشد نوای دانش و عرفان تو
غنچههای گلشنت را هیچگه نبوَد خزان
هر سحرگه چونکه بینند آن رخ خندان تو
نونهالان تواند آرایش باغ جهان
حکمت و دانش بوَد محصول باغستان تو
نخبهی تاریخ و ارباب کمالاند این گروه
کاینزمان خوانیمشان اطفال ابجدخوان تو
باشدت چون خاتم علم ای سلیمان خرد
دیو جهل و گمرهی بگریزد از میدان تو
شمع دانش بر فروزان بهر یعقوب وطن
تا که یوسف بازگردد جانب کنعان تو
هیچ عزمی نیست عالیتر ز عزم راسخت
هیچ ایمان نیست محکم پایه چون ایمان تو
درس اخلاق تو باشد لوحهی خلق جهان
هر معمایی مبرهن گردد از برهان تو
چونکه چوگان قلم را در کف قدرت نهی
زهره چون گویی بیفتد در خم چوگان تو
دایماً باشد سخن از عفو و از بخشایشت
نقل هر محفل بوَد شیرینی احسان تو
درّ و گوهر را رباید دزد بد اندیش دهر
لیک نتواند رباید گوهر رخشان تو
گر شناسی قدر خود، از معجز علم و عمل
ثابت و سیار گردد تابع فرمان تو
رشتهی پیمان بسی شد پاره و پایان نیافت
آنکه پایان یافت باشد رشتهی پیمان تو
میخورم افسوس و غم کز کثرت جور و ستم
قدر دانش را نداند دشمن نادان تو
نیست یک تن تا به حکم عدل و انصاف و وداد
خاتمت بخشد بدین اوضاع بی سامان تو
نیست موسایی درین کشور که از روی صفا
وارهاند از میان تیه ِ ذلت ، جان تو
گر کسی را گوش اسقای سخن نبوَد چه باک
سامع الاصوات باشد خالق سبحان تو
غم مخور (شمسا) که روز وصل هم خواهد رسید
صبر باید تا سرآید این شب هجران تو
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
برگرفته از روزنامه استوار قم 1337
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
«مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَيَّرَنی عَبداً»
#روز_معلّـــم_مبارک
تـــابــد بــه جهــان ، تــا مَـــه ِ پنـــدار معــــلّم
روشـــن شـــود آفـــــــاق ، زِ انــــــوار معــــلّم
بـر پيكـــر بـیجــان نه عجب گر بــدمـد جــان
انفــــــاسِ مسـيحــــــا دم گفـتــــــــار معــــلّم
در دايــــــرهی مـــدرســـهی دانــش و بيـــنش
سقـــــراط بـــوَد نقطـــهی پــــرگــــار معــــلّم
لقمــان كه به حكمـت شده ضرب المثــل خلق
مسحـــور شـــد از حكمـــت سحـّــــار معــــلّم
گر "بــوعــلی" اســتاد به هر عـــلم زمــان بود
شــد شـــاد بــه شـــاگـــردی دربـــــار معــــلّم
زنهــــار ، کـــه اعـــــلم ز معــــلّم بتـــوان شـد
از فـــرط خـــــرد ، لیــک بــه زنهـــــار معــــلّم
در بــــرج فضـــایــل چـو انشـتـین و ادیسـون
بــــودنـــد ز منظـــــومــــهی افکـــــار معــــلّم
هشــيارتــريـن مختـــرع و كــاشـف و صــانـع
هــســتــنــد نشـــان از ســر هشــــيـار معــــلّم
در بــوتــه چو آید زرِ عـــلم و هنــــر و فضــل
ســنــگ محکــش هـســت ز معیــــــار معــــلّم
بـــازار جهـــان، گــــرم بـــوَد گـــر زِ صـــنايــع
ســودش بـــوَد از گــــرمــی بـــــــازار معــــلّم
آنـانكــه رســـيدنـــد بــه ســرمنـــزل مقصــود
بُـد رهبــــرشــان مكـتــب غمخـــــوار معــــلّم
از قـــلزم عـــرفـــان و ادب صــید تــوان کـرد
صـــدهـا صـــدفِ گـــوهــــر شهــــوار معــــلّم
در ميـكـــــدهی عشــق ، خمــــــاران محـبّــت
مَــسـتـــنـد زِ جــــــام مــیِ خمّـــــــار معــــلّم
شـوقـی كه بــوَد در دل اطفــــال به تحصــيل
هســت از اثـــــــــر الفــتِ بـســــيـارِ معـــــلّم
کـــودک نِگــَــرد مِهــــر پــــدر ، رأفــت مــــادر
در نـقــش پــــدرگــــونــهی رخســـــار معــــلّم
خـوابِ خـوش مـــام و پـــدر طفـــل نـوآمــوز
بـــاشــد همـــه از ديــــــدهی بيـــــدار معــــلّم
بـا دیــو جهـــالـت به نبـــرد است شـب و روز
افــــرشـــتهی پنـــــدار خــــــردبــــار معـــــلّم
مــــرّيــــخ سـلـحشـــور ، زِ پيكـــــار بمــــانــد
بيـــند چو دمــی عــرصـــهی پيكــــار معــــلّم
بنگـــــر هنـــــری اسلحـــــهی رزم و نبــــردش
شمـشــير ، زبــــان و قــــلم ، ابــــــزار معــــلّم
شـايسـته بوَد بنــدگــیاش گرچـه يکی حـرف
تعلـيـــــم بگيـــــرد كســی از كــــــــار معــــلّم
"مَـــن عَلَّمَنــی حَــــرفـــاً" در شـــأن وی آمـــد
"قَــــد صَـــیّرَنـــی عَبـــــداً" مقــــــدار معــــلّم
در كــــام معـــلّم چو "عــلی" ريخـت زرِ نـــاب
يعـنـی كـــه چنـــين اسـت ، ســــزاوار معــــلّم
آوخ کـــه کسـی نیسـت بـه بــــازار فضـــایــل
دلبـــاختـــهی فضـــل و خـــــریـــــدار معــــلّم
دردا اسفـــا بـا همــــه غمخـــواری و خــدمـت
یـک تــــن نبــــوَد ، خـــــادم دربــــــار معــــلّم
دشــواری هـــــر مســـألــه، آســـان كنــد امـّــا
آســــان نشــــود مطـــلـب دشــــــوار معـــــلّم
بـر فقــــر کنــد فخــــر و ببـــالـد به قنـــاعـت
زیـــــرا طمــــــع و آز ، بــــوَد عـــــــار معــــلّم
افسوس کــه هـر روز معـــلّم ز غــــم و رنـــج
گــــردیـــده مبــــدّل بــه شــب تــــار معـــــلّم
پـــرورده هــــزاران گـل و جــز خــــار نبـیــند
پــــاداش عمــــل ، پنجــــهی گلکــــار معــــلّم
صــدهــا گــــرهْ از کــار کسان بـــــاز کنـد لیک
یـک تـــن نگشـــایــد گـــــرهْ از کـــــار معــــلّم
چون شمع كه میسوزد و نورافكن جمع است
بيـن! سـوزش و جـــان دادن و ايثــــار معـــلّم
چون سـنگ صــبور است معـــلّم كه خــداوند
پــــاداش دهــــــد ، بــــر دلِ صــــبّار معـــــلّم
گـر (شمس قمی) را به جهــان هست فروغـی
روشـــن بــــوَد از پــــرتــــوِ پنـــــدار معـــــلّم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(شهید مطهری)
صیاد کفر ، بهر فنای مطهری
زد تیر کین به بال همای مطهری
بار دگر ، معاویه بر قتل مرتضى
فرمان بداد و خواست فنای مطهری
دژخیم بت پرست ز تیر جفا درید
قلب سليم و قبله نمای مطهری
در این بهار معدلت انقلاب دین
بنگر خزان نخل رسای مطهری
بر آرزو رسید و شهادتنصیب شد
کاین بود اصل فرضیههای مطهری
اصل مطهر آورد این میوهی طهور
رحمت به اصل طهر نیای مطهری
مرد جهاد بود و مجاهد كز اجتهاد
کس نارسیده است به پای مطهری
فقه و اصول و فلسفه و منطق و بيان
بُد شمهای ز لفظ هجای مطهری
لطف بیان و نرمش گفتار نغر او
بودی نشان ز لطف و صفای مطهری
گریان نشد ز مرگ جوانش امام ليک
گریان شد از فجیع ـ رثای مطهری
بر دشمن منافق و فرصت طلب بگوی
تا ترک سر کند به سرای مطهری
خفاش کور باطن و حاسد روا بود
گردد فدای شمس ِ لقای مطهری
اُف بر تو ای مگس که ازین عرصه غافلی
ای بی خبر ، ز فرّ همای مطهری
مرگ و حيات بهر شهیدان مساوی است
فرقی مدان به جشن و عزای مطهری
خون داد و با شهادت سرخ آبرو گرفت
سودا ببین و بیع و شرای مطهری
همچون شهید کرببلا شد شهید حق
شهر قم است کرب و بلای مطهری
همبستگی و وحدت اسلام شد فزون
با مرگ سرخ شرک زدای مطهری
من تسلیت نگویم و این نیست مرثیت
کاین تهنیت بوَد به خدای مطهری
زیرا که این شهادت خونین انقلاب
ذکر مؤبد است برای مطهری
تبریک (شمس قم) به حضور امام باد
آن اوستاد و راهنمای مطهری
چون مرگ اوست مژدهی آغاز زندگی
در سایهی امام هدای مطهری
شادروان سید علیرضا شمس قمی
اردیبهشت 1358
@shamseqomi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(( روز معــــلّم گرامی باد ))
#وارث_پیغمبران
معلّم شمــع جمـــع عــارفــان است
معلّم نکتــهسنج و نکتــهدان است
معلّـــم را اگـــر بـــاشــد دیــــانــت
یقـیــــنـاً وارث پـیغـمــــبـران است
معلّــم دشمن جهــل و سـیاهیست
فــرشــته ســیرتی از آسمــان است
معلّـم کــوه صــبر و بـردبـاری است
شکیــبا در تعـــالیــم و بیـــان است
بســوزد تـــا فـــروزد نــــور دانــش
چو شمعی تا همیشه جاودان است
نیــارد خــَــم به ابــــرو در تعـــالیم
بلنـدا همـت است و پـرتــوان است
بــه بـــاغ تـربیـت بنــگر بـه گیـــتی
محصّلْ، گــلْ معلّـم، بـاغبـــان است
به سعی جـان به بـاغ عـلم و دانـش
بـوَد گلکـــار و بر گل، پاســبان است
کِشـد رنـــج هــــزاران خـــار در راه
اگرچه خود گلی چون ارغوان است
رهـــانــد کشـتی دانـش ز طــوفــان
اگرچه بحــر ظلمت، بیکــران است
ولی افسوس! این اسطــورهی مِهـــر
بــه بـــازار محـبّـت ، بـینشـان است
اگـــر شـد قــافیــه ایطـــا بنـــاچـــار
مپــنداری کـه سهـوی در بیــان است
غـرض ، عـرض ادب بـاشــد که دانی
حـدیث خفیــهای در آن عیــان است
چِهسان (ساقی) توانی شعـر او گفت
که خود شـیواترین شعــرِ زمان است
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1381
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیرَنی عَبداً)
#معــــلّم
ای معــلم! شمــع بـزم آرای جــان
روشـنیبخش زمیـــن وآسمــــان
بـا مصــائب سـاختـی وسـوختی
تـا کـه مــا را ، واژهای آمــوختی
مکتب عشاق ، از تأسیس توست
عاشقی سرمایهی تدریس توست
تـا که ما را درس عشق آمـوختی
چشـم ما را بر بـــدیهــا دوختی
ای معــلم! ای بــزرگ اســتاد مهر
ای فــروزانتر ز خورشــید سپهر
ای چـــراغ معـــرفـت آمـــوز مــا
روشــناییبخـش شـام و روز مــا
مـا گل بـــاغ و گلســتان تـوییــم
جمله شـاگـــرد دبســتان تـوییــم
عطر دانش از شمیم روی توست
صورت گل سیرت نیکوی توست
چشــم ما هــر روز از روی شمـــا
میشود روشن به الطــاف خــدا
در گـلـســــتـان ادب ، آلالــــــهای
نـور علمی، معــرفت را هــالــهای
چون اساس قصر علــم و دانشی
بــرج دانـش را تــو در افــزایشی
در سپهــر معـــرفت ، آمـــوزگـــار
ذره از تو میشـود خــورشــیدوار
گر که اکنــون تـابشـی از مـا بــود
از فـــروغ روی تــو یکجــــا بــود
ما همه جسمیم و روح ما تــویی
بی تو ما غرقیم و نوح ما تــویی
تـوسن اندیشه زیــر پــای توست
برترین شعــر زمـــان آوای توست
ای معــلم! مـا بــدهکـــار تـوییــم
تـا ابــد، مـدیـون ایثـــار تـوییــم
ای معــلم! خــانــهات آبـــاد بـــاد
نــام تـو همواره ما را یـــاد بــــاد
(ساقی) میخـانهی عـرفـان تویی
آنکه سازد مست جـاویدان تویی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1379
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(روز کــــارگــــر ، گــرامـی بـاد)
ا─━⊰═••❃❀❃••═⊱━─ا
#كارگر_و_كارفرما
کــارفــرمــايـی دغـــل در كــارگــاه
كـــرد بــد اخمـی بــه روی كــارگــر
گفـت بـــا وى ، از ره منّــت سخــن
كــرد بـــر او از سـر نخـــوت نظـــر
كــارگــر بـــر كــارفــرمــا زد نهـيـب
چيست؟ منظــور تـو از این دردسر
كــارفــرمــا را غــرور و كبــر و نــاز
بــاشـد از رنــج و شكنــج كــارگـــر
مـوجـب فخــر و مقــام و جــاه تـو
دســترنــج مــن بُــوَد اى بـی هنـــر
تــو ز يُمـــن دســـتـرنــج كـــار مــن
گشــتهای فـــرمــانـــروا و گنجـــوَر
زور مــن بخشــيده زور و زر تــو را
مـزد زور خويش خواهم سـيم و زر
رنجبــــر را ، زاری و خِفّــت چـــــرا
زر بُــوَد پـــــاداش رنــــج رنجبـــــر
مـن ز رنـج بــازوى خود نـان خورم
کـی؟ شوم تسليم كبـر و جـاه و فـر
مـن نشانيـدم نهـــال سعـی و كـــار
تـا خـورم از شاخِ سعـی خود ثمـــر
مـن كنم كــار و تو ام اُجــرت دهـی
ايـن بـه ٱن در ؛ منّــتی نبــوَد دگـــر
مـُـزد مـن گر كــم دهی از حــدّ خود
كــم شود كــار تـو هـم از هـر نظـــر
بيشــتر گـــردد اگــر پـــاداش كــــار
كــــارگـــر را كــــار ، گـــردد بيشــتر
در ره ســــود تــــو ، از كــف دادهام
زور بـــازو ، روح تـــن ، نـــور بصــر
دادم از كـف ، گــوهـــر عمــر عـزيـز
تـا تــو را حـاصــل شود دُرّ و گهــــر
بر سر كــار تــو شد مــويــم سپــيد
از غـم و رنـج تـو اَم خــم شد كمــر
تـا بنـوشم شهــد سود کــار خویش
میخورم هر روز و شب خونِ جگر
رايگــانــم زر نــــدادی ، بلكــه مــن
كـردهام از حــق خود صــرفِ نظــر
چون نيـــاز مــا به يكــديگـــر بــوَد
نيست مــا را منــتی بــر يكـــدگـــر
گـرچــه در دنیــا ز بـی انصــافیات
هیچگــه بــر مـــا نمــیداری نظــــر
(سـاقـیِ) جـــام ولایــــم میدهـــد
بــادهای شـیرینتر از شهـد و شکـر
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1375
http://eitaa.com/shamssaghi