eitaa logo
لاویا،🥺🇵🇸💔
384 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
631 ویدیو
10 فایل
"لاویا به معنی نوازش شدن😍 🥺🤍🫂 رمان های دلبر❤ عکس های دلبرانه❤💍 متن های عاشقانه :) تولد کانالون۱۴۰۰/۷/۸ من:) @kasiriiiof2020 https://harfeto.timefriend.net/16840927701495 حرف انتقادی در خدمتم 👀 ما اینجایم یک فضای از جنس عاشقانه ودلبری 💍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بشقابش را روے میز مےگذارد،دوباره بلند مےشود _:لیوان بیارم پشت سر من مےایستد. برمےگردم،ڪابینت بالایی را باز ڪرده و روے پنجہ ے پا ایستاده و سعے مےڪند دستش بہ طبقہ ے دوم ڪابینت ها برسد. خنده ام مےگیرد،فاصلہ زیاد است!دستش بہ لیوان ها نمےرسد. بے صدا بلند مےشوم،دقیقا پشت سرش مےایستم. تنہا چند سانتےمتر مانده تا بدنم با تن او مماس شود. دست راستم را دراز مےڪنم و از بالایی دست نیڪے،لیوان برمےدارم.بہ سمتم مےچرخد. صداے قلبش را مےشنوم،بہ وضوح! صداے قلب خودم هم،گوش فلڪ را پر ڪرده. آب دهانش را قورت مےدهد.با لبخند لیوان را بہ سمتش مےگیرم. _:از این بہ بعد چیزے خواستے،بہ خودم بگو... لیوان را از دستم مےگیرد. سر تڪان مےدهد و سریع از حصر دستانم خارج مےشود. پشت میز مےنشینم،با لبخند. نگاهش را از صورتم مےگیرد و با چند سرفہ ے مصلحتے،گلویش را صاف مےڪند دختربچہ ے همسایہ ام براے فرار از شیطنت چہره ے من ، مےخواهد بحث را عوض ڪند ! +:بین غذا، آب خوردن اصلا درست نیست..نمےدونم چرا خواستم لیوان بیارم ؟ و لبخند مےزند،شیرین و پر از زندگے.. شیطنت را از نگاهم مےگیرم،لبخندم را مےخورم. دوست ندارم اذیتش ڪنم،ولے سرخ و سفید شدنش بامزه ترین تصویر حیات از شرم است! در فراموش ڪردن اتفاق چند لحظہ قبل،همراهے اش مےڪنم. _:چرا بین غذا آب خوردن درست نیست؟ چنگال را داخل دهانم مےڪنم،مثل همیشہ هنر دستش ستودن دارد! مےگوید +:حدیث داریم از امام رضا از نظر پزشڪے هم ثابت شده ڪہ مےتونہ منشأ بیمارے باشہ.. آخ.. یادم رفت بلند مےشود و دست هایش را مےشوید. مےخندم +:خانم دڪتر اینم حدیث داره؟ _:من دڪتر نیستم ڪہ.. ولے حضرت امیر فرمودن: به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
شستن دستها پیش و پس از غذا، موجب افزون شدن عمر است و سبب زدودن چربی از جامه هاست و دیده را جلال می دهد. سر تڪان مےدهم،عجب سخن پر مغزے و چہ چینش و بلاغت بے نظیرے... نمےتوانم نظرم را مخفے ڪنم. _:عجب جملہ بندے معرڪہ اے! با لبخند سر تڪان مےدهد +:طبیعتا تو ترجمہ،نمےشہ همہ ے مفہوم رو رسوند.. براے درڪ عمق مطلب،باید عربے بلد باشید تا ببینید چہ شاهڪار بے نظیریہ نہج البلاغه _:نہج البلاغه؟ +:اوهوم،مجموعہ نامہ ها و خطبہ ها و حدیث هاے حضرت امیره... من اول دبیرستان ڪہ بودم،قبل از اینڪہ ...اممم... اینجورے بشم...)بہ روسرے اش اشاره مےڪند(یہ دختر ارمنے تو ڪلاسمون داشتیم.اون موقع خیلے سخت عربے یاد مےگرفت تا بتونہ قرآن و نہج البلاغه رو ڪامل درڪ ڪنہ.. هیچ وقت یادم نمےره،گاهے وقت ها سر ڪلاس چندین ساعت تو فڪر بود،مےگفت خوش بہ حالتون،عجب امامے دارین.. من اون موقع ها بہش مےخندیدم.. ولے الان بہ پاڪے قلبش و حق پذیرے اش حسودے مےڪنم.. _:چے شد؟ +:مسلمون شد... مسلمون شد و یہ مدت بعد، همہ ے خانواده اش رو مسلمون ڪرد... لبخند مےزند و آه مےڪشد...چہ حال پر از ابہامے دارد! صداے زنگ موبایلش مےآید. خم مےشود و از روے ڪابینت،موبایل را برمےدارد. نگاهے بہ صفحہ مےاندازد ؛ )ببخشید( مےگوید و جواب مےدهد. چنگال را سہ دور،مےچرخانم و داخل دهانم مےبرم. الحق ڪہ دست پختش فوق العاده است. +:سلام پرستوجان.. چند لحظہ مےگذرد +:ببخشید... ؟؟ شما؟ نیم رخ راستش را نگاه مےڪنم،او آن طرف خانہ را... +:بلہ بلہ.. شناختم.. آقاے شریفے.. موبایل پرستو دست شما چے ڪار مےڪنہ؟ گوش هایم تیز مےشوند،شریفے! آقاے شریفے! چند ثانیہ مےگذرد،بہ ظاهر مشغول خوردنم.. اما... همہ ے حواسم معطوف نیڪے است. +:نہ آقاے شریفے.. خواهش مےڪنم ادامہ ندید. +:نہ من اصلا موقعیتش رو ندارم... آقاے شریفے... نہ من اصلا قصدش رو هم ندارم... تنم مےلرزد،از چیزے ڪہ گوش هاے من،و از آن بدتر گوش هاے نیڪے مےشنوند واهمہ دارم... به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
خودم را دلدارے مےدهم،حتما هم ڪلاسی اش مےخواهد پروژه اے،تحقیقے،زهرمارے با هم انجام دهند... چنگال را در دستم تڪان مےدهم و پاهایم را روے زمین.. +:نہ آقاے شریفے لطفا بہ پدرم زنگ نزنید... چنگال از دستم با صداے بدے درون بشقاب مےافتد. نیڪے صورتش را بیشتر برمےگرداند. ولے مےبینم گوشہ ے لبش را بہ دندان گرفتہ.. هرچقدر هم نیمہ ے پر لیوان را ببینم،براے پروژه و درس ڪہ اجازه ے پدر لازم نیست... +:خواهشا ادامہ ندین آقاے شریفے دوست دارم خرخره ے بے شرف شریفے را بجوم... دوست دارم موبایل را از نیڪے بگیرم و هرچہ فریاد در گلو دارم،نثار گوش های شریفی بڪنم.. دوست دارم هرچہ دشنام بلدم و بلد نیستم بہ این شریفے بدهم... من چرا اینقدر دست و پایم را گم کرده ام؟ نیڪے بلند مےگوید +:مےشہ تمومش ڪنین... خدانگہ دار... و موبایل را محڪم،روے میز مےگذارد.. نفس عمیق مےڪشد.. نمےتوانم نگاهم را از صورتش بگیرم. دست چپم را پشت گردنم مےبرم و شاهرگ هایم را بہ آرامش دعوت مےڪنم. نمےشود.. آرام نمےشوم... چشمانم را مےبندم و باز مےڪنم. نگاهم بہ دست چپ نیڪے مےافتد. جاے خالے حلقہ،بہ چشمانم دهن ڪجے مےڪند. ڪور شد،تمام اشتہایم! یعنے در تمام این دو هفتہ،بدون حلقہ راهے دانشگاه شده؟ فوران خشم،از درونم.. پاشنہ ے پاے چپم ڪہ مدام روے زمین ڪوبیده مےشود.. و دست بدون حلقہ ے نیڪے نطقم را باز مےڪند. آرام مےگویم _:حلقہ ات ڪو؟ صدایم رگہ دار و بم تر شده...سرش را بالا مےآورد و نگاهم مےڪند. پلڪم مےپرد. با صداے نسبتا بلندترے مےگویم به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
:_با توام حلقہ ات ڪو؟ از صدایم جا مےخورد. ولے خودش را نمےبازد :+ببخشید؟؟ صداے موبایل من،حواسم را پرت مےڪند. مامان است. رد تماس مےدهم و دوباره بہ نیڪے خیره مےشوم. شمرده شمرده مےگویم :_یہ سوال خیلے ساده پرسیدم،حلقہ ات چرا تو دستت نیست؟ دوباره موبایلم زنگ مےخورد،باز هم مامان. با عصبانیت،رد تماس مےدهم. نیڪے سرش را پایین مےاندازد. :+پسرعمو چرا عصبانے هستین؟ :_عصبانے نیستم... از لحن خودم،جا مےخورم. دوباره موبایل زنگ مےخورد،مانے است. شاید بہتر است جواب بدهم،شاید التہاب درونم فروڪش ڪند. نگاهم را از صورت نیڪےـنمےگیرم... من،همان مسیح سابق نیستم!؟! :_الو مانے.. زود بگو ڪارمہم دارم.. :+مسیح ڪجایے؟مامان بہت زنگ زده مےگہ ردتماس دادے.. خوبے؟ :_ڪارتو بگو :+باشہ ولے جواب مامان رو بده،هم نگرانہ هم شڪ ڪرده..مسیح شہردارے پروژه ے زعفرانیہ رو متوقف ڪرده.. از جا مےپرم :_چے؟؟ :+مےگن نقشہ هات پر ایرادن... هرچے من گفتم صبر ڪنین قبول نڪردن... مسیح بیچاره مےشیم،نزدیڪ یہ ماه تا عید مونده.. اگہ پرونده بیفتہ تو خط ڪاغذبازے هاے شہردارے تا اردیبہشت سال دیگہ هم بہ دستمون نمےرسہ.. چے ڪار ڪنم؟ :_صبر ڪن.. صبر ڪن من میام شرڪت باهم مےریم شہردارے... نقشہ ها ایراد نداشتن... :+ڪجا میاے؟ تو مثلا فرانسہ تشریف داریا... دست در موهایم مےڪنم. به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
:_لعنتے.... نگاهم بہ نیڪے مےافتد،مضطرب بہ حرڪاتم خیره شده.حرف هایش با شریفے ذهنم را آشفتہ ڪرده... چرا حلقہ اش... :+الو مسیح حواست با منہ؟؟ نگران نباش خودم یہ ڪاریش مےڪنم... :_بے خبرم نذار.. تلفن را قطع مےڪنم و باز بہ نیڪے خیره مےشوم. چرا از تأهلش چیزے نگفت؟ صداے زنگ موبایل،این بار بہ شدت عصبانے ام مےڪند. ڪاش امروز تلفن هایمان را خاموش مےڪردیم.. روز تماس تلفنے نحس! مامان است،باید جوابش را بدهم وگرنہ خیلے بد مےشود. روے صندلے مےنشینم. نفس عمیق مےڪشم و تلفن را جواب مےدهمـ :_سلام مامان جان :+اصلا معلومہ از صبح ڪجایے ؟ مےدونے دلم هزار راه رفت؟؟ نیڪے چرا موبایلش رو جواب نمےداد؟؟ با اخم بہ نیڪے نگاه مےڪنم،جواب آشناها را نمےدهد ولے تلفن خواستگار... از تصورش بدنم مےلرزد. :_حق با شماست مامان.. خوبین شما؟ بابا خوبن؟ :+گوشے رو بده بہ نیڪے :_چرا نیڪے آخہ ؟ :+مسیـــــــح؟ :_خیلے خب مامان،گوشے موبایل را بہ طرفش مےگیرم. از دستش دلخورم،دو هفتہ ے تمام بدون حلقہ در خیابان هاے پر از نگاِه ناجور رفت و آمد ڪرده؟ بدون حلقه رفته که هرکس به خودش اجازه داده برای خواستگاری.... لب مےزند:من نمےتونم... دستم را تڪان مےدهم:بگیر مجبور مےشود تلفن را بگیرد. :+الو سلام زنعمو... :+بلہ سلامت باشین :+جاے شما خالے،ممنون. به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
:+لطف دارین،چشم :+خدانگہ دار موبایل را قطع مےڪند و زیرلب غر مےزند: ڪل زندگیم شده دروغ... از خواب بیدار مےشم باید بہ هزار نفر دروغ بگم... بلند مےگویم:تقصیر خودتہ... ڪسے محبورت نڪرده بود... سرش را بالا مےآورد و نگاهم مےڪند. ادامہ مےدهم :_چرا نگاه مےڪنے؟ تقصیر تو بود دیگہ .. اصلا همش تقصیر توعہ... بزرگترین پروژه ے شرڪت رو باد هواست،چرا؟ من خیر سرم تشریف بردم ماه عسل... چشمانش گرد شده اند،انتظار این برخورد را نداشت.. خودم هم انتظار چنین رفتارے از خودم نداشتم... :+من مجبورتون ڪردم دروغ بگید؟ :_بلہ جنابعالے گفتین مراسم نمےخواین... :+پسرعمو با من اینطورے حرف نزنین :_اصلا ببینم این پسره ے لندهور ڪے بود بهت زنگ زد،ها؟ خودم هم از بی ربط بودن جملاتم خبر دارم. صدایم بہ طرز سرسام آورے بالا رفتہ... نیڪے چشمانش را مےبندد. :_با توام نیڪے؟ شماره ے تو رو از ڪجا داره،ها؟ :+شما... شما حق ندارین سر من داد بزنین! :_من حق دارم،اینجا خونہ ے منہ تو هم زن منے.. هر غلطے دلم بخواد توش مےڪنم...چرا بہش نگفتے متأهلے؟ سرش را پایین مےاندازد. جرے تر مےشوم،چرا نمےفہمد من دلخورم؟ چرا سعے نمےڪند آرامم ڪند؟ مگر او منبع ارامش من نیست؟ چرا در ڪنارش اینطور طوفانے شدم؟ دوست دارم سرم را بہ دیوار بڪوبم.. بلند مےشود و با قدم هاے تند از آشپزخانہ بیرون مےرود. بہ دنبالش مےدوم :_صبر ڪن... صبر ڪن نیڪے.. مےایستد. صدایم را پایین مےآورم :_چرا بہ اون نگفتے متأهلے؟ چرا حلقہ ات دستت نیست؟ به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
برمےگردد،پوزخند مےزند و با جملہ اش قلب من را تڪان مےدهد. :+چقدر این بازے رو جدے گرفتین! فڪم منقبض مےشود،دوباره صدایم بالا مےرود. :_این بازے جدے هست... اسم کے تو شناسنامہ اتہ، ها؟من شوهرتم نیڪے.. بفہم... حس مےڪنم مےترسد،رنگش مےپرد و گریہ مےڪند. ریختن اشڪ هایش،پاے مردانگے و غیرتم را سست مےڪند.. صدایم،از اوج پایین مےآید :_گریہ نڪن بےتوجہ بہ من،دستانش را روے صورتش مےگذارد. من..من سر او فریاد ڪشیدم... آرام مےگویم :_گریہ نڪن لعنتے... با شنیدن این جملہ،بیشتر اشڪ مےریزد. صدایش مےلرزد...قلب من،هم. :+اصلا..من پشیمونم... اشتباه ڪردم... مےخوام برگردم... قلبم از جا ڪنده مےشود. من با او چہ ڪردم؟؟ چرا از بودن در اینجا پشیمان است؟ نڪند... نڪند برود؟ :_تو... تو پشیمونے؟ :+آره من اشتباه کردم.. اصلا مقصر منم... و بہ سمت اتاقش مےدود. بہ دنبالش مےروم،در را مےبندد و ڪلید را در قفل مےچرخاند. بازهم دیوانہ شده ام... از فڪر نبودنش،حالم بد مےشود... داد مےزنم :_نہ مقصر منم ڪہ یہ الف بچہ رو وارد همچین بازے ڪردم.. صداے گریہ اش،اوج مےگیرد. ناخودآگاه،مشتم بالا مےرود و با صداے بلندے روے در فرود مےآید. من... من ڪارے ڪرده ام ڪہ نیڪے پشیمان بشود؟ لعنت بہ من! بہ طرف سالن مےروم. مدام طول و عرض سالن را زیر پاهایم ڪوتاه مےڪنم و بہ جاے اول برمےگردم. خش خش دمپایے هاے چرمے روے پارڪت هاے ڪف خانہ بیشتر عصبے ام مےڪند. انتہاے سالن،جایے ڪہ بہ دِر مےنشینم. اتاق نیڪے دید دارد به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
:_واقعا از ڪسے معذرت خواهے نڪردین؟ :+تو دبیرستان،با اینڪہ از بہترین دانش آموزا بودم ولے بہ خاطر معذرت خواهے نڪردن،یہ هفتہ از مدرسہ اخراج شدم... :_معذرت خواهے ڪار سختےـنیست،دل شڪستن خیلے سخت تر از معذرت خواهیہ...اول بگید ڪہ متأسفید بعدش این همہ ڪلمہ و اصطالح هست ،ببخشید،عذر مےخوام،متأسفم... +:چطورے باید بگم؟یعنے با چہ لحنے؟ :_اگہ از تہ دل از ڪارتون پشیمون باشید،لحن خودش درست مےشہ.. :+ببین اینطورے بگم،خوبہ؟ بہ طرفش برمےگردم :+من خیلے اشتباه ڪردم.. بایت رفتارم واقعا متأسفم.. ببخشید،عذر مےخوام،متأسفم.. لحنش،پشیمان است... سر تڪان مےدهم و برمبگردم :_آره خوبہ.. :+نیڪے؟ببخش منو...مےبخشے؟ سرم را پایین مےاندازم و با انگشتانم بازے مےڪنم. مخاطب حرف هایش من بودم؟ با این روش،از من معذرت خواهے ڪرد؟ :+هیچ وقت تو عمرم،معنے شرمندگے رو حس نڪرده بودم...ولے الان...با تڪ تڪ سلول هایم مےفہممش... شرمنده ام نیڪے.. ببخش... با دست راستم،اشڪ هایم را مےگیرم. :+مےبخشے؟ نمےتوانم نبخشم... نمے شود از التماسش ڪلامش،ساده گذشت.. سرم را آرام تڪان مےدهم مےخندد ِ :+خب بریم یہ شام دونفره ے...یہ شام همسایه ای بخوریم دو هفتہ است من مہمون دستپخت تو ام،امشب مہمون من..آها راستے؟ سرم را بالا مےآورم،دست راستش را بہ طرفم مےگیرد. حلقہ ے ظریفم روے دست مردانہ ے مسیح... جدے مےگوید :+لطفا همیشہ دستت ڪن،همیشہ.. به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
باید همانطور ڪہ ریتم آرام زندگے ام را پر از تشنج ڪردم،بہ حالت اول برش گردانم. باید نیڪے را نیڪے،آخ نیڪے! خودم هم دوست ندارم باور کنم ولی به بودنش و محبت هایش عادت کرده ام. نگاهے بہ دِر همچنان بستہ ے اتاقش مےاندازم. سرے تڪان مےدهم،آه مےڪشم و راه مےافتم. باید بہ مانے خبر بدهم. گره این مشڪل بہ دستان مانے باز مےشود. موبایل را برمےدارم،روے همان مبل مےنشینم و شماره ے مانے را مےگیرم. سہ بار تماس گرفتہ.. بعد از بوق دوم،صداے پرانرژے اش مےآید. :_بہ بہ مہندس بالاخره گوشے رو نگاه ڪردین.. سرد مےگویم :+ڪبڪت خروس مےخونہ.. :_چرا نخونہ.. ڪبڪ شمام باید قنارے بخونہ.. ببین تا منو دارے غم ندارے ڪہ.. با یڪے از ڪارمنداے شہردارے منطقہ حرف زدم.. قرار شد،متوقفش نڪنن.. پروانہ احداثش رو باطل نڪنن تا تو بیاے.. دو روز وقت دادن..گفتم بہشون رفتے ماه عسل.. گفتن آره دیگہ عاشق بوده این همہ اشتباه داره نقشہ تون... سرد و خشڪ،بےهیچ ذوق و هیجانے مےگویم :+ممنون مانے صدایش را پایین مےآورد :_مسیح،تو خوبے؟ برادرم ڪہ غریبہ نیست..ڪلافه دست در موهایم مےڪنم :+گند زدم مانے :_درست بگو ببینم چے شده؟ نفسم را محڪم بیرون مےدهم :+قبل از تو،یہ پسره زنگ زد بہ نیڪے.. از هم کلاسیاش بود فڪر ڪنم... یہ چرت و پرتایے بہ نیڪے گفت،بعدم ڪہ تو زنگ زدے.. من همہ ے عصبانیتم رو،سر نیڪے خالے ڪردم... _:مسیح من الان از خونہ اومدم بیرون،دارم میام اونجا.. فقط لطفا درست و حسابے بگو تا بفہمم... پس با نیڪے دعوات شده؟پسره چے گفت؟ :+مزخرف،چرند و پرند،حرف مفت....چہ بدونم چے گفت؟ :_اے بابا..حتما یہ چیزے گفتہ ڪہ تو این همہ ناراحتے دیگہ... :+با من ڪہ حرف نزد.. اگہ حرفـ مےزد،از پشت تلفن مٻڪشتمش... ولے مےخواست بره پیش عمومسعود.. :_آها...یعنے از نیڪے خواستگارے ڪرد! به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
دندان هایم را روے هم فشارـمےدهم. حالم بدتر مےشود،مےغرم :+خفہ شو مانے.. :_معذرت مےخوام.. خب.. نیڪے الان ڪجاست؟ نگاهم باز بہ اتاقش مےافتد. از وقتے با قہر بہ اتاقش رفتہ،خانہ تاریڪ بہ نظرـمےرسد. :+اتاقش.. :_خیلے خب الان اومدم... موبایل را ڪنارم روے مبل پرت مےڪنم.. این دختر،چگونہ مےتواند،هم مرا آشفتہ ڪند،هم روحم را بہ سڪون،دعوت... آشوب و آرامشم را بہ راستے،چگونہ در دست هایش گرفتہ... ★ :_حالا راستے حلقہ اش ڪو؟تو این مدت،من مدام تو دستش دیدم.. حلقہ را از جیبم درـمےآورم و نشانش مےدهمـ. :+تو روشویے بود... :_واے مسیح خیلے تند رفتے... :+ببین از ڪے ڪمڪ خواستیم... :_مسیح یہ امشب رو غرورت رو بذار ڪنار.. بہ خاطر خودت...اصلا ببینم چرا از ڪوره دررفتے؟ بہ تو ارتباطے نداشت حتے اگہ طرف خواستگارش... از احساس بدے ڪہ این ڪلمہ بہ جانم مےریزد، متنفرم. :+مانــــــــــے؟ :_خیلے خب.. ولے جواب منو بده.. چرا حتے از شنیدن ڪلمہ اش عصبے مےشے؟ :+مثل اینڪہ نیڪے زن منہ ها... :_ولے صورے! :+هرچے... زنم ڪہ هست..بهم برخورده که یکی به خودش اجازه داده ازش... مانے،نگاهم مےڪند،طورے ڪہ انگار حتے یڪ ڪلمہ از حرف هایم را نفہمیده... :+مانے خودتو بذار جاے من.. _:مسیح من تو رو مےشناسم... الان شبیہ خودت نیستے... :+نمےخوام چیزے بشنوم.. اگہ مےتونے ڪارے ڪن از اتاق بیاد بیرون.. :_پس نگرانشے... سرم را تڪان مےدهم،مانے بلند مےشود. به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
:_بسپارش بہ من.. فقط من از دعواتون خبر ندارم،خب؟ :+باشہ.. بلند مےشوم و بہ همراه مانے بہ طرف اتاق نیڪے مےرویم. از ڪنار آشپزخانہ ڪہ رد مےشویم،نگاه مانے روے بشقاب هاے پر از ماڪارونے خیره مےماند. برمےگردد و نگاهم مےڪند :_چه بدموقع زنگ زده...خروس بی محل ڪلافه هواے ریہ هایم را بیرون مےدهم. وارد آشپزخانہ مےشوم و روے صندلے نیڪےـمےنشینم. نگاهم روے بشقاب غذایش متوقف مےشود.. حتے د ِل سیر ،از غذایے ڪہ خودش پختہ بود،نخورد. لعنت بہ تو شریفے... صداے در زدن مےآید و بعد صداے مانے :_زنداداش... زنداداش..منم مانے..خوابیدین؟ چند لحظہ مےگذرد،دوباره ڪمے محڪم تر روے در مےڪوبد :_زنداداش... زنداداش منم... درو باز مےڪنین؟ نگران بلند مےشوم و بہ طرف اتاق،مےدوم. بہ مانے نگاه مےڪنم. مانے ڪف دستش را روے در مےڪوبد و مےگوید :_زنداداش؟؟ نمےتوانم تحمل ڪنم،خودم را بہ در مےرسانم و چند ضربہ ےمحڪم روے در مےزنم. +:نیڪے؟؟نیڪے؟ صدامو مےشنوے؟ دستگیره را پایین و بالا مےڪنم و در را هل مےدهم، بےفایده است! بلند مےگویم :+نیڪے.. لطفا درو باز ڪن... نیڪے؟ تپش هاے قلبم، بے حساب بالا رفتہ... مانے مےخواهد آرامم ڪند. :_مسیح آروم باش.. شاید خوابہ... دوباره روے در مےزنم :+نیڪے خواهش مےڪنم... درو وا ڪن نیڪے.. لحنم بہ التماس مےزند. به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110