eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
78 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جاهلیت مدرن ▪️این خانم دخترش را از ایران برده خارج پیش امیر تتلو فاسد که فقط ی بار بغلش کنه.. ▪️اونوقت انتظار دارید این ها بفهمند مهسا امینی بهانه است @gordan_313
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_دوم شعله های جنگ آستین لباس کوتاه بود … 😐 یقه هفت … 😕
🌾 🌾قسمت حمله چند جانبه ماجرا بدجور بالا گرفته بود …  همه چیز به بدترین شکل ممکن … دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه …😣 دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم …  اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن …  و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت …  نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن …😒 دانشگاه🏢 و بیمارستان 🏥…  هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست …  و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم … هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم …فایده ای نداشت …  چند هفته توی این شرایط گیر افتادم …شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت …😥😣 وقتی برمی گشتم خونه …  تازه جنگ دیگه ای شروع می شد… مثل مرده ها روی تخت می افتادم … حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم …  تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد …👈 و بدتر از همه شیطان 😈…کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد …  در دو جبهه می جنگیدم …  درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد … … سخت تر و وحشتناک بود…  یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت …  دنیا هم با تمام جلوه اش … جلوی چشمم بالا و پایین می رفت …  می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم …😥😖 حدود ساعت 9 🕘… باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم … پشت در ایستادم …  چند لحظه چشم هام رو بستم … ✨✌️ _بسم الله الرحمن الرحیم … خدایا به فضل و امید تو … در رو باز کردم و رفتم تو …  گوش تا گوش … کل سالن کنفرانس پر از آدم بود …  جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط … 👈رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت … ادامه دارد ... ✍نویسنده:
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_سوم حمله چند جانبه ماجرا بدجور بالا گرفته بود …  همه چیز به
🌾 🌾قسمت پله اول پشت سر هم حرف می زدن …  یکی تندتر …  یکی نرم تر … یکی فشار وارد می کرد …  یکی چراغ سبز نشون می داد … همه شون با هم بهم حمله کرده بودن … ⚔ و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود … وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار …  و هر لحظه شدیدتر از قبل …😰😖 پلیس خوب و بد شده بودن …  و همه با یه هدف … یا باید از اینجا بری … یا باید شرایط رو بپذیری …😏 من ساکت بودم …  اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم …به پشتی صندلی تکیه دادم … 🌴– زینب … این کربلای توئه … چی کار می کنی؟ … کربلائی میشی یا تسلیم؟ …😰😖 چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا…😢😖🙏 – خدایا … به این بنده کوچیکت کمک کن … نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه … نزار حق در چشم من، باطل… و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا … راضیم به رضای تو … با دیدن من توی اون حالت …  با اون چشم های بسته و غرق فکر … همه شون ساکت شدن … سکوت کل سالن رو پر کرد… خدایا … به امید تو …😊💪 بسم الله الرحمن الرحیم … و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم … – این همه امکانات بهم دادید … که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید … حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم … امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید…  فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ … چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم … چشم هام رو باز کردم … – همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه … سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … ادامه دارد ... ✍نویسنده:
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_چهارم پله اول پشت سر هم حرف می زدن …  یکی تندتر …  یکی
🌾 🌾قسمت من یک دختر مسلمانم سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم … – یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه ام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید … حالا هم این مشکل شماست، نه من… و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید …  کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …😏 و از جا بلند شدم …  همه خشک شون زده بود …  یه عده مبهوت …😧😳  یه عده عصبانی … 😡 فقط اون وسط ✨رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود …😄 به ساعتم نگاه کردم … – این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمی گردم ایران … نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد …😠✋ – دکتر حسینی … واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ … – این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر می کردید … جمله اش تا تموم شد … جوابش رو دادم … می ترسیدم با کوچک ترین مکثی … دوباره شیطان😈 با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه … این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم …  پاهام حس نداشت … از شدت فشار …تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم …😣 ادامه دارد ... ✍نویسنده:
وقتی نوشت «جمهوری اسلامی حرم است» وقتی گفت «والله والله والله این حرم اگر آسیب دید ، قرآن آسیب میبیند ...» مخاطبش چه کسانی بودند ؟ به کیا داشت تذکر میداد؟ دلم میخواد هشتگ بزنم 💬 zahra chakhmaghi
گردان ۳۱۳
سلام: با توجه به اتفاق های دیشب معلوم شد که دشمن هدفش قرآن اسلام و نظام جمهوری اسلامی است؛ و#مهسا‌_ا
رفقا تا جای که میتونید این پیام رو حتی به اسم خودتون نشر بدید این بار پای نظام و جمهوری اسلامی در میان؛ نزارید اتفاق عاشورا دوباره تکرار بشه...)
بِسمِ اللّٰھ‌..🖤
🔺توییت جالب مهدی سلحشور در جواب منافقین با هشتگ 👌👌 @gordan_313
ولی‌الان‌ایران‌یه‌حاج‌قاسم‌کم‌داره!(:💔
رفقا دیگه از هشتک مهسا امینی زیر پست‌ها یا هرجای دیگه استفاده نکنید ، تعداد بازدید داره خیلی بالا میره به جاش از 👇 استفاده کنید به عشق آقا‌ی‌عزیزمون :)
گردان ۳۱۳
رفقا دیگه از هشتک مهسا امینی زیر پست‌ها یا هرجای دیگه استفاده نکنید ، تعداد بازدید داره خیلی بالا می
ما هشت سال جنگیدیم.. هشت سال شهید دادیم.. هشت سال جونمون پای کشورمون گذاشتیم.. هشت سال اسیر دادیم.. هشت سال جون کندیم و نذاشتیم دست دشمن به خاکمون بخوره.. پس بهتره بدونید برای چرت و پرت شما کشور و رهبرمون ول نمیکنیم.. تا ته تهش هستیم..
گردان ۳۱۳
ما هشت سال جنگیدیم.. هشت سال شهید دادیم.. هشت سال جونمون پای کشورمون گذاشتیم.. هشت سال اسیر دادیم..
باید نشون بدیم نباید با دم شیر بازی کنن‼️ دوباره غیرت ایرانی رو به رخ شون بکشید ‼️ ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی!!!
فراجا بدون روتوش 🔻هنوز به نیمه سال ۱۴۰۱ نرسیده، تهیه فهرستی از شهدای امسال فراجا امری دشوار شده. به بهانه اتفاقات اخیر نام برخی از شهدای امسال نیروی انتظامی را مرور کنیم: 🔸شهید «علی سراوانی» شهید اربعین قربانی نزاع طایفه‌ای 🔹شهیدان «مرتضی کریم‌زاده» و «ابوالفضل هیبتی» شهادت در یک آدم‌ربایی 🔸شهید «منصور بزی‌ساکت» که با شهادتش یک عروسی به عزا تبدیل شد 🔹شهید «مصطفی رفیع‌زاده» شهادت هنگام وقوع سرقت مسلحانه در ماهشهر 🔸شهید «عباس راه‌انجام» قربانی ترور ناجوانمردانه توسط اشرار 🔹شهید «محمد یاسمی» که اختلافات خانوادگی قلبش را نشانه گرفت. 🔸شهید «رضا شریفی» یک مدافع دیگر وطن همزمان با اربعین حسینی 🔹شهید «رضا احترامی» شهیدی که زیر چرخ خودروی قاچاقچیان سوخت. 🔸شهید «مسلم تقی‌زاده» که زیر کامیون قاچاقچیان شهید شد. 🔹شهید «محمد صیاد» نیروی ۲۲ساله مرزبانی 🔸شهید «مصطفی سوسرائی» شهادت هنگام عملیات تعقیب و گریز 🔹شهید «جواد زارعی» ماموری که هنگام تعقیب قاچاقچیان موادمخدر به آرزویش رسید. 🔸شهید «مهدی برزگری» شهید دهه‌هشتادی که روی مین رفت. 🔹شهید «علی شبانی» دودی که دیدگان سرباز دهه‌هشتادی را برای همیشه بست. ✌️🏼 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تویی که هزار فیلم و متن علیه پلیس کشورت میذاری ... مرد باش و از امروز به بعد به پلیس زنگ نزن اگه کسی مزاحم ناموست شد به پلیس زنگ نزن ! اگه تصادف کردی به پلیس زنگ نزن ! اگه دزد بهت زد به پلیس زنگ نزن ! اگه دعوات شد به پلیس زنگ نزن ! اگه کتک خوردی به پلیس زنگ نزن ! اگه سرت کلاه گذاشتن به پلیس زنگ نزن ! اگه وسط خیابون خفتت کردند به پلیس زنگ نزن ! کلا دور پلیس رو خط بکش - البته اگه مردی! ما ک نیستیم ببینیم ، مرد باش و به خودت قول بده و سر قولت بمون! ✌🏼 「@gordan_313
🔴بد کاری کردین چادر کشیدین ⚠️ به خط قرمز ایرانی ها رسیدین‼️ ⛔️ گور خودتونو کّندین! 😡 @gordan_313
گردان ۳۱۳
🔴بد کاری کردین چادر کشیدین ⚠️ به خط قرمز ایرانی ها رسیدین‼️ ⛔️ گور خودتونو کّندین! 😡 #غیرتی_ها #حج
ما که منظورشون از آزادی را می‌دونستم چیه، اما دوستانی که می‌گفتن: «خب راست می‌گن بهشت زوری نمی‌شه و....» خوب شد؟ حالا فهمیدید؟ باید از سر زن مسلمان بکشن تا بفهمید پشت شعار حجاب اختیاری چیه؟ یعنی معلوم نبود اونی که "رضاشاه روحت شاد میگه" منظورش چیه؟ ✍️ محمد قربانی مقدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصویری ناراحت کننده از حمله به یک خانم محجبه در حال عبور و کشیدن چادر و روسری از سرش در خیابان. @gordan_313
گردان ۳۱۳
🎥تصویری ناراحت کننده از حمله به یک خانم محجبه در حال عبور و کشیدن چادر و روسری از سرش در خیابان. #چا
قابل توجه ی اون عده بی بصیرتی که با چادر میومدن کمپین تشکیل می‌دادن و میگفتن من چادریم اما با حجاب اجباری مخالفم!!! این جماعت اگر زورشون برسه بدتر از این به سرتون میارن!!!
هم اکنون شبکه یک سخرانی حضرت آقا 😍(:✌️🏼
برداشت‌های من از بیانات آقا (داغِ داغ):👇 ✅ حقایق دفاع مقدس به گوش جوانان برسد. جوانان بی اطلاع هستند. ✅ در دفاع مقدس ما تنها با صدام و رژیم بعث نجنگیدیم، با استکبار جنگیدیم. کشورهای استکباری پشت این جنگ بودند. چرا؟ چون از انقلاب ما عصبانی بودند و با راه انداختن این جنگ میخواستند، انقلاب ما را نابود کنند. ✅ دشمنان البته برای مقابله با انقلاب، کودتا و حمله نظامی هوایی در طبس، تحریک اقوام ایرانی و... را هم انجام دادند ولی به نتیجه نرسیدند و یک دیوانه قدرت را تحریک کردند که با ما وارد جنگ نظامی شود. ✅ ما جنگ را شروع نکردیم و بی دلیل هم ادامه ندادیم. بعضی می‌گویند چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادید؟ بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ عراق دوباره تا پادگان حمید حمله کرد. بعد هم قضیه مرصاد پیش آمد. ما باید دست روی دست می‌گذاشتیم؟! ✅ این یک حقیقت مهم است که طرف ما در جنگ که بود؟ و انگیزه‌اش چه بود؟ ✅ حقیقت دوم؛ قدرت و اقتدار انقلاب + رهبری امام + خصوصیات برجسته ملت ایران موجب شد این تهدید (جنگ) تبدیل به فرصت بشود. فرصتهایی که در دفاع مقدس پیش آمد برای اکثر مردم ناشناخته است. ✅ چرا صدام حمله کرد؟ میخواست خوزستان را جدا کند. در مرحله اول هدفش این بود. مردم خوزستان بهترین دفاع را کردند. البته بقیه مردم هم به کمک‌شان رفتند. در مرحله بعد، هدف آنها از جنگ به زانو دراوردن انقلاب بود. می خواستند صدای ملت ایران را در گلو خفه کنند. چون آنها حرف از جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی زدند. از سبک جدیدی برای زندگی ملتها گفتند. پیام مقاومت و ایستادگی و مقابله با استکبار و ظلم و.... و دشمن میخواستند این پیان را خفه کنند. چون ایران آمریکا را تحقیر کرده بود و این روال ممکن بود سرمشق سایر کشورها شود. این فصل هیجان‌آور ماجرا بود و در جنگ، عکس نقشه‌های دشمن محقق شد. ✅ دفاع مقدس، میدان بروز باورهای دینی و سجایای اخلاقی ملت ایران شد. گذشت‌ها، مجاهدت‌ها، دین‌باوری‌ها، فرزندان‌ و همسرانشان را با رغبت فرستادند به جبهه. همه‌ی کشور عمق دفاعی جبهه‌ها شد. عده‌ای همراهی فکری، تشویق و همراهی زبانی کردند. عده‌ای مبنای دینی جنگ را گفتند. آن زمان در سطوح عالی اختلاف وجود داشت. اختلاف بین رئیس جمهور و نخست وزیر وجود داشت. گروهکها هم تفرقه ایجاد می‌کردند. دفاع مقدس آمد مردم را یکپارچه کرد. در جنگ اقتدار نظامی ایران به چشم آمد. جنگ آزمون وفاداری ارتش به نظام و انقلاب بود. سپاه هم سربرآورد. احساس امنیت در مردم به وجود آمد. ✅ این اقتدار تا وقتی است که نیروهای مسلح حرکت پیش رونده خودشان را حفظ کنند. خطر توقف همیشه هست. در جا ماندن نیست است. چون تو که بایستی دشمن حرکت میکند و تو عقب می‌مانی. ✅ کشور ما در حال بازدارندگی است. دشمنان هم این را می‌دانند. تدبیر و عقلانیت در مجموعه حرکات دفاع مقدس بطور محسوس وجود داشت. ✅ آنچه در عملیات فتح‌المبین اتفاق افتاد. تدریس در کتابهای درسی است.😔😔😔😭😭😭😭 طراحی این عملیات خیلی دقیق اتفاق افتاد. اینها همه تدبیر و عقلانیت بود. ✅ دفاع مقدس یک اصل مهم را ثابت کرد که؛ صیانت کشور از دست اندازی دشمن با 💪 به دست می‌آید و نه . تکبیییر... الله اکبر...✊ ✅ این مقاومت در جنگ، باعث اعتماد به نفس مسئولین شد و به دشمن هم یاد داد که در محاسبات خودش مقاومت داخلی ایران را به حساب بیاورد. ✅ یک نکته مهم که تاکید می‌کنم، است. فعالیتهایی که تا حالا شده، خوب است و زیرساخت است برای فعالیت فرهنگی فکری تاریخی می‌شود ولی باید خروجی کار را مشاهده کرد. زمانی احساس رضایت کنید که ببینید جوان ما با همان چشم به دفاع مقدس نگاه می کند که شما نگاه می‌کنید. اگر این شد موفقیت در آینده حتمی است. ✅ دشمن روایتها را برعکس انجام می‌دهد. با تبلیغات رسانه‌ای خود هیبت و زرق و برق استکبار را به رخ جوانها می کشد و تلخی‌ها و ناکامیهایش را پنهان می‌کند. نتیجه این در میدان سیاسی، ترس از دشمن و در میدان فرهنگی، خود‌کم‌بینی در برابر دشمن هست. 「@gordan_313
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌑 هشدار 🔹چندنفر از منافقین لباس نیروی انتظامی وسپاه را پوشیده و داخل ون سطح شهر می چرخند و یک نفرشون هم فیلم می گیره ودرپارکهای کنار خیابان که راه فرار داشته باشند دختران و زنان را می زنند وسریع فرار می کنند. انشاالله به زودی دستگیر میشوند. فریب این کلیپها را نخورید. پ.ن چند ثانیه اول این کلیپو بعضی کانالهای انقلابی زدن و پلیسو مواخذه میکنن در حالیکه داستان طور دیگه هست با نشر این کلیپ ها و سرزنش پلیس به دامن زدن اتش فتنه کمک میکنیم .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_پنجم من یک دختر مسلمانم سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود …
🌾 🌾قسمت دزدهای انگلیسی 💫وضو گرفتم و ایستادم به نماز … با یه وجود خسته و شکسته … اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا …😣🙁 خیلی چیزها یاد گرفته بودم …  اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم … مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور … توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد … – دکتر حسینی … لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی … در زدم و وارد شدم …  با دیدن من، لبخند معنا داری زد … از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی … –شما با وجود سن تون … واقعا شخصیت خاصی دارید … –مطمئنا تو ی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید … خنده اش گرفت …😃 – دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه…اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه … و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید …   ناخودآگاه خنده ام😄 گرفت … – اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید …تحویلم گرفتید … اما حالا که خاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم … هم نمی خواید من رو از دست بدید … و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید … تا راضی به انجام خواسته تون بشم… چند لحظه مکث کردم … – لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید … برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن …اصلا دزدهای زرنگی نیستن …😏👌 و از جا بلند شدم ... ادامه دارد ... ✍نویسنده:
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_ششم دزدهای انگلیسی 💫وضو گرفتم و ایستادم به نماز … با یه وجود
🌾 🌾قسمت تقصیر پدرم بود این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای بلند خندید …😃 – دزد؟ … از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ … – کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه …چه اسمی میشه روش گذاشت؟ … هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن … بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم … از جاش بلند شد … – تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن … هر چند … فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا مجبور کرده باشه …  نفس عمیقی کشیدم … – چرا، من به اجبار اومدم … به اجبار پدرم … و از اتاق خارج شدم … برگشتم خونه …  خسته تر از همیشه … دل تنگ مادر و خانواده … دل شکسته از شرایط و فشارها …😣 از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته…  هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم … سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه … اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم … به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم … از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه … حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم … رفتم بالا توی اتاق … و روی تخت دولا شدم …😣🙏😥  – بابا … می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم … اما … من، یه نفره و تنها … بی یار و یاور … وسط این همه مکر و حیله و فشار … می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام …کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم …توی مسیر حق باشم … بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم …   همون طور که دراز کشیده بودم … با پدرم حرف می زدم …و بی اختیار، قطرات اشک😢 از چشمم سرازیر می شد … ادامه دارد ... ✍نویسنده:
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_هفتم تقصیر پدرم بود این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای
🌾 🌾قسمت حس دوم درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم … باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران …هر چند، حق داشتن … نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن …گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد … اونقدر قوی که ته دلم می لرزید … زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم … اول که فکر کرد برای دیدار میام … خیلی خوشحال شد …  اما وقتی فهمید برای همیشه است …حالت صداش تغییر کرد … توضیح برام سخت بود …😥 – چرا مادر؟ … اتفاقی افتاده؟ … – اتفاق که نمیشه گفت … اما شرایط برای من مناسب نیست… منم تصمیم گرفتم برگردم … خدا برای من، شیرین تر از خرماست … – اما علی که گفت …  پریدم وسط حرفش … بغض گلوم رو گرفت …😢 – من نمی دونم چرا بابا گفت بیام … فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم … بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم …گریه ام گرفت …  _مامان نمی دونی چی کشیدم … من، تک و تنها … له شدم …😣 توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم… دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست …چه می کنم …  و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم… چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم …😓😔 – چطور تونستی بگی تک و تنها … اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ … فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ …😒 غرق در افکار مختلف … داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن📲 زنگ زد …  ✨دکتر دایسون … رئیس تیم جراحی عمومی بود …✨ خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه … دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده … برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد … اما یه چیزی ته دلم می گفت … اینقدر خوشحال نباش … همه چیز به این راحتی تموم نمیشه … و حق، با حس دوم بود …😑 ادامه دارد ... ✍نویسنده: