🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 1⃣9⃣1⃣
من و بچه ها هم میان جمعیت، وُل میخوردیم. اگر داخل سپاه هم میرفتیم، فقط باید مثل بقیه مردم اشک شادی میریختیم. دوستانِ اسیرِ حسین که یکی یکی میآمدند، مردم گل روی گردنشان میانداختند و روی دوش، آنها را تا پشت بامی که مشرف به محوطه باز بود، میبردند.
مجرى اسمها را با مسئولیتهایشان خواند. بیشتر اسمها برایم آشنا بودند؛ فرمانده سپاه همدان حاج حمید نوروزی؛ مسئول پرسنلی سپاه، حاج احمد قشمی؛ مسئول بسیج سپاه، آقایحیی ترابی؛ جانشین فرمانده سپاه، حاج سعید فرجیان زاده؛ مسئول اطلاعات - عملیات لشکر انصارالحسین، حاج رضا مستجیری. جانشین گردانی مسلم بن عقیل، باقر سیلواری؛ مسئول محور جبهه قصرشیرین كاظم جواهری و آقاجمشید ایمانی که لباس سبز و قشنگ سپاه به تنش بود.
لحظه اول دیر او را شناختم، از بس لاغر و تکیده شده بود. تقریبا همه کسانی را که میشناختم، صورتهایشان سوخته و گونههایشان استخوانی و لاغراندام شده بودند. حسین را هم از دور میدیدم از شادی در پوست خود نمیگنجید. دست اسرا را یکییکی میگرفت و مثل یک قهرمان ملی آنها را روی پشت بام بلند میبرد. کنارشان میایستاد و گاهی نمیتوانست اشک شوقش را پنهان کند.
فردا صبح زود دیدم که کاغذ و قلم برداشته و نامهای خطاب به فرمانده كل سپاه تنظیم میکند. به شوخی گفتم:
« جنگ که تمام شد. داری وصیتنامه مینویسی؟ »
جواب داد:
« از وصیتنامه هم مهمتره، به آقامحسن نامه مینویسم که من و همکارانم توی این چند سال، امانتدار سپاه بودیم. حالا که توی کاروان اسرا از فرمانده سپاه تا معاوناش هستن، اونا بر من و معاونام ترجیح دارن و ما آمادهایم که کار رو تحویلشون بدیم و هر جا صلاح بدونن کار کنیم. »
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 2⃣9⃣1⃣
حسین نامه را نوشت و مسئولین و شورای فرماندهی سپاه همدان و لشکر انصارالحسین را با خود به تهران برد و یکی دو روز بعد، برگشت. پرسیدم:
« چی شد؟ »
گفت:
« متأسفانه آقامحسن قبول نکرد ناچارم ادامه بدم، هرچند از ته دل راضی بودم که معاون حاج حمید نوروزی بشم. »
کار حسین بعد از جنگ، سرحال نگاه داشتن روحیه و انرژی بسیجیهای از جنگ برگشته بود و میخواست با روشی تازه، ظرفیتهای متراکم رزمندهها را از حیث معنوی، اخلاقی، ورزشی حفظ کند و حتی به نوجوان و جوانان انتقال دهد.
دائم میان بسیجیان و پایگاههای مقاومت میچرخید و تا پاسی از شب با آنها هم کلامی میکرد تا راهکاری برای ایجاد انسجام و رزمندگان بسیجی و سپاهی و انتقال میراث دفاع مقدس به آیندگان پیدا کند. تا سرانجام با راهاندازی اولین کانون بسیج جوانان در سطح کشور، این خواسته را عملی کرد.
کانون بسیج، پاتوقی برای رزمندگان و جوانان بود که یک روز متعلق به برادران بود و یک روز در اختیار خواهران.
حسین همه همکاران پاسدار و بسیجی را تشویق میکرد که پای فرزندان دختر و پسر و حتی همسران خود را به کانون باز کنند. و مثل همیشه خودش جلودار شد و اسم وهب و مهدی را نوشت. وهب به شنا علاقه داشت و مهدی به کشتی.
وقتی که وهب و مهدی از کانون برمیگشتند با آب و تاب از آنچه که یاد گرفته بودند، تعریف می کردند.
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 3⃣9⃣1⃣
وهب میگفت:
« علی آقا شمسی پور مربی شنای ماست¹. توی جنگ، غواص بوده و آدم شوخ و بامزهایه. کنار استخر، دست و پا زدن شنای کرال و قورباغه رو یادم داد بعد ولم کرد وسط چهار متری و گفت حالا بیا بیرون. دست و پا زدم. باور نمیکردم به این زودی شنا یاد بگیرم. وقت برگشتن پول تاکسی نداشتم. راه خانه دور بود. از شوق یادگیری شنا تا خونه دویدم. »
مهدی هم از کلاس کشتی تعریف می کرد. حسین هم که خودش در نوجوانی و جوانی، کشتیگیر قابلی بود. تشویقش میکرد. کمکم کانون بسیج الگویی فراگیر در سطح کشور شد و زمینه ارتباط حسین را با فرماندهان نیروی مقاومت بسیج بیشتر کرد.
از سر کوچه تا خانه پدرم در چاله قام دين، چراغانی شده بود. مردهای فامیل ریسهها را به شکل زیگزاک با لامپهای سبز و قرمز و زرد میبستند و زنها، کوچه را آب و جارو میکردند. از دم در طبقه پایین تا طبقات بالا و حتی پشت بام، فرش انداخته بودیم تا میزبان میهمانان حسين باشیم که از حج تمتع برمیگشت.
حسین دو بار در سال های جنگ، بین رفتن به حج واجب و جهاد در راه خدا، جبهه و جهاد را انتخاب کرد. پس از عملیات برون مرزی در داخل کردستان عراق، - پس از جنگ - یکباره هوای حج به سرش زد و با دوست و همرزمش سعید قهاری، توی یک کاروان مردمی و عمومی ثبت نام کردند.
---------------------
۱. سردار شهید علی شمسی پور پس از سالها مجاهدت در دفاع مقدس برای دفاع از حرم حضرت زینب به سوریه رفت و تقدیر چنین بود که روح ناآرام او در حین تفحص شهدا در استان سلیمانیه عراق و در پای ارتفاع کانیان در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ آسمانی شود.
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 4⃣9⃣1⃣
آن سالها، فرماندهان سپاه، بیشتر در قالب کاروانهای سپاه عازم حج میشدند. حسین همیشه تعریف میکرد که بنای تأسیس لشکر ۲۷ محمد رسول الله توسط دوستاناش، حاج احمد متوسلیان، حاج محمود شهبازی و حاج محمد ابراهیم همت در حج سال ۶۰ در کنار حرم پیامبر صلیاللهعلیهوآله گذاشته شد. او به عنوان نفر چهارم تاسیس این لشکر بود که از بقیه جدا افتاده بود. به هر بهانه یادشان میکرد و حتم داشتم که در ایام حج به ویژه در جوار مرقد رسول خدا بیشتر از همیشه، به یاد آن سه نفر خواهد بود. حالا داشت میآمد و بانگ صلوات و بوی اسپند کوچه و سراسر محل را پر کرده بود. بچههای سپاه همدان، سپاه کرمانشاه و لشکر انصارالحسین، خودشان دنبال رتق و فتق امور میزبانی بودند.
قرار بود کاروانی از آنان به اسقبال حسین و سعید قهاری در میدان شهر بروند. وهب با پسر عمه اش ـ امير ـ هم برای آوردن حسین به فرودگاه رفتند.
دم غروب بود که وهب از تهران زنگ زد و گفت:
« ترمینال حج، خالی شده اما از بابا، خبری نیست. »
همه حاجیان آمدند و عمه پرسید:
« یعنی بچهام، کجاست؟ »
گفتم:
« عمه جان، نگران نباش، شاید اومده، رد شده و وهب ندیدتش. »
و همین طور هم بود. اما حسین اگر در فرودگاه به چشم وهب و امیر نیامده، ورودی شهر، هم که صدها نفر منتظرش بودند، همچنان چشم انتظار و پرسان ماندند. و پچپچها که بالا گرفت، سر و کلهی تراشیده حسین، تک و تنها، میان کوچه پیدا شد. بیهیچ همراهی. ماشینها و اتوبوسهای مستقبلين بعد از او بوق زنان رسیدند.
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 5⃣9⃣1⃣
همه هاج و واج مانده بودیم که ماجرا چیست. حسین از کجا آمد که نه در فرودگاه و نه در میدان شهر، باوجود هماهنگی و تماس قبلی هیچکس او را ندیده بود. ماجرا از این قرار بود که حسین به سعید قهاری پیشنهاد داده بود که بیا یک سواری شخصی کرایه کنیم و بی سروصدا برویم و مردم را معطل خودمان نکنیم. آقای قهاری هم قبول کرده بود. وقتی آمد. کوچه خلوت و خالی بود و فقط، چند قصاب، چاقو به دست، جلوی خانه ایستاده بودند و عمه سینی اسپند را میچرخاند و قربان صدقه حسین میرفت و مهدی هم، یک تکه چوب گرفته بود و بیست رأس گوسفندی که مردم و دوستان و همکاران و فامیل آورده بودند را به خیال خودش چوپانی میکرد. حسین بعد از دیدوبازدید، به پدرم گفت:
« دایی جان، فقط یه گوسفند برا قربانی کافیه، بگو بقیه رو ببرن تحویل دارالایتام بدن. »
پدرم حرفی نزد، حسین یک ساعتی پیش میهمانان نشست و بعد آمد توی کوچه، آستین بالا زد و چراغها را باز کرد. روی نردبان به سختی میایستاد. وقتی پایین آمد، یک لحظه دست روی کمرش گذاشت. پرسیدم:
« چی شده؟ »
گفت:
« بعداً میگم. »
جوری که به پدرم برنخورد جا انداخت که از تشریفاتی که بین او و بقیه مردم تفاوت وفاصله ایجاد کند، فراری است.
آن شب، حاج آقارضا فاضلیان امام جمعه ملایر، چند ساعت کنار حسین بود. به آیت الله موسوی امام جمعه همدان گفته بود، این آقای همدانی، هیچ چیزی را بر مصالح اسلام و مسلمین ترجیح نمیدهد.
تا سه روز میهمان داشتیم. حسین از میهمان و میهمانی خوشش میآمد ولی از بریز و بپاش نه. هر شب غذاهای اضافی را قابلمه میکرد و میداد و میبردند، محلههای فقیرنشین.
⬅️ ادامه دارد....
⭕️سعی کنیم لااقل #شبهای_جمعه نیم ساعت قبل از اذان بیدار باشیم
مناجات و راز و نیاز شبهای جمعه با بقیه شبها فرق میکنه فرصت رو از دست ندیم ان شاءالله
🙏التماس دعا از همه شما عزیزان
#صبحتبخیرمولایمن
🏝سلام تمام دلخوشی،
مهدی جان
آدینه آرام رخ میگشاید
و در هر عبور لحظههایش
مرا پروانهوار
گرد حریم یاد تو میچرخاند
سرانجام از راه باز میرسی
و رویای ناتماممان تعبیر میگردد
ودلهای بیسامانمان خوش میشود🏝
⚘و َتَسْتَغْفِرُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصْبِحُ وَ تُمْسی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فِی اللَّیْلِ اِذا یَغْشی وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الاِْمامُ الْمَاْموُنُ
و از او آمرزش خواهی. سلام بر تو هنگامی که بامداد کنی و شام کنی، سلام بر تو در شب هنگامی که تاریکیش فرا گیرد و در روز هنگامی که پرده برگیرد، سلام بر تو ای امام امین⚘(آلیاسین)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#آدینهتونمهدوی
4_5829913041935796495.mp3
3.29M
صوت دعای ندبه
چند صبح جمعه به انتظار او نخوابیده ای❓🥀🥀💔
دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها💔
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
باز کن پنجره را
صبــح آمده
تا دوست داشتنت را
از نو گوشزد ڪند ...😍
صبحتون شهدایی🌷🌷🌷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۰۷ مهر ۱۴۰۲
میلادی: Friday - 29 September 2023
قمری: الجمعة، 13 ربيع أول 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام
▪️21 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️25 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️27 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️51 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
✅ التماس دعای فرج
♦️۷ مهر، ۱۳۵۹ دشمن بعثی به پالایشگاه آبادان حمله هوایی کرد، آتش نشانان منطقه برای مهار آتش به پالایشگاه رفتند که در حین عملیات خاموش کردن آتش، مجدداً هواپیماهای دشمن اقدام به بمباران پالایشگاه می کنند که منجر به شهادت تعداد زیادی از آتش نشانان می شود.
🚨 ۷مهر، روز آتش نشانی و ایمنی در ایران گرامی باد.
🌹 نام و یاد تمامی شهدای آتش نشان، شهدای پلاسکو و همه درگذشتگان آتشنشان گرامی باد
#روز_آتش_نشانی
🕊#زیارتنامه_ی_شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات