eitaa logo
گریز
177 دنبال‌کننده
2 عکس
2 ویدیو
0 فایل
شعر ارتباط @Khak_mgh
مشاهده در ایتا
دانلود
تا با توییم منصب و نامی نخواستیم غیر از جواب عرض سلامی نخواستیم جز خادمی صحن گوهرشاد لحظه‌ای از منصب زمانه مقامی نخواستیم تا دانه میخوریم ز دستان زائران ما کفتران کوی تو بامی نخواستیم غم میخوریم و لذت دنیا برای ماست ما غیر غصه‌ی تو طعامی نخواستیم با راه چشم پیش شما حرف میزنیم در بارگاه قدس کلامی نخواستیم آموختیم روز ازل تا دوازده ما شیعیان هفت امامی نخواستیم @goriz_128
از دیار بی تو بودن، بغض و آه آورده ایم ما، گدایی دست بسته پیش شاه آورده ایم دست خالی سوی تو هرگز نمی آید کسی مشتی از شرمندگی ، مشتی گناه آورده ایم ای سلیمان این بضاعت را قبول از ما نما هر کسی شاخ گلی، ما برگ کاه آورده ایم گرد عصیان دامن ما را اگر آلوده کرد در حریم کبریای تو پناه آورده ایم آب سقاخانه ات را قطره‌ای بر ما ببخش تا بشوییم آنچه را از گرد راه آورده ایم @goriz_128
السلام علیک یا جواد الائمه میمیرم آنکه دل به ضریح تو داد را آنکس که رخ به خاک قدومت نهاد را گرچه مرا نسیم حریمت حرم کشاند طوفان نمیبرد من آورده باد را دکان زهد صومعه را تخته میکنم تا واکنم ورودی باب المراد را صدساله راه یک شبه را طی نکرده است زاهد نخوانده جای خدا،« یا جواد» را طفلی که پای منبر تو خواب بوده است تعلیم می دهد روش اجتهاد را از دین فقط به چشم تو ایمان نداشتند آری عذاب کرد خدا قوم عاد را بر چهره ات نقاب زدی و گرفتی از یوسف فروش غم زده وضع کساد را هرکس که اخم بر تو کند، می کند خدا واجب به شعله های جهنم جهاد را احیا مردگان قیامت عجیب نیست اثبات کرده گوشه چشمت معاد را @goriz_128
آن زمانی که عدم روی عدم آوار شد نیستی در نیستی در نیستی تکرار شد نوری آمد روشنای سرزمین تار شد جنت خشکیده ای بیرون زد و پر بار شد یا علی گفتیم و دنیا از عدم بیدار شد نِی عبث میشد اگر آوا و حلقومی نداشت شعر گم میشد اگر ابیات منظومی نداشت دادگاه عاشقی هم هیچ محکومی نداشت زندگانی بی علی معنا و مفهومی نداشت سیزده روز از رجب رد شد که معنادار شد تا علی ساقی‌است من انگور میخواهم چکار ساز دل کوک است پس تنبور میخواهم چکار سوختم از شوق حیدر، گور میخواهم چکار کشته‌ی عشقم، به محشر صور میخواهم چکار خوش به حال عاشقی که از غمت بیمار شد وارث لوح امامت کیست بعد از مصطفی نام حیدر بر زبان جاری‌ست بعد از مصطفی این هیاهوهای باطل چیست بعد از مصطفی لایق منبر نشینی نیست بعد از مصطفی هر کسی مانند بز در کوه تار و مار شد آنقدر عطر بهشت از گلشنت بوییده که آنقدر در چهره ات نور خدا را دیده که آنقدر خاک کف پای تو را بوسیده که آنقدر از نخل الفاط تو خرما چیده که یک رعیت زاده آخر میثم تمار شد گاه اسرار خدا در سینه یک نوکر است این مقامی از مقامات غلامش قنبر است که تمام روزها نقل لبش یا حیدر است هر کسی یک یا علی گفته است بی شک برتر است پیش آن شیخی که عمرش صرف استغفار شد @goriz_128
"هواللطیف" هرکه از داغ شما چشمهٔ زمزم دارد تا ابد در دل خود شور محرم دارد فرض اینکه انس و حرمله آدم باشند سگ دربار شما فخر به آدم دارد عالِمی که به شما رو نزده آدم نیست آدم کوی شما عزت عالَم دارد دم حسین بن علی،بازدمم ثارالله هر که زنده است همین بازدم و دم دارد به غم عشق حسین بن علی دل دادم غم عالم نخورد هرکه همین غم دارد روشناتر بود آن چهره که اشکش جاری است «روی گل تازه از آن است که شبنم دارد»* هرکه از داغ تو گریان نشود دوزخی است هیزم خشک تعلق به جهنم دارد علم مشکی آویخته بالای حرم مثل نخلی است خزان دیده که ماتم دارد کوچه در کوچه گذر کن که به مرقد برسی راه عشق است و چنین کوچهٔ پر خم دارد @goriz_128
ای شاه سر جدا که جهان خاک مقدمت من سال‌هاست مرده ام از داغ و ماتمت اینکه نفس به سینه من مانده یا حسین از شوق چیست غیر عزاداری و دمت من دست رد به سینه خورشید میزنم در انتظار رؤیت ماه محرمت از من خبر دهید به خاک دیار دوست در سینه آرزوست بیایم ببوسمت @goriz_128
از بس که سخت می‌گذرد هجر، گوییا ما سال‌هاست چشم به راه محرمیم @goriz_128
سر تو بینشون دعوا گرفته تو کوفه هرکسی چنتا گرفته بساط نیزه و شمشیر فروشا شنیدم رونق این روزا گرفته نسیم این بیابون بوی خونِ الهی رودلم داغت نمونه دلم شور میزنه داداش رو لب هات چرا انا الیه راجعونِ میشه حسرت برام بوسیدن تو دارم میبینم از حالا تن تو به روی خاکه و پاک میکنه شمر خون شمشیرشو با پیرهن تو @goriz_128
نشست غصه خود را کمی مرور کند قرار نیست از این مرحله عبور کند گشود دفتر نقاشی سه برگش را کشید صفحه به صفحه زمان مرگش را کشید مقنعه اش را شبیه آلاله و دشت کرب و بلا را پر از گل لاله کشید چشمه ای اما به جز سراب نبود رباب(س) خیمه به خیمه دوید و آب نبود و رفت صفحه‌ی بعد و ز سینه آه کشید کنار خیمه یتیمان بی پناه کشید کشید خانه خود را کنار بوته خار کشید اسب علی اکبر بدون سوار و رفت صفحه آخر به روی ناقه نشست که صفحه صفحه‌ی دفتر ز رنج ناقه گسست ز ناقه خورد زمین و چقدر زجر کشید چقدر زجر کشید و چقدر زجر کشید به زیر دفتر خود با تمام درد و خطر نوشت قصه خود را برای رأس پدر قلم؟ دو تکه‌ی خار... دوات؟ خون جگر و خاک سرد بیابان برای او دفتر قلم به لیقه زد و با مرور رنج سفر نوشت بوسه سرخی به گونه های پدر نوشت سیلی و طفلی اسیر، درد کشید نوشت از آنچه که در این مسیر درد کشید قلم دوباره به لیقه زد و نوشت یتیم نوشت غیرت و زن‌های در خرابه مقیم به خواب رفت و خودش را بغل گرفت و گریست عذاب رفت و خودش را بغل گرفت و گریست پدر رسید و در آغوش اوست، ختم کلام تمام زندگی اش شد تمام، نقطه تمام @goriz_128
"هواللطیف" از بسکه دخترت پی مرکب دویده است خون از کنار تاول پایش چکیده است بابا نگاه کن که پس از تو چگونه زجر ما را به روی خار مغیلان کشیده است با یاد خشکی لبت آبی نخورده‌ام از تشنگی است رنگم اگر که پریده است ما دختران طائفه‌ی نور و عفتیم ما را کسی میانه‌ی مردم ندیده است حالا نگاه کن که پس از تو چگونه شمر ما را به سمت بزم شرابش کشیده است اینها تمام لطف سنان است و حرمله مویم سپید گشته و قدم خمیده است از نیزه‌دار رأس تو را پس گرفته‌ام حالا سرت به دامن من آرمیده است @goriz_128
منی که میکشم از داغ سینه آه از دور مرا بگیر که آورده ام پناه از دور به کاسه کاسه‌ی چشمم خوش آمدی ای اشک به غمسرای رعیت رسیده شاه از دور به چشم خیره به گنبد بگو گمان کردم گرفته آینه را رو به روی ماه از دور حسین کیست به جز محرم دل از نزدیک حسین کیست به جز بخشش گناه از دور سکوت کرد و به چشم زهیر دوخت نگاه زهیر عاشق او شد به یک نگاه از دور و دید حر که حسین است باز آغوشش همین که رفت به سویش از اشتباه از دور حسین گفت منم راه رستگاریتان حسین گفت که حی علی الفلاح از دور اشاره کرد به آن سوی دشت ها به حبیب ببین که می‌رسد آهسته یک سپاه از دور و خواهری که همه عمر در کنارش بود رسانده است خودش را به قتلگاه از دور و آن طلوع که نزدیک‌تر ز ماست به ما یقین کنید می‌آید شبی ز راه از دور @goriz_128
ام البنین! قرار شد از یار بگذرم با غنچه های پر پرم از خار بگذرم از بین چاک چاک بدن‌ های محرمان با قلب داغدار و شرر بار بگذرم خوش میگذشت زندگی‌ام با برادرم باید پس از حسین به اجبار بگذرم باید اگر که خواستم از کوچه رد شوم مثل رقیه دست به دیوار بگذرم حتی ندیده بود کسی سایه مرا گفتند از شلوغی بازار بگذرم ام البنین! مپرس چرا قامتم خمید از تیرهای حرمله بگذار بگذرم @goriz_128
هزار سطر نوشتم ولي کتاب نشد براي از تو سرودن غزل حساب نشد گمان مکن که دلم بند ديگران شده است گمان مکن جگرم در غمت کباب نشد زمین به جوش نیامد و آسمان خشکید دعای العطش خیمه مستجاب نشد خراب شد همه آسمان به فرق زمين ولي چه فايده بنياد غم خراب نشد هزار قطره برايش گريست مادر، حيف براي کودک لب تشنه، اشک، آب نشد لب ترک ترک شیرخواره ی هاجر شبیه داغ علی اصغر رباب نشد حسین گریه نکن این عزا فدای سرت اگر که سهم لب اصغر تو آب نشد ندا رسيد که صبرت دهد خدا،کافي است سرش به نيزه نشست و دلش مجاب نشد هنوز هم که هنوز است بعد از اين همه سال کسی ز خیل گدایان تو جواب نشد قسم به صبح قیامت که وای بر آن کس که با نگاه علی اصغر انتخاب نشد @goriz_128
تا از مسیر قافله‌ام با خبر شدی با انتخاب خویش برایم پسر شدی قنداقه پیله ای است که پروانه پرور است پر باز کن که از همه‌ی شهر سر شدی گویند داغ سرد شود صبر پیشه کن ای داغ ناتمام چرا تازه تر شدی میخواستم که آب بگیرم برای تو اما نخورده آب برایم سپر شدی در گوش گاهواره بگویید از این به بعد آرام‌تر بخواب که بی همسفر شدی آه ای رباب همسر خود را حلال کن هرچند داغدار شدی خون جگر شدی ای بذر سرخ، خاک نشد انتهای تو در سینه ها جوانه زدی بیشتر شدی @goriz_128
یا شاهزاده علی اکبر علیه السلام به صحرا آمد و آورد با خود دلبر خود را ببینید آسمان آورد با خود اختر خود را علی نام و محمد خو و زهرایی خصائص را حسین آورد امام و مادر و پیغمبر خود را تنش را بی رمق جا میگذارد بین غم‌ها و به میدان میفرستد جان خود را اکبر خود را به هر سویی که مرکب بود نامی از علی هم بود زمین وا کرده زیر پای مرکب دفتر خود را حسین ای کاش چشمانش به سوی کودکان باشد گرفتند از جوانش انتقام خیبر خود را برای آن که لیلا منتظر مانده است در خیمه در آغوش عبا پیچید کم کم پیکر خود را عزا آنقدر شرمنده است از صاحب عزا حتی برای لحظه ای بالا نمی‌آرد سر خود را @goriz_128
تقدیم به پیشگاه مقدس شاهزاده علی اکبر(ع) بلندا، آشکارا، موی چون شام علی اکبر شود باد صبا از این جهت رام علی اکبر به رویایم کمند گیسویش را دیده ام عمری است دل سرگشته ام افتاده در دام علی اکبر اگر صوت اذانش جاودان مانده است در تاریخ (موذن زاده) بالا رفته تا گام علی اکبر رقیه یا رقیه یا رقیه گویم و این ذکر دل وحشی ما را می کند رام علی اکبر تو را دیدند و گفتند اکبر است این یا رسول الله؟ از آن دم نام این صنعت شد ایهام علی اکبر دو صحرای ترک خورده تلاقی میشود با هم پدر وقتی بگیرد کام از کام علی اکبر (الف) افتاد (کاف) افتاد (با) افتاد (را) افتاد به هر سو تکه ای افتاده از نام علی اکبر سرم بالاست چون مهر محبت از تو را دارم نوشتم روی سربندم که آقامه علی اکبر @goriz_128
قرار شد برود، مشک اب را برداشت چه مشک. شیشه عمر رباب را برداشت برای آنکه بفهمند کیست اقیانوس کنار رود رسید و نقاب را برداشت سوال کرد که در بینتان مسلمان نیست؟ سنان، کمان خودش را، جواب را برداشت مقطعات تنش صفحه های قران بود حسین صفحه به صفحه کتاب را برداشت چقدر روز دهم شد ادامه دار، حسین گمان کنم که ز دنیا شتاب را برداشت @goriz_128
"هواللطیف" دل زد به آب و سمت شریعه قدم گذاشت بر روی شانه مشک و به دوشش علم گذاشت سمت شریعه رفته ولی قلب خویش را در دست کودکان غریب حرم گذاشت داغ لبان خشک خودش را به قلب آب تا روز واقعه به مقامش قسم گذاشت با اینکه مِهر فاطمه بوده ولی فرات در حق آل‌فاطمه بدجور کم گذاشت بر جسم پر جراحت او در کنار آب هرکس رسید زخم نوئی هر رقم گذاشت آمد حسین فاطمه با چشم اشکبار قطره به قطره بوسه به دست قلم گذاشت جسم جدا شده ز هم‌اش را غریب‌وار یک یک کنار علقمه با قد خم گذاشت گم کرده راه خیمه حسین و عجیب نیست سر را ز داغ او به روی خاک غم گذاشت ##### بوی مدینه می‌وزد از سمت پهلویت بی‌شک سر تو را به بغل مادرم گذاشت @goriz_128
افتاد بر زمین و دل آسمان گرفت داغی عظیم بود که از او توان گرفت در پیش چشم‌های پدر جمع نیزه دار با ضرب کینه های مداوم جوان گرفت بعد از هزار و نهصد و پنجاه امتحان خنجر گلوی خون خدا را نشان گرفت آن سر که داشت عطر لب مصطفی چرا یک شب نبود روی نی و بوی نان گرفت روضه رسید تا دم دروازه ای شلوغ دیدم زبان منبری روضه خوان گرفت ساعات بی دلیل نشد نام درب شهر از بس که از عقیله عالم زمان گرفت @goriz_128
قبل از حسین هیچ گلی رنگ و بو نداشت فصل بهار آدمیان رنگ و رو نداشت باد بهار دست به سینه نشسته بود انگیزه ای برای کمی رفت و رو نداشت در کربلا تمام جهان خیره مانده بود آخر به غیر دیدن او آرزو نداشت از سینه‌ام سراغ گرفتم حسین را چیزی به غیر خون جگر در سبو نداشت قربان آن امام که وقت نماز ظهر حتی دو مشت آب برای وضو نداشت اصلا بیا و شرح تن چاک چاک را از پیرهن بپرس که جای رفو نداشت بسیار آب دیده شد آنروز تیغ ها آن تیغ ها که پیش خدا آبرو نداشت در قتلگاه خواهر خود را ز دور دید هرچند چشم‌های عطش بار سو نداشت طاقت نداشت تا دو لبش را تکان دهد حتی مجال گریه در آغوش او نداشت زینب سفر به خیر به عالم بگو حسین جایی برای بوسه‌ به زیر گلو نداشت @goriz_128
"هواللطیف" تا در زبان مرثیه زینب مخاطب است گریه برای غربت او کار هر شب است جز با زبان گریه تکلم نکرده‌ام بنده همیشه پیش خدایش مؤدب است حتماً به لب رسانده کمی خاک معبرش هرکس به روضه‌خوانی ایشان ملقب است گریه کن مصیبت زینب بدون شک نزد علی و فاطمه خیلی مقرب است یک ذره از مصیبت علیا مخدره آتش به عالمی زده در تاب و در تب است از موقعی که رفته به معراج کربلا پیغمبرانه در صدد حفظ مکتب است پیغمبری که معجزه‌اش خطبه‌های او پیغمبری که خون سرش جان مذهب است صادر ز فعل او شده فتوای عاشقی محمل رساله،خون سر او مُرکّب است آمد عقیله داخل گودال و دید که جسم برادرش چقدر نامرتب است غیر از سلاح جنگی و ابزار رزمشان از چوب و سنگ گودی مقتل لبالب است کوفه هزار مرتبه داغش عظیم‌تر کوفه به فکر خنده به غم‌های زینب است خوش غیرت قبیله کجایی؟ نگاه کن زینب در این شلوغی کوچه معذب است @goriz_128
به آسمان رسانده ام دود غمی سیاه را به خاک غم سپرده ام میان حلّه آه را کلافه می کند مرا قهقهه های این سپاه کلافه کرده اشک من تمامی سپاه را چشم عمو گریسته به حال گوشواره ام چادر زخم دیده ام گرفت اشک ماه را سهم من از عموی خود نظاره پای نیزه بود گرفت دست خولی از دو چشم من نگاه را به زجر رو زدم که تازیانه خرج من کند ولی رها کند رقیه طفل بی گناه را حواله میکنم فقط به اخم ساقی حرم تمام ظلم های این لشکر رو سیاه را شناخته که دختر امام مجتبام شمر که تازیانه میزند طفلک بی پناه را بس است زحمتی که روی دوشتان گذاشتم ببخش عمه جان من رفیق نیمه راه را مزار من مسیر را اگر چه دور می کند خوشا به آنکه می خرد مسیر اشتباه را @goriz_128
"هواللطیف" غیر شام و کوچه‌هایش هیچ جایی شوم نیست آنقدر مست‌اند مردم حالشان معلوم نیست تشنگی از نا مرا انداخته آنقدر که ناله‌ی افتادنم از ناقه‌ها مفهوم نیست یک طرف پرتاب سنگ و یک طرف پرتاب نان هیچ جا این راه و رسم شامیان مرسوم نیست او فقط یک ظرف آب از تو طلب کرده‌ست،زجر تازیانه که جواب کودک معصوم نیست با همین سر نیزه‌ی کوفی بساز و غم مخور مهربان‌تر هیچکس جز نیزه با حلقوم نیست گرچه میزد با عصا بر روی لبهایت یزید خیزران بی‌زبان که این وسط محکوم نیست ابتدا بازار و بعدش کوچه‌ی اهل یهود هیچ جا اندازه‌ی این دو هوا مسموم نیست گرچه سهم هر سری خاکستر است و چوب و سنگ هیچکس قدر علی اصغر سرش مظلوم نیست از تمام داغ‌ها گفتم ولی داغ کسی بی‌نهایت مثل داغ خواهرش کلثوم نیست @goriz_128
هدایت شده از گریز
افتاد بر زمین و دل آسمان گرفت داغی عظیم بود که از او توان گرفت در پیش چشم‌های پدر جمع نیزه دار با ضرب کینه های مداوم جوان گرفت بعد از هزار و نهصد و پنجاه امتحان خنجر گلوی خون خدا را نشان گرفت آن سر که داشت عطر لب مصطفی چرا یک شب نبود روی نی و بوی نان گرفت روضه رسید تا دم دروازه ای شلوغ دیدم زبان منبری روضه خوان گرفت ساعات بی دلیل نشد نام درب شهر از بس که از عقیله عالم زمان گرفت @goriz_128
هدایت شده از گریز
ام البنین! قرار شد از یار بگذرم با غنچه های پر پرم از خار بگذرم از بین چاک چاک بدن‌ های محرمان با قلب داغدار و شرر بار بگذرم خوش میگذشت زندگی‌ام با برادرم باید پس از حسین به اجبار بگذرم باید اگر که خواستم از کوچه رد شوم مثل رقیه دست به دیوار بگذرم حتی ندیده بود کسی سایه مرا گفتند از شلوغی بازار بگذرم ام البنین! مپرس چرا قامتم خمید از تیرهای حرمله بگذار بگذرم @goriz_128