eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
754 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔸 إنَّ سَهلَ بنَ سَعدٍقال:خَرَجتُ إلى بَیتِ المَقدِسِ حَتّى تَوَسَّطتُ الشّامَ، فَإِذا أنَا بِمَدینَةٍ مُطَّرِدَةِ الأَنهارِ کَثیرَةِ الأَشجارِ، قَدعَلَّقُوا السُّتورَ وَالحُجُبَ وَالدّیباجَ ، وهُم فَرِحونَ مُستَبشِرونَ،وعِندَهُم نِساءٌ یَلعَبنَ بِالدُّفوفِ وَالطُّبولِ،فَقُلتُ فی نَفسی: لَعَلِّ لِأَهلِ الشّامِ عیدالانَعرِفُهُ نَحنُ،فَرَأَیتُ قَوما یَتَحَدَّثونَ،فَقُلتُ:یا هؤُلاءِ!ألَکُم بِالشّامِ عیدٌلا نَعرِفُهُ نَحنُ؟! قالوا:یا شَیخُ!نَراکَ غَریبا فَقُلتُ:أنَاسَهلُ بنُ سَعدٍ،قَدرَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله وحَمَلتُ حَدیثَهُ 🔹فَقالوا:یا سَهلُ!ماأعجَبَکَالسَّماءُ لاتَمطُرُ دَما!وَالأَرضُ لا تَخسِفُ بِأَهلِها!قُلتُ: ولِمَ ذاکَ؟ فَقالوا هذا رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام عِترَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله،یُهدى مِن أرضِ العِراقِ إلَى الشّامِ، وسَیَأتِی الآنَ 🔸قُلتُ:واعَجَباه!یُهدى رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام وَالنّاسُ یَفرَحونَ؟!فَمِن أیِّ بابٍ یُدخَلُ؟فَأَشارواإلى بابٍ یُقالُ لَهُ:بابُ السّاعاتِ،فَسِرتُ نَحوَالبابِ،فَبَینَماأنَا هُنالِکَ،إذ جاءَتِ الرّایاتُ یَتلو بَعضُها بَعضا،وإذا أنَا بِفارِسٍ بِیَدِهِ رُمحٌ مَنزوعُ السِّنانِ، وعَلَیهِ رَأسُ مَن أشبَهُ النّاسِ وَجها بِرَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، وإذا بِنِسوَةٍ مِن وَرائِهِ عَلى جِمالٍ بِغَیرِ وِطاءٍ. فَدَنَوتُ مِن إحداهُنَّ فَقُلتُ لَها:یاجارِیَةُ مَن أنتِ؟ فَقالَت:سُکَینَةُ بِنتُ الحُسَینِ فَقُلتُ لَها:ألَکِ حاجَةٌ إلَیَّ؟فَأَنَا سَهلُ بنُ سَعدٍمِمَّن رَآى جَدَّکِ وسَمِعَ حَدیثَهُ 🔹قالَت:یاسَهلُ! قُل لِصاحِبِ الرَّأسِ أن یَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أمامَنا،حَتّى یَشتَغِلَ النّاسُ بِالنَّظَرِ إلَیهِ فَلا یَنظُرونَ إلَینا،فَنَحنُ حَرَمُ رَسولِ اللّهِ قالَ:فَدَنَوتُ مِن صاحِبِ الرَّأسِ وقُلتُ لَهُ: هَل لَکَ أن تَقضِیَ حاجَتی وتَأخُذَ 🔸مِنّی أربَعَمِئَةِ دینارٍ؟!قالَ:وما هِیَ؟ قُلتُ: تَقَدَّم بِالرَّأسِ أمامَ الحَرَمِ. فَفَعَلَ ذلِکَ وَدَفعتُ لَهُ ما وَعَدتُهُ ترجمه👇 🔸سهل نقل میکند:به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به [شهرهاى‏] شام رفتم. در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته ‏اند و شاد و خوش‏حال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى ‏زنند.با خود گفتم: شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى‏شناسیم. دیدم مردمى سخن مى‏گویند. گفتم: اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى ‏شناسیم؟! : اى پیرمرد! تو را غریبه مى ‏بینیم؟ 🔹گفتم: من سهل بن سعد هستم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را دیده ‏ام و از او حدیث شنیده‏ام. گفتند: اى سهل! آیا تعجّب نمى‏کنى که آسمان، خون نمى ‏بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى‏برد؟ : چرا این گونه شود؟ 🔸گفتند: این، سر حسین، از خاندان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى‏برند و اکنون مى ‏رسد 🔹گفتم: شگفتا!سر حسین را به هدیه مى‏برند و مردم، خوش‏حالى مى ‏کنند؟!از کدام دروازه مى ‏آورند؟ 🔸مردم به دروازه‏اى به نام «دروازه ساعات»،اشاره کردند.به سوى آن رفتم و آن‏جا که بودم، پرچم‏هایى پى در پى آمد و اسب‏سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته‏ اى بود وسرى بر آن بود که شبیه‏ترینِ صورت‏ها به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم: اى دختر! تو کیستى؟ : سَکینه دختر حسین 🔸به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟من،سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده ‏ام 🔹سکینه گفت: اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا هستیم به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم: اى دختر!تو کیستى؟ : سَکینه دختر حسین 🔸به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده ‏ام 🔹سکینه گفت: اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوندوبه ما نگاه نکنند، که ماحرم پیامبر خدا هستیم 🔸سهل گفت: به حامل سر،نزدیک شدم و به او گفتم: آیا درخواستم را اجابت مى‏کنى تا در عوض،چهارصد دینار بگیرى؟ درخواستت چیست؟ 🔹گفتم: سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده.او چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم 📚منبع: مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ۲ ص ۶۰؛ بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۲ .
. 💠 مژده به محبّین حضرت حمزه علیه‌السلام که در قیامت مورد شفاعت آن حضرت قرار می‌گیرند... ⚡️کیفیت شفاعت حضرت حمزه علیه‌السلام با استعانت از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در وانفسای محشر..‌. در روایتی إمام حسن عسکری علیه‌السلام فرمودند: إِنَّ حَمْزَةَ عَمَّ مُحَمَّدٍ لَیُنَحِّی جَهَنَّمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنْ مُحِبِّیهِ 🔻همانا عموی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، حمزه علیه‌السلام، در روز قیامت آتش دوزخ را از دوستان خود دور می‌کند. در روز قیامت روبروی صراط جمع انبوهی از مردم حضور می‌یابند که شمارشان را کسی جز خداوند متعال نمی‌داند، آن‌ها دوستداران حمزه هستند که بسیاری از ایشان گناهکارند‌. ➖ ناگهان دیواری از آتش پیش رویشان پدید می‌آید و نمی‌گذارد از صراط بگذرند و سوی بهشت راهی شوند، در آن دَم می‌گویند: ای حمزه! اوضاع ما را می‌بینی؟! حمزه به رسول خدا و علی بن ابی طالب، که درود خدا بر ایشان باد، می‌گوید: می‌بینید دوستان من چگونه از من کمک می‌خواهند؟ ➖آن گاه رسول خدا به مولا علی، می‌گوید: 🔻ای علی! به عمویَت کمک کن تا به فریاد دوستانش برسد و آنان را از دوزخ نجات دهد. مولا علی علیه‌السلام با نیزه ای که حمزه در جنگ با دشمنان خدا در دنیا در دست داشته، می‌آید و نیزه را به حمزه می‌دهد و می‌گوید: 🔻ای عموی رسول خدا! همان طور که در دنیا با این نیزه از دوستان خدا در برابر دشمنان خدا دفاع می‌کردی، اکنون نیز دوزخ را با نیزه‌ات از دوستانت دور کن. ➖حمزه نیزه را در دست می‌گیرد و نوک نیزه را در آن دیوار آتش فرو می‌برد؛ او به یک ضربه دیوار را به اندازه مسیر پانصد ساله دور می‌کند و سپس به دوستدارانی که در دنیا داشته می‌گوید: عبور کنید و آن‌ها به سلامت از صراط عبور می‌کنند. 📚 تفسیرالإمام‌العسکری علیه‌السلام ص۱۷۷ 📚 بحارالانوار ج۱۷ ص۲۴۹ .......... حضرت_حمزه_علیه_السلام 🩸« آکِلَةَ الأَکبٰادِ » جنگ أحُد و بلایی که بر سر حضرت حمزه علیه‌السلام آورد ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 در جنگ أحُد، هند دختر عَتَبه، به «وحشی» وعده‌ای داد و به او گفت: اگر محمّد یا علی و یا حمزه {علیهم‌السلام} را بکشی، آنچه تو را خشنود سازد به تو خواهم داد. وحشی گفت: از پسِ محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر نمی‌آیم، علی (علیه‌السلام) هم مردی دوراندیش و مراقب است، به او هم فکر نمی‌کنم. پس در کمین حمزه نشستم. 🥀 وحشی گوید: دیدم که حمزه به شدت به لشکر حمله می‌کند. از جلوی من رد شد و بر لبه نهری گام نهاد، ولی بر زمین افتاد. آن گاه، نیزه‌ام را برداشتم و پرتاب کردم. نیزه‌ام به پایش خورد و نقش بر زمین شد. 📋 من به سراغ او رفتم و شکمش را شکافتم و جگرش را در آوردم و آن را به هند دادم و گفتم: این جگر حمزه است. 🥀 هند ملعونه، آن را در دهان خود گذاشت و جوید. اما خداوند آن را در دهان او مانند استخوان زانو سفت گردانید. به ناچار، آن را از دهان بیرون انداخت. آن گاه، هند بر بالای جسد مطهر حضرت‌ حمزه علیه‌السلام آمد و گوش‌ها و دست و پایش را برید و بدن او را مُثله کرد. 📚 بحارالانوار ج۲۰ ص۵۵ 🔖 به روایت کتاب شریف «کافی» و «تهذیب‌الاحکام» : 📋 إمام صادق علیه‌السلام بعد از هر نماز واجب، چهار مرد (اولی،دومی،سومی و معاویه) و چهار زن (دختر اولی،دختر دومی،امّ‌حکم[خواهرمعاویه] و «هند»)، را لعنت می‌کردند... 📚تهذیب الاحکام ج۲ ص۳۲۱ 📚الکافی ج۳‌ ص۳۴۲ 🩸جسارت ابوسفیان ملعون به سَر مطهر حضرت حمزه علیه‌السلام... در نقل‌ها آمده است: 🥀 پس از مُثله شدن حضرت حمزه علیه‌السلام، «حُلَيس بن زبّان»، از سران سپاه شرك، ديد كه ابوسفيان با نوك نيزه به شقيقه آن حضرت فشار می‌دهد و می‌گويد: 📋 ذُق يا عُقَق! ▪️بِچِش اى كسى كه از جانب بُت‌ها عاقّ شدى! 🥀 حُليس به او گفت: ببين، عجب كار شرم آورى! كسى كه خود را رئيس قومش می‌داند، با پسر عمويش كه تكه گوشتى بيش نيست، با چه خشونت و تحقير برخورد مى كند! ابوسفيان گفت: 📋 وَيحَك اُكْتُمها عَنّي فَإِنَّها كانَتْ زلّةً ▪️لغزشى بود روى داد، فاش نكن.(۱) ✍ آه آه آه... کاش فقط «یک نفر» با «چوب‌دستی‌اش» به سر مطهر امام حسین علیه‌السلام هم جسارت می‌کرد؛ اما چه کنیم و چگونه گریه کنیم که نوشته‌اند: ➖ وقتی که سر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام را در میان طشتی پیش ابن‌زیاد ملعون گذاشتند، 📜 با چوب‌دستی‌اش بر دندان‌های مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام میزد و می‌گفت: حسین چه دندان‌های زیبایی دارد کار، به همین‌جا تمام نشد چند روز بعد، همین سر مطهر را در پیش روی یزید لعین گذاشتند یزید خواست تا چوب خیزرانش را برایش آوردند و با آن به دندان‌های مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام می‌زد و می‌گفت:از این قرار که حسین، خوش سخن بوده است ▪️حال، ضربه‌شصتم را چگونه می‌بینی ای حسین
. 🏴 سر مطهر امام حسین عليه السّلام در مجلس ابن زياد؛ قَالَ‌ حُمَيْدُ بْنُ‌ مُسْلِمٍ‌: دَعَانِي عُمَرُ بْنُ‌ سَعْدٍ فَسَرَّحَنِي إِلَى أَهْلِهِ‌ لِأُبَشِّرَهُمْ‌ بِفَتْحِ‌ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ وَ بِعَافِيَتِهِ‌! فَأَقْبَلْتُ‌ حَتَّى أَتَيْتُ‌ أَهْلَهُ‌ فَأَعْلَمْتُهُمْ‌ بِذَلِكَ‌. [ثُمَّ‌ وَجَدْتُ‌] ابْنَ‌ زِيَادٍ قَدْ جَلَسَ‌ وَ قَدْ قَدِمَ‌ الْوَفْدُ [بِالرُّؤُوسِ‌] عَلَيْهِ‌. حميد بن مسلم مى‌گويد: عمر بن سعد مرا خواست و نزد خانواده‌اش فرستاد تا پيروزى‌اى را كه خدا نصيبش كرده بود و سلامتى‌اش را به آنان مژده بدهم! از اين رو نزد خانواده‌اش رفتم و پيغام عمر بن سعد را به اطلاعشان رساندم.[آنگاه ديدم] ابن زياد جلوس كرده و فرستاده‌ها [با سرهاى كشته‌ها] بر او وارد مى‌شوند. فَجَاءَتْ‌ كِنْدَةُ‌ بِثَلاَثَةَ‌ عَشَرَ رَأْساً، وَ صَاحِبُهُمْ‌ قَيْسُ‌ بْنُ‌ الْأَشْعَثِ‌، وَ جَاءَتْ‌ هَوَازِنُ‌ بِعِشْرِينَ‌ رَأْساً وَ صَاحِبُهُمْ‌ شِمْرُ بْنُ‌ ذِي الْجَوْشَنِ‌، وَ جَاءَتْ‌ تَمِيمٌ‌ بِسَبْعَةَ‌ عَشَرَ رَأْساً، وَ جَاءَتْ‌ بَنُو أَسَدٍ بِسِتَّةِ‌ أَرْؤُسٍ‌، وَ جَاءَتْ‌ مَذْحِجٌ‌ بِسَبْعَةِ‌ أَرْؤُسٍ‌، وَ جَاءَ سَائِرُ الْجَيْشِ‌ بِسَبْعَةِ‌ أَرْؤُسٍ‌، فَذَلِكَ‌ سَبْعُونَ‌ رَأْساً. قبيلۀ] كنده با سيزده سر آمد، و قيس بن أشعث آنان را همراهى مى‌كرد، و هوازن با بيست سر وارد شد در حالى كه شمر بن ذى الجوشن مصاحبشان بود، [قبيلۀ] تميم با هفده سر، بنى أسد با شش سر و مذحج با هفت سر و بقيۀ سپاه با هفت سر آمدند كه [مجموعا] هفتاد سر بود. فَأَدْخَلَهُمْ‌، وَ أَذَّنَ‌ لِلنَّاسِ‌، فَدَخَلْتُ‌ فِيمَنْ‌ دَخَلَ‌، فَإِذَا رَأْسُ‌ الْحُسَيْنِ‌ [عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌] مَوْضُوعٌ‌ بَيْنَ‌ يَدَيْهِ‌، وَ إِذَا هُوَ يَنْكُتُ‌ بِقَضِيبٍ‌ بَيْنَ‌ ثَنِيَّتَيْهِ‌. فَلَمَّا رَآهُ‌ زَيْدُ بْنُ‌ أَرْقَمَ‌ لاَ يَنْجُمُ‌ عَنْ‌ نَكْتِهِ‌ بِالْقَضِيبِ‌، قَالَ‌ لَهُ‌: اعْلُ‌ بِهَذَا الْقَضِيبِ‌ عَنْ‌ هَاتَيْنِ‌ الثَّنِيَّتَيْنِ‌، فَوَ الَّذِي لاَ إِلَهَ‌ غَيْرُهُ‌ لَقَدْ رَأَيْتُ‌ شَفَتَيْ‌ رَسُولِ‌ اللَّهِ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ [وَ آلِهِ‌] وَ سَلَّمَ‌ عَلَى هَاتَيْنِ‌ الشَّفَتَيْنِ‌ يُقَبِّلُهُمَا! ثُمَّ‌ انْفَضَخَ‌ الشَّيْخُ‌ يَبْكِي! [ابن زياد] اجازۀ ورودشان را به قصر داد. آنان را وارد قصر كرد و به مردم إذن ورود داده شد. من در ميان واردين داخل [قصر] شدم،[ناگاه ديدم] سر حسين [عليه السّلام] پيش روى [ابن زياد] قرار گرفته، و با چوبدستى به بين دندانهاى ثنايايش مى‌زند. وقتى زيد بن ارقم آن [صحنه] را ديد نتوانست از چوبدستى زدن ابن زياد [به دندانهاى حسين] بگذرد. گفت: اين چوبدستى را از آن دندانها بردار! قسم به كسى كه الهى غير او نيست خودم ديدم دو لب رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر اين دو لب قرار گرفته و آن دو را مى‌بوسيد! بعد آن پير [زيد بن ارقم] به شدت گريست. فَقَالَ‌ لَهُ‌ ابْنُ‌ زِيَادٍ: أَبْكَى اللَّهُ‌ عَيْنَيْكَ‌! فَوَ اللَّهِ‌ لَوْ لاَ أَنَّكَ‌ شَيْخٌ‌ قَدْ خَرِفْتَ‌ وَ ذَهَبَ‌ عَقْلُكَ‌ لَضَرَبْتُ‌ عُنُقَكَ‌! فَنَهَضَ‌ [زَيْدُ بْنُ‌ أَرْقَمَ‌] فَخَرَجَ‌ وَ هُوَ يَقُولُ‌: مَلَّكَ‌ عَبْدٌ عَبْداً، فَاتَّخَذَهُمْ‌ تَلَداً! أَنْتُمْ‌ يَا مَعْشَرَ الْعَرَبِ‌ الْعَبِيدُ بَعْدَ الْيَوْمِ‌! قَتَلْتُمُ‌ ابْنَ‌ فَاطِمَةَ‌ وَ أَمَّرْتُمُ‌ ابْنَ‌ مَرْجَانَةَ‌! فَهُوَ يَقْتُلُ‌ خِيَارَكُمْ‌ وَ يَسْتَعْبِدُ شِرَارَكُمْ‌، فَرَضِيتُمْ‌ بِالذُّلِّ‌! فَبُعْداً لِمَنْ‌ رَضِيَ‌ بِالذُّلِّ‌! فَلَمَّا خَرَجَ‌ سَمِعْتُ‌ النَّاسَ‌ يَقُولُونَ‌: وَ اللَّهِ‌ لَقَدْ قَالَ‌ زَيْدُ بْنُ‌ أَرْقَمَ‌ قَوْلاً لَوْ سَمِعَهُ‌ ابْنُ‌ زِيَادٍ لَقَتَلَهُ‌! ابن زياد گفت: خدا دو ديده‌ات را گريان بدارد! و الله اگر پير خرفتى كه عقلش زايل شده است نبودى، گردنت را مى‌زدم![زيد بن ارقم] برخاست و بيرون رفت. در حالى كه مى‌گفت: برده‌اى، برده‌اى، را به شاهى گمارد، و او مردم را به بازيچه گرفت! شما اى جمعيت عرب بعد از امروز برده خواهيد شد! چرا كه پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه [ابن زياد] را حاكم كرديد! او بزرگانتان را خواهد كشت و اشرارتان را به بردگى خواهد گرفت، به ذلت و خوارى رضا داده‌ايد! دور باد كسى كه به خوارى و ذلت راضى شود! وقتى بيرون رفت، شنيدم مردم مى‌گفتند: و الله زيد بن ارقم حرفى زد كه اگر ابن زياد مى‌شنيد او را مى‌كشت! 📚منبع مقتل ابی مخنف، وقعه الطف، قرن ۲ .
. مقتل ورود اهل بیت علیهم السلام به شام به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنه الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌‏ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند.  شمر ملعون کاملا” بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(۵۹) از دروازه ساعات(۶۰) – که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند – وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیه‏م السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌‏دارند، نگاه داشت!!(۶۱)  در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.  ۱- مشهور بر سر زبان‌ها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس می‏‌باشد.  ۲- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیه‏‌السلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیه‏‌السلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده می‏‌شود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کرده‏‌اند، صحت این مطلب را تأیید می‏‌کند.  ۳- تاریخ طبری ۵/۲۳۲ ؛ ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۸٫ همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیه‏‌السلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیه‏‌السلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.  (ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۹). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است. و از این نقل چنین استفاده می‌‏شود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم. ✅منابع:  🔹۵۹- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‌‏اند. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸). 🔹۶۰- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین می‏‌کرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کرده‏‌اند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸). 🔹۶۱- الملهوف ۷۳. .
. مقتل ورود کاروان اسرا به شام بستان الواعظین: إنَّ الحُسَینَ علیه السلام استَسقى ماءً حینَ قُتِلَ؛ فَمُنِعَ مِنهُ، وقُتِلَ وهُوَ عَطشانُ، و أتَى اللّهَ حَتّى سَقاهُ من شَرابِ الجَنَّةِ، وذُبِحَ ذَبحا، وسُبِیَت حَرَمُهُ وحُمِلنَ مُکَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاکُفِ بِغَیرِ وِطاءٍ، حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ، إذا بَکَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ، ووَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ، حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وجَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ، ووُکِّلَ بِهِ الحَرَسُ، وقالَ: إذا بَکَت مِنهُنَّ باکِیَةٌ فَالِطموها. فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ. وإنَّ امَّ کُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها، فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فَبَکَت، وقالَت: یا جَدّاه تُریدُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله هذا رَأسُ حَبیبِکَ الحُسَینِ مَصلوبٌ، وبَکَت، فَرَفَعَ یَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ ولَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَها، وشَلَّت یَدُهُ مَکانَ بستان الواعظین: حسین علیه السلام زمانى که کشته شد، آب خواست، ولى به او ندادند و با زبان تشنه، کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند، او را از نوشیدنى بهشتى، سیراب ساخت. او را آن‏چنان، سر بُریدند و خانواده‏اش را به اسارت بردند و در حالى سرهایشان باز بود، با مَرکب‏هاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، در حالى که سرِ حسین علیه السلام، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مى‏گریست، نگهبانان، او را با تازیانه مى‏زدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب دهان مى‏انداختند تا این که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند. یزید، دستور داد تا سر حسین علیه السلام را بر در بیاویزند، در حالى که خانواده امام علیه السلام در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که: هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید. آنان، همچنان ماندند، در حالى که سر حسین علیه السلام در میان آنها به مدّت هفت ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیه السلام را دید و گریست و گفت: اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است. سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد. ✅بستان الواعظین: ص ۲۶۳ ح ۴۱۹ نقلًا عن کتاب التعازی والعزا . .
. 1⃣در هر دو جا سر مبارک به دار آویخته شد!👇 🔰در کوفه : 👤ابن جوزی بغدادی(۵۹۷ق) می نویسد : «ثُمَّ نُصِبَ رَأسُ الحُسَينِ(ع) بِالكُوفَةِ بَعدَ أَن طِيفَ بِهِ» ♦️سر مبارک امام حسین(علیه السلام) بعد از گرداندنش در کوفه، به دار آویخته شد.(۱) ┈┉┅━❀♦️⚫♦️❀━┅┉┈ 🔰در شام : 👤شیخ صدوق(۳۸۱ق) می نویسد : «ثُمَّ أمَرَ بِرَأسِ فَنُصِبَ عَلَى بَابِ مَسجِدِ دِمَشقَ» ♦️سپس یزید دستور داد سرِ مبارک امام حسين(علیه السلام) را بر دربِ مسجد دمشق، آویزان كنند.(۲) 📚منابع : ۱)المنتظم ابن جوزی، ج۵، ص۳۴۱ ۲)امالی شیخ صدوق، ص۲۳۰ ....... 2⃣در هر دو مجلس، به لب و دندان جسارت شد!👇 🔰در کوفه : عبیدالله بن زیاد در مجلس خود دستور داد، سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را به حضورش بیاورند. 👤شیخ مفید(۴۱۳ق) می نویسد : «فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ جَعَلَ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ يَتَبَسَّمُ وَ فِي يَدِهِ قَضِيبٌ يَضْرِبُ بِهِ ثَنَايَاهُ» ♦️عبیدالله سر مقدس را پيش روى خود قرار داد و به آن نگاه می‌ كرد و پوزخند می‌زد و در دست او چوبی بود كه با آن به دندانهاى پيشين حضرت(علیه السلام) می‌زد.(۱) ┈┉┅━❀♦️⚫♦️❀━┅┉┈ 🔰در شام : در مجلس یزید نیز این جریان اتفاق افتاد و یزید دستور داد که سر مبارک را نزد او حاضر کردند. 👤شیخ صدوق(۳۸۱ق) می نویسد : «فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ فِی طَسْتٍ مِن ذَهَبِ وَ جَعَلَ یَضرِبُ بِقَضیبِِ فِی یَدِهِ عَلَی ثَنَایَاهُ» ♦️سر مبارک امام حسین(علیه السلام) جلوی او در طشت طلا قرار داده شد، وآن لعین با چوپ، بر میان دو لب مطهر ایشان می زد.(۲) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۵ ۲)امالی شیخ صدوق، ص۱۶۵ ......... 3⃣در هر دو مجلس، برخی حضّار مجلس معترض شدند!👇 🔰در کوفه : 👤شیخ مفید(۴۱۳ق) می نویسد : زيد بن ارقم صحابی رسول اکرم(ص) در مجلس عبیدالله بن زیاد، در کنار عبیدالله نشسته بود که وقتی صحنه جسارت به سر مقدس امام حسین(علیه السلام) را ديد، به او گفت : «ارْفَعْ قَضِيبَكَ عَنْ هَاتَيْنِ الشَّفَتَيْنِ فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَلَيْهِمَا مَا لَا أُحْصِيهِ‏ كَثْرَةً تُقَبِّلُهُمَا» ♦️چوبت را از اين دو لب بردار! زيرا به خدایى كه جز او معبودى نيست، همانا بارها ديدم لبان مبارک حضرت رسول اکرم(ص) را كه بر اين لبها بود و بسیار آن ها را می بوسید. سپس زید به گريه افتاد و مجلس عبیدالله را ترک کرد و به خانه اش رفت.(۱) ┈┉┅━❀♦️⚫♦️❀━┅┉┈ 🔰در شام : 👤خوارزمی(۵۶۸ق) می نویسد : هنگام ورود اسراء به مجلس یزید و جسارت یزید به سر مقدس امام حسین(علیه السلام) «ابوبرزه اسلمی» صحابی حضرت رسول اکرم(ص) با دیدن آن صحنه، طاقت نیاورد و فریاد زد : «وَيْحَكَ يَا يَزِيدُ! أَ تَنْكُتُ بِقَضِيبِكَ ثَغْرَ الْحُسَيْنِ(ع) ابْنِ فَاطِمَةَ(س)؟ أَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُ النَّبِيَّ(ص) يَرْشُفُ‏ ثَنَايَاهُ‏ وَ ثَنَايَا أَخِيهِ الْحَسَنِ(ع) وَ يَقُولُ أَنْتُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَتَلَ اللَّهُ قَاتِلَكُمَا وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ جَهَنَّمَ‏ وَ ساءَتْ مَصِيراً» ♦️ای یزید! وای بر تو! آیا با چوب خیزران به دندانهای حسین(علیه السلام) می‌ زنی؟ با چشمان خودم دیدم که رسول اکرم(ص) دندانهای حسین(علیه السلام) و برادرش حسن(علیه السلام) را می‌ مکید و می‌ بوسید و به ایشان می فرمود : شما دو فرزندم، آقای جوانان اهل بهشت هستید، خداوند لعنت کند و بکشد قاتل هر دوی شما را و جهنم را برای او آماده کند و جهنم چه بد منزلگاهی است؟!(۲) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۴ ۲)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۵۷ ..... .👇