.
#روضه_مستند
#حضرت_زهرا
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ(ص) السَّلامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ الاَئِمَّة النُجَبَاء، السَّلاَمُ عَلَيْکِ يَا فَاطِمَهَ الزَهرَاء(س)
✅ابن فتال نیشابورے نقل مے کند که؛
هنگامے که حضرت فاطمه(س) در بستر بیمارے افتاد، روز به روز حال ایشان رو به وخامت بود.
در طے این روزها، وقتے حضرت(س) روزے احساس کرد که زمان مرگ خویش فرا رسیده است، ام ایمن و اسماء بنت عمیس را احضار فرمود و کسى را به دنبال امام على(ع) فرستاد و وقتے امام على(ع) آمد، به ایشان فرمود :
یَا ابْنَ عَمِّ! إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِے وَ إِنَّنِے لَأَرَى مَا بِے لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِے لَاحِقَهٌ بِأَبِے سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِے قَلْبِی
اى پسر عمو!
احساس مى کنم که مرگ من فرا رسیده است و آن چنان هستم که تردید ندارم به اینکه هر ساعت به پیوستن به پدرم نزدیکتر مى شوم و اکنون به چیزهایى که در دل دارم تو را وصیت مى کنم.
در این هنگام؛ امام علی(ع) فرمود :
أَوْصِینِے بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ(ص)!
اى دختر رسول خدا(ص)! به آنچه مى خواهى وصیت کن!
فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِے الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ : یَا ابْنَ عَمِّ!
مَا عَهِدْتَنِے کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی!
سپس کنار بالین او نشست و هر که را در خانه بود، از خانه بیرون کرد.
فاطمه(س) سپس فرمود :
اى پسر عمو! مى دانى که هرگز به تو دروغ نگفته ام و از هنگامى که با یکدیگر زندگى مشترڪ داریم با تو مخالفتى نکرده ام.
امام علی(ع) فرمود :
مَعَاذَ اللَّهِ! أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِے فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا
پناه بر خدا! که تو به احکام خدا داناتر و پرهیزکارتر و بهتر از آنى و بیشتر از آن از خدا مى ترسى که من فرداى قیامت بتوانم بگویم که مخالفتى با من روا داشته اى و مفارقت و از دست دادن تو بر من، سخت گران است، ولى افسوس که از این جدایى چاره نیست.
و به خدا سوگند! با مرگ تو مصیبت از دست دادن پیامبر (ص) بر من تازه مى شود و مرگ تو و از دست دادن تو مصیبتى بسیار بزرگ است، ولى همگان از خداییم و همگان به سوى او باز گردنده ایم و این مصیبت چه سخت و درد انگیز و دشوار و اندوه افزاست و این اندوهى است که چیزى مایه تسکین آن نیست و هیچ چیز آن را جبران نمى کند.
و سپس هر دو براے مدتے گریستند.
ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ لَهَا :
أَوْصِینِے بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِے وَفِیّاً أُمْضِے کُلَّ مَا أَمَرْتِنِے بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی!
سپس امام على(ع) سر فاطمه زهرا(س) را بر سینه نهاد و فرمود :
به آنچه مى خواهى وصیت کن که به هر چه وصیت کنى عمل خواهم کرد و فرمان تو را بر خواسته خود ترجیح مى دهم.
سپس حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود :
جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّے خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ! أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ! أَنْ تَتَّخِذَ لِے نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ
وصیت مى کنم براى حمل جسد من تابوتى بسازى که تصویر آن را دیدم و فرشتگان نشانم دادند.
امام(ع) فرمود :
صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِے وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ
چگونگى آن را توصیف کن، و فاطمه(س) براى او توصیف کرد و على(ع) نیز آن چنان تابوت و سریرى را فراهم کرد.
و این نخستین تابوتى بود که ساخته شد و پیش از آن کسى چنان فراهم نساخته بود.
سپس فاطمه زهرا(س) این چنین وصیت نمود :
أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِے مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِے وَ أَخَذُوا حَقِّے فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِے وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّے فِے اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ!
به تو وصیت مى کنم که هیچ یڪ از این کسانے که بر من ستم روا داشتند و حق مرا گرفتند، در تشییع جنازه ام حاضر نشوند
.👇
.
#خاطره
#روضه_مستند
✅حجت الاسلام و المسلمین استاد حسینی نسب از جمله شاگران جوانی بود که درس خارج فقه «مرحوم آیت الله العظمی میرزا جواد آقا تبریزی» را درک کرده بود.
از ایشان نقل می کند که روزی ایشان در درس خارج خود، طلبه ها را برای رفتن به تبلیغ توصیه و آنان را دعوت به خواندن روضه های مستند می کردند.
در ضمنِ این توصیه، خاطره ای را نیز از جوانی خود تعریف نمودند.
ایشان فرمودند :
«در اوایل جوانی ام، با طلبه ای هم دوران بودم که از همان ابتدا علاقه وافری به منبر و روضه خوانی داشت و راه ما کم کم از هم جدا شد و من نیز متمرکز در تحصیل فقه و اصول در حوزه شدم.
گذشت تا اینکه، بعد از مدتها، او را دیدم، که احوال خود را برایم شرح داد.
او گفت : سالها منبر می رفتم و روضه می خواندم، کم کم در آن شهر پر آوازه و معروف شدم و مجالس زیادی از من دعوت به عمل می آمد.
دیگر فرصت کافی برای مطالعه و مراجعه نداشتم و هر روضه ای را که شنیده بودم، ضعیف یا بی سند، یا روضه هایی که خود، آنان را بافته بودم، همه را می خواندم.
و اگر به ندرت در مجلسی، کسی سند روضه ای را از من می پرسید، با کمال جسارت به دروغ می گفتم : بحارالانوار مجلسی!
سالیان سال به این منوال گذشت، تا اینکه شبی در عالم خواب دیدم که در صحرای محشر جواب گوی اعمال خویشم!
در آن لحظه، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) برای من تجسم شد و از من پرسید : فلانی! آن سخنان را از کجا می گفتی؟
من نیز که مانند عادت سابق، به دروغ، همه را به بحارالانوار ارجاع می دادم، به حضرت فاطمه(س) نیز گفتم : از بحارالانوار مجلسی!
در این حین، دیدم که علامه مجلسی در محضر حضرت فاطمه(س) حاضر شد!
حضرت(س) رو به او کرد و فرمود :
محمدباقر! آیا تو این سخنان را در بحار خود نوشته ای؟
علامه قسم خورد که من از اینها بی اطلاع هستم!
وقتی این سخن را شنیدم، دیگر تاب تحمل نگاه حضرت فاطمه(س) را نداشتم.
پس از شدت وحشت و اضطراب، ناگهان از خواب پریدم و گریستم و توبه نمودم و از همان لحظه به بعد، به خود قول دادم که هیچ گاه روضه بی سند و دروغ نخوانم!»
#حضرت_زهرا
.