گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #روضه_شام_غریبان #استاد_حاج_مرتضی_طاهری #متن_روضه #شام_غریبان امشب زمین کربلا ماتم سرا بود مات
.
#روضه_شام_غریبان
🏴 #غارت امام : بحر بن کعب، لباس. ـ اخنس ، عمامة آن حضرت را برد. ـ اسود بن خالد، نعلين آن بزرگوار را ربود و برد. ـ بجدل بن سليم، انگشت آن حضرت را به خاطر ربودن انگشترش، بريد. ـ عمر سعد، زرة آن مظلوم را برد. ـ جميع بن خلق، شمشيرش را ربود. ـ سپس گروه گروه، به خيمهها حمله کردند ـ حَتّي جَعَلُوا ينتَزِعُونَ مَلحَفةَ المَرئَةِ عَلي ظَهرِها
🏴روضه فاطمه بنت الحسین: عبدالله بن حسن بن الحسن ميگويد: مادرم فاطمه بنت الحسين فرمود: من در کربلا خردسال بودم و در پايم خلخال طلا بود...
غارت معجر و گوشواره زينب: کنار خيمه ايستاده بودم، ناگاه مردي کبود چشم به سوي خيمه آمد و آن خولي بود) و آنچه در خيمه يافت، ربود، امام سجاد روي فرش پوستي خوابيده بود، آن نامرد آن پوست را آنچنان کشيد که امام سجاد روي خاک زمين افتاد، سپس او به من متوجه شد و مقنعهام را کشيد و گوشوارهام را از گوشم بيرون آورد که گوشم پاره شد،
خاطرة جانسوز فاطمه صغري: بسيار پريشان بودم و بدنم ميلرزيد، به عمهام اُم کلثوم پناه بردم، در اين هنگام ديدم ظالمي به سوي من ميآيد، فرار کردم و گمان ميکردم که از دست او نجات مييابم، ولي ديدم پشت سرم ميآيد، تا به من رسيد با کعب نيزه بر بين شانهام زد، به صورت بر زمين افتادم، گوشوارهام را کشيد و گوشم را دريد، گوشواره و مقنعهام را ربود، خون از ناحية گوش بر صورت و سرم جاري شد، و بيهوش شدم، وقتي به هوش آمدم ديدم عمهام نزد من است
🏴روضه دامان آتش گرفته : حميد بن مسلم يکي از سربازان دشمن) ميگويد: به سوي آن دختر رفتم تا آتش دامنش را خاموش کنم، او خيال کرد قصد آزار او را دارم، پا به فرار گذاشت وقتي که به او رسيدم: گفت: اي مرد، راه نجف کدام طرف است؟ گفتم: نجف را براي چه ميخواهي؟ گفت: من يتيم و غريبم، ميخواهم به قبر جدّم علي مرتضي پناه ببرم.
🏴شهادت چند کودک و بانو : دو پسر برادر حضرت مسلم عبدالرحمان بن عقيل بنام سعد و عقيل ـ از جمله دختري بنام «عاتکه» که هفت سال داشت که زير دست و پا به شهادت رسيد ـ از جمله دو خواهر مادري احمدبن حسن مجتبي بنام اُمّ الحسن و اُم الحسين( که به شهادت رسيدند.
🏴جنايات ساربان : بند شلوار گران قیمت گفت: من ساربان شتران امام حسين بودم، همراه آن حضرت از مدينه به سوي عراق آمديم، من اطلاع يافته بودم که بند شلوار آنحضرت گرانقيمت است آرزو ميکردم روزي آن بند گرانقيمت به دست من برسد... شمشير شکستهاي يافتم و دست راست او را قطع کردم، دستم را دراز کردم تا گره بند را بگشايم، ناگاه دست چپ امام حرکت کرد و آن قسمت از لباس را محکم گرفت، دست چپ آنحضرت را نيز از مچ بريدم، آنگاه دست بردم که بند را بيرون آورم، ناگهان ديدم زمين لرزيد و هوا دگرگون شد، شنيدم شخصي گريه جانسوز ميکند و ميگويد: وا اَبَتاهُ! وا مَقتُولاهُ، وا ذَبيحاهُ، وا حُسَيناهُ، وا غَرِيباهُ يا بُنَيَّ قَتَلوکَ وَما عَرَفوکَ وَمِن شُرْبِ الْماءِ مَنَعُوکَ. در اين هنگام من خود را بين کشتهها انداختم، ناگاه سه نفر را با يک زن با جمعيت بسيار ديدم، و فرشتگان همه جا را پر کرده بودند، آنها پيامبر و علي و فاطمه و حسن( بودند، آنها گريه ميکردند و مطلبي ميگفتند ... ناگاه رسول خدا مرا ديد و به من فرمود: يا اَخَسَّ الاَنام لَعْنَةُُ اللهُ الْمَلِک الْعَلّام فَعَلْتَ هکَذا بِوَلَدِي، سَوَّدَ اللهُ وَجْهَکَ وَقَطَعَ يدَيْکَ فِي الدُّنيا قَبْلَ الْآخِرَةِ
🏴شهادت دو طفل کنار خوارها : در بعضي از مقاتل آمده: هنگامي که دشمنان از اين حادثة جگر سوز مطّلع شدند، جريان را به عمر سعد گزارش دادند، و اجازه طلبيدند که آب را به اهل بيت ( برسانند، عمر سعد جواب منفي نداد، آنها آب به کودکان رساندند ولي کودکان آب را نميآشاميدند و ميگفتند: کَيفَ نَشْرِبُ وَقَدْ قُتِلَ اِبْنُ رُسُولِ اللهِ عَطْشاناً.
🏴
.
◾️ #گریه_میکرد_و_خلخالم_را_میربود ...
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُالله، قَالَ:
📝 از فاطمه دختر امام حسين علیهماالسلام، روایت است که فرموده:
غارتگران بر خيمه ما هجوم كردند و من دختر خردسالى بودم و خلخال طلا بپايم بود.
مردى آنها را مىربود و مىگريست،
گفتم: دشمن خدا چرا گريه ميكنى؟!
گفت: چرا گريه نكنم كه دختر رسولخدا را غارت ميكنم!
گفتم مرا واگذا.
گفت: ميترسم ديگرى آن را برُبايد!!!!!
سپس فرمود: هرچه در خيمههاى ما بود غارت كردند...
📚 أمالی، صدوق رحمه الله، مجلس۳۱، ح٢
#شب_یازدهم_محرم
#شام_غریبان_امام_حسین
.
.
#بازگشت_به_مدينه
#غارت
📜پاداش همراهی خوب
حارث بن كعت ميگويد: فاطمه دختر علي بن ابي طالب عليه السلام به من گفت: به خواهرم زينب عليها السلام گفتم: اين مرد شامي كه از شام به همراه ما آمد، شرائط خدمت را نيكو بجاي آورد، بجاست كه او را صلتي و يا پاداشي دهيم زينب سلام الله عليها گفت: بخدا سوگند چيزي نداريم كه به او هديه كنيم بجز همين زيورها! گفتم همينها را به او خواهيم داد! فاطمه دختر علي عليه السلام ميگويد: من دست بند و بازوبند خود را بيرون آوردم و خواهرم نيز چنين كرد! و آنها را براي آن مرد شامي فرستاديم و عذر خواسته و براي او پيغام فرستاديم كه اين پاداش همراهي خوب تو با ما استآن مرد شامي زيورهاي ما را بازپس فرستاد و گفت: اگر من براي دنيا هم اين خدمت را كرده بودم پاداشي كمتر از اين سزاوار من بود، ولي بخدا سوگند كه آنچه كردهام براي خشنودي خدا بوده و به پاس خويشاوندي شما با رسول خدا بوده است
👆با اين روايت دلها روانه ى كربلا شد ،
جا دارد اينجا اشاره كنيم به زمان غارت خيمه ها
راوى مي كويد :
پس از آنكه امام عليه السلام را شهيد كردند، سپاه كوفه دست به تاراج و غارتگري اموال و خيام حرم زدند و خيمهها را آتش زدند و براي ربودن اشياء و زيور آلات زنان حرم از يكديگر سبقت ميگرفتند، دختران زهرا در حالي كه خسته و فرسوده و غارت شده بودند و انگشتر از دستشان بيرون آورده، و گوشوارهها از گوششان كشيده و خلخال از پايشان درآورده بودند از شر آنها پا به فرار گذاشته و در اطراف بيابان صدايشان به گريه بلند بود، مردي كه ميخواست گوشواره های ام كلثوم را بربايد با كشيدن آنها لالهی گوشش را پاره كرد .
مرد ديگري آمد خلخال پاي فاطمه دختر امام را بربايد، در حالي كه خلخال را بيرون آورد گريه ميكرد، فاطمه از او پرسيد: چرا گريه میكنی؟ جواب داد: چگونه گريه نكنم و حال آنكه من زيور آلات دختر پيغمبر خدا (ص) را غارت ميكنم؟! فاطمه به او گفت: دست از من بردار و غارت مكن! آن مرد گفت: ميترسم ديگري بيايد آن را ببرد
منابع📚
١- قصه ى كربلا علی نظرى منفرد صفحه ٥٣٥
تاريخ طبري ٢٣٣ / ٥
٢- ترجمه مقتل مرحوم مقرم صفحات ٧٥٢
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
.
✅شیخ طوسی می نویسد :
پس از واقعه ی کربلا، ابراهیم بن طلحه در مدینه به استقبال امام سجاد(ع) آمد و از ایشان درباره پیروز میدان کربلا پرسید.
آن حضرت(ع) در جواب فرمود :
📋《إذَا أرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأذِّنْ ثُمَّ أقِم!》
♦️اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد، موقع نماز، اذان و اقامه بگو!
(کنایه از اینکه بر پاماندن اسلام و مظاهر دین مانند نماز، دلیل بر پیروزی واقعی نهضت امام حسین(ع) است).(۱)
چون پیشتر مغیره بن شعبه به معاویه گفته بود :
📋《قَدْ بَلَغْتَ سِنّاً فَلَوْ بَسَطْتَ خَيْراً، وَ أَظْهَرْتَ عَدْلاً فَإِنَّكَ قَدْ كَبِرْتَ وَ لَوْ نَظَرْتَ إِلَى إِخْوَتِكَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ، فَوَصَلْتَ أَرْحَامَهُمْ، فَوَ اَللَّهِ مَا عِنْدَهُمْ اَلْيَوْمَ شَيْءٌ تَخَافُهُ》
♦️تو به آرزوهايت كه می خواستی، رسيدی، اكنون به عدالت رفتار كن و در حق بني هاشم خوبي كن و مطمئن باش كه خطري تو را تهديد نمي كند و اين رويه باعث می شود كه نام نيكی از تو در تاريخ باقی بماند.
معاویه در پاسخ گفت :
📋《هَيْهَاتَ مَلَكَ أَخُو تَيْمٍ فَعَدَلَ وَ فَعَلَ مَا فَعَلَ، فَوَ اَللَّهِ مَا عَدَا أَنْ هَلَكَ فَهَلَكَ ذِكْرُهُ، إِلاَّ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ أَبُو بَكْرٍ، ثُمَّ قَالَ فِي عُمَرَ وَ عُثْمَانَ مِثْلَ ذَلِكَ》
♦️هيهات! هيهات! به چه نامي اميد داشته باشم كه از من باقي بماند، ابو بكر و عمر رفتند، امروز چه مقدار از آنان نام برده مي شود؟
سپس گفت :
📋《وَ إِنْ أَخَا بَنِي هَاشِمٍ يُصَاحُ بِهِ فِي كُلِّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ : أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ فَأَيُّ عَمَلٍ يَبْقَى بَعْدَ هَذَا؟ لاَ أُمَّ لَكَ، لاَ وَ اَللَّهِ إِلاَّ دَفْناً دَفْناً!》
♦️اما نام پيامبر(ص) را مي بيني كه روزي پنج مرتبه در ماذنه ها برده مي شود!
اي بيچاره! بعد از نام پيامبر(ص) چه عملي و چه نامي باقي مي ماند؟
نه! به خدا سوگند! مگر آنكه اين نام محمد(ص) دفن شود!!(۲)
📚منابع:
۱)امالی شیخ طوسی، ص۶۷۷
۲)إثبات الهداة شیخ حُر عاملی، ج۳، ص۳۵۳
.