eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
557 ویدیو
784 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. به نقلی دیگر ✅سهل بن سعد می گوید : 📋《خَرَجتُ إلى بَیتِ المَقدِسِ حَتّى تَوَسَّطتُ الشّامَ، فَإِذا أنَا بِمَدینَةٍ مُطَّرِدَةِ الأَنهارِ کَثیرَةِ الأَشجارِ، قَد عَلَّقُوا السُّتورَ وَالحُجُبَ وَالدّیباجَ ، وهُم فَرِحونَ مُستَبشِرونَ، وعِندَهُم نِساءٌ یَلعَبنَ بِالدُّفوفِ وَالطُّبولِ، فَقُلتُ فی نَفسی : لَعَلِّ لِأَهلِ الشّامِ عَیدَاً لا نَعرِفُهُ نَحنُ؟ فَرَأَیتُ قَوما یَتَحَدَّثونَ!》 ♦️به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به شهرهاى‏ شام رفتم. در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته‏ اند و شاد و خوش‏حال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى‏ زنند. با خود گفتم : شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى‏ شناسیم. دیدم مردمى سخن مى‏ گویند. 📋《فَقُلتُ : یَا هَؤُلَاءِ! ألَکُم بِالشَّامِ عَیدٌ لَانَعرِفُهُ نَحنُ؟! قَالُوا : یَا شَیخُ! نَراکَ غَریبَاً! فَقُلتُ : أنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ، قَد رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ(ص) وحَمَلتُ حَدیثَهُ! فَقالوا : یَا سَهلُ! ما أعجَبَکَ السَّماءُ لا تَمطُرُ دَماً! وَالأَرضُ لا تَخسِفُ بِأَهلِها! قُلتُ : ولِمَ ذاکَ؟ فَقالوا هذا رَأسُ الحُسَینِ(ع) عِترَةِ رَسولِ اللّهِ(ص) یُهدى مِن أرضِ العِراقِ إلَى الشّامِ، وسَیَأتِی الآنَ!》 ♦️گفتم : اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى‏ شناسیم؟! گفتند : اى پیرمرد! تو را غریبه مى‏ بینیم؟ گفتم : من سهل بن سعد هستم. پیامبر خدا(ص) را دیده‏ ام و از او حدیث شنیده‏ ام. گفتند : اى سهل! آیا تعجّب نمى‏ کنى که آسمان، خون نمى‏ بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى‏ برد؟ گفتم : چرا این گونه شود؟ گفتند : این، سر حسین(ع) از خاندان پیامبر خدا(ص) است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى‏ برند و اکنون مى‏ رسد. 📋《قُلتُ : وا عَجَباه! یُهدى رَأسُ الحُسَینِ(ع) وَالنّاسُ یَفرَحونَ؟! فَمِن أیِّ بابٍ یُدخَلُ؟ فَأَشَاروا إِلى بَابٍ یُقالُ لَهُ : بَابُ السَّاعاتِ، فَسِرتُ نَحوَ البَابِ، فَبَینَما أنَا هُنالِکَ، إذ جاءَتِ الرّایاتُ یَتلو بَعضُها بَعضاً، وإذَا أنَا بِفارِسٍ بِیَدِهِ رُمحٌ مَنزوعُ السِّنانِ، وَ عَلَیهِ رَأسُ مَن أشبَهُ النّاسِ وَجهَاً بِرَسولِ اللّهِ(ص) وإذَا بِنِسوَةٍ مِن وَرائِهِ عَلى جِمالٍ بِغَیرِ وِطاءٍ》 ♦️گفتم : شگفتا! سر حسین(ع) را به هدیه مى‏ برند و مردم، خوش‏حالى مى‏ کنند؟! از کدام دروازه مى‏ آورند؟ مردم به دروازه‏ اى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند. به سوى آن رفتم و آن‏جا که بودم، پرچم‏هایى پى در پى می آمد و اسب‏ سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته‏ اى بود و سرى بر آن بود که شبیه‏ ترینِ صورت‏ها به پیامبر خدا(ص) بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند. 📋《فَدَنَوتُ مِن إحداهُنَّ فَقُلتُ لَهَا : یَا جارِیَةُ مَن أنتِ؟ فَقالَت : سُکَینَةُ بِنتُ الحُسَینِ(ع)! فَقُلتُ لَها : ألَکِ حاجَةٌ إلَیَّ؟ فَأَنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ مِمَّن رَآى جَدَّکِ وسَمِعَ حَدیثَهُ!》 ♦️به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم : اى دختر! تو کیستى؟ گفت : سَکینه دختر حسین(ع)! به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده‏ ام. سکینه گفت : 📋《یا سَهلُ! قُل لِصاحِبِ الرَّأسِ أن یَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أمامَنا، حَتّى یَشتَغِلَ النّاسُ بِالنَّظَرِ إلَیهِ فَلا یَنظُرونَ إلَینا، فَنَحنُ حَرَمُ رَسولِ اللّهِ(ص)》 ♦️اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا(ص) هستیم. سهل گفت : 📋《فَدَنَوتُ مِن صاحِبِ الرَّأسِ وقُلتُ لَهُ: هَل لَکَ أن تَقضِیَ حاجَتی وتَأخُذَ مِنّی أربَعَمِئَةِ دینارٍ؟! قالَ : وما هِیَ؟ قُلتُ : تَقَدَّم بِالرَّأسِ أمامَ الحَرَمِ. فَفَعَلَ ذلِکَ وَدَفعتُ لَهُ ما وَعَدتُهُ》 ♦️به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم : آیا درخواستم را اجابت مى‏ کنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟ گفت : درخواستت چیست؟ گفتم : سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده. او نیز چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم.(۱) 📚منبع : ۱)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲ ،ص۶۸ .
. مقتل به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنه الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌‏ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند.  شمر ملعون کاملا” بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(۵۹) از دروازه ساعات(۶۰) – که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند – وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیه‏م السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌‏دارند، نگاه داشت!!(۶۱)  در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.  ۱- مشهور بر سر زبان‌ها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس می‏‌باشد.  ۲- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیه‏‌السلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیه‏‌السلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده می‏‌شود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کرده‏‌اند، صحت این مطلب را تأیید می‏‌کند.  ۳- تاریخ طبری ۵/۲۳۲ ؛ ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۸٫ همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیه‏‌السلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیه‏‌السلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.  (ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۹). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است. و از این نقل چنین استفاده می‌‏شود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم. 📚منابع:  🔹۵۹- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‌‏اند. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸). 🔹۶۰- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین می‏‌کرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کرده‏‌اند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸). 📚۶۱- الملهوف ۷۳.
. مقتل و. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن زید عن أبیه [زین العابدین‏] علیه السلام: إنَّ سَهلَ بنَ سَعدٍ  قال: خَرَجتُ إلى بَیتِ المَقدِسِ حَتّى تَوَسَّطتُ الشّامَ، فَإِذا أنَا بِمَدینَةٍ مُطَّرِدَةِ الأَنهارِ کَثیرَةِ الأَشجارِ، قَد عَلَّقُوا السُّتورَ وَالحُجُبَ وَالدّیباجَ ، وهُم فَرِحونَ مُستَبشِرونَ، وعِندَهُم نِساءٌ یَلعَبنَ بِالدُّفوفِ وَالطُّبولِ، فَقُلتُ فی نَفسی: لَعَلِّ لِأَهلِ الشّامِ عیدا لا نَعرِفُهُ نَحنُ، فَرَأَیتُ قَوما یَتَحَدَّثونَ، فَقُلتُ: یا هؤُلاءِ! ألَکُم بِالشّامِ عیدٌ لا نَعرِفُهُ نَحنُ؟! قالوا: یا شَیخُ! نَراکَ غَریبا. فَقُلتُ: أنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ، قَد رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله وحَمَلتُ حَدیثَهُ. فَقالوا: یا سَهلُ! ما أعجَبَکَ السَّماءُ لا تَمطُرُ دَما! وَالأَرضُ لا تَخسِفُ بِأَهلِها! قُلتُ: ولِمَ ذاکَ؟ فَقالوا هذا رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام عِترَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، یُهدى مِن أرضِ العِراقِ إلَى الشّامِ، وسَیَأتِی الآنَ. قُلتُ: وا عَجَباه! یُهدى رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام وَالنّاسُ یَفرَحونَ؟! فَمِن أیِّ بابٍ یُدخَلُ؟ فَأَشاروا إلى بابٍ یُقالُ لَهُ: بابُ السّاعاتِ، فَسِرتُ نَحوَ البابِ، فَبَینَما أنَا هُنالِکَ، إذ جاءَتِ الرّایاتُ یَتلو بَعضُها بَعضا، وإذا أنَا بِفارِسٍ بِیَدِهِ رُمحٌ مَنزوعُ السِّنانِ، وعَلَیهِ رَأسُ مَن أشبَهُ النّاسِ وَجها بِرَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، وإذا بِنِسوَةٍ مِن وَرائِهِ عَلى جِمالٍ بِغَیرِ وِطاءٍ. فَدَنَوتُ مِن إحداهُنَّ فَقُلتُ لَها: یا جارِیَةُ مَن أنتِ؟ فَقالَت: سُکَینَةُ بِنتُ الحُسَینِ. فَقُلتُ لَها: ألَکِ حاجَةٌ إلَیَّ؟ فَأَنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ مِمَّن رَآى جَدَّکِ وسَمِعَ حَدیثَهُ. قالَت: یا سَهلُ! قُل لِصاحِبِ الرَّأسِ أن یَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أمامَنا، حَتّى یَشتَغِلَ النّاسُ بِالنَّظَرِ إلَیهِ فَلا یَنظُرونَ إلَینا، فَنَحنُ حَرَمُ رَسولِ اللّهِ. قالَ: فَدَنَوتُ مِن صاحِبِ الرَّأسِ وقُلتُ لَهُ: هَل لَکَ أن تَقضِیَ حاجَتی وتَأخُذَ مِنّی أربَعَمِئَةِ دینارٍ؟! قالَ: وما هِیَ؟ قُلتُ: تَقَدَّم بِالرَّأسِ أمامَ الحَرَمِ. فَفَعَلَ ذلِکَ وَدَفعتُ لَهُ ما وَعَدتُهُ. سهل نقل میکند: به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به [شهرهاى‏] شام رفتم. در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته‏اند و شاد و خوش‏حال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى‏زنند. با خود گفتم: شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى‏شناسیم. دیدم مردمى سخن مى‏گویند. گفتم: اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى‏شناسیم؟! گفتند: اى پیرمرد! تو را غریبه مى‏بینیم؟ گفتم: من سهل بن سعد هستم. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را دیده‏ام و از او حدیث شنیده‏ام. گفتند: اى سهل! آیا تعجّب نمى‏کنى که آسمان، خون نمى‏بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى‏برد؟ گفتم: چرا این گونه شود؟ گفتند: این، سر حسین، از خاندان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى‏برند و اکنون مى‏رسد. گفتم: شگفتا! سر حسین را به هدیه مى‏برند و مردم، خوش‏حالى مى‏کنند؟! از کدام دروازه مى‏آورند؟ مردم به دروازه‏اى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند. به سوى آن رفتم و آن‏جا که بودم، پرچم‏هایى پى در پى آمد و اسب‏سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته‏اى بود و سرى بر آن بود که شبیه‏ترینِ صورت‏ها به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند. به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم: اى دختر! تو کیستى؟ گفت: سَکینه دختر حسین. به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده‏ام. سکینه گفت: اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا هستیم. به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم: اى دختر! تو کیستى؟ گفت: سَکینه دختر حسین. به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده‏ام. سکینه گفت: اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا هستیم. سهل گفت: به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم: آیا درخواستم را اجابت مى‏کنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟ گفت: درخواستت چیست؟ گفتم: سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده. او چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم. 📚مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ۲ ص ۶۰؛ بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۲ .
. مقتل -خواسته حضرت ام کلثوم ازشمر الملهوف: سارَ القَومُ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ونِسائِهِ وَالأَسرى مِن رِجالِهِ، فَلَمّا قَرُبوا مِن دِمَشقَ دَنَت امُّ کُلثومٍ مِنَ الشِّمرِ وکانَ مِن جُملَتِهِم فَقالَت: لی إلَیکَ حاجَةٌ. فَقالَ: وما حاجَتُکِ؟ قالَت: إذا دَخَلتَ بِنَا البَلَدَ فَاحمِلنا فی دَربٍ قَلیلِ النَّظّارَةِ، وتَقَدَّم إلَیهِم أن یُخرِجوا هذِهِ الرُّؤوسَ مِن بَینِ المَحامِلِ ویُنَحّونا عَنها، فَقَد خُزینا مِن کَثرَةِ النَّظَرِ إلَینا ونَحنُ فی هذِهِ الحالِ. فَأَمَرَ فی جَوابِ سُؤالِها أن تُجعَلَ الرُّؤوسُ عَلَى الرِّماحِ فی أوساطِ المَحامِلِ بَغیا مِنهُ وکُفرا وسَلَکَ بِهِم بَینَ النَّظّارَةِ عَلى تِلکَ الصِّفَةِ، حَتّى أتى بِهِم إلى بابِ دِمَشقَ، فَوَقَفوا عَلى دَرَجِ بابِ المَسجِدِ الجامِعِ حَیثُ یُقامُ السَّبیُ. الملهوف: سر حسین علیه السلام و نیز زنانش و مردان اسیر خاندان را حرکت دادند و چون به دمشق رسیدند، امّ‏کلثوم به شمر که از افراد آن گروه بود نزدیک شد و به او گفت: درخواستى از تو دارم. گفت: درخواستت چیست؟ گفت: هنگامى که ما را به شهر در آوردى، ما را از دروازه‏اى ببر که تماشاگر کمترى دارد و به آنها بگو که این سرها را از میان ما بیرون ببرند و دور کنند که از کثرتِ نگاه‏هایشان به ما، در این حال، خوار شده‏ایم. شمر، از سرِ سرکشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست او فرمان داد که سرها را بر سر نیزه و در وسط کاروان، حرکت دهند و به همان حال، آنها را از میان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه‏پلّه مسجد جامع، آن جا که اسیران را نگاه مى‏دارند، ایستادند. 📚 الملهوف: ص ۲۱۰، مثیر الأحزان: ص ۹ .