eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
40.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 ( خواهش کردم ....) 🔹به قلم و نفس کربلایی محمد جواد توحیدی ✍ خواهش کردم پیرهنتو پس بدن، ندادن نیزه نیزه .. به کشتنِ تو ادامه دادن خواهش کردم وقتی سرو میبرن نباشم حالا باید چه جوری از بدنت جداشم آه.. به حسین   پاشو بگو اینا همش خوابه حسین آه.. به حسین سرِ تو زیرِ نورِ مهتابه حسین آه.. تنِ تو چقدر نفسگیر شده کشتن تو آه.. تنِ تو من روی سینه میزارم پیرهنتو زیر تیغ و شمشیر و سنان بود ای وای... نگران بود۲ خاتمش بدست ساربان بود ای وای... نگران بود۲ َآه جگرم بعد تو سوخت ، حرمتِ اهل حرم َآه جگرم زمونه کرده با سرت همسفرم چی به روز خیمه ها آوردن سَرو بردن یادگاریِ مادرو بردن ای وای سَرو بردن https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/3471
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مصائب امام غريب.mp3
2.75M
●‍ زندان حضرت موسی بن جعفر (ع) چگونه جایی بوده است؟ / چرا استخوان‌های آن حضرت نرم شده بود؟ 🎙 پای سخنان شنیدنی استاد علی‌ ابوالحسنی مُنذِر (ره)
مقتل خوانی شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام مکتوب
. 🔖منبر کوتاه 🔖 علیه السلام 💠 ایمان پدر همه ائمه 💠 ابوالائمه ♦️علمای امامیه و نیز علمای زیدیه و برخی از علمای (1) اهل سنت به استناد روایات اسلامی و حکایات تاریخی بر این عقیده اند که ابوطالب پس از بعثت پیامبر(ص) و اعلان علنی اسلام در سال سوم بعثت پس از نزول آیه «و انذر عشیرتک الاقربین » (2) به آیین حیات بخش اسلام ایمان آورد و تا روزی که زنده بود مسلمان بود و با دلی مالامال از ایمان و اخلاص به آیین توحید از این دنیا رفت اما برای آن که از آیین یکتاپرستی بهتر دفاع کند و مسؤولیت خود را در حفظ جان پیامبر(ص) در پیشبرد اهدف اسلام بیشتر ادا نماید، تقیه کرد و ایمان و اعتقاد خود را نسبت به اسلام و پیامبر(ص) کتمان نمود. ✍اما مع الاسف بعضی به دور از حق و انصاف در اسلام ابوطالب تردید کرده و در مقام اظهار نظر توقف نموده و گفته اند که نسبت به اسلام ابوطالب امر به ما مشتبه است و در مسلمان بودن او تردید داریم. ‼️برخی دیگر از علمای اهل جماعت که نسبت به امیرالمؤمنین علی(ع) کینه قلبی داشته و برای جلوگیری از نشر فضایل آن حضرت از هیچ کوششی دریغ نمی کرده اند، برای پایین آوردن مقام و منزلت آن حضرت، نه تنها اسلام پدرش را انکار نموده، بلکه با گستاخی تمام گفته اند: ◾️«بعضی آیات کفر و عذاب در قرآن کریم در شان ابوطالب نازل شده است. درباره کسی که ابن ابی الحدید می گوید: «ان الاسلام لولا ابوطالب لم یکن شیئا مذکورا; اگر ابوطالب نمی بود از اسلام هم خبری نبود.»(3) 🔷برخی مغرضان در کتابهای خود، بدون اینکه تحقیق و بررسی در این باره کرده باشند. افکار مردم عوام را نسبت به این بزرگ مرد الهی و فدایی اسلام و قرآن، مخدوش کرده اند و کار را به جایی رسانده اند که اگر شیعه ای در مکه معظمه کنار پل حجون بخواهد بر سر مزار ابوطالب فاتحه ای بخواند و طلب مغفرت نماید، با تمسخر و عتاب مواجه خواهد شد. ♦️مغرضان و متعصبان چون نتوانسته اند حمایتهای شجاعانه و فداکاریهای مخلصانه آن مرد بزرگ را از اسلام و پیامبر(ص) انکار نمایند از این طریق خواسته اند آن از خود گذشتگی ها را توجیه نمایند و گفته اند که ابوطالب حمایتهایش از روی ایمان و اعتقاد به پیامبر(ص) نبوده بلکه به دلیل نسبت فامیلی و روی علاقه شدیدی که به برادرزاده اش محمد داشته است، در برابر مخالفان و مشرکان می ایستاد و از او دفاع می کرد تا جان پسر برادرش سالم بماند. اما به آیین و مکتب محمد(ص) کاری نداشت. 🔷دلایل ایمان محکم ابوالائمه علیهم السلام با اندکی تامل و دقت در حمایتها و جانفشانی های مخلصانه ابوطالب به بی اساس بودن این توجیهات و بی انصافی و غرض ورزی دشمنان اهل بیت پی می بریم; زیرا 1⃣مگر ممکن است شخصیتی مثل ابوطالب که از مقام و منزلت والایی در بین قریش و مردم مکه برخوردار بوده بر خلاف اعتقاد درونی خود و فقط بر اثر نسبت خانوادگی حاضر شود تمام هستی خود را فدای محمد(ص) نماید؟ 2⃣آیا ممکن است برای شخصیتی مثل ابوطالب به دلیل دوست داشتن برادرزاده اش فرزند خود علی(ع) را در خدمت او گزارد و سفارش کند تا پای جان از آیین او حمایت نماید؟ 3⃣ ایا ممکن است خود نیز حاضر شود مدت سه سال در شعب ابوطالب گرسنگی و تشنگی و فشارهای روحی و جسمی را تحمل کند و در کنار محمد(ص) و یارانش به دلیل تعصب قومی و فامیلی بماند؟ ⏺بدون تردید حمایتهای همه جانبه ابوطالب از پیامبر اسلام انگیزه الهی و معنوی داشته است; نه انگیزه ای مادی و تعصب قومی. به طور قطع او تشخیص داده بوده که «پیامبر(ص) مظهر کاملی از انسانیت و فضیلت است و آیین او بهترین برنامه سعادت بشریت است، و دفاع از چنین مکتبی، فضیلت و شرف است.» از این رو او با عقیده به آیین و مکتب اسلام در مقام دفاع از برادرزاده اش برخاست و مدت ده سال باقیمانده عمرش که پس از بعثت آن حضرت در قید حیات بود، لحظه ای از فداکاری و از خودگذشتگی ننشست و با قلبی مملو از ایمان و اعتقاد به خدا و قیامت و پیامبر(ص) جهان را وداع گفت و در جوار رحمت حق و رضوان او قرار گرفت سلام و درود خدا و پیامبران و فرشتگان بهشت بر او باد. ♦️در فداکاری و ایمان ابوطالب همین بس که ابن ابی الحدید درباره اش چنین اشعاری به ثبت رسانده است: و لولا ابوطالب و ابنه لما مثل الدین شخصا فقاما فذاک بمکة آوی و حامی و هذا بیثرب جس الحماما تکفل عبد مناف بامر و اودی فکان علی تماما(4) ♦️اگر ابوطالب و فرزندش علی نبود، ستون دین برپا نمی شد.ابوطالب در مکه از دین خدا حمایت کرد و به آن پناه داد; و علی در مدینه کبوتر دین را به پرواز درآورد.ابوطالب کاری را در دست گرفت و چون درگذشت علی آن را به اتمام رسانید. ━━━━━━⊱《●○●》⊰━━━━━━ پی نوشت : (1)زینی دحلان، مفتی مکه متوفای 1304 (2)شعراء (26) آیه 214. (3)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 142. (4)شرح نهج البلاغه ج 14 ص 84 .
علیه‌السلام 👈🏼👈🏼 مرحوم و دیگر بزرگان به نقل از عیسى شَلقان آورده اند: روزى بر محضر مبارک امام صادق علیه‌السلام وارد شدم و تصمیم داشتم که درباره شخصى به نام ابوالخطّاب سؤال کنم. همین که داخل منزل حضرت رفتم و سلام کردم، امام علیه السلام فرمود: اى عیسى! چرا نزد فرزندم موسى - کاظم علیه‌السلام - نمى‌روى تا آنچه که مى‌خواهى از او سؤال کنى؟! ➖ من دیگر سخنى نگفتم و براى یافتن حضرت موسى کاظم علیه‌السلام روانه گشتم، و سرانجام او را در حال نوشتن یافتم، که نشسته بود و مدادى در دست داشت. ➖ چون چشم آن کودک معصوم بر من افتاد، اظهار داشت: اى عیسى! خداوند متعال در روز ازل از تمامى پیغمبران و خلایق، بر نبوّت محمّد بن عبدالله صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ و نیز خلافت و جانشینى اهل‌بیت عصمت وطهارت علیهم‌السلام عهد و میثاق گرفته است، و همگان نسبت به آن وفادار و ثابت هستند. ولیکن عدّه‌اى از افراد، ایمانشان حقیقت و واقعیّت ندارد، بلکه ایمان آن‌ها عاریه و ظاهرى است، که ابوالخطّاب نیز از جمله همین افراد مى‌باشد. ➖عیسى شلقان گوید: چون از آن کودک، چنین سخنى عظیم را شنیدم، خصوصاً که از نیّت و قصد درونى من آگاه بود، بسیار خوشحال شدم؛ و آن حضرت را در آغوش گرفته وپیشانى او را بوسیدم و اظهار داشتم: ذرّیه رسول‌الله صلوات‌الله‌علیهم، بعضى از بعضى ارث مى‌برند و همگان یکى مى‌باشند. ➖ و پس از آن ، نزد امام صادق علیه‌السلام بازگشتم و جریان را برایش بازگو کردم، و افزودم بر این که همانا او حجّت خدا و خلیفه بر حقّ رسول‌الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏ است. سپس امام صادق علیه‌السلام فرمود: چنانچه هر مطلب و سؤالى که داشتى، از این فرزندم - که او را مشاهده نمودى - سؤال مى‌کردى، تو را پاسخ کافى و کامل می‌داد. 📚 منابع: ۱. الخرایج والجرایح، ج۲، ص۶۵۳، ح۲ ۲‌، بحارالأنوار، ج۴۸، ص۵۸، ح۶۸
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #دوخط_روضه #شهادت_امام_کاظم دو نفر از اهلبیت مرگ خودشونو از خدا طلب کردن ، یکی مادرتون زهرای مر
. علیه‌السلام 👈🏼 از پدرش گويد: از يكى از شيعيان شنيدم كه‏ مى‏گفت: وقتى هارون، موسى بن جعفر عليهماالسّلام را زندانى كرد، حضرت، شب هنگام، از جهت هارون در ترس بودند كه مبادا ايشان را بكشد. لذا تجديد وضو كردند و رو به قبله ايستادند و چهار ركعت نماز خواندند و سپس دست به دعا برداشته، چنين گفتند: «يا سيّدي نجّني من حبس هارون وخلّصني من يده، يا مخلّص‏ الشّجر من بين رمل وطين، ويا مخلّص‏ اللّبن من بين فرث ودم، ويا مخلّص‏ الولد من بين مشيمة ورحم ويا مخلّص‏ النّار من الحديد والحجر، ويا مخلّص‏ الرّوح من بين الاحشاء والأمعاء، خلّصني من يدي هارون». 📝 يعنى: اى آقاى من، سرور من، مرا از زندان هارون نجات بده و از دست او رهايم كن. اى كه درخت را از بين گل و شن بيرون مى‏آورى! اى كه شير را از بين مجراى خون و سرگين خارج مى‏كنى(۱) اى كه جنين را از ميان رحم و مشيمه خارج مى‏كنى! اى كه آتش را از آهن و سنگ بيرون مى‏آورى! اى كه روح را از بين امعاء و احشاء خارج مى‏كنى(۲) مرا از دست هارون نجات بده. ➖ راوى مى‏گويد: وقتى حضرت موسى بن جعفر عليهماالسّلام اين دعاها را خواند، هارون در خواب مردى سياه پوست را ديد كه به‌سراغش آمده و شمشيرى در دست دارد كه از نيام بيرون كشيده و بالاى سرش ايستاده است و مى‏گويد: هارون! موسى بن جعفر را از حبس آزاد كن وگرنه، گردنت را با اين شمشير مى‏زنم. ➖ هارون از هيبت آن مرد وحشت كرده، دربان را طلبيد و به او گفت: به زندان برو و موسى بن جعفر عليهماالسّلام را آزاد كن. راوى ادامه داد: دربان به سمت زندان حركت كرد، به زندان رسيد و در زد، مأمور زندان گفت: كيست؟ گفت: خليفه، موسى بن جعفر را فراخوانده است او را بيرون بياور و آزادش كن. زندانبان فرياد زد: اى موسى! خليفه تو را فراخوانده است. حضرت موسى بن جعفر- عليهماالسّلام- ترسان و نگران از جابرخاست و گفت: حتما تصميم بدى در مورد من گرفته است كه در اين دل شب مرا فراخوانده است، حضرت گريان و اندوهگين و نااميد از حيات خود، برخاست و با اندامى لرزان به نزد هارون رفت. ➖ حضرت فرمود: سلام بر هارون، هارون نيز جواب سلام حضرت را داد و گفت: تو را به خدا قسم مى‏دهم آيا امشب دعا كرده‏اى؟ حضرت فرمود: بله. هارون پرسيد: چه دعايى؟ حضرت فرمود: تجديد وضوء كردم و چهار ركعت نماز خواندم و سر به آسمان بلند كردم و گفتم: يا سيّدى خلّصني من يد هارون.- و تا آخر دعا را ذكر فرمود. هارون گفت: خداوند دعايت را مستجاب كرد، اى دربان! او را آزاد كن! سپس چند خلعت طلبيد و سه عدد از آنها را به حضرت پوشاند و اسب خود را به‏ ايشان داد و ايشان را گرامى داشت و احترام نمود و نديم و همدم خويش گرداند. سپس گفت: آن دعاها را برايم بخوان، حضرت آنها را به او تعليم فرمود. ➖ راوى ادامه داد: هارون حضرت را آزاد كرد و به دربانش سپرد تا ايشان را به منزل برساند و همراه او باشد، و موسى بن جعفر عليهماالسّلام در نزد هارون از احترام و اكرام برخوردار بودند و هر پنجشنبه نزد هارون مى‏رفتند تا اينكه يك بار ديگر هارون ايشان را دستگير كرد و ديگر آزادشان نكرد تا بالأخره ايشان را به سندىّ‌بن‌شاهك سپرد و او آن حضرت را با سمّ شهيد كرد(۳). 📚 پانوشت‌ها: ۱. اشاره به آيه شريفه ۶۶ سوره نحل است. ترجمه آيه تقريبا چنين مى‏باشد: «از شكم چهارپايان از بين خون و سرگين، شيرى خالص و گوارا بيرون مى‏آوريم». و علّت اينكه فرموده است شير را از بين خون و سرگين خارج مى‏كنيم اين است كه سرگين در شكمبه است و پستان چهارپايان در قسمت عقب شكم نزديك پاها قرار دارد و شريانها و وريدها شكمبه و پستان را احاطه كرده است. و لذا به اين اعتبار، خداوند مى‏فرمايد از بين خون و سرگين، شير خالص بيرون مى‏آوريم. ۲. شايد اشاره به اين حقيقت باشد كه روح در هنگام مرگ از بدن خارج مى‏شود كما اينكه فرموده است: «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ‏-» واقعه۸۳ (آن زمان كه روح به حلقوم برسد). ۳. ترجمه عيون أخبار الرضا عليه‌السلام، ابن بابويه (حمیدرضامستفيد وعلی‌اکبرغفارى، نشر صدوق - تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۲ش)، ج۱، صص۱۹۰_۱۸۸ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
مقتل خوانی شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام مکتوب #شهادت_امام_کاظم
. کنیز زیباروی و مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند. مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟! نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد. از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … . راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد. 📚بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸ .
. بررسی لقب کاظم و کنترل خشم 🏴[به مناسبت شهادت امام کاظم(ع)]🏴 منبر ۳۰ دقیقه ای🕙 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْیَارِ وَ عَیْبَةِ الْأَنْوَارِ وَ وَارِثِ السَّکِینَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْحِکَمِ وَ الْآثَارِ الَّذِی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الاسْتِغْفَارِ حَلِیفِ السَّجْدَةِ الطَّوِیلَةِ وَ الدُّمُوعِ الْغَزِیرَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ الْکَثِیرَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهَى وَ الْعَدْلِ وَ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ وَ النَّدَى وَ الْبَذْلِ وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَیْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ، خدایا درود فرست بر محمّد و اهل بیتش،و درود فرست بر موسى بن جعفر،جانشین نیکوکاران،و پیشواى خوبان‏ و خزانه انوار،و وارث آرامش و متانت و حکمتها و آثار،آن‏که همواره شب را با بیدارى‏ تا سحر،با به هم پیوستن استغفار زنده مى‏داشت،هم‏پیمان سجده‏هاى طولانى،و اشکهاى سرشار و رازونیاز بسیار،و ناله‏هاى به هم پیوسته،و قرارگاه خرد و عدالت و خوبى و کرم و بذل،و خوگرفته به بلا و صبر،پایمال شده به ستم،و دفن شده به بى‏عدالتى و معذّب در عمق زندانها و تاریکیهاى زیرزمینها،با ساق کوبیده،به حلقه‏هاى زنجیرها،و جنازه‏اى‏ که با خوارى و سبک انگاشتن بر آن‏جار زده شده،وارد شونده بر جدّش مصطفى و پدرش مرتضى و مادرش‏ سرور بانوان ای بـاب مـراد خلق عالم سر تا به قدم رسول‌اکرم هفتم ولـی خدای منـان! مهر تو روان دین و ایمان گفتـار تو چون کلام قرآن در هـر نفست پیام قرآن چشم همـه بـر عنـایت تو سرمایـۀ‌ مـا ولایـت تـو تو بـاب مـراد عالـم استی تـو کعبـۀ روح آدم استی تو دسـت عنـایت خـدایی از خلق جهان گره‌گشایی ☑️مقدمه در حدیثی از پیامبر(ص) که شأن و فضیلت ۱۲ امام بیان شده است علامه مجلسی در جلد ۲۷ بحارالانوار آن را آورده است؛ درباره موسی بن جعفر فرمود «من أَحبَّ أن یلقی الله تَعالی طاهراً مُطهراً فَلیتَولَّ مَوسی الکَاظم» کسی که دوست دارد روز قیامت خدا را در حالی ملاقات کند و به گونه ای محشور شود که پاک پاکیزه باشد، باید ولایت ( دوستی و اطاعت)موسی بن جعفر را داشته باشد. کسب معرفت نسبت به ابعاد شخصیت آن حضرت از مقامات معنوی، دریای فضل،گستره دانش، عبادات، کرامات و سیره عملی آن امام همام، امری صعب و دشوار است. در این مبحث فقط به بیان سه حدیث و شرح دو لقب از القاب آسمانی آن حضرت بسنده میکنیم؛ 🔹حدیث اول وَجَدتُ عِلمَ الناس فی اَربعٍ: اَوّلُهاأن تَعرِفَ رَبَّکَ وَالثّانیةُ أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بکَ وَالثّالثَةُ أن تَعـرِفَ ماأرادَ مِـنکَ وَالرّابعَةُ أن تَعرفَ ما َیخرُجُکَ مِن دینِکَ علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم : اول اینکه خدای خودت را بشناسی . بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است . بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد . و بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند.(۱) 🔹حدیث دوم اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یكونَ زَمَآنُكمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَآنِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یعَرِّفُونَكمْ عُیوبَكمْ وَ یخْلِصُونَ لَكمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِكمْ فِی غَیرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَة تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ سَاعَاتٍ تلاش کنید که وقت شما چهار ساعت باشد: ساعتى براى مناجات با خدا، ساعتى براى کار زندگى، ساعتى براى معاشرت با برادران و اشخاص مورد اعتماد که شما را از عیب‏ هایتان آگاه نمایند و از دل با شما خالص و یک رو باشند و ساعتى که در آن براى لذت‏ هاى غیر حرام خویش خلوت کنید و با این ساعت، براى سه ساعت دیگر نیرو مى‏ یابید.(۲) 🔹حدیث سوم للّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجـَّةً ظاهِـرَةً وَحُجـَّةً باطِنـَةً، فَاَمَّا الَّظاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالأَنْبِياءُ وَالأَئِمَّةُ، وَاَمـَّا الْبـاطِنـَةُ فَالْعـُقـُولُ خـداوند را بر مردم دو حجّـت اسـت: حجـتى آشكار و حجّتى پنهان و درونى. امّا «حجت آشكار»، رسولان و پيامبران و امامانند. امـّا «حجت باطنى»، عقـلهاسـت(۳) 🔻 ادامه دارد 👇👇 ۱
🔶لقب اول:باب الحوائج ➖امام صادق(ع) می فرماید: «قَضَاءُ اَلْحَوَائِجِ إِلَى اَللَّهِ وَ أَسْبَابُهَا بَعْدَ اَللَّهِ اَلْعِبَادُ تَجْرِي عَلَى أَيْدِيهِمْ» قضاى حوائج بدست خداست اما پس از خدا مردم وسيله هستند كه به دست آنها انجام مى‌شود(۴) طبق حدیث فوق ، هر فردی که بتوان با پناه‌بردن به او نیازهای معنوی و مادی خود را برآورده سازیم، باب الحوائج ما است. ، همه‌ی پیامبران و ائمه(ع) که می‌توانند در برآورده شدن خواسته‌های دنیوى، اخروى، مادی و معنوی انسان نقش داشته باشند، می‌توانند «باب الحوائج» باشند. ➖امام هفتم بیش از هر لقبی به این لقب یاد می شود و از همه ي القاب آن بزرگوار مشهورتر و معروف تر است. در میان عام و خاص مشهور است که هیچ گرفتار و یا اندوه رسیده اي رو به آن حضرت نیاورد، مگر این که خداوند گرفتاریها و غم هاي او را برطرف ساخت، هیچ کسی به ضریح مقدس او پناهنده نشد جز این که حاجاتش برآورده شده و با دلی شاد و فکري آسوده از رنجها و بلایاي روزگار و حوادث دوران به میان خانوادهاش بازگشته است و همه ي شیعیان آن حضرت بلکه توده ي مسلمان با اختلاف طبقات و درجاتی که دارند به این مطلب معتقدند. این ابوعلی خلال دانشمند بزرگ و رهبر فکري حنبلی ها است که میگوید:هیچ گرفتاري براي من پیش نیامد که من به قبر موسی بن جعفر علیه السلام متوسل شدم، مگر این که آنچه می خواستم خداوند برایم فراهم ساخت. گرفتاری هاي روزگار و مصائب دوران بر شانهي گروهی از شعرا و ادبا سنگینی کرده و متوسل به آن بزرگوار و پناهندهي ضریح مقدس او شده اند و او را در رفع اندوه و برطرف ساختن رنج گرفتاري و بلاي خویش، به پیشگاه خدا وسیله قرار داده اند و خداوند گرفتاري آنها را برطرف ساخته است. ➖ امام صادق (ع) فرمودند «هو من ابواب الله عزوجل و الحق معه» او( امام موسی بن جعفر) از درهای خداست و حق با اوست(۵) ➖در کتاب شرح منهاج الکرامه از ابن جوزی در مورد امام موسی کاظم(ع) نقل شده است:« و هو المعروف بباب الحوائج لانه ما خاب المتوسل به فی قضاء حاجته قطّ»؛ او به باب الحوائج معروف است چون هیچ توسل کننده‌ای در برآورده شدن خواسته‌اش از او نا امید نشده است(۶) 🔻به عنوان نمونه یک مورد از کرامات آن حضرت از کتب معتبر حدیثی را نقل میکنیم؛🔺 💠 داستان عبد اللَّه بن مغیره نقل می‌کند: موسی بن جعفر(ع) در سرزمین مِنی به زنی رسید که به دلیل از دست‌دادن گاو خود گریه می‌کرد و فرزندانش هم در اطراف او به زاری مشغول بودند. امام(ع) علت را پرسید. زن گفت: من فرزندانی یتیم دارم و گاوی داشتیم که خرج زندگی من و کودکانم از آن تأمین می‌شد. اکنون آن گاو مرده و من و فرزندانم از آن محروم شدیم و راه دیگری نداریم. امام فرمود: آیا می‌خواهی آن‌را برای تو زنده کنم؟! به آن زن الهام شد که بگوید: آری ای بنده خدا! حضرت‌شان(ع) به کناری رفت و دو رکعت نماز خواند و دست خود را بلند نمود و لب‌های مبارک‌شان را تکان داد، سپس گاو را صدا زد و با پنجه‌ی پایش به گاو زد، گاو بلند شد و ایستاد. وقتی نگاه زن به گاو افتاد، فریادی کشید و گفت: به پروردگار کعبه! این مرد عیسی بن مریم است! حضرت(ع) میان مردم رفت و از آن‌جا دور شد.(۷) 🔶لقب دوم: کاظم مشهور ترین لقب امام هفتم کاظم است . کاظم واژه قرآنی است به معنی فرو برنده خشم. دلیل ملقب شدن امام هفتم شیعیان به کاظم، این بود که خشم خود را کنترل می‌کرد.و در برابر ستم‌های ظالمان صبر می‌کرد و کظم غیظ می‌نمود. در کتاب تذکرة الخواص سبط بن جوزی آمده است که امام موسی کاظم(ع) بدان‌جهت «کاظم» نامیده شد که هرگاه از کسی چیزی به او می‌رسید، برایش مالی می‌فرستاد.(۸) ابن اثیر میگوید: او به خاطر شکیبائی و نرمش اخلاقی و نیکی در برابر بدي،به این لقب، مشهور شد.(۹) 💠داستان مردی از نوادگان عمر بن خطاب در حضور امام کاظم، به امام علی(ع) توهین کرد. همراهان امام خواستند به او حمله کنند، اما امام مانع شد و سپس به مزرعهٔ آن مرد رفت. مرد با دیدن امام کاظم شروع به داد و بیداد کرد که محصولش را لگدمال نکند. امام به او نزدیک شد و از او پرسید چقدر خرج کاشت مزرعه‌ات کرده‌ای؟ مرد گفت: ۱۰۰ دینار! سپس پرسید: امید داری چه اندازه از آن برداشت کنی؟ مرد پاسخ داد غیب نمی‌دانم. امام فرمود: گفتم امید داری چه اندازه از آن برداشت کنی؟ مرد پاسخ داد: ۲۰۰ دینار! امام ۳۰۰ دینار به او داد و گفت: این ۳۰۰ دینار برای توست و محصولت هم برایت باقی است. سپس به مسجد رفت. آن مرد زودتر خود را به مسجد رساند و با دیدن امام کاظم برخاست و این آیه را بلند خواند: اللَّه أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِ‌سَالَتَهُ؛ خدا بهتر می‌داند رسالتش را کجا قرار دهد.(۱۰) 🔻 ادامه دارد 👇👇 ۲
♻️راه های کنترل خشم امیرمؤمنان على(ع): «اِیّاکَ وَ الْغَضَبَ فَاَوَّلُهُ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ; از غضب بپرهیز که آغازش دیوانگى و آخرش پشیمانى است» 🔺به بهانه لقب زیبای امام موسی بن جعفر(ع) در قالب راههای کظم غیظ و کنترل خشم، نکاتی تقدیم میشود🔻 ۱.احسان و نیکی کردن وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «آنان که خشم خود را فرو می‌برند و و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و برای پرهیزگاران آماده شده است. خطاهای مردم در می‌گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.» طبق آیات فوق، که کظم غیظ ، از ویژگی‌های پرهیزگاران شمرده شده است؛از هم نشینی احسان کردن و کظم غیظ و با توجه به سیره امام کاظم علیه السلام میتوان قاعده جالبی به دست آورد. هنگام غلبه هیجان خشم ، نفس آدمی را به انتقام فرا می خواند در چنین موقعیتی اگر انسان درست صد و هشتاد درجه بر خلاف تقاضای نفس اقدام کند و به جای انتقام ، احسان و نیکی کند، قدم بزرگی در تربیت نفس برداشته است و تکرار این عمل به طور کلی نفس را رام و تحت کنترل قرار خواهد داد. ۲.ذکر الهی الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. چنانچه در این آیه معروف اشاره شده ذکر و یاد خداوند متعال باعث آرامش است. ۳.یادآوری شیطان « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» در هنگام عصبانیت سفارش شده است زیرا بدون شک آتش خشم و عصبانیت را شیطان در قلب انسان روشن می کند و بر تکرار و افزایش آن اصرار می ورزد؛ به همین دلیل برای رفع عصبانیت باید شیطان را از خود دور کرد و هیچ چیزی جز یاد خدا نمی تواند شیطان را از قلب انسان دور کند. ۴.تغییر حالت دادن پیامبر(ص) فرمود:« إذا غَضِبَ أحَدُكم و هو قائمٌ فَلْيَجلِسْ ، فإن ذَهَبَ عَنهُ الغَضَبُ و إلاّ فَليَضطَجِعْ» هرگاه يكى از شما خشمگين شد، اگر ايستاده است بنشيند و چنانچه خشمش برطرف نشد، دراز بكشد.(۱۱) پس یکی از راههای کنترل خشم و غضب که در روایات به آن اشاره شده است تغییر حالت بدن است. ۵.ارتباط حسی با لمس بدن امام صادق(ع) می فرماید:مَنْ غَضِبَ عَلَى ذِي رَحِمٍ مَاسَّةٍ فَلْيَمَسَّهُ يَسْكُنُ عَنْهُ اَلْغَضَبُ.(۱۲) هر کس بر فامیلی که از ارحام او محسوب می‌شود خشم بگیرد اگر به او نزدیک شود و بدنش را لمس کند خشمش آرام میگیرد . این شیوه ویژه فامیل آن هم فامیل رحمی است و از قاعده جالب نظام آفرینش خبر می‌دهد که برای عالمان علوم روانشناسی جالب و دارای اهمیت است. ۶.عبادات عبادت هایی مانند وضوگرفتن و غسل کردن نماز و روزه برای کسب حلم و کنترل خشم توصیه شده است پیامبر(ص) فرمودند:«إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَتَوَضَّأْ بِالْمَاءِ عِنْدَ اَلْغَضَبِ فَإِنَّمَا اَلْغَضَبُ مِنَ اَلنَّارِ ».(۱۳) هنگامی که یکی از شما خشمگین شد پس با آب وضوء بگیرد زیرا غضب از آتش است.» ۷.تفکر در قدرت الهی انسان وقتی که بر فردی ضعیف تر از خودش خشم می گیرد، فراموش نکند که قدرت خداوند خیلی بالاتر از قدرت اوست و ممکن است مورد قهر و غضب و انتقام خداوند قرار گیرد. قرآن می فرماید:«وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» نور/ ۲۲ آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است.». نوشته اند که در میان پادشاهان، عادتی مرسوم بود که آنان را در حکومت کنترل می کرد؛ به این صورت که در نزد هر یک از آنان حکیمی دانا بود و صحیفه ای به همراه داشت که هرگاه پادشاه عصبانی می شد، آن حکیم، صحیفه را در مقابل او گرفته، به دستش می داد. در آن صحیفه نوشته بود: «بر زیردستان رحم کن! از مرگ بترس! روز جزا را فراموش نکن!» وقتی شاه آن را می دید، غضبش ساکن می شد. 🔻 ادامه دارد 👇👇 ۳
💠داستان روزی پیامبر صلی الله علیه و آله از محلی عبور می‌کردند. در راه به جمعیتی برخورد می‌نمود که در بین آن‌ها مرد با قدرت و نیرومندی در حال زورآزمایی بود، و سنگ بزرگی را که مردم آن را سنگ زورمندان و وزنه قهرمانان می‌نامیدند از روی زمین بلند می‌کرد. تماشاگران با مشاهده زورآزمایی ورزشکار، او را تحسین و تشویق می‌کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: این اجتماع مردم برای چیست؟ عده ای، وزنه برداری آن قهرمان را به عرض رسانده و گفتند: شخصی در اینجا زورآزمایی می‌کند. فرمود: به شما بگویم مرد قوی و قهرمان کیست؟ قهرمان کسی است که اگر شخصی به او دشنام داد غضب نکند و تحمل نموده، و برنفس غلبه کرده و بر شیطان نفس پیروز گردد. 💠داستان شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: مرا علم بیاموز و از دستورات دینی آگاه فرما. فرمود: برو و هرگز غضب مکن. آن مرد در حالیکه می‌گفت: به همین سخن اکتفاء می‌کنم، به سوی طایفه خود بازگشت. وقتی به قوم خود رسید مشاهده کرد که نزاعی بین آن‌ها روی داده و سلاح در دست گرفته‌اند و در برابر یکدیگر صف آرائی کرده‌اند. او هم لباس نبرد را بر تن کرد و به سوی یاران خود رفت. اما ناگهان به یاد سخن پیامبر صلی الله علیه و آله افتاد که از او خواسته بود خشمگین نشود. سلاح را بر زمین انداخت و به سوی دشمنان قوم خود رفت و گفت: جنگ و خونریزی نفعی ندارد، من از مال خود هر چه بخواهید به شما پرداخت می‌کنم! آن‌ها متنبه شده و گفتند: هر چه که مورد اختلاف واقع شده بود ما به این گذشت و چشم پوشی سزاوارتر هستیم. بالاخره به همین وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله، اختلاف بزرگی را حل کرد. 💠داستان مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی. امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.» مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. - شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی شود. - مادرت سیاه و بی شرم و بد زبان بود. - اگر این نسبتها که به مادرم می دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی. مشاهده اینهمه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند. مرد مسیحی بعدا مسلمان شد.(۱۴) 💠داستان پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید. وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیز اذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکلبِ (هنگامی که انسان نا امید شود زبانش دراز شود، مثل گربه شکست خورده که به سگ حمله می آورد) ملک پرسید چه می‌گوید یکی از وزرای نیک محضر گفت ای خداوند همی‌گوید وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت ملک را روی ازین سخن در هم آمد و گفت آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی و خردمندان گفته‌اند دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه‌انگیز 🔻 ادامه دارد 👇👇 ۴
💠روضه بیایید دلها را روانه کاظمین کنیم، حرم باصفای موسی بن جعفر(ع) « السلام علی المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ» سلام بر شکنجه شده در قعر زندان های تاریک . ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ سلام بر آقای مظلومی که پاهایش با فشار حلقه های زنجیر خرد شد. «وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاِسْتِخْفَافِ‏ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِيهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ» سلام ما بر امام غریب مان که در تشیع جنازه اش به او اهانت کردند.در حالی که بر جدش پیامبر و پدرش علی مرتضی و مادرش سیده نسا وارد شده بود.   بی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است  چون تو باشی در برم زندان گلستان من است مونسم در کنج زندان چون کسی جز دوست نیست  محبس تاریک هارون باغ رضوان من است. چند سال، او را از این زندان به آن زندان می بردن. می دانم هیچ موقع زندان کشیده اید یا نه؟ زندانیها صبح تا بعد از ظهر دور هم برای همدیگر صحبت می کنند، حرف می زنند. اما همین که نزدیک غروب آفتاب می شود تمام غمهای عالم می آید روی دل این زندانی  را می گیرد. یک دفعه به فکر می فتد: ای خدا! الان بچه هایم چه می کنند؟ یک دفعه فکر می کند، آیا امشب زن و بچه ام چیزی دارند یا نه؟ مسّیب می گوید: یک وقت دیدم آقا دارد ناله می کند. آقا دارد ضجه می زند. خیلی حالش منقلب است. گفتم: آقا جان! چه شده امشب خیلی ناراحتی؟ صدا زد: مسیب! میخواهم خانواده م را ببینم. آقا دلش برای رضاجانش تنگ شده بود. آقا دلش برای معصومه جانش تنگ شده بود. ای خدا! پاهایش را میان کُند کرده بودند. زنجیر به گردنش انداخته بودند. فرمود: مسیب! من امشب عازم مدینه هستم همان مدینه جدم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تا وصیت لازم و آنچه پدرم با من قرار گذاشته من با پسرم على عهد ببندم و او را جانشین و وصى خود قرار دهم و دستورات لازم را به او بدهم مسیب گفت: عرض کردم: چطور می فرمائید من قفل درها را باز کنم با این که نگهبانان پشت درب‏ها کشیک می دهند فرمود: «ضعف یقینك بالله عز و جل و فینا» مسیب اعتقاد تو در باره قدرت خدا و کرامات ما ضعیف شده است؟ گفتم:نه، آقای من فرمود: پس برای چه شک داری؟ عرض کردم: آقا از خدا بخواه مرا در راه ایمان ثابت بدارد. فرمود: خدایا او را ثابت قدم بدار. آن گاه فرمود: من خدا را با همان اسم اعظمى را میخوانم که عاصف بن برخیا خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم بهم زدنی در مقابل سلیمان حاضرکرد، تا خداوند وسیله دیدار فرزندم على را در مدینه را برایم فراهم کند . مسیب گفت: صداى دعا خواندن آن جناب را شنیدم ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیست همان جا ایستادم تا دو مرتبه برگشت و با دست خود آهن ها را بپاى خویش بست من به شکرانه نعمت معرفت به مقام امام به سجده افتادم. فرمود: سر بردار مسیب، بدان که سه روز دیگر من از دنیا خواهم رفت اشکم جارى شد فرمود: گریه نکن پسرم على مولاى تو و امام بعد از من است چنگ بزن به دامن او تا وقتى که دست به دامن او داشته باشى گمراه نخواهى شد گفتم: الحمد للَّه. امام مظلوم و غریب ما، آخرین وصیت هایش را به زندان بان فرمود ➖شعر فارسی در غربت اگر مرگ بگیرد بدن من   که کند قبر و که دوزد کفن من تابوت مرا جای بلندی بگذارید تا باد برد بوی مرا بر وطن منشعر ترکی ای نگهبان قاپینی باغلاما  مهمان گله جاق اهل بغداده نه مینت ننه ام الان گله جاق پنج تن شام غریبانه پریشان گلجک اولسا سو کاسه سی گیزلت شه عطشان گله جاق ــــــــــــــــــــــــــــ 📎پی نوشتها ۱.بحارالانوار، ج ۷۸ ، ص۳۲۸ ۲.تحف العقول، صفحه۴۰۹ ۳.اصول كافى ج ۱،ص ۱۶ ۴.تحف العقول ،ج۱، ص۳۶۵. ۵.بهجة النظر في إثبات الوصاية و الإمامة للأئمة الاثني عشر علیهم السلام ،ج۱،ص۹۶ ۶.میلانی، سید علی حسینی، شرح منهاج الکرامه، ص۱۷۰، به نقل از ابن الجوزی. ۷.کلینی، کافی، ج ۱، ص ۴۸۴. ۸.سبط بن جوزی، تذکرة الخواص،ص۳۱۲. ۹.ابن‌اثیر، الکامل، ج۶، ص۱۶۴. ۱۰.بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۰. ۱۱.الترغيب و الترهيب،ج۳،ص۳۵۰. ۱۲.مکارم الاخلاق،ج۱،ص۴۵۰. ۱۳.مجموعه ورام،ج۱،ص۱۲۳. ۱۴.بحار الانوار، ج۱۱، ص۸۳ . نقل از داستان راستان . 🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺 ۵
◾️ [جلسه‌ی چهارم] ۲۷ بهمن ۱۴۰۱شمسی 👈🏼 فیش منبرهای 👈🏼 شهادت حضرت امام کاظم صلوات‌الله‌علیه 📚 مطالب مطرح شده: ۱۷. مدح امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه ۱۸.‌خبر دادن از آن‌چه در خیال و وسوسه‌ی شيطاني بود ۱۹. خباثت هارون در دستگیری، زندان و شهادت امام کاظم علیه‌السلام ۲۰. وضعیت زندان و مدت زندان امام کاظم علیه‌السلام در بصره
. اَلسّلامُ علیکُم يا اَهل‌َبیتِ النّبوّه آلِ حیدر، آلِ رسولید آلِ طاها آلِ بتولید به طهارت، شرحِ نزولید به عبادت، شرط قبولید شود آدم در بَرتان، گُم " وَ ایابُ الْخَلقِ اِلَیکُم " کَم ِ تان در جود، زیاد است با شما دل، زنده و شاد است قبرتان، مأمن به عباد است کویِ تان بر خَلق، مُراد است نجف و طوس و حَرَم ِ قُم " وَ ایابُ الْخَلقِ اِلَیکُم " اَطهر، اَنوَر، اَعلم و اَقدَس انبیا در پیش و شما پس همه عالَم نزدِ شما خَس به فدای روزیِ آنكس... که دهيدش لُطفِ تبسّم " وَ ایابُ الْخَلقِ اِلَیکُم " ذات‌تان باشد به خدا راز عَجزِ خود را می کنم ابراز ز شما خلقت شده آغاز به شما برگشت کند باز به جهان دارید تحکّم " وَ ایابُ الْخَلقِ اِلَیکُم " همه‌عالَم هست دِل‌اَفگار شده انسان، زار و گرفتار می‌رسد صبح فرجِ يار بر لبِ هر دیده‌ی غمبار... " ربّ عَجّل... " هست ترنّم " وَ ایابُ الْخَلقِ اِلَیکُم " ✍ سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ .
استاد رفیعی.mp3
3.62M
🎧 بسیار دلنشین 📔 "حسن خلق موسی ابن جعفر" 👤 🏴 ویژه (ع)
. ابوطالب (عبدمناف) بن عبدالمطلب (۱) عموی گرامی پیامبر اکرم(ص) و از بزرگان مکه و ناموران قریش بود که در سال ۳۵ پیش از عام الفیل (سال میلاد پیامبر اکرم) به دنیا آمد. او بزرگترین حامی رسول خدا(ص) در شهر مکه و پدر امیر مومنان علی(ع) بوده و شخصیتی ستودنی و نامدار در تاریخ صدر اسلام به شمار می‌رود. ابوطالب پس از رحلت پدرش عبدالمطلب بن هاشم (جد پیامبر اسلام)، زمانی که پیامبر(ص) تنها هشت سال داشت، سرپرستی رسول خدا(ص) را طبق وصیت عبدالمطلب به عهده گرفت و تا هنگامی که پیامبر اکرم(ص) به رسالت مبعوث شد و پس از دوران بعثت تا هنگامی که در قید حیات بود، با قاطعیت و جدیت از رسول خدا(ص) محافظت می‌کرد و اجازه نمی‌داد صنادید و گردنکشان قریش که رسالت پیامبر(ص) و دعوت آسمانی اسلام را با منافع خویش در تضاد می‌دیدند، آزاری به جان مبارک خاتم پیامبران(ص) وارد آورند. (۲) ابوطالب، برادر زاده‌اش را که به سرپرستی وی(ص) نائل آمده بود، بسیار دوست می‌داشت و او (ص) را همچون امانتی گرانسنگ نگاه داشته و حراست می‌کرد و حتی بیش از فرزندانش به او (ص) توجه داشت و از حمایت خویش برخوردار می‌ساخت. (۳) نقل است هنگامی که ابوطالب برادرزاده‌اش را می‌دید، گاهی اشک دیدگانش را تر می‌کرد و می‌گفت: هنگامی که او (ص) را می‌بینم، به یاد برادرم (عبدالله؛ پدر پیامبر خدا) می‌افتم. (۴) ابوطالب بن عبدالمطلب از چنان جایگاه برجسته و گرانمایه‌ای در قریش برخوردار بود که او را «سید البطحاء» به معنای سرور مکه می‌نامیدند که نشان بزرگداشت مقام و جایگاه وی از سوی دیگر تیره‌ها و شخصیت‌های قریش است؛ از این رو حمایت وی از رسول خدا (ص) در آن شرایط که دوران آغازین اسلام بود و هنوز نهال اسلام به درختی تنومند تبدیل نشده ببود، برای بزرگان قریش بسیار گران آمده و کوشیدند به نحوی ابوطالب را قانع کنند که از حمایت برادر زاده‌اش(ص) دست بردارد. (۵) ابوطالب را همچنین «شیخ قریش» و «رئیس مکه» نیز می‌خواندند. پس از آنکه رسول خدا(ص) ماموریت یافت دعوت آسمانی خویش را آشکار ساخته و مردم را به آیین توحید فرا خواند و از شرک، بت پرستی، رسوم خرافی و جاهلی بازدارد، این مساله برای بزرگان، شخصیت‌ها و زورمداران قریش که امور مکه را مدیریت کرده و از راه بت پرستی مردم و نذورات دیگر قبایل عرب، به ثروت‌های کلانی دست یافته بودند و از این رو بت پرستی و در جهالت ماندن مردم را به نفع خویش می‌یافتند، گران آمد. گروهی از بزرگان قریش نزد ابوطالب رفته و به او چنین گفتند: «پسر برادرت به خدایان ما ناسزا گفته و اندیشه ما را نابخردانه توصیف می‌کند و پدرانمان را گمراه می‌خواند؛ یا او را به ما تحویل ده و تسلیم ما کن و یا آنکه میانمان جنگ و پیکار در خواهد گرفت.» ابوطالب نیز با کمال شجاعت این پیشنهاد را رد کرد و خطاب به بزرگان قریش فرمود: «خاک بر دهانتان باد، به خدا سوگند که هرگز او (ص) را تسلیم شما نخواهم کرد.» بزرگان قریش که پاسخ قاطع سرور مکه برایشان سخت بود، پیشنهاد کردند در برابر پیامبر اکرم(ص)، «عمارة بن ولید بن مغیرة» را که از زیباترین جوانان قریش بود، حاضرند به ابوطالب دهند تا او سرپرستی عمارة را به عهده گیرد و در برابر آن، رسول خدا(ص) را به مشرکان تحویل دهد. اما ابوطالب باز هم با این پیشنهاد خیانت آمیز مخالفت ورزید و با صراحت چنین پاسخ گفت: «خداوند این چهره‌ها را زشت گرداند؛ وای بر شما باد، به خدا که سخن ناروایی بر زبان جاری ساختید. آیا فرزند خود را به من می‌دهید تا آن را برای شما تربیت کنم و من فرزندم را به شما تحویل دهم تا او را به قتل رسانید؟ در این صورت (با پذیرش این پیشنهاد ناعادلانه) من مرد بدکرداری خواهم بود (و این پیشنهاد را نخواهم پذیرفت.) (۶) بار دیگر نیز اشراف و بزرگان قریش نزد ابوطالب آمده و کوشیدند او را قانع کنند تا با رسول خدا (ص) صحبت کرده و پیامبر(ص) را از انجام تکلیف هدایت مردم به خداپرستی و نفی پرستش بت‌ها، منصرف سازد. پیامبر اسلام(ص) نیز این پاسخ کوبنده را فرمود: «ای عمو، به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست من قرار دهند و ماه را در دست چپم نهند، تا این امر [رسالت و امر الهی] را رها کنم، هرگز چنین نخواهم  کرد تا زمانی که خدا آن را آشکار نماید یا در این راه جان سپارم.» ابوطالب نیز با قبلی سرشار از ایمان به رسالت برادرزاده‌اش (ص)، به پیامبر خدا(ص) اظهار کرد: «هر آنچه می‌خواهی بگو و در راه تبلیغ خدا به انجام رسان، به خدا سوگند هرگز تو را در برابر چیزی تسلیم نخواهم کرد.» (۷) سرانجام شیخ مکه و برجسته‌ترین یاور پیامبر اکرم(ص) جناب ابوطالب بن عبدالمطلب در حالی که بیش از هشتاد سال از عمرش گذشته بود، در ماه شوال سال دهم بعثت در شهر مکه وفات یافت. این رویداد تلخ، هشت ماه و بیست و یک روز پس از خروج بنی‌هاشم از شِعب أبی‌طالب (۸) روی داد. (۹) پس از وفات ابوطالب، رسول گرامی اسلام(ص) چند روزی را