16.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_رائفی_پور
❓میدونی بزرگترین مدیتیشن ما چیه
@goshayesh_doa
🌱برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کن
بی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد…🌱
@goshayesh_doa
🌱 آیه ۷۷ سوره مبارکه فرقان:
قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْ لاَ دُعَاؤُکُمْ....
(بگو: « اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند.... )
@goshayesh_doa
🌱درست در لحظه آخر …
در اوج توکل و نهایت تاریکی …
نوری نمایان می شود
معجزه ای رخ می دهد
خدا از راه می رسد …🌱
@goshayesh_doa
🌱به توکل نام اعظمت
«بسم الله الرحمن الرحیم »🌱
سلام و درود خدمت
همه ی شما همراهان گرامی🙌
صبح تان به عشق و بهشت🙏
@goshayesh_doa
🌱روزتون ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﻯ ﻭ ﻧﺸﺎﻁ با آیت الکرسی:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
🔆اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
🔆مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
🔆مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
🔆لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ
🔆فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
🔆اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ
🔆أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.»
@goshayesh_doa
#آرزوى_شهادت
#داستان
در سفينة البحار داستانى از مردى به نام خيثمه و يا خثيمه نقل مى كند كه چگونه پدر و پسرى براى نوبت گرفتن در شهادت با يكديگر منازعه داشتند.
مى نويسند: هنگامى كه جنگ بدر پيش آمد، اين پدر و پسر با همديگر مباحثه و مشاجره داشتد. پس مى گفت: من مى
روم به جهاد و تو در خانواده بمان.
و پدر مى گفت: خير تو بمان من مى روم به جهاد، پسر مى گفت من مى خواهم بروم كشته بشوم، پدر مى گفت: من مى خواهم بروم كشته بشوم. آخرش قرعه كشى كردند. قرعه به نام پسر درآمد او رفت و شهيد شد.
بعد از مدتى پدر، پسر را در عالم رويا ديد كه در سعادت خيره كننده ايست و به مقامات عالى نائل آمده است.
به پدر گفت: پدر جان: (انه قد و عدنى ربى حق) آنچه خداوند به من وعده داده بود، همه حق و راست بود، خداوند به وعده خود وفا كرد. پدر پير آمد خدمت رسول اكرم (ص) عرض كرد: يا رسول الله، اگر چه من پير شده ام، اگر چه استخوانهاى من ضعيف و سست شده است، اما خيلى آرزوى شهادت دارم.
يا رسول الله، من آمدهام از شما خواهش كنم دعا كنيد كه خدا شهادت نصيب من كند. پيغمبر اكرم (ص) دعا كرد: خدايا براى اين مؤ منت شهادت روزى فرما. يك سال طول نكشيد كه جريان جنگ احد پيش آمد و اين مرد مؤ من در احد شهيد شد.
📖منبع: کتاب چهل داستان، نوشته ی اکبر زاهری.
@goshayesh_doa