🖤حسینیهی گوشـہنشین🖤
اللّهُمَّ إنّي أعتَذِرُ إلَيكَ مِن مَظلومٍ ظُلِمَ بِحَضرَتِي فلَم أنصُرْهُ خدايا! من از تو عـذر مى
برای امنیتی که داریم🤲
وقتی روی دستهای نحیف و لرزان بچههای غزه اسمهایشان حک میشود که مبادا در فردا روزی که خیلی نزدیک است و قرار است بمبهای فسفری چه بر سر این دستها و این جسمهای زیر آوار در بیاورد که تنها و شاید آخرین راه ممکن همین باشد..... در آن شرایطِ غمبار، تنها امیدِ خانوادهی عزیز از دست داده، فقط شناسایی پیکر شهیدِ خانوادهاش است تا جایی به یادش مزارے به پا کند و خشم طوفان الاقصایش همیشه گوشهی دلش زنده بماند تا انتهای روزی که این قصهی پر غصه به خوبی سر برسد...🤲
برای امنیتی مینویسم که شاید سی و اندی سال پیش، چقدر بها داده شد تا این چنین من در جایی گرم و نرم فقط شمهای از آن را بازگو کنم ....
همین جا و در گوشهای از همین شهر شاید شبیه همین صحنههای غمبار این روزها.... کودکانِ همینجا که حالا کودکانی دارند در سن و سال دخترکان و یا پسران شجاع غزه....💔
به نقل از خواهر بزرگم معصومه که پردهای از جنگ را در خاطرات خردسالیاش برای ما نمایش میدهد:
همان موقعها که بابا جبهه بود و شهر ما و بخصوص محلههای اطراف ما به شدت زیر موشک باران بود، تنها دو سه مردِ باقی مانده در محله با همکاری بقیهی بزرگترها شبها موقع خواب، توی کوچه فرش میانداختند و رختخوابها را توی کوچهها برپا میکردند، معصومهی کوچک و دیگر بچهها چقدر خوشحال بودند که حتی شبها پیش دوستانشان هستند غافل از اینکه این خوابیدن در کفِ کوچه به ویژه برای زمانهای تهدید و تشدید بمبارانِ شهری بود، فرضیه این بود که چنانچه محله، شبهنگام زیر آوار بمباران برود، همهی شهدا در کوچه باشند تا زحمتی برای جهادگران برای جستو جوی مفقودین و شهدای احتمالی زیر آوار نداشته باشند، همین....
پ.ن خواهرم سالها بعد وقتی بزرگتر میشود معنی این کار آن سالها را میفهمد،نکتهی بغرنج ماجرا همینجاست کـہ کودکان غزه در همان کودکی مرگ را زندگی میکنند... 💔
#امنیتاتفاقینبودهونیست🌼
#طوفان_الاقصی 🚀
#گوشـــــهنشین📚📿
📎 @gosheneshin💌