eitaa logo
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
214 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
168 ویدیو
3 فایل
🌼 گوشـــہ‌نشینے اوج معراج است گاهے....📿 🌼 ما عاشقان در اِنـــــــزوا باشیم،بهتـــر...🕊🦋 من‌اینجام ☺ یواشکی👀👇 https://harfeto.timefriend.net/17220755504678 کپی با ذکر سه صلوات با عجل فرجهم آزاده اما خب فوروارد به تقوا نزدیک‌تره😴
مشاهده در ایتا
دانلود
گره افتاد تو زندگيش - پيرمرد بود، قالی‌شو زد زير بغل‌ش كه بره بفروشه، رفت بازار طِهروون، حجره‌ی اول كه رسيد گفت: قالی ميخری؟ صاحاب حجره يه نيگا به قالی‌ش كرد گفت: نو ش شيشصد هفتصد می‌ارزه ، سيصد چارصد ميخرمش. گفت: نه گره‌م باز نميشه رفت حجره دوم، سوم، چهارم همينطور رفت و همين داستان تكرار شد ... رفت تا بالاخره رسيد مغازه‌ی حاج آقا جواد فرشچی (ره) گفت: حاجی قالی ميخری؟ حاج فرشچی يه نيگا به قالی‌ش كرد - منصف بازارِ ميشناسنش - / از اون حسينياس / گفت: ببين پيرمرد يه تومن نو ِ قالی می‌ارزه، شيشصد هفتصد ميخرم، به كارِت مياد؟ گفت: خدا خيرت بده ... حاجی پول ها رو شروع كرد به شمردن بعد به اون پيرمرده گفت قالی‌ت قالی‌ه خوبيه، چرا ازش مراقبت نكردے؟ حيفه گوشه‌ش سوخته ... پيرمرده گفت: فدا سر ِ امام حسين چي شد؟چرا منت شو سر امام حسين ميذارے؟ گفت: داستان داره گفت: چيه داستان؟ گفت: ما يه روضه ای داريم خونه مون، امسال اين بساط چايی پوسيده بود، ذغال افتاد گوشه فرش رو سوزوند " فدا سر ِ ارباب " حاج آقا جواد بلند شد، گفت: يه بار ديگه بگو كجا سوخته؟ گفت: تو روضه گفت: ببين پيرمرد، نو ِ قالی يه تومن می‌ارزه، من اين رو دو تومن ميخرم ... . . . . ببين رو چند ميخرن؟ اگه رِندی بلد باشی میدونی که باس، ببریش، پيش يه خانمے كه معنیِ سوختن رو ميفهمه ... گفتش: يعنے سه ساله؟ گفتم: نه ایشون فقط دامنش سوخته، ببر پيش خانمے كه خودش هم سوخته ...😭 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌
گره افتاد تو زندگيش - پيرمرد بود، قالی‌شو زد زير بغل‌ش كه بره بفروشه، رفت بازار طِهروون، حجره‌ی اول كه رسيد گفت: قالی ميخری؟ صاحاب حجره يه نيگا به قالی‌ش كرد گفت: نو ش شيشصد هفتصد می‌ارزه ، سيصد چارصد ميخرمش. گفت: نه گره‌م باز نميشه رفت حجره دوم، سوم، چهارم همينطور رفت و همين داستان تكرار شد ... رفت تا بالاخره رسيد مغازه‌ی حاج آقا جواد فرشچی (ره) گفت: حاجی قالی ميخری؟ حاج فرشچی يه نيگا به قالی‌ش كرد - منصف بازارِ ميشناسنش - / از اون حسينياس / گفت: ببين پيرمرد يه تومن نو ِ قالی می‌ارزه، شيشصد هفتصد ميخرم، به كارِت مياد؟ گفت: خدا خيرت بده ... حاجی پول ها رو شروع كرد به شمردن بعد به اون پيرمرده گفت قالی‌ت قالی‌ه خوبيه، چرا ازش مراقبت نكردے؟ حيفه گوشه‌ش سوخته ... پيرمرده گفت: فدا سر ِ امام حسين چي شد؟چرا منت شو سر امام حسين ميذارے؟ گفت: داستان داره گفت: چيه داستان؟ گفت: ما يه روضه ای داريم خونه مون، امسال اين بساط چايی پوسيده بود، ذغال افتاد گوشه فرش رو سوزوند " فدا سر ِ ارباب " حاج آقا جواد بلند شد، گفت: يه بار ديگه بگو كجا سوخته؟ گفت: تو روضه گفت: ببين پيرمرد، نو ِ قالی يه تومن می‌ارزه، من اين رو دو تومن ميخرم ... . . . . ببين رو چند ميخرن؟ اگه رِندی بلد باشی میدونی که باس، ببریش، پيش يه خانمے كه معنیِ سوختن رو ميفهمه ... گفتش: يعنے سه ساله؟ گفتم: نه ایشون فقط دامنش سوخته، ببر پيش خانمے كه خودش هم سوخته ...😭 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌