📚
📖داستان #تأمل_برانگیز!
🔻بر اساس واقعیت
📌خطرناک ترین روز در تاریخ بشریت.... روزی که دنیا به مویی بند شده بود و شخصی که با خونسردی دنیا را از نابودی نجات داد.
🌼در یک صبح سرد زمستانی در کلرادو بود که زنگ هشدار در NORAD( نوراد) ، فرماندهی دفاع هوافضای آمریکای شمالی شروع به آلارم زدن کرد. اما چه اتفاقی افتاده است؟ شوربختانه آنچه که همه از آن بشدت هراس داشتند اتفاق افتاده بود. نفس ها در سینه حبس شده بود و سامانه ها خبر از پرتاب 250 موشک کلاهک هسته ای از جانب شوروی به سمت ایالات متحده می دادند.
در ساعت 3 صبح و چند دقیقه پس از هشدار، زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور جیمی کارتر، با تماسی که از نوراد با او گرفته می شود بیدار می شود تا او را از حمله قریب الوقوع هسته ای مطلع کنند. اکنون هر ثانیه از طلا ارزشمندتر شده است، زیرا به او گفته می شود که فقط سه دقیقه فرصت دارد تا رئیس جمهور جیمی کارتر را از وضعیت مطلع کند و باید در همین مدت کوتاه هرچه سریعتر تصمیم بگیرند که چه کنند. آیا بسرعت باید اقدام تلافی جویانه انجام دهند یا تصمیم دیگری...
در اینجاست که عیار مردان بزرگ نمایان می شود و مشخص می شود که مشاور امنیت ملی چه کسی باید باشد مردی برای چنین روزهای بحرانی. در این دقایق حساس و بسیار سرنوشت ساز برژینسکی تصمیم می گیرد بجای عجله جانب احتیاط را نگه دارد و از از اینرو ماجرا را فوراً به رئیس جمهور اطلاع نمی دهد و به دستیار نظامی که با او تماس گرفته می گوید صبر کند تا او ابتدا وضعیت را تأیید کند. برژینسکی حتی تصمیم می گیرد همسرش را که در کنار او خوابیده بیدار نکند، زیرا متقاعد شده بود که به هر حال تا نیم ساعت دیگر همه خواهند مرد.
او مدت کوتاهی بعد تماسی دریافت می کند و به او اطلاع می دهند که تعداد موشک های وارده به 2200 موشک رسیده است - این یک نابودی کامل بود. برژینسکی مصمم بود که ایالات متحده باید پاسخ دهد و از این رو درخواست تأیید آمادگی برای مقابله به مثل را می کند و ده فروند هواپیمای جنگی حامل کلاهک های هسته ای از فرماندهی استراتژیک هوایی آماده می شوند تا به آسمان پرتاب شوند و پرواز خود را به سمت پرده آهنین آغاز کنند و آماده می شوند تا این تهاجم وحشیانه را تلافی کنند.
در این بین برژینسکی تصمیم می گیرد تا با رئیس جمهور تماس بگیرد اما در همین اثنا او سومین تماس را دریافت می کند و از فرماندهی نوراد به او اطلاع می دهند که اکنون هیچ اثری از موشک های هسته ای بر روی سیستم های هشدار دهنده وجود ندارد و رادارها و ماهواره ها هیچ نشانه ای از نزدیک شدن موشکی را نشان نمی دهند و دقایقی بعد به او خبر می دهند که همه ماجرا صرفا یک هشدار فیک بوده است و جریان از این قرار بوده که شخصی به اشتباه یک شبیهسازی آموزشی را در یکی از رایانههای عملیاتی در مقر فرماندهی نوراد بارگذاری کرده است و این باعث این هشدارهای فیک شده است.
برژینسکی نفس راحتی کشیده و با عصبانیت بر سر فرمانده نوراد فریاد می کشد و به او می گوید به حسابش خواهد رسید و به هواپیماهای جنگنده دستور بازگشت داده می شود. حال یک لحظه تصور کنید اگر فرد دیگری بجای برژینسکی بود چه اتفاقی افتاده بود؟ شاید دستور مقابله به مثل داده می شد و هزاران موشک هسته ای به سمت شوروی به پرواز می آمدند و در طرفه العینی همه چیز نابود می شد و دنیا شاید به عصر حجر بر می گشت. این ماجرا تا سال ها محرمانه باقی می ماند و در دهه 1990 برملا می شود.
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹
🌀#حاشیه_های #تأمل_برانگیز در
🔴#مسابقات_کشتی_فرنگی_جام_وهبیامره_درآنتالیا
🎦 تشک کشتی، رینگ بوکس فرنگیکار ایران و ترکیه شد.
🔹در جریان این مسابقات؛ مسابقه محمد مختاری با یوکسل سارجیجک از ترکیه بسیار پرتنش آغاز شد و ضرباتی که دو کشتیگیر به هم وارد میکردند، تشک مبارزه را رفته رفته به میدان جنگ تبدیل کرد تا این مسابقه با زد و خورد شدید دو کشتیگیر و ورود برخی افراد به تشک نیمهتمام بماند.
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
📚
📖#حکایت #تأمل_برانگیز🤔
🔻براساس #خاطرات_واقعی
✍️حضرت آیت الله ابطحی رحمةالله علیه می فرمودند:
یک خانوادهای در این شهرهای اطراف دریای خزر که از نظر وضع دینی خیلی ضعیف بودند اینها آمدند یک جریانی را برای من گفتند و... نمیدانستند چیست.
✔️میگفتند شب عاشورا بود، عصر تاسوعا، ما چند نفر نشسته بودیم مشغول کارها و عیاشی خود بودیم، لب دریا بودیم، از خلوتی هم استفاده کرده بودیم و یکی از چند نفرِ ما گفت: امشب شب عاشورا است بیایید دُور هم بنشینیم و یک چیزی بگوییم، اینطور که نمیشود، ما نشستیم در خانه...، من بعد رفتم آن خانه را دیدیم، نشستیم، بعد گفتیم چه بگوییم؟ گفتیم همۀ ما بگوییم یا حسین...، این کلمۀ یا حسین خیلی عجیب است، چیزی بلد نیستیم، نه روضهای بلد هستیم، نه پای منبری بودیم، کسی از ماها هم که روضهخوان نیست، بگوییم یا حسین، مدام گفتیم یا حسین و اشک ما ریخت،
✔️بچهها در حیاط داشتند بازی میکردند، یک دفعه آمدند گفتند: یک آقایی آمده است و جلوی در ایستاده است، ما خیال کردیم فقیری چیزی است، آمدیم بیرون دیدیم کسی نیست، بچهها گفتند یک آقایی با این خصوصیات آنجا ایستاده بود. از بچهها سؤال کردیم... چون من کوچه را دیدم کوچه هم بلند بود و تا آخر کوچه دیده میشد، اگر میخواست با سرعت هم برود باز دیده میشد، آمدیم داخل کوچه را هم دیدیم کسی نبود، از بچهها سؤال کردیم، شش نفر بودند همه یک شکل گفتند چنین آقایی جلوی در آمد. برگشتیم، یک مقدار حال ما تغییر بیشتری کرده بود، نشستیم مشغول گریه کردن شدیم
✔️دیدیم یک آقایی تشریف آوردند روی این مبل با همان خصوصیاتی که آن بچهها گفتند فرمودند: من آمدم با شما عزاداری کنم شب شهادت ابی عبدالله الحسین. ما تا پریدیم به طرف این آقا که دست او را ببوسیم دیدیم نیست.
(اینها آمده بودند و این جریان را برای من میگفتند، من بعد رفتم آنجا و آن خانه و آن خصوصیات را در همان شهر دیدم و با این برنامه کلی زندگی اینها عوض شده بود، اهل معنویت، اهل نماز، اهل نمازشب شدند در صورتی که تا آن روز هیچ چیزی نداشتند.
☑️ اثرات عزاداری بر سیدالشهداء اینها است. یک یاحسین گفتن، یک دل شکستن، به خدا قسم اگر روی اخلاص باشد به قدر بال مگسی... روایت دارد من همان مضمون روایت را عرض میکنم اگر کسی بر حسین بن علی علیه السلام گریه کند خدای تعالی به او اجر زیادی میدهد که روایات مختلف است.
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
📝✍️...
✅ ماجرای #تأمل_برانگیز🔻
✍️می گفت؛ یکی از دوستانِ کاناداییم، یه قانونِ جالب واسه خودش داشت!
قانونش این بود کـه:
باوجودِ داشتن همسر، دو بچه و زندگی مستقل و کارِ پر مسئولیت ماهی «یک شب» باید خونه پدر و مادرش باشه!
می گفت کـه کارهای بچههارو انجام میدم و میرم خودم تنهایی، مثل دورانِ بچگی و نوجوانی … چندین ساله این قانون رو دارم، هم خودم و هم همسرم!
می گفت: خیلی وقتها هم کار خاصی
نمیکنیم! پدرم تلویزیون نگاه میکنه
و من کتاب میخونم، مادرم تعریف میکنه، من گوش میدم، من حرف میزنم و مـادرم یا پدرم چرت میزنند و شب میخوابیم… صبح صبحانهاي می خوریم، بعد برمیگـردم بـه زندگی!
دیروز روی فیسبوکش دیدم یه “عکس” گذاشته بودو یه نوشته کـه متوجه شدم مادرش چند ماه پیش فوت شده. براش پیام دادم کـه بابتِ درگذشت مادرت متاسفم و همیشـه ماهی یک شبی رو کـه گفتـه بودی بـه یاد دارم…
جوابی داده، تشکری کرده و نوشته کـه: «مادرم توی خاطراتِ محدودش از اون شبها بـه عنوانِ بهترین ساعتهای سالها و ماههاي گذشته اش یاد کرده»
و اضافه کرد کـه:
اگه راستش رو بخوای “بیشتر” از مادرم برای خودم خوشحالم کـه از این «فرصت و شانس»
نهایتِ استفاده رو بردهام…!!
👌این طور قوانینِ خوب رو دوست دارم…
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️