10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Babak Afra - Hichi Nemishe.mp3
9.7M
💎🎧💎
🎵#موسیقی_نواحی
🎶موسیقی_فلکلوریک_بختیاری
🎼آخی وای...
🔺این #آهنگ_محلی #دلنشین #تقدیم دلای مهربونتون از
🎙#مسعود_بختیاری
📝ای خدا بال بم بده جور كموتر آخه وای
بروم بال اوشنون ایلاق چال تر آخی وای
ای خدا بال بم بده تا بزنم بال آخه وای
بروم بال اوشنون ای مال و او مال آخه وای
آخه وای هم تا قیامت
اي خدا بال بم بده تا بزنم فر آخه وای
بروم بال اوشنون اي در و او در
ای خدا بال بم بدم دو بال اسپی آخه وای
بروم بال اوشنون هرجا كه غم نی
واي بروم هرجا كه غم نی
🟣ترجمه:
ای خدا بال بهم بده تا مثل كبوتر
بال افشان به ییلاق چال تر بروم
ای خدا بال بهم بده تا بزنم بال
برم بال بزنم این مال و اون مال(مال: كوچكترين رده در تقسيم بندي عشاير)
دوباره تا قیامت
اي خدا بال بهم بده تا بزنم پَر
برم بالزنان اين طرف و اون طرف
اي خدا بال بهم بده، دو بال سپيد (سفيد)
بروم بال افشان، هر جا كه غم نيست
واي برم هر جا كه غم نيست
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
غزل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف- ایمانی.mp3
4.28M
♡🎧♡
🎼#دکلمه_خوانی #زیبا و #دلنشین👌
📝به قلم:#حسین_ایمانی
🎙گوينده:#بانو_ستاره_حسینی
آه اِی تمـام هستی من صاحب الزّمان
آقــــای آسـمـانی من صاحب الزمان
دلتنگیام ببین به دلِ خسته رحم کن
دلــــدارِ بی نشانی من صاحب الزمان
حال و هـــوای آمدنت حس نمی شود
ما بینِ ندبه خوانی من صاحب الزمان
آنقدر دورم از تو که احساس می کنم
پـوسـیده بایـگانیِ من صاحب الزمان
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
📚
🔰#حکایت #دلنشین #تلنگرانه!
📖#داستان #خاطرات_کارهای_یواشکی...🤔
🔻#قسمت_اول:
✅ ما هم تو جوونی کارهای یواشکی انجام می دادیم.
✍️تو مترو تجریش شهرری ، ی جوون بهم گفت حاجی مثل اینکه اهل جبهه و جنگ بودی ، آیا زمان شما هم کارهای یواشکی داشتید؟ گفتم اوه ، تا دلت بخواد. میگه میشه یواشکی بهم بگی؟ بهش میگم : ما یواشکی برای جبهه ثبت نام کردیم ، دست تو شناسنامه مون بردیم. بدون خداحافظی رفتیم جبهه ، آموزش رزمی را دیدیم و ندیدیم ، اعزام شدیم ، طول تفنگ با سر نیزه اش از قدمون بلندتر بود. جنگیدیم ، زخمی شدیم ، بستری شدیم ، از بیمارستان فرار کردیم و دوباره برگشتیم جبهه ، نماز شب خون شدیم ، وصیت نوشتیم ، جای دیگری نگهبانی دادیم ، ظرف ها رو شستیم ، کفش ها را واکس زدیم ، توالت ها را تمیز کردیم ، دعا کردیم ، گریه کردیم ، ترسیدیم ، دلتنگ شدیم ، خندیدیم ، خدا حافظی کردیم ، حلالیت طلبیدیم ، چند باره رفتیم #جبهه ، مسئولیت گرفتیم، مسئولیت را پس دادیم ، خوابیدیم ، بیدار ماندیم ، تشنگی کشیدیم ، گرسنگی کشیدیم ، مهمات از ارتش کش رفتیم ، به سنگر تدارکات تک زدیم ، بجای دیگری اسیر شدیم و حتی به جای دیگری شهید شدیم ، اسیر شدیم ، مفقود شدیم ، جانباز شدیم ، به میدون مین زدیم ، شلیک کردیم ، موج گرفتمون ، موجی شدیم ، یدفعه نمی فهمیم چرا داریم خونواده مون را کتک می زنیم ، اذیت میکنیم ، خانمم میگه دوباره موجی شدی ، بچه هارو نزن ، فقط منو بزن ، بعد که حالم جا میاد ، گریه می کنم و دلم به حال فرزندانم می سوزه، دخترم میگه بابا وقتی تو اون حالت مارو می زنی ، ما هم ثواب جبهه را می بریم؟ بعضی وقت ها تو کوچه و خیابون مسخره ام می کنند ، رانندگی کردیم ، قول شفاعت گرفتیم ، قول شفاعت دادیم ، خبر شهادت دادیم ، خبر اسارت دادیم ، خبر مجروحیت دادیم ، ترک پست کردیم ، اشتباه کردیم ، تلفات دادیم ، شهید دادیم ، مجروح دادیم ، ولی همیشه خودمون را به عملیات می رساندیم ، 👈این حکایت ادامه دارد...👉
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎🎞💎
🎵#موسیقی_سنتی (#باکلام)🔺
🔺آواز در #مایه #ابوعطا
🎼#آوازخوانی #دلنشین حاج #حسن_عبدی روستای احمد آباد(نیشابور)
🔹از پدیدههای نادر این سالها در دنیای آواز و خوانندگی، حسن عبدی، هنرمند خراسانی، است که با حداقل آموزش در این زمینه توانسته به شهرت برسد. البته کموبیش تجربههای استادانی را که از نزدیک دیده به گوش گرفته اما همه موفقیتش را مدیون سالها تعزیه خوانی میداند. عبدی، راه پیشرفت در آواز را قرائت قرآن میداند.
خیال روی تو دیده میکند پر خون !♫!
هوای زلف توام عمر میدهد بر با !♫!د
که در برابر چشمی نه غایب از نظری !♫!
نه یاد میکنی از من، نه میروی از یاد !♫!
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
📚
🔰#حکایت #دلنشین #تلنگرانه!
📖#داستان #خاطرات_کارهای_یواشکی...🤔
🔻#قسمت_دوم:
✍️...، حقوق برامون معنی نداشت ، چه معنی داره که داری خدمت می کنی و در قبالش حقوق بخواهی؟ غرب رفتیم ، جنوب رفتیم و یواشکی بعد از جنگ هم سکوت کردیم ، البته اسم بعضی از رفقامون را هم روی خیابون ها و کوچه ها گذاشتند و البته با جنگ و دعوایی که در شورای شهرها بوده ، آنجا گفته بودند چقدر شهید شهید ، به حاشیه رانده شدیم ، نادیده گرفته شدیم ، انگ خوردیم ، دروغ شنیدیم ، شعار شنیدم ، جفا دیدیم ، زخم زبان خوردیم ، ی روز از جبهه برگشتیم ، مثل پل های عملیات خیبر دیگه به درد نمی خوردیم، رفتیم نماز جمعه ، بهمون گفتن جلمبر ، می فهمی جلمبر یعنی چی؟ یعنی ژولیده ، ژنده پوش ، عقب مونده ، کهنه پوش ، فتنه های دنیا طلبی رو تو دهه 70 و 80 و 90 دیدیم ، تو شهرها با منافقین ، سلطنت طلب ها ، بریده ها ، و با سربازان دشمن و جمع یواشکی کاران که دیگه علنی کار می کردند ، جنگیدیم. دوباره تو میدون اومدیم ، رفتیم و...... برای ثبت نام بچم تو مدرسه نگفتم رزمنده ام ، دخترم گفت بابا میشه اصلأ نیای در مدرسه دنبالم ،؟ اصلأ نیا یا اگر میای با پراید نیا ، دخترم میگه بابا پس کی ما میتونیم هرچی دلمون خواست بخریم؟ ما هم مریض میشویم ، هممون ی جایی از تنمون به وسیله انفجار گلوله ها و یا اصابت گلوله ، جای حک ترکش و عبور گلوله وجود دارد ، بیمار شدیم ، بستری شدیم ، ترخیص شدیم ، البته ناله هم کردیم ، اینقدر رفتیم بیمارستان که موزائیک های آنجا هم ما را میشناسند ، سنم زیاد شده ، بعضی هامون پولمون هم زیاد شد ، علممون هم زیاد شد ، بعضی هامون جبهه را فراموش کردیم ، جلمبری هم یادمون رفت. محتاط شدیم ، یهو یواشکی مردیم و یواشکی هم دفن شدیم. اصلأ نسل ما نسل طلایی یواشکی ها بود.ازش پرسیدم حالا اگر میشود تو یواشکی هاتو بگو، دیدم سرشو انداخت پائین و داره یواشکی گریه می کنه.
📌قسمت اول این حکایت در اینجا ببینید لطفاٌ : https://eitaa.com/gozalvatanemnokhandan/62365