eitaa logo
𝗚𝗥𝗔𝗬 𝗪𝗛𝗜𝗦𝗞𝗘𝗬فور نه!
119 دنبال‌کننده
632 عکس
250 ویدیو
2 فایل
𔖑┋𝗜 𝗪𝗔𝗦 𝗔 𝗚𝗢𝗢𝗗 𝗣𝗘𝗥𝗦𝗢𝗡,𝗕𝗨𝗧 𝗡𝗢𝗪... 𔖑┋𝗔𝗗𝗩𝗘𝗡𝗧:2025/09/01
مشاهده در ایتا
دانلود
شب،مثل پرده‌ای از مخمل سوخته روی تمام تالارهای قصر افتاده بود و هیچ‌کس نمی‌دانست در دل آن تاریکی چه رازی آرام‌آرام می‌پوسد.تنها ردّ نور از حیاطی می‌آمد که فواره‌اش سال‌هاست خاموش است؛همان‌جایی که دو شاهزاده،پنهان از تمام تاریخ نفس‌هایشان را با هم تقسیم می‌کردند. رابطه‌شان نه نام داشت و نه جسارتِ آشکار شدن... مثل ردّ مرکبی که روی کاغذی ممنوع چکیده باشد؛لرزان،خط_رناک اما ناب و بی‌بدیل. یکی از آنها شاهزاده‌ای با چشمانی که همیشه انگار از آینده خبر دارد و همیشه با قدم‌هایی بی‌صدا به دیدارش می‌آمد و دیگری،با لبخنده‌ای که شبیه خطی مخفی بر نقشه‌ای ممنوع بود،در دل باغ منتظر می‌ماند.قلب‌شان در سایه‌ها تپشی داشت که هیچ دیواری تحمل شنیدنش را نداشت. خودشان هم گاهی از شدت نزدیک شدن،از خودشان می‌ترسیدند. اما آن شب،هوا بوی فلز می‌داد.بوی چیزی که در پنهانی‌ترین نقطه‌ی جهان شکسته می‌شود.شاهزاده دوم نیامد.باغ نفس نمی‌کشید.سنگ‌ها از هراس چیزی که می‌دانستند اما اجازه گفتنش را نداشتند،سرد شده بودند. او را سپیده‌دم یافتند؛آنقدر آرام که انگار خودش را به خواب ابدی بخشیده باشد. هیچ‌کس نفهمید چرا ردّ کبودی کمرنگی بر گردنش بود یا چرا انگشتانش در هم قفل شده بود.انگار چیزی را تا لحظه آخر نگه داشته باشد؛شاید نام کسی را،شاید عهدی را که آن شب ناتمام ماند. شاهزاده بازمانده، در مراسم تشریفاتی کنار تابوت ایستاد،اما نگاهش هیچ تعلقی به جهان اطراف نداشت.درونش خلائی می‌چرخید که دیگر هیچ‌وقت پر نشد. چشم‌هایش... 𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵 28𝑵𝒐𝒗𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025
𝗚𝗥𝗔𝗬 𝗪𝗛𝗜𝗦𝗞𝗘𝗬فور نه!
شب،مثل پرده‌ای از مخمل سوخته روی تمام تالارهای قصر افتاده بود و هیچ‌کس نمی‌دانست در دل آن تاریکی چه
همان چشم‌هایی که همیشه از آینده خبر داشت این بار چیزی نمی‌دید جز تصویری که فقط در تاریکی آن باغ اتفاق افتاده بود و در تمام عمرش اجازه نداشت بر زبان بیاورد. هر شب،قبل از خواب سراغ فواره خاموش می‌رفت.انگار امید داشت پژواکی از خنده‌های پنهانی گذشته را پیدا کند.اما باغ هر بار فقط سکوتش را جلوی او می‌گذاشت؛سکوتی که می‌دانست راز مر_گ چه بوده،اما قسم خورده بود چیزی برملا نکند. گفته می‌شود هنوز هم در ساعت‌هایی که مه روی حیاط می‌ریزد،سایه دو نفر کنار هم دیده می‌شود:یکی ایستاده،دیگری تکیه داده به فواره... انگار میان مر_گ و زندگی مکث کرده باشد. گفته می‌شود هر وقت باد از سمت دریا می‌وزد،انگار جمله‌ای نیمه‌تمام از گوش باغ رد می‌شود.جمله‌ای که شب مر_گ او شنیده شد اما هیچ گوش انسانی نتوانست آن را کامل بشنود. و شاهزاده زنده هرگز ازدواج نکرد.هرگز وارثی نداشت و هرگز در اتاقی نمی‌خوابید که درش رو به باغ باز نشود.چون هنوز منتظر بود؛ منتظر اینکه آن جمله نیمه‌کاره که بالاخره روزی از دل مه کامل شود. و راز میان دو شاهزاده،بعد از سال‌ها پنهان‌کاری،خودش را بر زبان باد بیندازد. 𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵 28𝑵𝒐𝒗𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025
متوجه شدم کسی لیاقت ورژن مهربونمو نداره.تجربه خوبی بود مرسی... برمیگردم به ورژن تاکسیک خودم.
آخر هفته من داغون بود امیدوارم مال شماها اینطور نبوده باشه فرداتون قشنگ;)
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا