eitaa logo
𝗚𝗥𝗔𝗬 𝗪𝗛𝗜𝗦𝗞𝗘𝗬فور نه!
119 دنبال‌کننده
632 عکس
250 ویدیو
2 فایل
𔖑┋𝗜 𝗪𝗔𝗦 𝗔 𝗚𝗢𝗢𝗗 𝗣𝗘𝗥𝗦𝗢𝗡,𝗕𝗨𝗧 𝗡𝗢𝗪... 𔖑┋𝗔𝗗𝗩𝗘𝗡𝗧:2025/09/01
مشاهده در ایتا
دانلود
𝗚𝗥𝗔𝗬 𝗪𝗛𝗜𝗦𝗞𝗘𝗬فور نه!
شب،مثل پرده‌ای از مخمل سوخته روی تمام تالارهای قصر افتاده بود و هیچ‌کس نمی‌دانست در دل آن تاریکی چه
همان چشم‌هایی که همیشه از آینده خبر داشت این بار چیزی نمی‌دید جز تصویری که فقط در تاریکی آن باغ اتفاق افتاده بود و در تمام عمرش اجازه نداشت بر زبان بیاورد. هر شب،قبل از خواب سراغ فواره خاموش می‌رفت.انگار امید داشت پژواکی از خنده‌های پنهانی گذشته را پیدا کند.اما باغ هر بار فقط سکوتش را جلوی او می‌گذاشت؛سکوتی که می‌دانست راز مر_گ چه بوده،اما قسم خورده بود چیزی برملا نکند. گفته می‌شود هنوز هم در ساعت‌هایی که مه روی حیاط می‌ریزد،سایه دو نفر کنار هم دیده می‌شود:یکی ایستاده،دیگری تکیه داده به فواره... انگار میان مر_گ و زندگی مکث کرده باشد. گفته می‌شود هر وقت باد از سمت دریا می‌وزد،انگار جمله‌ای نیمه‌تمام از گوش باغ رد می‌شود.جمله‌ای که شب مر_گ او شنیده شد اما هیچ گوش انسانی نتوانست آن را کامل بشنود. و شاهزاده زنده هرگز ازدواج نکرد.هرگز وارثی نداشت و هرگز در اتاقی نمی‌خوابید که درش رو به باغ باز نشود.چون هنوز منتظر بود؛ منتظر اینکه آن جمله نیمه‌کاره که بالاخره روزی از دل مه کامل شود. و راز میان دو شاهزاده،بعد از سال‌ها پنهان‌کاری،خودش را بر زبان باد بیندازد. 𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵 28𝑵𝒐𝒗𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025
متوجه شدم کسی لیاقت ورژن مهربونمو نداره.تجربه خوبی بود مرسی... برمیگردم به ورژن تاکسیک خودم.
آخر هفته من داغون بود امیدوارم مال شماها اینطور نبوده باشه فرداتون قشنگ;)
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
پسری که روزگاری با شور و امید در پی هدفی دور و دست‌نیافتنی می‌دوید،حالا دیگر نفسش آرام و سنگین بود.روحش بعد از سال‌ها تلاش بی‌نتیجه،مر_ده بود و چیزی جز سکوت و مرموزی درونش باقی نمانده بود.میان مردم قدم می‌زد اما هیچ‌کس نمی‌دانست در زیر لبخندهای کم‌رمق و نگاه‌های خیره‌اش چه دریایی از تنهایی و شکست موج می‌زند. او شناخته می‌شد،اما نه به خاطر آنکه روزگاری تلاش می‌کرد،بلکه برای سکوتی که مثل سایه‌ای سنگین بر همه حرکاتش افتاده بود.صدایش کم و آرام بود و هر کلمه‌اش حتی وقتی صحبت می‌کرد،مثل رازهایی که از دل خاک بیرون آمده باشند مرموز و نافهمودنی بود.مردم به او نگاه می‌کردند و حس می‌کردند که چیزی بزرگ و دور از دسترس در او پنهان است... چیزی که نمی‌توانستند لمس کنند. در میان جمعیت،او تنها بود و همزمان همه جا حضور داشت؛روحی که مر_ده بود اما هنوز سایه‌ای از زندگی در میان مردم می‌ریخت؛بی‌صدا و با شکوهی خاموش. 𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵 29𝑵𝒐𝒗𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025