eitaa logo
دختر رمان نویس✍️💕
75 دنبال‌کننده
70 عکس
9 ویدیو
3 فایل
لینک ناشناس🌺☘ https://harfeto.timefriend.net/16383453932674 آیدی بنده🌺☘️ @girl_hopeful 🌺☘کپی رمان ها و دلنوشته ها فقط با فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
⁦♡ لپش رو نزدیک صورتم آورد منم نامردی نکردم و گاز محکمی گرفتم . امیر علی از درد کبود شده بود چنان عربده ای کشید که من خودم ترسیدم . صورتش رو با دستش گرفت و رو به من با اخم گفت : خیره سر مامان و بابا هردو سرا سیمه از آشپز خونه اومدن طرف ما مامان: امیر علی چیشدی مادر!؟ چرا لپت اینطوریه!؟ دعوا کردی؟!؟ بابات می‌گفت یکم حالت خوش نیس! .... امیر علی با عصبانیت و کلافگی بهم نگاه میکرد منم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم مامان:وا چیشدی تو!؟؟ بعد رو به بابا گفت: حاجی این خونه جن داره بچه هام جنی شدن این الکی الکی عربده میکشه این می‌خنده! خدایا ب جوونیشون رحم کن بابا رو به امیر علی گفت : طوری شدی!؟ جاییت درد گرفت! امیر علی انگار داغ دلش تازه شد نگاهی بهم کرد با دست به لپش اشاره کرد: دست گل عزیز دردونتونه! مامان وبابا یکم چپ چپ نگاهم کردن و رفتن! امیر علی معترضانه به مامان و بابا گفت: همین!؟ نگاه چپ چپ!؟ مامان : بیاین ناهارتونو بخورید اون موقع که میگم بچه این میگید نه ما بزرگ شدیم و فلان....! ادامه حرفشو توی آشپزخونه زد که من و امیر علی نشنیدیم. امیر علی همینطور که مات و مبهوت به جای خالی مامان بابا نگاه میکرد من پریدم لپش رو یک بوس آبدار کردم . +حالا شد! _ بیا از گردن من پایین ، عین کوالا میچسبه به آدم مگه من درختم! +ع ع ع توهین نکن دور از جون درخت . خندیدم با خنده گفت : از دست تو +آشتی!؟ با حالت پرسشی گفت: مگه قهر بودم! ✍ز.ع ♡⁩. 🖇♡⁩. ♡⁩🖇♡⁩. 🖇♡⁩🖇♡⁩. ♡⁩--------------------♡⁩ ♡⁩🖇♡⁩🖇♡⁩. 💕@grilstory810✍ 🖇♡⁩🖇♡⁩🖇♡. ♡⁩--------------------♡⁩ ♡⁩🖇♡⁩🖇♡⁩🖇♡⁩ 🖇♡⁩🖇♡⁩🖇♡⁩🖇♡⁩