#حافظ_قلبــم♡
#پارت_38
لپش رو نزدیک صورتم آورد منم نامردی نکردم و گاز محکمی گرفتم .
امیر علی از درد کبود شده بود چنان عربده ای کشید که من خودم ترسیدم .
صورتش رو با دستش گرفت و رو به من با اخم گفت : خیره سر
مامان و بابا هردو سرا سیمه از آشپز خونه اومدن طرف ما مامان: امیر علی چیشدی مادر!؟
چرا لپت اینطوریه!؟
دعوا کردی؟!؟ بابات میگفت یکم حالت خوش نیس! ....
امیر علی با عصبانیت و کلافگی بهم نگاه میکرد
منم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم
مامان:وا چیشدی تو!؟؟ بعد رو به بابا گفت: حاجی این خونه جن داره بچه هام جنی شدن این الکی الکی عربده میکشه این میخنده!
خدایا ب جوونیشون رحم کن
بابا رو به امیر علی گفت : طوری شدی!؟
جاییت درد گرفت!
امیر علی انگار داغ دلش تازه شد نگاهی بهم کرد با دست به لپش اشاره کرد: دست گل عزیز دردونتونه!
مامان وبابا یکم چپ چپ نگاهم کردن و رفتن!
امیر علی معترضانه به مامان و بابا گفت: همین!؟ نگاه چپ چپ!؟
مامان : بیاین ناهارتونو بخورید اون موقع که میگم بچه این میگید نه ما بزرگ شدیم و فلان....! ادامه حرفشو توی آشپزخونه زد که من و امیر علی نشنیدیم.
امیر علی همینطور که مات و مبهوت به جای خالی مامان بابا نگاه میکرد من پریدم لپش رو یک بوس آبدار کردم .
+حالا شد!
_ بیا از گردن من پایین ، عین کوالا میچسبه به آدم مگه من درختم!
+ع ع ع توهین نکن دور از جون درخت .
خندیدم
با خنده گفت : از دست تو
+آشتی!؟
با حالت پرسشی گفت: مگه قهر بودم!
✍ز.ع
♡.
🖇♡.
♡🖇♡.
🖇♡🖇♡. ♡--------------------♡
♡🖇♡🖇♡. 💕@grilstory810✍
🖇♡🖇♡🖇♡. ♡--------------------♡
♡🖇♡🖇♡🖇♡
🖇♡🖇♡🖇♡🖇♡