eitaa logo
🩸ســـــلآم بــــر شهــــــــــــــدآء🩸
933 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
9.4هزار ویدیو
95 فایل
**🌺 امـروز قـرارگـاه حسـین بـن علـی، ایـران است/ بدانید جمـهوری اسـلامی حـرم اسـت و این حـرم اگـر مـانـد، دیـگر حـرم‌هـا می‌مـانند🌺** آیــــدی مـدیـران👇 @G_salambarabrahim @HkshahiD لیـنـک کـانال👇 @gsalambarshohada
مشاهده در ایتا
دانلود
نام : شهید طیب حاجی رضایی تولد : 1290 محل تولد : تهران شهادت : 11 / آبان / 1342 محل شهادت : تهران _ اعدام توسط رژیم سن : 52 مزار : تهران _ حرم شاه عبدالعظیم حسنی _ قسمت شرقی خلاصه ای از زندگی : سلام ، طیب حاج رضایی هستم . در محله صابون پز خانه(در اصطلاح عام صام پزخانه) تهران به دنیا آمدم . پدرم حسینعلی حاج رضایی از اهالی قزوین بود که پس از مهاجرت به تهران به شغل جمع آوری بوته ‌های خشک برای نانوایی ‌ها مشغول بود . من سه برادر به نام ‌های حاجی مسیح ، اکبر و طاهر داشتم . از همان ابتدا به ورزش باستانی علاقمند بودم و پس از پایان یافتن دوره سربازی بود که كم ‌كم نامم بر سر زبان‌ها افتاد . از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۲ از میدان داران به نام میوه و تره بار تهران بودم و به کار خرید و فروش میوه و تره بار مشغول بودم . من در دوران زندگی ام دو همسر و هفت فرزند داشتم . من هم مثل بسیاری از هم‌سنخان خودم اهل دعوا بودم . به خاطر زور و بازویم بدم نمی آمد با مردم درگیر شوم . من را به عنوان یکی از لوطی های جنوب تهران می ‌شناختند . در کنار شعبان جعفری از جمله افرادی بودم که وقتی نوچه هایم در کنارم قرار می گرفتند تصویری رعب آور برای هر عابر ناآشنایی داشتم . در سنین جوانی بارها به دلیل درگیری به زندان افتاد‌م ، از جمله : دو سال حبس انفرادی به دلیل درگیری با پاسبان ‌ها در سال ۱۳۱۶، پنج سال حبس با اعمال شاقه در سال ۱۳۲۲، تبعید به بندرعباس در سال ۱۳۲۳ به اتهام قتل . با تمام اين سوابق ، در ماه محرم از کوتاه کردن ریش خودداری می ‌کردم و لباس سیاه می ‌پوشیدم و عزاداری مي ‌كردم . من ابتدا به شاه وفادار بودم ، تا جایی که تصاویر رضا شاه و پرچم شیر و خورشید را روی بدن خود خالکوبی کرده بودم . در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد ، به همراه شعبان بی مخ به بقای حکومت پهلوی کمک کردم و نقش من در جریان کودتا از شعبان جعفری بیشتر اگر نبوده باشد ، یقینا کمتر نبود . به دلیل اقداماتی که انجام داده بودم ، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بودم و حتی یک طپانچه از شاه هدیه گرفته بودم . از حوالی سال ۱۳۳۶ من دچار تحول درونی شدم و کم کم تغییر رویه دادم و با روحانیون بیشتر ارتباط گرفتم . مهم ترین ویژگی من که راه نجاتم بود ، عشق و علاقه به ارباب حسین علیه السلام بود . محرم سال ۱۳۴۲ فرا رسید ، در آن روزها امام خمینی به خاطر اعتراض به کاپیتالاسیون در زندان بود ، حتی بردن نام خمینی (ره) در کوچه و خیابان ها ممنوع بود . من سال های زیادی دسته ی عزاداری راه می انداختم و آن سال هم این کار را کردم ، با این تفاوت که تعداد زیادی از عکس های امام رو روی علَم نصب و در بین دسته ی عزاداری پخش کرده بودم و تهدیدهای ساواکی ها هم نتوانست من را از این کار بازدارد و این یکی دیگر از مواردی بود که باعث شد نظام شاهنشاهی با من بد شود ، مورد دیگرش در نوروز همان سال و وقتی بود که به من پیشنهاد دادند تا در قتل عام مدرسه فیضیه قم حضور پیدا کنم اما من نپذیرفتم و شعبان بی مخ و دار و دسته اش ، در میان نظامیان به کشتار روحانیون و طلاب پرداختند . من در رويداد پانزده خرداد نقش چندان فعالی نداشتم ، هر چند نقش بازدارنده ‌ای هم نداشتم ، با اين همه ، رژیم از من توقع داشت که حدالاقل جلوی تظاهرات در میدان تره بار را بگیرم اما خب من این کار را نکردم و رژیم شاهنشاهی ، در ۱۶ خرداد ۱۳۴۲ من را به همراه ۴۰۰ نفر دیگر به جرم بر هم زدن نظم عمومی دستگیر و من و اسماعیل رضایی را سرکرده ی افراد دستگیر شده عنوان کرد . در تمام طول ۵ ماه زندان خود تحت فشار و شکنجه بودم تا اعتراف کنم از امام و عوامل خارجی پول دریافت کرده ام تا کشور را به آشوب بکشم ؛ موضوعی که من زیر بارش نرفتم . من در زندگی خلاف های زیادی کرده‌ بودم ولی هرگز حاضر نبودم به خاطر چند صباحی بیشتر زیستن دامان مرجع تقلیدی را لکه ‌دار سازم . به بازجوها هم گفتم که من در ۲۸ مرداد پول گرفتم و کودتا راه انداختم ، نه در ۱۵ خرداد . سر انجام نیز از میان افراد دستگیر شده ، من و حاج اسماعیل رضایی ، به جرم فعالیت محرمانه و خیانتکارانه به منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی به اعدام محکوم شدیم و این حکم در سحرگاه ۱۱ آبان ۱۳۴۲ در میدان تیر پادگان حشمتیه اجرا شد . آقای ملکی ، که همزمان با طیب زندانی بوده : زندانی ها را به صف كرده بودند و به مرحوم طیب دست‌بند قپونی زده بودند . به این ترتیب كه یك دست از عقب و یك دست هم از روی شانه می‌اید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم می‌بندند و مثل ساعت كوك می ‌كنند و دو دست تحت فشار قرار می‌گیرد و استخوان سینه بیرون می‌زند . عرق از بدن مرحوم طیب می ‌ریخت و او را از جلوی ما عبور می ‌دادند تا ما عبرت بگیریم . مرحوم طیب تمام این سختی ها را به جان خرید ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 منوچهر بهم گفت: بهتره انقلاب رو بسپارید به ما؛ برید عروسک‌بازی کنید😄 روایتی بسیار زیبا از اولین دیدار شهید مُدق و همسرش در دلِ تظاهرات علیه شاه 🔸۲ آذر؛ سالگرد شهادت جانباز شهید منوچهر مُدق گرامی‌باد ‌‌‌‌ ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 @gsalambarshohada 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
12.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فشنگِ دوشکا رو برده بودم برا ژ۳😄 منوچهر تا دید محکم زد توی پیشونی‌اش😁 ‌‌‌‌ ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 @gsalambarshohada 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فکر نمی‌کردم دیگه منوچهر رو ببینم؛ غافل از اینکه پسرِ همسایه‌مونه... تا بهش گفتم لیاقتِ شهادت نداری؛ وسطِ خیابون زد روی ترمز ‌‌‌‌ ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 @gsalambarshohada 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وعده‌ی زیبای امام‌حسین علیه‌السلام به شهید لبنانی؛ که لحظه‌ی شهادتش محقق شد این خاطره‌ی زیبا و شگفت‌انگیز رو حتما بشنوید 🔸۳ آذر؛ سالگرد شهادت مدافع‌حرم لبنانی، شهید ذوالفقار حسن عزالدین گرامی‌باد ‌‌‌‌ ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 @gsalambarshohada 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| شهادت تَنها عزت ابدی است... 📍 شهرستان مهرستان استان سیستان و بلوچستان ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 @gsalambarshohada 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄