eitaa logo
اقتصاد فرهنگی
5.7هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
130 فایل
در میانه‌ یک جنگ تمام عیار ترکیبی عضو اندیشکده قصد مطالب کانال کپی‌رایت ندارد! ارتباط: حسین عباسی‌فر @h_abbasifar تبلیغات حرام است! 😊 "دکتر نیستم" https://virasty.com/ABBASIFAR
مشاهده در ایتا
دانلود
اپیزود اول: عمری در جنگ‌ها کنار پیامبر بدون سنگر جنگیده بود ساعتی قبل نمازش را در مسجد خوانده بود. به سمت خانه‌ی ابوذر راهی شد... لابد مادرزنش دوستش داشته! درست وقت نهار رسیده بود - اگر پیامبر صلوات‌الله‌علیه‌وآله منع نکرده بود که خود را برای میهمان به سختی بیاندازیم طور دیگری پذیرایی می‌کردم... + عیبی ندارد! همین نان و نمک را باهم می‌خوریم دوتایی... یکی دو لقمه‌ای که خوردند ابوواعل رو به ابوذر کرد و گفت اگر قدری نعنا هم بود بد نبود! ابوذر از جا برخواست و آفتابه‌اش را به بازار برد و از حجره‌ی کنار مسجد قدری نعنا گرفت و آمد و دوتایی خوردند...! ابوواعل لقمه‌ی آخر را که نوش جان کرد گفت: الحمدلله الذی قنعنا... (خداروشکر که اهل قناعتیم) ابوذر همانطور که سفره را جمع می‌کرد گفت: اگر تو قانع بودی الان آفتابه‌ی من گرو نبود! اپیزود دوم: رهبری در حرم رضوی نوروز ۸۹: پارسال سال اصلاح الگوی مصرف بود. البته بحث اصلاح الگوی مصرف مساله‌ی یک سال و دو سال نیست اپیزود سوم: دخترش از او فیلم می‌گیرد. پیرمرد می‌گوید چرا چشمت را بسته‌ای؟ دختر امام توضیح می‌دهد که با این یکی چشمم نگاه می‌کنم. پیرمرد اصرار دارد که نباید این یکی چشمش را ببندد. اپیزود چهارم: (کلاس اقتصاد دانشگاه) در جریان بحران اقتصاد جهانی سال ۱۹۲۹ برای چرخیدن چرخ تولید گفته شد باید طرف تقاضا تحریک شود. مردم باید هر چه بیشتر مصرف کنند تا بتوانیم هرچه بیشتر تولید کنیم‌. اپیزود پنجم: شب عید است. طبق معمول باید بازار مملو از آدم‌هایی باشد که فقط بخاطر "نگاه دیگران" در حال خرج کردنِ نتیجه‌ی زحماتشان هستند اما پرنده پر نمی‌زند. همه نشسته‌اند در خانه. یا می‌بینند و در چشمشان فرو می‌رود لباس‌ها و تیپ‌ها و مهارت‌های سلبریتی‌های امروز و فردا! یا در اینستاگرام سعی می‌کنند چیزی را در چشم دیگران فرو کنند. اپیزود ششم: می‌گویم این شعارِ "برایِ دیده شدن" شعار خوبی نیست سیدجان. سید بشیر کمی تامل می‌کند و سری به نشانه‌ی تایید تکان می‌دهد. می‌گوید احسان گفته سن را AGT ببندند و BACK را اسکار! اپیزود هفتم: سال ۸۱ بود. ایده را از شهید بهشتی گرفتم. با بچه‌ها قرار گذاشتیم علاوه بر انداختن پول در صندوق صدقات برویم اردوی جهادی. سید بشیر حسینی گفت حالا سید با بچه‌ها دور هم نشسته‌اند و به راه‌اندازی اردوی جهادی به آمریکای شمالی فکر می‌کنند. آنجا که عده‌ای وال‌استریت نشین "کنز مال" کرده‌اند و عده‌ای برای یک دستمال توالت همدیگر را می‌کشند. صف اسلحه فروشی‌ها طولانی است اپیزود هشتم: آسانسور طبقه‌ی دوم می‌ایستد. اولین چیزی که بعد از باز شدن در آسانسور می‌بینم یک جمله است: رادیو جوان؛ شنیده شوید! برای من که قرار است "عصر صدا" را بسازم و شعارم "برای شنیدن" است پارادوکس عجیبی است. با خودم می‌گویم عصر عصر صداست اپیزود نهم: پیامی در ایتا می‌بینم از آیت‌الله میرباقری در مورد نظم نوین جهانی و حکمرانی_مجازی. می‌فرمایند جوانانِ آتش به اختیار زمینه‌های رد یا تایید این فرضیه را فراهم کنند. تاکید رهبری بر قوی شدن در فضای مجازی را هم تذکر می‌دهند. اپیزود دهم: رهبری سخن از شیاطین انسی و جنی به میان می‌آورند. مادربزرگم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم می‌گوید و به اطراف فوت می‌کند اپیزود یازدهم: سیزده به در است مثل هر سال از خانه بیرون نمی‌روم. امسال همه مثل من شده‌اند. هر وقت سفره انداخته می‌شود سر سفره‌ایم. لابد مادر زن‌هایمان خیلی دوستمان دارند! - زنها؟ [کفگیر را بلند می‌کند] + نه!!! زن‌های ما... نگفتم که زن‌هایِ من! اپیزود دوازدهم: همه قرنطینه شده‌اند. هم در کشور، هم در شهر وَ هم در خانه‌ی خود. حتی درون خویش هم قرنطینه‌اند. اپیزود سیزدهم: درها بسته‌اند. همه جا تاریک است. چند روزنه‌ی نورانی می‌بینم. نزدیک یکی از آن‌ها می‌شوم تا از آن بیرونِ خانه را نگاه کنم. مثل همیشه برای نگاه کردن از روزنه یک چشمم را می‌بندم. بیرون را نگاه می‌کنم. یک نفر روی سر آن یکی آب یخ می‌ریزد. زیرش یک قلب، قرمز می‌شود! سراغ روزنه‌ی بعدی می‌روم. احسان علیخانی درست کنار خانه‌ی ما رویِ سنِ AGT ایستاده و مردم روی صندلی‌های اسکار جیک تا جیک هم نشسته‌اند و جیغ می‌کشند. زیرش یک قلب، قرمز می‌شود از روزنه‌ی بعدی که نگاه می‌کنم اثری از مردم نیست و فقط یک فیلم‌بردار بین آن همه صندلی خالی نشسته است. روزنه‌ی بعد: در یک ورزشگاه بزرگ همه جا تاریک است و روزنه‌هایی روشن تکان می‌خورند. روزنه‌ی بعد: یکی نوشته: نیمه‌ی شعبان چراغ گوشی‌هایمان را روشن می‌کنیم و روی پشت‌بام‌ها می‌رویم تا جشن بگیریم! چشمم درد می‌گیرد. آن یکی چشمم را هم باز می‌کنم...! سراغ روزنه‌ی بعدی می‌روم. دکتر سپهری نوشته: مجاز اندر مجاز اندر مجاز! است... در این دنیای مجازی مثل وقتی که آدم و حوا آمدند روی زمین، دوباره یک لایه از حقیقت دورتر می‌شویم.