eitaa logo
اشعار حاج حبیب الله معلمی
377 دنبال‌کننده
18 عکس
0 ویدیو
2 فایل
آدرس کانال اشعار حاج حبیب الله معلمی @habibollahmoallemi نوحه های حاج صادق آهنگران در جنگ تحمیلی: @ahangaransadegh ارتباط با ما: @abuammar_hz اشعار حاج حبیب الله معلمی: @habibollahmoallemi نوحه های کربلایی حسین فخری @hoseinfakhri
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت قاسم (ع) رخصتم فرما عمو، بوسه زنم دست شما را تا زیارت کرده باشم در زمین، عرش خدا را من عزیز مصطفایم نور چشم مجتبایم قاسمم من قاسمم من قصد آن دارم عمو، تا در رکابت جان سپارم جز شهادت آرزویی، دیگر ای مولا ندارم منصب سربازیت، باشد نشان افتخارم دوست می دارم زِ خون، رنگین کنم کرببلا را من تکامل یافته، در مکتب این آستانم هر چه دارم از تو دارم، ای عموی مهربانم اذن میدانم عطا کن، شادمان روح و روانم تا شَوَم قربانیت، گلشن نمایم نینوا را از شما درس فداکاری و عشق آموختم من از لهیب ناله ات، پروانه آسا سوختم من گوهر از ژرفای اقیانوس دین اندوختم من سوی معراج شهادت، رهنما شو این گدا را ای امیر کاروان عشقبازان رَس به دادم لطف فرما کُن روانه، سوی میدان جهادم وقت یاری شد عمو، جای پدر بنمای شادم تا در این صحرا نمایم، شاد از خود مجتبی را طالب دیدارِ رخسار عَلّیِ اکبرم من زآنکه مشتاق زیارت کردن پیغمبرم من تشنه ی آب بقا، از دست جَدِّ اطهرم من دِه اجازت تا زَنَم، بر هم سپاه اشقیا را گر جوانی نورسم اما حماسه آفرینم نوکر دربار فرزند امیرالمومنینم شیر حقم دست نیرومند حق در آستینم می کنم زیر و زبر بنیان خصم بی حیا را هست شیرین تر برایم، از عسل فیض شهادت از ولایت پیروی کردن بُوَد راه سعادت نوحه خوانی بر حسین، مُعَلِّمی باشد عبادت عاشقانه دم به دم پیمای راه اولیا را @habibollahmoallemi
یتیم امام حسن عمو مگر هر کس یتیم است حق فداکاری ندارد یا در میان جان نثاران ارجی و مقداری ندارد آیا سزاوار سعادت، نورس جوانی مثل من نیست یا در خور فیض شهادت، فرزند دلبند حسن نیست یا این که قاسم ای عمو جان، شایسته ی خونین کَفَن نیست پس از چه رو این دل شکسته، دستور ایثاری ندارد مولا بده اذن جهادم، تا جان خود سازم فدایت این خون ناقابل بریزم، با شوق جان در پیش پایت در سینه دل آید به فریاد، چون بِشنَوَم صوت صلایت خوار است هر کس در زمانه، با تو سر یاری ندارد کُن رخصت جنگم عنایت، ای سرفراز سرفرازان بنما عمو جان سربلندم، در بین خیل عشق بازان گر نورسم اما دلیرم، هستم زِ نسل پیش تازان سر باختن در یاری دین، از بهر من کاری ندارد آماده ام تا در رکابت، گلرنگ سازم کربلا را جان را کنم قربان جانان، سازم زِ خود راضی خدا را باشد سزا گر سر ببازم، خونین نمایم دست و پا را جایی که عَمِّ مهربانم، یاری و غم خواری ندارد بگذار عمو دستت ببوسم، کن سوی میدانم روانه خواهم رها سازم روان را، از تنگنای این زمانه بر محور شمع وجودت، پروانه گردم عاشقانه اکبر فدا گردیده آیا، قاسم خریداری ندارد اشک حسین ناگه فرو ریخت، بر چهره اش از دیده ی تر بوسید و بگرفتش در آغوش، فرزند والای پیمبر گفتش زدی آتش به جانم، ای یادگارم از برادر تو نور چشمان حسینی، جز تو عمو یاری ندارد آه از دمی که قَدِّ قاسم، از خانه ی زین سرنگون شد خون از سَرَش گردید جاری، رخسار ماهش لاله گون شد داغش دل زارِ حسین سوخت، قلبش زِ غم لبریز خون شد زین غم مُعَلِّم اشک ریزد، گر لطف گفتاری ندارد @habibollahmoallemi
غزال نیک منظر نوجوانی سوی میدان آمده، الله الله با رخی چون ماه تابان آمده، الله الله کیست این خوش منظرِ نیکو شمایل کیست این روح روان و مونس دل ذوالفقار حیدری کرده حمایل اینکه می خوانَد دلیران را مقابل بهر صید شرزه شیران آمده، الله الله کیست این گُردِ سلحشور دلاور کیست این چابک سوار ماه پیکر کیست این شیراوژن گُردِ غضنفر کیست این زیبا غزال نیک منظر تیزتک با تیغ بُرّان آمده، الله الله کیست این کودک که بر پشت تکاور چون عقابی جا گرفته بر صنوبر بی محابا می زند بر قلب لشکر هی به مرکب می زند چون باد صَرصَر صف شکن چون شیر یزدان آمده، الله الله اینکه بر کف قبضه ی شمشیر دارد اینکه بر لب نعره ی تکبیر دارد اینکه در دل زهره ی صد شیر دارد اینکه در رزم آوری تدبیر دارد نیست او را مرد میدان آمده، الله الله کیست این کز حمله راه خصم بسته تار و پود کوفیان از هم گسسته دشمنان را دست و پا و سر شکسته اینکه گِردِ عارضش سنبل نَرُسته از نبردش عقل حیران آمده، الله الله اینکه بنشانده حسین بر روی زینش اینکه باشد نور لامع از جبینش اینکه باشد آهنین عزم متینش اینکه باشد دست حق در آستینش چون علی با نور ایمان آمده، الله الله اینکه جولان داده خَنگِ بادپا را کرده لرزان کارزار کربلا را اینکه تیره کرده روز اشقیا را اینکه در هم کوفته خصم خدا را چون یکی رَعدِ خروشان آمده، الله الله اینکه افکنده به خاک اعدای دین را اینکه پیچیده است در هم مشرکین را اینکه یاری داده خیرالمرسلین را اینکه کرده شادمان حبل المتین را نوگلی از مهد عرفان آمده، الله الله کیست این فخر آفرین مهربانی کیست این فَرّ و شکوه پهلوانی کیست این الگوی عشق و جان فشانی کیست این کو در سنین نوجوانی می دهد یاری به قرآن آمده، الله الله این برادرزاده ی مولا حسین است قاسم است این مجتبی را نور عین است نوگل بنت رسول عالمین است زاده ی رزمنده ی بدر و حُنِین اسست رو سوی میدان شتابان آمده، الله الله این هژبر افکن شجاع شیر صولت از عمو جانش حسین بگرفته رخصت دین و قرآن خدا را داده نصرت رو نهاده سوی معراج شهادت نوگلی با لعل عطشان آمده، الله الله آه از آن ساعت که در خون غوطه ور شد جَدِّه اش زهرا به جنت خون جگر شد تا حسین از این مصیبت با خبر شد روی بالینش روان با چشم تر شد گفت قاسم وقت هجران آمده، الله الله دید چون پامال سم اسبهایش در بغل بگرفتش و می زد صدایش تا رسانَد در حرم قد رسایش می کشاندی بر فراز خاک پایش آه آه عمرش به پایان آمده، الله الله یا حسین ای عرش اعلا آستانت یک نظر فرما به خیل عاشقانت راه را بگشا برای راهیانت تا شود مُعَلِّمی خود نوحه خوانت دل شکسته چشم گریان آمده، الله الله @habibollahmoallemi
کوچک ترین سرباز حسین ای عندلیب نغمه پردازم علی شش ماهه ی بی شیر جانبازم علی ناخن دگر بر سینه ی مادر مزن بر قلب اهل بیت من آذر مزن هر لحظه بی تابی مکن پَرپَر مزن فریاد جانسوز از جگر دیگر مزن بنما تَبَسُّم طفل طَنّازم علی یک لحظه گیر آرام در آغوش من کن آشیانه بر فراز دوش من بردی زِ بی تابی توان و توش من با نغمه ی شیوا ربودی هوش من پروانه ی مشتاق پروازم علی این عشق بازی از کجا آموختی پیمودن کوی وفا آموختی شوق ملاقات خدا آموختی سِرِّ بقا را در فنا آموختی احیا زِ خونت دین حق سازم علی از سنگر گهواره بیرون آمدی بهر شنا در لُجِّه ی خون آمدی مردانه سوی دشت و هامون آمدی تا رنگ خون بخشی به قانون آمدی با یاریت کردی سرافرازم علی بابا تو را اکنون به میدان می بَرَم گل غنچه ای سوی گلستان می بَرَم بلبل به گلزار شهیدان می بَرَم شیدای حق را سوی جانان می بَرَم کوچک ترین رزمنده سربازم علی خواهی تو با خون ظالمان رسوا کنی اسناد مظلومیتم امضا کنی در کوی جانان جان خود اهدا کنی قنداقه با خون گلو زیبا کنی در بی کسی گشتی تو دمسازم علی در یاری حق گشته ای پیکارجو تا در بَرِ پیکان سپر سازی گلو با خون دهی رخسار بابا شستشو خونت دهد بر گلشن دین آبرو نورس حماسه ساز ممتازم علی گر چه ندارم جز تو بابا یاوری وز جمله سربازان من کوچک تری در بین یارانم یگانه گوهری بر جمله جانبازان عالم افسری گشتی به دوران پرچم افرازم علی لعل لبت خشکیده است از قحط آب پژمرده ای مانند گل در آفتاب غش می کنی هر دم به روی دست باب زین ماجرا رفت از مُعَلِّم صبر و تاب نامش زِ طومارم نیندازم علی @habibollahmoallemi
. زیبا ترین قربانی حسین این برگ ارغوانی، رنگ از رُخَش پریده این تشنه کام بی شیر، عمرش به سر رسیده عزم سفر نموده، با خیل جان نثاران این مرغک مهاجر، از خیمه پر کشیده ریزد زِ آتش دل، بر گونه ها گلابش سوز عطش فکنده، در سینه اضطرابش نِی دیده می گشاید، نِی می بَرَد به خوابش بر روی قلب مادر، راحت نیارمیده این جان نثار کوچک، پایانی حسین است عالی ترین شکوهِ، عرفانی حسین است زیباترین غزالِ، قربانی خسین است این گونه عشق بازی، چشم فَلَک ندیده این ارمغان زیبا، روح کلام عشق است در پیشگاه جانان، عرض سلام عشق است این انتهای مستی، این دُردِ جام عشق است هل من مُعین مظلوم، از خیمه گه شنیده این بلبل غزل خوان، آورده رو به بستان تا عاشقانه گَردَد، بر گِردِ این گلستان خون گلو بریزد، بر گلشن شهیدان پروانه ای بدین سان، دوران نَپَروَریده خونش اگر بریزد، اکنون به دامن خاک بر خود زمین بلرزد، بر خاک افتد افلاک زینب از این مصیبت، بر سینه می زند چاک آیا کَفَن برایش، دست قضا بُریده داغ عَلیِّ اصغر، آتش بر عالم افروخت تیر آمد و گلویش، بر بازوی حسین دوخت قلب مُعَلِّمی را، با جمله ماسوی سوخت می نالَد از سَرِ شب، تا بردَمَد سپیده @habibollahmoallemi
سرباز شش ماهه پدر بیا به خیمه ها ای غریب کرببلا که ماندم از قافله جا ای غریب کرببلا که اصغرت مانده به جا ای غریب کرببلا شکسته قلب مادرم، زِ التهابِ آه من به دست خود گرفته و، همی کند نگاه من سرشک دیده اش روان، شده به روی ماه من به همرهت ببر مرا، ای غریب کرببلا تو در میان معرکه، به نیزه تکیه داده ای به کشته ها نگاهت و، شکسته دل ستاده ای برادران و یاوران، همه زِ دست داده ای به نامشان زنی صدا، ای غریب کرببلا بیا بگیر ایا پدر، مرا زِ دست مادرم به روی سینه ات گذار، عزیز فاطمه سرم که جلوه ی جمال را، به چشم خویش بنگرم مرا مکن زِ خود جدا، ای غریب کرببلا بیا پدر مرا ببر، که یار و یاورت منم در این زمانِ بی کسی، یگانه گوهرت منم فدایی نهایی و، علی اصغرت منم به امر حق منم رضا، ای غریب کرببلا اگر چه تشنه کامم و، طفل صغیرم ای پدر به راه جان نثاریت، یلی دلیرم ای پدر بلای عشق دوست را، به جان پذیرم ای پدر چو نیست یاوری تو را، ای غریب کرببلا اگر چه بی برادریّ، و بی علیِّ اکبری هنوز باشد ای پدر، تو را علیِّ اصغری که ارمغان به پیشگاهِ، ذات کبریا بری فدا کنی در این منا، ای غریب کرببلا چو حرمله تیر جفا، کُنَد رها به سوی من شکفته می شود چو گل، برابرت گلوی من تَبَسُّم مرا ببین و بوسه زن به روی من تویی شفای دردها، ای غریب کرببلا به ضرب تیر اشقیا، چو شد سرم زِ تن جدا زِ آه مظلومی تو، لرزه فتد به نینوا مُعَلِّمی زند به سر، در این مصیبت و عزا حسین حسین کند بپا، ای غریب کرببلا @habibollahmoallemi
کبوتر خونین بال تشنه لبم اصغر بیا بیا مادر کبوتر خونین بالم بزن به سویم پَر شدی در آغوش پدر سوی میدان به قطره ی آبی رودم نشد گلویت تر خورده به حلقومت، تیر جفا اصغر خون تو ناحق ریخت، به کربلا اصغر چرا شدی خاموش، تو از نوا اصغر به خیمه گه برگرد مادر، بگیرمت در بَر خون گلویت ریخت، اصغر مَه سیما شدی تو قربانی، به ظهر عاشورا گلشن دین گردید، به خون تو احیا سرت در این دشت خونین، جدا شد از پیکر طفلک معصومم، بیا در آغوشم پس از تو آب خوش دِگَر نمی نوشم کجا شود داغت، علی فراموشم فتاده از سوز داغت، به جان من آذر کودک شش ماهه، که دیده در دوران در اوج مظلومی، و با لب عطشان فدا کند جان را، به یاری قرآن زِ پیکرش تیری سه شعبه، جدا نماید سر زِ کودکی احرامِ، خون به تن کردی به جای قنداقه، به تن کَفَن کردی رود عزیزم از چه، ترک من کردی عَجَب روی دست بابا، شدی چو گل پرپر مرغ خوش الحان از، قفس پریدی تو به جانب معشوق، بال کشیدی تو زِ مهربان مادر، چرا بریدی تو به سوی گهواره بَرگَرد، عزیز مه منظر @habibollahmoallemi
گلبرگ احمر خواهر بیاور گلبرگ اَحمَرَم لب تشنه اصغرم تا هدیه سازم در راه داورم لب تشنه اصغرم دیگر کسی نیست، یاری کند مرا جز عندلیبِ، گلزار کربلا آن شیرخواره، خواهم کنم فدا بهر بقایِ، دین پیمبرم خورشید عصمت، بانوی عالمین غمدیده زینب، گفتا به شور و شین ای مونس جان، سالار دین حسین آشفته حالست، آن ناز پرورم خیزد زِ خیمه، فریاد العطش در گاهواره، اصغر نموده غش گریان ملائک، بر حال مادرش گردیده خاموش، آن بلبل حَرَم گاهی به حال، اغما و احتضار گه آن رضیعِ، لب تشنه بی قرار گردیده اصغر، محو جمال یار خشکیده لعلِ، آن ماه منظرم از گاهواره، مهر قَمَر نِقاب آورد علی را، با دیده ی پُر آب در محضر آن، سالار انقلاب بوئید گل را، مولای محترم در بَر گرفت و، بوسید روی او گه بوسه می زد، زیر گلوی او گه مُشک می سود، از تار موی او کای نور دیده، یکدانه گوهرم ای غنچه ی گل، در نوبهار عشق جویای آبی، در مرغزار عشق خواهی بنوشی، از چشمه سار عشق بابا نباشد آبی میسرم کن آشیانه، بر سینه ی پدر تا قطره قطره، از چشمه ی بصر با اشک دیده، سازم لب تو تَر شاید بگیری، آرام در بَرَم بر حلق اصغر، بنشست ناگهان تیر سه شعبه، از جور کوفیان خون از گلویش، جاری چو ناودان گلخون مظلوم، زد بر دل آذرم از داغ اصغر، تا روز واپسین در گریه افلاک، در لرزه ماء و طین اشک مُعَلِّم با خون دل عجین با یاد اصغر آید به خاطرم @habibollahmoallemi
عندلیب باغ عاشورا نشد بابا علی اصغر، ببوسم لعل لبهایت که ناگه بوسه زد تیری، به حلق خشک زیبایت ایا سرباز شش ماهه، زِ خیمه آمدی میدان بریده شد گلوی تو، زِ تیر خصم بی ایمان عجب آبی تو نوشیدی، زِ دست دشمن قرآن به روی دست من گشته، پُر از خون جسم رعنایت الا مرغ خوش الحانم، شدی خاموش از آوا شده تَر از گُلِ خونت، عزیزم سینه ی بابا نمی خوانی چرا ای عندلیب باغ عاشورا؟ به قربان سَرَت گردم، و آن زلف سمن سایت چو مرغ بال و پَر بشکسته، پَرپَر می زنی اصغر نه رو دارم بَرَم این جسمِ خونینت، سوی مادر نه تاب آرد چو بیند زینب این قنداقه ی بی سر رقیه کِی توان دارد، که خالی بنگرد جایت؟ چه تقصیری تو را بود ای، صفای خیمه گاه من که مظلومانه جان دادی، در این وادی به راه من دیار کربلا تاریک شد با سوز آه من بزن لبخنده ئی بار دگر بر روی بابایت تو مظلومی، بپاشم بر فَلَک خون گلویت را زِ سوز دل زنم بوسه، عزیزم ماه رویت را گلاب از دیدگان ریزم، بشویم روی و مویت را شد از خون گلو رنگین، جمال عالم آرایت علی اصغر چو عطشان داد جان بر روی دستانش غریب کربلا زیرِ، عبا بنمود پنهانش که تا او را بَرَد سوی عزیزان و شهیدانش بگفتا من شَوَم بابا فدای ماه سیمایت @habibollahmoallemi
دیدار در خرابه کجا بودی که همراهت، نَبُردی دخترت بابا؟ چرا بگرفته خاک و خون، جمال اَنوَرَت بابا؟ به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا تو را گیرم به بر ای رأس خون آلود نورانی به قربان سَرِ گشته، جدا از پیکرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا زِ داغ و درد هجران از، سَرِ شب تا سحر گریم چو بینم کودکی را دست در دست پدر گریم نشینم گوشه ی ویرانه با سوز جگر گریم چرا دیر آمدی دیدار طفل مضطرت بابا؟ به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا نمایم پاک با این دست کوچک خون زِ رخسارت چو یاد آید مرا از آخرین هنگام دیدارت کِشَم فریاد و ریزم اشک بر لعل گهر بارت که دادی وعده در ویرانه بینی گوهرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا نبودی تا عیالت را، اسیر کوفیان بینی زِ ضرب تازیانه، تیره جسم کودکان بینی کبود از ضرب سیلی، چهره ی این خسته جان بینی همه طفلان چو پروانه، به گِردِ خواهرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا برای حفظ گلها عمه ام خود را سِپَر می کرد زِ اطفال برادر دائماً رفع خطر می کرد صبورانه پرستاری زِ ما در این سفر می کرد کمان گردیده قَدِّ خواهر مه منظرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا زِ کعب نیزه بنگر گشته نیلی پشت و پهلویم پُر از خار است پاهایم، سیه گردیده بازویم هنوز آثار سیلی ها، بجا مانده است بر رویم نخواهم گشت دیگر لحظه ای دور از بَرَت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا مُنَور کرده این ویرانه را روی دل آرایت کشیدم انتظار دیدنت بوسه زنم پایت کنون بوسه زنم از سوز دل خشکیده لبهایت مرا با خود بِبَر گَردَم کنیز اصغرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا چه سنگین دل، به من در کودکی اینسان جفا کرده؟ چه بی رحمی، سرت را تشنه لب از تن جدا کرده؟ چه بی شرمی، چنین ظلمی به ختم الانبیا کرده؟ که جرأت کرده با خنجر بریده حنجرت بابا؟ به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا در این ویرانه بابا دیدن رویت صفا دارد جمال پُر فروغت جلوه ی نور خدا دارد مُعَلِّم عاشقانه آرزوی کربلا دارد روا کن حاجت او را، به جان مادرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا @habibollahmoallemi
دختر حسین من دختر حسینم عمه جان زینب گو کوفیان نزنندم سیلی در آه و شور و شینم عمه جان زینب گو کوفیان نزنندم سیلی عمه زمین کربلا، محنت انگیز است از خیمه ها تا قتلگاه، درد و غم خیز است خون گریند آسمانها، بر اهل بیت طاها گو کوفیان نزنندم سیلی افتاده در دریای خون، جسم بابایم از تازیانه شُد کبود، جمله اعضایم عمه زِ پا فتادم، یکدم برس به دادم گو کوفیان نزنندم سیلی ای دختر مولای دین، عمه جان زینب بر کوهِ صبرت آفرین، عمه جان زینب کن ای هُمای رحمت، از کودکان حمایت گو کوفیان نزنندم سیلی اعدای دین با کَعبِ نِی جسمم آزردند کندند گوشواره از گوش من بردند خون می رود زِ گوشم، از چهره روی دوشم گو کوفیان نزنندم سیلی کو عمویم عبّاس تا، گیرد او به سینه با مهربانی از وفا، خواهرم سکینه گویم سخن برایش، بوسه زنم به پایش گو کوفیان نزنندم سیلی زآتش سراسر خیمه ها، شعله ور گشته در دشت و صحرا کودکان، دربدر گشته فریاد واحسینا، رفته به عرش اعلی گو کوفیان نزنندم سیلی @habibollahmoallemi
زبانحال سر اباعبدالله با دختر سه ساله در خرابه ی شام یگانه گوهرم بابا سه ساله دخترم بابا من اینجا آمدم تا خود بگیری در برم بابا بیا ای نور چشمانم، گل روی تو را بویم در این کنج خرابه، روی خود بگذار بر رویم بیا تا گَردِ غم با اشک خود از صورتت شویم رقیه جان که آید از تو، بوی مادرم بابا در این کنج خرابه، دخترم ای نور چشمانم تویی آخر عزیزی که، نمایی جان به قربانم زنم بوسه به رویت ای رقیه مونس جانم تو خود هستی عزیز دل، شبیه مادرم بابا مگیر از عمه ها دیگر، بهانه بهر دیدارم مکن گریه دگر بابا، تو را من دوست می دارم چو بینم پای پُر خارت، به روی دیده بگذارم دگر نگذارمت تنها، تو را با خود بَرَم بابا فغان و ناله ی تو، عمه ها را ناتوان کرده همه اهل حَرَم را گریه ات افسرده جان کرده گلستان مرا دست قضا بی باغبان کرده مَکُن گریه دگر ای نوگل مه منظرم بابا چو مرغ بال و پر بشکسته سر در زیر پَر داری فغان و ناله از هجران من شب تا سحر داری سرشک غم روان بر دیده از شب تا سحر داری مرا برگیر و کن خون پاک از چشم تَرَم بابا به روی نِی پدر همراهتان از کربلا بودم زِ دشت کربلا تا کوفه، همراه شما بودم به همراه شما از کوفه تا شام بلا بودم زِ روی بام دیدی سنگ باران شد سَرَم بابا در آن وادی که افتادی، زِ روی ناقه در صحرا برآورد از جگر زینب، فغان و آه و واویلا سرم با نیزه در قلب زمین بنشست در آنجا مُعَلِّم زین عزا همناله شد با خواهرم بابا @habibollahmoallemi
خرابه ی شام در خرابه، دختری می میرد امشب، از اسیران رأس بابا، در بغل می گیرد امشب، دیده گریان کیست این گل غنچه ی پژمرده ی هجران کشیده کیست این دردانه ی عصمت که بر خاک آرمیده او مگر بابای مظلومش حسین را خواب دیده در دل شب جسته از جا دیده گریان و هراسان این رقیه دختر مظلومه ی زار حسین است این سه ساله ناز پرورده عزادار حسین است انقلابی بلبل دستان گلزار حسین است نغمه ای جانسوز دارد از فراق و درد هجران این که آرام و قرار از عمه اش زینب گرفته این که قلب عمه را با ناله اش امشب گرفته راحت از اهل حرم با سوز این مطلب گرفته کی پدر بار دگر بنشان رقیه را به دامان با فغان و ناله می گفت، عمه جان بابم کجا رفت؟ مونس جانم که آمد، از سَفَر دیگر چرا رفت؟ من که در آغوش او بودم، چرا آن دلربا رفت؟ گو بیاید پاک سازد باز اشکم را زِ چشمان با پدر می کردم اکنون، عمه جان شیرین زبانی می کشید او دست خود را، بر سَرَم با مهربانی گفت رودم از چه رو، گردیده رنگت زعفرانی دوری بابا دلم خون کرده در این کنج ویران بسکه امشب آن سه ساله، ناله ی شبگیر کرده وای وایش بر دلِ اهل حَرَم، تأثیر کرده ناله های جانگدازش، عمه ها را پیر کرده دیدگان زینب امشب اشک می ریزد چو باران آه از آن لحظه که نورَس غنچه ی زهرای اطهر از طبق سرپوش را، برداشت دید آن نازنین سر دست کوچک بُرد و آن ببریده سر بگرفت در بر بر سر خونین بابا بوسه زد با چشم گریان درد دل با سر چنین آغاز کرد آن نازدانه کن نظر بابا ببین جسمم کبود از تازیانه جای سیلی ها به روی صورتم دارد نشانه زآن کلام دلنشینش کرد زینب راپریشان آن چکاوک ناله زد تا از نوا گردید خاموش رأس خونین حسین یکباره افتادش زِ آغوش گوئیا دست اجل سیلی زد او را بر بناگوش سر به یک جانب، رقیه یک طرف افتاد بی جان از حسین آن گوهر یکدانه در ویرانه ی شام می درخشد تا ابد بر سینه ی تاریخ ایام انقلاب کربلا را داده آن کودک سرانجام شد مُعَلِّم در خرابه گوهری ارزنده پنهان @habibollahmoallemi
مثنوی اربعین حسینی تا نَگَردَد شعله ور عشق از درون سوز آه، از نای، کِی آید برون؟ تا نسوزد دل زِ هجران و فراق کِی شود آهش کلید احتراق؟ تا نخیزد ناله از سوز جگر کِی به دلها آه او بخشد اثر؟ گر نباشد سوز آهی آتشین نیست بر دلها نوایش دلنشین تا نگردد خود سراپا شعله ور شمع کِی می سوزد از پروانه پَر شمع چون از پای تا سر سوخته سوختن، پروانه را آموخته سوختن، خواهی اگر با سوز عشق رو کنار شمع بزم افروز عشق لحظه ای بیرون بیا از قید تن پَر بزن بر گِردِ شمع انجمن همره زینب بیا تا کربلا ناله بشنو از دل درد آشنا تا که خود با گوش دل در اربعین بِشنَوی سوز دل بانوی دین تا بدانی ناله ی جانسوز چیست تا ببینی رهبر عشاق کیست واحسینا با نوای جانگداز گوش کن از آه بانوی حجاز زینب آن گنجینه ی اسرار عشق زینب آن دلداده ی دلدار عشق سَر دهد از سینه چون آتشفشان آنچنان آهی که سوزَد استخوان کای حسینم ای شهید تشنه کام بی تو دیگر زندگی باشد حرام آتشی داغت به دل افروخته کز لهیبش جان زینب سوخته بر مزارت سر گذارم یا حسین خون دل از دیده بارم یا حسین تربت پاکت گلاب افشان کنم عالمی را زین اِلَم گریان کنم بی حسین ای سَروَر و مولای من با چه روئی باز گردم در وطن ماجراهای اسارت رفتنم فاش اگر گویم جهان آتش زنم رأس خونین تو بر نوک سنان در بَرَش دُردانه ها بر سر زنان کودکی گر ناله می زد از جگر تازیانه می زدند او را به سر دشمنانت زیر چتر زرنگار نوگلانت پابرهنه روی خار بهر حفظ جان آن گل چهره ها خواهرت می شد سِپَر در هر بلا ای حسین من به جان مادرت بوده ام همدرد با خونین سرت روی نِی دیدم تو را چون روبرو خون سر کردم نثار راه او آفتابی دیدم و دل باختم با سر خود چهره خونین ساختم داغ تو آتش چنان زد بر دلم کز سَرَم خون شد روان بر محملم خطبه ام در کوفه چون انجام شد کاروان عازم به سوی شام شد بهر من دارالمصیبت بود شام بر سرت آمد چو سنگ از روی بام بر سرم بارید باران بلا داغ دیدم بیشتر از کربلا وای وای از مجلس شوم یزید غصه ی آن کرده موهایم سفید بر لب لعل تو چوب خیزران خون دل از دیده ی زینب روان در خرابه گشت چون منزل مرا بیشتر سوزد به یادش دل مرا چون در آن ویرانه مأوا ساختم جان خود را من در آنجا باختم در حضورت یا حسین شرمنده ام کز خجالت سر به زیر افکنده ام گوهری را کز تو همره داشتم آه در ویرانه جا بگذاشتم چون سه ساله دختر مه منظرت دید در ویرانه رأس انورت دست پیش آورد و سر بر سینه بُرد وامصیبت ناگهان دِق کرد و مُرد گر نبندد لب مُعَلِّم از کلام آتش افروزَد به جان خاص و عام @habibollahmoallemi
حسین عزیز فاطمه ایا زمین کربلا، حسین برادرم چه شد؟ گلو بریده از قفا، عزیز مادرم چه شد؟ کجاست پیکر به خون فتاده ی امام من کجاست مونس دلم، که بِشنَوَد سلام من؟ حسین عزیز فاطمه، غریب تشنه کام من در این دیار لاله گون، شهید بی سَرَم چه شد؟ تجلی جمال حق، فروغ آسمان دین حامی شرع مصطفی، پور امیرمومنین همان ذبیح بی کفن، که مانده روی این زمین هادی و میر و رهنما، سید و سَروَرم چه شد مصدر ممکنات کو؟ واسطه ی حیات کو؟ چشمه ی فیض و، رحمت و، منادی صلات کو؟ چراغ راه معرفت، سفینه النجات کو؟ بنده ی خالص خدا، مونس و یاورم چه شد مجاهدی که در سبیلِ حق به خاک و خون تپید مبارزی که تیر عشق دوست را به جان خرید همان که با نثار جان به قُلِّه ی هدف رسید سبط رسول هاشمی ثانی حیدرم چه شد؟ آنکه به راه عاشقی به وعده ی الستیش وفا نمود و با رضا داد تمام هستیش زِ ماوراء معرفت، گذشت حق پرستیش تشنه لب وصال کو؟ حجت داورم چه شد؟ که از روی زمین گرفته پاره پاره پیکرش؟ که غسل داد و کی کفن نمود جسم اطهرش؟ که زیر خاک داد جا برادر دلاورش؟ آب رسان خیمه ها ماه مُنَوَّرم چه شد؟ کجاست مدفن مطهر برادران من؟ کجا به خاک شد نهان، چهره ی اختران من؟ بگو کجاست تربت قاسم نوجوان من؟ شبیه ختم انبیاء، علِّی اکبرم چه شد؟ دگر نمانده بهر من، در این زمانه مَحرَمی نه یاوری نه مونسی، نه همنشین نه همدمی به یاد غربت حسین، به سر بزن مُعَلِّمی به نوحه با نوا بگو، علیِّ اصغرم چه شد؟ @habibollahmoallemi
نوحه گران اربعین رسیده اند زِ شام غم زینب و زین العابدین بر سر قبر شهدا نوحه گران اربعین همره میر کاروان، خیل یتیمان حسین وارد دشت کربلا، گشته عزیزان حسین وادی خون به لرزه از، ناله ی طفلان حسین بانگ خروش کودکان، رفته به چرخ هفتمین چهره ی گلهای حسین، سوخته از رنج سفر سینه زنان آل علی، زینب زار نوحه گر گِردِ مزار عاشقان، خسته دلان خونجگر خاطره ها تازه شده، بار دِگَر در آن زمین در آن زمین مُشک بو، ضجه و شیونی بپا حلقه ی ماتم زده در، کنار قبر شهدا بپا شده در آن زمین، ناله ی جانسوز عزا زینب محزون به فغان، سکینه شد خاک نشین شکسته دل از این سفر، سیّد سَجّاد رسید ناله کنان به مقتلِ، باعث ایجاد رسید به عرش حق زِ کربلا، ناله و فریاد رسید آمده درد دل کُنَد، با پدرش سَروَر دین مظهر نور کبریا، وارث علم انبیا بهر زیارت آمده، در حَرَمِ خون خدا نشان غُل به گردنش، اسوه ی تسلیم و رضا کسی ندیده در جهان، رنج و مصیبت این چنین نموده با عرض ادب، به تربت پدر سلام به قبر سر نهاد و گفت، ایا شهید تشنه کام با سر پر زِ خون تو، شدم روانه سوی شام کاخ ستم به هم زدم، زِ خطبه های آتشین به اهل بیت در سفر، ظلم رسیده بی حساب خرابه شد مکان ما، به زیر نور آفتاب رقیه ات شهید شد، برای رشد انقلاب کنج خرابه داد جان، سه ساله طفل مه جبین نمی توان بیان کنم، زِ صحنه های شهر شام کز آن همه ستم گری، زبان فرو مانده به کام به نوگلان مصطفی، کسی نکردی احترام دل همه شکسته از، زخم زبان ظالمین چو کرد دشمن از جفا، چوب به لَعلَت آشنا به سینه و به سر زنان، سُلالِه های مصطفی گفت به ناله خواهرت، مزن یزید بی حیا بوسه زده بر این لبان، حضرت ختم مرسلین بنای کفر زد به هم، نغمه ی دلربای تو بزم یزید شد عزا، زِ صوت جانفزای تو شهید راهِ دین حق، جان جهان فدای تو مُعَلِّمی گریه کنان، به یاد روز اربعین @habibollahmoallemi
خیمه ی عزا اربعین به یاد ظهر عاشورا آمده به دشت کربلا زینب در کنار تربت حسین امروز می کند اقامه ی عزا زینب خاک کربلا گرفته می بوید می کِشَد به روی دیده ها زینب در جوار لاله های باغ دین کاروان بازگشته از غربت بلبلان از قفس رها گشته خسته از اسارت و غم و محنت در منای عاشقان و جانبازان کرده خیمه ی عزا بپا زینب سینه ها زِ درد و غصه لبریز است اشک غم به دیده های خونبار است باز در زمین کربلا غوغاست اهلبیت مصطفی عزادار است بر سر مزار هر شهید عشق می زند به سینه با نوا زینب بر سر مزار سَروَرِ احرار جمع گشته اهل بیت پیغمبر ماجرای رفتن سفر گوید با حسین عزیز فاطمه خواهر ای غریب کشته ی نهان در خاک دیده بعد تو بَسی بلا زینب تو شهید گشتی و به خون خفتی من اسیر قوم اشقیا گشتم با شکنج تازیانه ی دشمن لاجَرَم، زِ نعش تو جدا گشتم کوفه رفتن و اسارت اطفال کرده بس تَحَمُّل جفا زینب رأس انور تو بر سر نیزه غُل به گردن عزیز بیمارت خاطرات تلخ و جانگزا دارد خواهر به درد و غم گرفتارت تیر طعن دشمنان دلم خون کرد شد به غم اسیر و مبتلا زینب داغها بسی به دل نهان دارم شکوه ها زِ جور کوفیان دارم از مصائبی که دیده ام در شام دردها به دل زِ شامیان دارم در رسالت پیامت ای سَروَر کرده بر عهد خود وفا زینب پاسدار انقلاب خونینت بودم اندر این سفر برادر جان بر وصیتت چنان عمل کردم بُردم از تو ای عزیز دل فرمان کاش می شدی به ظهر عاشورا جان خود به تو کند فدا زینب آه از آن زمان که رأس پُر خونت زیب مجلس ستمگران دیدم کودکان بسته در غل و زنجیر در برابر منافقان دیدم بُد سرت به ذکر آیه ی قرآن با سَرِ تو گشته هم صدا زینب آن شبی که با جمال نورانی در خرابه آمدی به مهمانی دختر سه ساله ات سَرَت را دید رفت ناگهان به عالم فانی نازدانه ات در آن مکان جان داد کرد شور و شین زِ غم بپا زینب تا ابد زِ خون تو در این عالم جاودانه انقلاب عاشوراست کربلا و اربعین به یاد تو پایه ی قیام مردم دنیاست در رثای تو مُعَلِّمی گریان با نوای او است هم نوا زینب @habibollahmoallemi
بازگشت به مدینه از سفر برگشته زینب بی برادر گشته زینب فاطمه ای نور چشمان پیمبر جان مادر سر برآر از خاک بنگر از سفر برگشته زینب جان مادر دخترت از ره رسیده خسته دل خونین جگر قامت خمیده کس به دوران داغ چون زینب ندیده آه زینب رفته از گردون فراتر کاش بودی کربلا همراه زینب تا ببینی حالت جانکاه زینب زیر ابر خون نهان شد ماه زینب نور عینت شد شهید تیر و خنجر تشنه لب غلطیده در خون نور عینت در بیابان بلا عریان حسینت سینه کوبان دیده گریان زینبینت بر سَنان شد چون سر آن مهر انور درد و رنج این سفر بنموده پیرم دیگر از این زندگی بیزار و سیرم کاشکی قبل از حسین می شد بمیرم تا نسوزد در فراقش قلب خواهر نیست طاقت تا نمایم مادر اظهار صحنه های روز عاشورای خونبار پاره پاره شد زِ تیغ قوم خونخوار لعل عطشان غرقه در خون فرق اکبر دست سقای حسین از تن جدا شد جسم قاسم پایمال اسبها شد تیر بر حلقوم اصغر آشنا شد همچو گل در در دست بابا گشته پرپر دود و آتش از خیام آل طاها از زمین می رفت سوی آسمانها کودکان گشته پراکنده به صحرا نِی معینی داشتم نِی یار و یاور جان مادر درد دل بسیار دارم خون دل در دیده ی خونبار دارم داغها در سینه ی افکار دارم رفته از دستم عنان صبر دیگر پابرهنه بر سر خار مغیلان سوی شهر شام رفتم با اسیران تا رسانیدم پیام خون یاران با سخن بر هم زدم کاخ ستمگر بس مصیبت ها به شهر شام دیدم بار سنگین اسارت را کشیدم در پی رأس حسین این ره بریدم تا به پایان بردم اهداف برادر محنت کُنجِ خرابه کرده داغم رأس خونین برادر شد چراغم بلبلی خاموش ماند آنجا به باغم در رثایش زد مُعَلِّم دست بر سر @habibollahmoallemi
اربعین حسینی با طلوع اربعین بانگ عزا آید به گوش وا حسینا از زمین کربلا آید به گوش در کنار تربت فرزند زهرای بتول واغریبا از عزیزان خدا آید به گوش از حریم مقتل سالار خونین جامگان شور و شین انبیا و اولیا آید به گوش تا قیامت از دیار عاشقان دشت خون لحظه لحظه ناله های غم فزا آید به گوش در جوار محفل شمع شبستان وجود ریزش بال و پَرِ پروانه ها آید به گوش گَه کنار مقتل و گاهی سر قبر حسین وای وای خواهری درد آشنا آید به گوش های های گریه ی اطفال برگشته زِ شام از زمین جانگداز نینوا آید به گوش سنگ بر هم می خورد یا دست بر سر می زنند یا صدای سینه چون طبل عزا آید به گوش پاسخ هل من معین تشنه کام کربلا از شهیدان یا حسین روحی فدا آید به گوش ناله های دردمندان و یتیمان اسیر دم به دم از مرکز دارالشفا آید به گوش سینه کوبان، کودکانی در کنار علقمه ناله ی جانسوزشان، بی منتها آید به گوش گوش جان ده کز فضای خیمه های سوخته العطش، عمو بیا، عمو بیا آید به گوش السلام و یا ابالمظلوم زین العابدین با فغان و ناله ی آن رهنما آید به گوش از زمین وز آسمان، از قُدسیان، وز حوریان واحسینا واحسین، صبح و مَسا آید به گوش تا دَمِ مُردن، مُعَلِّم از حسین دَم می زند از کلامش سوز دل، با صد نوا آید به گوش @habibollahmoallemi
شور عاشورا شور عاشورا نبود امروز اگر زینب نبود دین حق برپا نبود امروز اگر زینب نبود گر نَبُد زینب پس از قتل حسین در کربلا چهره ی آل ابوسفیان نمی شد برملا با شهیدان دفن می شد سرگذشت نینوا در جهان غوغا نبود امروز اگر زینب نبود گر نَبُد شام غریبان، زینبی در خیمه گاه تا کُنَد جمع آوری، دردانه های بی گناه می شدند آواره در دشت و بیابان، بی پناه یک گل از زهرا نبود امروز اگر زینب نبود گر نَبُد زینب که آل الله را یاری کند یا زِ زین العابدین چون گ،ل پرستاری کند زیر دود و آتش از طفلان نگهداری کند یادی از گُل ها نبود امروز اگر زینب نبود گر نَبُد زینب به همراه امیر کاروان خون حق پامال می شد در گذرگاه زمان دشمنِ دین خدا رسوا نمی شد در جهان شیعه را معنا نبود امروز اگر زینب نبود دختر زهرا نبود گر با اسیران همسفر تا کند با خطبه خواندن کوفه را زیر و زبر هم بگیرد نونهالان حسین را زیر پَر حَجَّتی برجا نبود امروز اگر زینب نبود گر نبود آن شیرزن در مجلس ابن زیاد تا نماید حفظ جان حضرت زین العباد با سخنرانی برآرد ریشه ی ظلم و فساد ظالمی رسوا نبود امروز اگر زینب نبود همره سرهای خونین گر نمی رفتی به شام تا کُند روشن حقیقت را برای خاص و عام بی اسارت مانده بود کار شهادت ناتمام خَطِّ خون پیدا نبود امروز اگر زینب نبود گر نبودی زینب آن فرزانه بانوی رشید حق به جانب می گرفتی مجلس شوم یزید بود مَکتوم ای مُعَلِّم قتل سالار رشید یا حسین اصلاً نبود امروز اگر زینب نبود @habibollahmoallemi
عقیله ی بنی هاشم ای ماهتاب خانه ی زهرا تو زینبی آرام جان ام ابیها تو زینبی ای پاک تر زِ آینه اِی گوهر شرف گنجینه ی فضیلت و تقوی تو زینبی داری شمیم عطر بهشتی زِ فاطمه ریحانه ی حبیبه ی یکتا تو زینبی ای آیتی که مُنبَعِث از نور و کوثری قائم مقام عصمت کبری تو زینبی ای مظهر جمال، در آغوش مصطفی وی نونهال گلشن طاها تو زینبی دریای ژرف معرفت و علم و عقل و دین بنت علی عقیله ی والا تو زینبی در آفرینشت شده مهر و وفا عجین ای مهربان ترین همه زنها تو زینبی لبخند پُر مُحَبَّتِ تو بر رخ حسین داده است درس عشق به دنیا تو زینبی نام مُقَدَّست زِ خدا گشته انتخاب جانها فدایت ای گل زیبا تو زینبی ناموس کبریایی و دردانه ی بتول مصباح بیت حضرت مولا تو زینبی در صحنه ی فصاحتِ گفتار چون علی حَقّا که با تمامی معنا تو زینبی ای نور چشم حضرت خیرالنسا سلام وی گوهر یگانه ی شیر خدا سلام ای یاور حسین به صف کربلا سلام همسنگر حسین به دیار بلا سلام گر لطف تو نبود مرا آبرو نبود نُطقِ مُعَلِّمی زِ تو گویا تو زینبی @habibollahmoallemi
پیام آور انقلاب حسین زینبم خواهر باوفای حسینم قاصد خون زِ کرببلای حسینم الگوی عصمتم بنت خیرالنسایم پرورش دیده در دامن مرتضایم بانگ تکبیر حُلقوم خون خدایم نطق گویا و صوت رسای حسینم من درخشان تر از چشمه ی آفتابم جوشِشِ خون مولای دین بوترابم خطبه خوان و پیام آور انقلابم من پرستار گلدسته های حسینم من عزیزان زهرا به خون خفته دیدم طعن و زخم زبانها فراوان شنیدم تا به کاخ ستمکار دوران رسیدم موج توفنده ی نینوای حسینم شور گفتار بابم علی در کلامم خون پاک شهیدان حق را پیامم بانوی دین و روشنگر خاص و عامم خون نگار مرام و ندای حسینم دائماً از برادر نمودم حمایت یاورش بوده ام تا زمان شهادت با رضایت نمودم قبول اسارت زآنکه لبیک گوی صلای حسینم دشمنان خدا گر نمودند اسیرم اسوه ی بانوان شجاع و دلیرم آمدم انتقام حسین را بگیرم هم صدا هم ندا هم نوای حسینم دختر بنت والای پیغمبرم من کوکب دُریّ حیدر صفدرم من دشمن ظالمان ستم گسترم من از عزیزان دولت سرای حسینم منقلب کرده ام کوفه و کوفیان را زیر و رو می کنم کاخ مستکبران را سخت کوبم سَرِ غاصبان زمان را دیده ام داغ و درد آشنای حسینم سر نه در زیر قید اسارت نهادم سر به فرمان امر ولایت نهادم بهر افشای حق و حقیقت نهادم یار و فرمانبر و جان فدای حسینم آب خوش بعد قَتلِ برادر ننوشم بهر احیای اسلام و قرآن بکوشم چون گل خون پاک شهیدان بجوشم با مُعَلِّم غمین در عزای حسینم @habibollahmoallemi
کاروان زینب (س) همناله و نوا شو، با کاروان زینب همگام و همسفر باش، با پیروان زینب همگام با اسیران، همناله با یتیمان کن صبر و استقامت، با همرهان زینب بردار ناله از دل، با دختران زهرا شو در عزا هم آهنگ، با کوه و دشت و صحرا طوفان غم بپا کن همراه زینبی ها چون جاودانه باشد، نام و نشان زینب کی منع گریه کرده، گریه دوای درد است هر قطره قطره اشکی، جانا دوای درد است چون خون دل شَوَد اشک، مرهم برای درد است با گریه دِه تَسَلّی، روح و روان زینب دلخسته ای که آگاه، شد از مَقام زینب باید نماید الگو، مَشی و مرام زینب تا بر جهان رساند، اصل پیام زینب هر زن که زینبی شد، دارد بیان زینب آندم که سوخت قلبت، رو سوی کربلا کن بر سَروَرِ شهیدان، هر دم بپا عزا کن بردار ناله از دل، بر زینب اقتدا کن تا بِشنَوی پیامِ، خون از زبان زینب تا بانگ یا حسین است، در گردش زمانه دین مبین اسلام، از اوست جاودانه در کوفه خطبه خواندن، باشد از او نشانه ریزد مُعَلِّمی اشک با عاشقان زینب @habibollahmoallemi
میهمان مادر فَلَک امشب چرا مرغ دلم بی آشیانست زمین و آسمان گریان و زهرا در فغانست مگر از این جهان سوی خدا زینب روان است که جاری اشک غم از دیده ی کروبیان است پیمبر نوحه خوان است علی اشکش روان است عقیله قهرمان کربلا با قلب پُر خون زنی که مثل او نادیده هرگز چرخ گردون ببندد دیده زین دنیای دون غمناک و محزون به نزد مادرش صدیقه امشب میهمانست پیمبر در فغانست علی مرثیه خوانست سَفیر کربلا اُختُ الحسین بانوی اسلام که با رأس برادر با اسیران رفت تا شام پیام خون و امر رهبری را داد انجام طنین خطبه های آتشینش جاودان است یگانه آیت زهرا نما یار برادر اسارت رفت و کامل کرد ایثار برادر به دنیا ساخت روشن خط خونبار برادر که سرمشق حماسه آفرینان جهان است نمونه زن که بگرفت از علی درس شهامت به زن های جهان آموخت رمز استقامت به حق پیوست آخر آن نگهبان امامت گلی پژمرده کز داغش پریشان باغبانست چو زینب قهرمانی دیگر از مادر نزاید به دوران در شکیبایی چنان فردی نیاید مقام زینبی را هیچ بانویی نشاید به غیر از گوهری کز فاطمه او را نشانست به مهمانی مادر می رود با چشم گریان نماید سرگذشت کربلا را باز عنوان زِ دشت نینوا تا ماجرای شام ویران خمیده قامت و دل داغدار و خسته جان است گَهی از کشتگان کربلا گوید به مادر گَهی از لاله هایی که در آنجا گشته پرپر گَهی از قتل عباس و گهی از داغ اکبر پریشان دل زِ هجر سرور آزادگانست حضور مادر مظلومه بانوی دو عالم نماید ماجرای روز عاشوران مُجَسَّم که سوزد سینه ی صدیقه ی اطهر از این غم دمادم تا قیامت دیده اش گوهر فشان است به خاطر هرکه آرد این چنین سوگ و عزا را وفات زینب و لب تشنگان کربلا را بگیرد چون مُعَلِّمی زِ سر شور و نوا را قبول اُفتَد اگر از کمترین خادمانست @habibollahmoallemi
آفتاب معرفت گَردِ غم فرا گرفته آسمان دین مهر معرفت جبین نهاده بر زمین وامصیبتا شهید شد زِ زهر کین باقرالعلوم دین امام پنجمین هر طرف بپا نوای سوگ و ماتم است بانگ شیون از زمین به چرخ اعظم است اشک غم روان زِ چشم خلق عالم است سینه ها پُر از ملال و قلبها غمین چیست این مصیبتی که کرده دل فکار جِنّ و انس را نموده جمله بی قرار دیده ها زِ خونِ دل چو ابر نوبهار خیزد از دل زمانه ناله ی حزین این مصیبتی که در جهان موثر است شور و شین و ناله در همه معابر است ماتم شهادت امام باقر است کز اِلَم زند به سینه ختم مرسلین آفتاب معرفت امام عالمین فیض بخش ماسوی فروغ مشرقین نوگلی که بود زیب دامن حسین آه شد شهید، از جفای مشرکین مظهر جمال و نور ذات کبریا وارث علی عزیز جان مصطفی آنکه دیده صحنه های دشت کربلا نوگل بتول عزیز زین العابدین صرف گشت عمر نازنین آن امام بهر اعتلای دین مصطفی تمام عاقبت زِ سَمِّ زهر و کینه ی هشام شد شهید آن عزیز رب العالمین آنکه شد به کربلا اسیر کوفیان با سر مُقَدَّسی که بود خونچکان پنج ساله سوی شام و کوفه شد روان رنج ها به کودکی کشیده اینچنین هر چه دفتر زمانه را کنی نظر ظلم بوده کار ظالمان سلطه گر کِی شود نماند از ستم گری اثر؟ صاحب الزمان رسد به داد مسلمین عفو کن مُعَلِّمی به روز واپسین @habibollahmoallemi