eitaa logo
اشعار حاج حبیب الله معلمی
403 دنبال‌کننده
18 عکس
0 ویدیو
2 فایل
آدرس کانال اشعار حاج حبیب الله معلمی @habibollahmoallemi نوحه های حاج صادق آهنگران در جنگ تحمیلی: @ahangaransadegh ارتباط با ما: @abuammar_hz اشعار حاج حبیب الله معلمی: @habibollahmoallemi نوحه های کربلایی حسین فخری @hoseinfakhri
مشاهده در ایتا
دانلود
مناجات یا رب به حال زار دلخستگان گواهی آنان که در دل شب دارند اشک و آهی روی امیدواران باشد به درگه تو العفو یا الهی- العفو یا الهی یا رب به مناجات دل خسته دلان یا رب به نوای ناله و اشک روان از لطف و کرم به بندگان احسان کن آنی ما را ز درگه خویش مران یا رب به شب شام غریبانم بخش بَر سوز دل و اشک یتیمانم بخش بخشنده تویی عبد سرافکنده منم ای خالق مهربان ز احسانم بخش یا رب به سرشک چشم خونبار حسین یا رب به نماز شب انصار حسین توفیق به ما بده که در لحظه ی مرگ روشن بشود دیده به دیدار حسین @habibollahmoallemi
مناجات الهی رو سیاهم شرمسارم پُر است از جرم و عصیان کوله بارم خطا کردم مرا رسوا نکردی به لطف و رَحمَتَت امیدوارم خدایا دردمندی روسیاهم سراپا غرق دریای گناهم ز رحمت گر گناهانم نبخشی کجا رو آورم عذر از که خواهم خدایا راز پنهانم تو دانی همه جُرم و گناهانم تو دانی مرا رسوا مکن در نزد مخلوق کز افعالم پشیمانم تو دانی سپاس ای کردگار چاره سازم به درگاهت بود روی نیازم دَرِ رحمت نما بر روی دل باز تو خود آگاهی از سوز و گدازم چو من شرمنده ای در این جهان نیست چو تو یارب رئوف و مهربان نیست سپاس و حمد و تسبیح تو گفتن مرا در حد گفتار و بیان نیست خداوندا تو دانی و آگاه که یادت نیمه شب دارد به دل راه اگر چه مُجرِمَم امیدوارم گنه کاران نمی رانی ز درگاه خداوندا به قرب روزه داران به اشک دیده ی امیدواران به آنانی که در راز و نیازند روا کن حاجت چشم انتظاران مرا یا رب به غیر از معصیت نیست سزای من عطا و مغفرت نیست ولی می دانم ای بخشنده ی مول تو را بر بندگان جز مرحمت نیست منم یا رب به حال خویش گریان که عمری را تلف کردم به عصیان جوانی را به غفلت دادم از دست پشیمانم پشیمانم پشیمان @habibollahmoallemi
خورشید نَبُوَّت پیغمبر اکرم رفت، ای وای از این دنیا زین واقعه ی جانسوز، خون گریه کند زهرا دیده زِ جهان بربست، آن اسوه ی انسانی شد عازم قُربِ حق، با چهره ی نورانی در سیر تکامل شد، زین مرحله ی فانی آن طایر قدسی رفت، سوی مَلَأ اعلی آیینه ی دل ها را، بگرفته غبار غم بر چِهرِ جهان بنشست، گَردِ اِلَم و ماتم زین مولمه ی عُظما، محنت زده شد عالم ذَرّات وجود آمد، در شیون و واویلا بانوی دو عالم شُد، از هجر پدر گریان از آه شَرَر بارش، شد عرش خدا لرزان فریاد و فغان برخاست، از دایره ی امکان در عالم علییین، شد شور عزا برپا انوار جمال حق، بر روی جهان در بست آن بنده ی وارسته، رفت و به خدا پیوست قلب همه موجودات، فقدان وجودش خست سلمان شده بی سَروَر، ناید زِ بلال آوا منزلگه قرآن را، منزل شده زیر خاک از این کُره ی خاکی، تا قائمه ی افلاک در سوگ رسول الله، ماتم زده و غمناک آثار غم و اندوه، در کون و مکان پیدا هادی رَهِ توحید، خورشید نبوت رفت مرآت جمال حق، آن آیه ی رحمت رفت یار همه مظلومان، سیمای عدالت رفت افسرده دِلِ عالم، زین ماتم جان فرسا آن روح مقدس شد، از قید جهان آزاد نوری که از او موجود، گردیده همه ایجاد در ماتم آن مولا، جبریل کشد فریاد زهرا شده بی بابا، گردیده علی تنها از این اِلَمِ جانکاه، زد دست حسن بر سر بر روی حسین جاری، از خون جگر گوهر از ماتم جَدِّ خویش، گریان شده با مادر افسُرده دل و خسته، با ناله ی یا جَدّا بر پیکره ی اسلام، ثُلمه به وجود آمد کوه اِلَم و اندوه، بر خَلق فرود آمد بر اُمَّتِ اسلامی، غم هر چه که بود آمد هم قلب مُعَلِّم سوخت، هم عالم و مافیها @habibollahmoallemi
مدینه غمناک برآید از دل فغان زهرا زِ داغ بابا، زِ داغ بابا مدینه غمناک حبیبه ی حق غریب و تنها، غریب و تنها غبارِ اندوه، جهان گرفته دل همه قدسیان گرفته زِ جان هستی، توان گرفته زند به سینه، بتول عذرا، زِ داغ بابا جوانه پژمرد، که باغبان رفت زِ روی گل، رنگ ارغوان رفت نشاط و شادی، زِ گُلسِتان رفت سحاب غم از کرانه پیدا، زِ داغ بابا به دامن خاک، نشسته خورشید خموش گشته ندای توحید زِ دیده ها خون دل تراوید که قلب زهرا دهد تسلی، زِ داغ بابا از این جهان رفت، رسول اکرم به عالم قُدس، نوای ماتم به لرزه افتاده عرش اعظم مدینه غرق خروش و غوغا، زِ داغ بابا زِ غصه زهرای دل شکسته کنار قبر پدر نشسته بدون یاور، نزار و خسته دگر شده سیر، زِ دار دنیا، زِ داغ بابا ولی حق چاک زده گریبان روانه زهرا، به بیت الاحزان گرفته در دست، دو دست طفلان خمیده قامت، پریده سیما، زِ داغ بابا به گریه زهرا زِ دوری باب نه روزِ راحت، نه در شَبَش خواب نموده اهلِ، مدینه بی تاب از این مصیبت، به ناله بطها، زِ داغ بابا نبی رحمت، نموده رحلت زِ عالم خاک، به قُربِ عِزَّت شکسته دلها، یتیم امت کِشَد مُعَلِّم، زِ سینه آوا، زِ داغ بابا @habibollahmoallemi
هجران پیغمبر(ع) بیا خاکِ غم کن به سر زهرا که پیغمبر از، دارِ دنیا رفت بزن ناله، شب تا سحر زهرا که پیغمبر از، دارِ دنیا رفت سراسر جهان را گرفته غبار غم زمین و زمان تیره گردیده از ماتم برآمد فغان از نهاد همه عالم زِ هر سو بلند، آه و واویلا رسول خدا دیده از این جهان بسته دل جمله هستی از این سوگ بشکسته به دلها همه خار اندوه بنشسته علی مانده بی یاور و تنها دریغا چراغ هدایت شده خاموش فروزنده مهر نبوت شده خاموش نوای دل انگیز رحمت شده خاموش جهان غرقه در ماتم عظمی علی دیده گریان زِ هجران پیغمبر حسن زین اِلَم می زند دست غم بر سر حسین می کشد آه بر غُربَتِ مادر فلک تیره زین داغ جانفرسا همه انبیا اشک از دیده می بارند همه عرشیان زین مصیبت عزادارند ملایک عزادار و در غم گرفتارند مدینه دگر مانده بی مولا دلت فاطمه داغ هجر پدر سوزد وجود عزیزت چو شمع سحر سوزد یتیمی تو را روح و جان و جگر سوزد ندیدی دمی راحت از دنیا @habibollahmoallemi
دخترِ تنها رفتی از دنیا، مهربان بابا یا رسول الله شد زِ هجرانت، خونجگر زهرا یا رسول الله ای حبیب حق، مظهر سبحان رهبر توحید، آیت رحمان مفخر عالم، هادی انسان آخرین مُرسَل، سّید والا، یا رسول الله ای فروغِ حق، رهبر عالم باعث خِلقَت، سیّد خاتم منبع رحمت، مرجع اعظم مخزن حکمت، شافع عقبا، یا رسول الله سینه سوزد از، داغ هجرانت مونس جانم، جان به قربانت زد شَرَر بر دل، درد فقدانت مانده بعد از تو، دخترت تنها ، یا رسول الله قلبت آزردند، گرچه این اُمَّت بر جهان بودی، منبع رأفت بر همه مردم، داشتی رحمت از فراقت شد، غرق غم بطها ، یا رسول الله مکتب توحید، را به پا کردی آنچه فرمان دادَت خدا کردی رفتی و خون در، قلب ما کردی ماتمت کرده، محشری برپا ،یا رسول الله مَسنَد و منبر، مسجد و محراب مانده خالی از، مهر عالمتاب فاطمه از داغَت شده بی تاب در رُخِ عالم، گَردِ غم پیدا، یا رسول الله رحلتت جانِ، مرتضی آزرد قلب زهرا و، زینبین افسرد لاله های گلزارِ دین پَژمُرد ماتمت جانسوز است و جانفرسا ، یا رسول الله @habibollahmoallemi
گریه ی ملائکه زهرا دلش، چو داغ فراق پدر شکست از سوز ناله اش، دل جن و بشر شکست از بس که گریه کرد، ملائک گریستند در عرش، جبرئیل امین را کمر شکست اهل مدینه در تَعَب، از حُزن فاطمه آرامش شبانه به آه سحر شکست با آن همه، سفارش پیغمبر خدا قلبش زِ جور مردم بیدادگر شکست بی رحمی و جهالت و طوفان حادثه همدست گشت و آن شَجَرِ پُر ثَمَر شکست زهرا مگر نبود جگر گوشه ی رسول پس از چه سنگ ظلم و عناد آن گُهر شکست بس درد و رنج دید در آن عمر کوتَهَش کان برتر از ملائکه را بال و پر شکست افتاد شور و غلغله در عرش کبریا آن دم که سینه اش اثر ضرب در شکست بر استخوان سینه چو گل میخ در رسید بحر عِفاف را صَدَفِ بارور شکست هم پهلوی حبیبه ی یزدان شکسته شد هم محسنش شهید، وِرا دست و سر شکست طفلان کنار بستر زهرا به سر زنان اما دل حسین زِ همه بیشتر شکست بربند لب زِ مرثیه دیگر معلمی قلب سُخَنوَرانِ زمان زین اثر شکست @habibollahmoallemi
هاله ی ماتم در این شب شام غریبان رسول الله خون گریه کن زهرا ، خون گریه کن زهرا افتاده در گرداب غم، دنیا و مافیها خون گریه کن زهرا ، خون گریه کن زهرا از سوگ و داغ رحلت پیغمبر خاتم ارکان هستی را گرفته هاله ی غم بنشسته بر آیینه ی دلها غبار غم آثار اندوه و اِلَم از چهره ها پیدا خون گریه کن زهرا از آسمانها و زمین بوی عزا آید آهنگ جانسوز از صدای سینه ها آید از بیت زهرا ناله ی واغُربتا آید بگرفته جا بر قلب دنیا ماتم عظما خون گریه کن زهرا جا دارد امشب گر بُوَد کون و مکان محزون دلها بریزید از میان سینه ها بیرون سیمای حق ای وایِ من در خاک شد مدفون اسلام گردیده یتیم و مرتضی تنها خون گریه کن زهرا امشب نشسته گَردِ غم بر چهره ی افلاک باشند عزیزان رسول الله همه غمناک زین واقعه ریزند اهل البیت بر سر خاک امشب مدینه غرق در فریاد واویلا خون گریه کن زهرا امشب عزیزان علی راحت نمی خوابند بر خاک غم بنشسته و از غُصّه بی تابند بر روی بستر جَدِّ اطهر را نمی یابند سینه زنان بر گِردِ جای خالی بابا خون گریه کن زهرا شهر مدینه در غم و مِحنَت فرو رفته از نزدشان آن اسوه ی خُلقِ نکو رفته از گلشن ایمان گلی خوشرنگ و بو رفته بعد از رسول هاشمی اُف بر تو ای دنیا خون گریه کن زهرا حوران جنت زین عزا محزون و حیرانند در باغ رضوان انبیا با چشم گریانند اهل سماوات و زمین زین غم پریشانند غم خیمه ی ماتم زده بر گنبد مینا خون گریه کن زهرا ارکان هستی را دگر تاب و توانی نیست دیگر خبر از فیض و وحی آسمانی نیست گلهای دین پژمرده اند و باغبانی نیست غم عُقده گشته در گلو با آه جانفرسا خون گریه کن زهرا @habibollahmoallemi
خورشید محراب عشق امشب که خون هاله بر، گِردِ قَمَر می زند بر روی بستر علی، افتاده پَر می زند از خون سر شد خضاب، رخسار مولا علی زین واقعه زینبِ، کبری به سر می زند عاشق به سِیرِ کمال، گردیده مَحوِ جمال با جذبه و شور و حال، بر درگَهِ ذوالجلال با دوست در زمزمه، در انتظار وصال در کوی جانانه چون، پروانه پَر می زند بربسته بار سفر، سرکرده ی قافله از سوز آه علی، در قدسیان غُلغُله بر گردن ممکنات، افکنده غم سلسله هر لحظه سر کاروان، زنگ خطر می زند خورشید محراب عشق، غلطان به دریای خون سرمست جام وصال، با چهره ای لاله گون جان جهان بی قرار، روحِ زمان بی سکون بر جان عالم دَمِ آخر شَرَر می زند شهد از دَمِ تیغ، عشق نوشیده مولای دین سوز مناجات او، گردیده شور آفرین زینب به بابا نگاه، دارد به حال حزین بر برگ گل شبنم از، چشمانِ تر می زند امشب به بستر علی، خوابیده خوانَد نماز در پیشگاهِ خدا، مشغول راز و نیاز شمع شبستانِ عشق، در حال سوز و گداز خون دل و اشک غم، سر از بصر می زند بر مِحوَرِ بسترِ، آن سَروَرِ عالَمِین گَردَند پروانه سان، افسرده دل زینبین چشم حسین بر حسن، روی حسن بر حسین چشم انتظار علی، زهرا به سر می زند شب زنده داری که شب، او را ندیده به خواب امشب دعایش شَوَد، نَزدِ خدا مستجاب یک لحظه در حال غَش، یک لحظه در اضطراب تا صبحدم ناله از، سوز جگر می زند با ناله و اشک و آه، بر درگَهِ کردگار گوید الها علی، این لحظه شد رستگار گردیده راحت دِگَر، از درد این روزگار روحش به گلزارِ عشق، از شوق پَر می زند کوفه به حال سکوت، از نخلها رفته هوش صوت شباهنگ عشق، ای وای گشته خموش شب ناله های علی، دیگر نیاید به گوش دلخستگان منتظر، کو کِی به در می زند بیمار و درمانده و، بیچاره در انتظار دیگر نیاید علی، اُف بر تو ای روزگار ای دل از این غم بنال، وی دیدگان خون ببار کِامشب سرود قضا، شور دگر می زند آیینه ی وجه ذات، امشب رَوَد زیر خاک از دیده پنهان شود، آن گوهر تابناک جِنّ و مَلَک را فرا، گیرد غمی سوزناک مُعَلِّمی ناله از، شب تا سحر می زند @habibollahmoallemi
تنها ترین مظلوم هیچ دردی بدتر از تنهایی مظلوم نیست بر علی باید گریست از علی مظلوم تر در صفحه تاریخ کیست؟ بر علی باید گریست داغ ها پنهان به دل از خلق نا آگاه داشت سینه ای آکنده از سوز و گداز و آه داشت زین سبب در نیمه شبها درد دل با چاه داشت کس نپرسید از علی این گفتگو با چاه چیست؟ بود مولا با زِ حق بیگانگانی روبرو کس نبودی جز خدا آگاه از احوال او رنجها چون استخوانش گیر کرده در گلو کس به دوران کِی تواند چون علی این گونه زیست؟ در تمام زندگی یک شب علی راحت نخفت کرد احسان و محبت در عَوَض نفرین شِنُفت گاه ضربت خوردنش فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبِه گفت آنکه در دوران عمرش خورد خون دل علیست ناسپاسان زمان قدر علی نشناختند در دل محرابِ حق ناحق شهیدش ساختند لرزه بر قلب جمیع ممکنات انداختند با امامت این چگونه شیوه ی نامردمیست؟ در شب قتل امیرالمومنین شیر خدا آسمان گر خون ببارد بر زمین باشد روا آنکه با شمشیر زهر آلوده شد فرقش دوتا هیچ در مظلومی و در غُربَتَش تردید نیست آنکه با ایتام کوفه نیمه شب دیدار داشت داغ ها و ناله ها و گریه ها بسیار داشت در دل شب بس عنایتها به هر بیمار داشت این ولایت این شریعت این طریق بندگیست @habibollahmoallemi
ناله ی جبرئیل شد سَحَر از عالم والا بیا سینه بزن جبرئیل غرقه به خون شد سر مولا بیا سینه بزن جبرئیل تیغ جگر سوز ستم پَر کشید فرق همایون علی را درید بر سر سَجّاده گُلِ خون چکید شد به جهان ولوله برپا بیا سینه بزن جبرئیل تیغ سر ناطق قرآن شکافت جبهه ی آیینه ی رحمان شکافت ماه رخ حجت یزدان شکافت گشته زِ خون رنگ مصلی بیا سینه بزن جبرئیل زاده ی ملجم دل عالم شکست وجه علی میر معظم شکست قلب رسول اله خاتم شکست رسته علی از غم دنیا بیا سینه بزن جبرئیل خون خدا ریخت به محراب عشق حجت حق مست می ناب عشق بسته شد از ظلم و ستم باب عشق خون زِ شَفَق کرده تجلّا بیا سینه بزن جبرئیل گشته دو تا چهره ی بَدرِ مُنیر زیر دو بازوی علی را بگیر پاک نما خون زِ جمال امیر ناله زند دختر زهرا بیا سینه بزن جبرئیل تیغ، جَلا داده به زهر جفا کرده دوتا، فرق سر مرتضی آه که این زخم ندارد دوا نزد حسن بهر تسلی بیا سینه بزن جبرئیل مسجد کوفه به فغان وای وای جِنّ و مَلَک سینه زنان وای وای خون خدا در فَوَران وای وای نوحه زده سر به ثُریا بیا سینه بزن جبرئیل بر دَرِ بیت ولی عالمین اشک روان گشته زِ چشم حسین بر سر و بر سینه زنان زینبین از پِیِ همدردی گلها بیا سینه بزن جبرئیل درد به دل داشت علی بی شمار گفت شدم راحت از این روزگار غم زده بر جان مُعَلِّم شرار کرده بپا شیون و غوغا بیا سینه بزن جبرئیل @habibollahmoallemi
یار ولایت زهرا به بر کن رخت ماتم در قتل مولای دو عالم بشکافته از ضرب شمشیر فرق ولی اله اعظم ای بانوی دنیا و دین زهرا کجایی؟ آیی ولایت را زِ نو یاری نمایی تو مرتضی را بهترین درد آشنایی دانی علی دارد دلی آکنده از غم افتاده از پا نخل احسان و عدالت بگرفته خون رخسار خورشید حقیقت با تیغ زهر آلوده از جور و شقاوت زهر ستم با خون سر گردیده مُدغَم کی چون علی در عشق بازی سرفراز است؟ اول شهید عدل و محراب و نماز است؟ تا آخرین دم بر لبش راز و نیاز است در ماتمش بر سر زنان عیسی بن مریم آفاق و اَنفُس دیده گریانند امشب ارض و سما و عرش لرزانند امشب در ماتم و افغان یتیمانند امشب از جسم عالم می رود جانِ مُسَلَّم امشب شب هجران نور نَیِّرِین است هنگام سوز و اشک و آه زینبین است قلب حسن می سوزد و گریان حسین است بر برگ گل از دیده می ریزند شبنم امشب رَوید از دردمندان حال جوئید اشک یتیمان را ز صورت باز شوئید از ماجرای قتل مولاشان نگویید صد وای وای از ضَربِ تیغ ابن ملجم گریند اگر خون قدسیان عرش و افلاک جبریل اگر زین ماجرا سینه زند چاک باشد روا گر ماسوی بر سر کُنَد خاک رفت آنکه بود بر خِلقَتِ عالم مُقَدَّم این مهر ایمانی که بر بستر فتاده بر پیشگاه ذات یکتا سر نهاده دارد امید وصل با روی گُشاده فُزتُ و رَبِّ الکَعبه می گوید دمادم ای عصمت کبری بیا با حالت زار بنگر که زینب گشته بابا را پرستار از دختر محزون بپرس احوال بیمار بر زخم بابا اشک ریزد جای مرهم @habibollahmoallemi
درد دل با چاه زهرا بیا یکدم به دیدار علی ای مهربان یار علی دستی بکش بر فرق خونبار علی ای مهربان یار علی با ضربت شمشیر اشقی الاشقیا منشق ببین رخسار گلنار علی ای مهربان یار علی مادر بیا بنشین کنار بسترش ای مهربان بگذار بر زانو سرش با اشک غم تر کن جمال انورش ای شمع سوزان شب تار علی بنگر به رنگ زعفران روی علی بشکافته سر تا به ابروی علی خون پاک کن از روی نیکوی علی سوزد جگر آه شَرَر بار علی در زندگانی یک شب او راحت نَخُفت درد دل افسرده را با کس نگفت احسان نمود و در عوض نفرین شِنُفت مانده نهان در سینه اسرار علی تنها زِ حالش بود نخلستان گواه در نیمه شب می گفت درد دل به چاه بهر یتیمان می کشید از سینه آه قرص جَوینی بود افطار علی در موج خون مِهرِ حقیقت را ببین افسرده دل نخل عدالت را ببین خاموش انوار عدالت را ببین بنگر پریده رنگ رخسار علی مظلومی از این دار دوران می رَوَد دلخسته از داغ یتیمان می رَوَد مولای عالم سوی جانان می رَوَد هفت آسمان باشند عزادار علی امشب زِ هجران علی مرتضی گر خون ببارد آسمان باشد روا عالم ندارد بی علی روح و صفا خون شد دل زار پرستار علی @habibollahmoallemi
سکوت نخلستان عزیزه ی زهرا، زینب عقیله ی کبری بیا از دیده گُلاب افشان به تربت بابا حبیبه ی حیدر اکنون دوباره چو مادر بده تسکین عَوَضِ زهرا حسین و حسن را وصی پیمبر نهان شده در خاک فغان یتیمان رَوَد سوی افلاک زدند ملائک به سینه ی جان چاک به لرزه عالم هستی زین مصیبت عظمی فغان که زِ دنیا ولی خدا رفت فُروغ هدایت چراغ هدی رفت زِ صحنه ی هستی امید و صفا رفت زِ هجرانش دو جهان غَرقِ فغان و واویلا علی که بابای همه یتیمان بود انیس مظلومان و دردمندان بود مخازن علم و سخا و احسان بود سَرِ خونین روانه شد از جهان سوی عقبی مفسر قرآن فدای قرآن شد علی سر و جانش نثار جانان شد شبانه چو زهرا به خاک پنهان شد بود زِ دفن شبانه مظلومی علی پیدا سکوت و خاموش است فضای نخلستان نمی رسد بر گوش تلاوت قرآن شب است و مولا نیست که با دل سوزان در این تاریکی شب مخفی بنالد تنها @habibollahmoallemi
شام غریبان مولا علی (ع) غَرقِ ماتم شد خانه ی مولا وامصیبت شام غریبان است زینب کبری از غم بابا سینه سوزان و دل پریشان است کوفه رَختِ ماتم به بر دارد مجتبی محزون دیده تر دارد با حسین افغان تا سحر دارد دختر زهرا دیده گریان است ناله ها امشب در گلو مُرده باغبان را دست قضا بُرده غنچه های گل زرد و افسرده درد و غم ها در سینه پنهان است زین جهان رفته کاروانسالار اهل بیتش بی مونس و غمخوار سینه پُر غم دیده ها خونبار از اِلَم سرها در گریبان است در بَرِ چشم ماهتاب امشب دفن گردیده بوتراب امشب جان هستی در التهاب امشب دیده ی اَنجُم اشک ریزان است اهل بیت نور در کنار هم بسته اند امشب حلقه ی ماتم چهره ها بگرفته غبار غم خانه تاریک از آه سوزان است آه شد خالی خانه ی حیدر دختر زهرا می زند بر سر سوزد از این غم قلب پیغمبر خفته زیر خاک روح قرآن است باز در عالم ماتمی عظماست هر طرف آهنگ عزا برپاست شام هِجرانِ حجت یکتاست خون دلها جاری زِ چشمانست @habibollahmoallemi
ناله ی جانسوز زهرا هنوز از بین دیوار و در بیت علی صدای ناله ی جانسوز زهرا می رسد هنوز از حجره ی بانوی عالم فاطمه نوای واعلیا واعلیا می رسد زِ هجران و فراق بنت ختم المرسلین گرفته در بغل زانوی غم حبل المتین زِ دیده اشک می ریزد امیرالمومنین فغان جانگدازش تا ثریا می رسد علی از مرگ زهرا بی قرار و داغدار همه ذرات عالم زین مصیبت سوگوار فَلَک باشد عزادار و ملائک اشکبار خروش سینه سوز از سنگ خارا می رسد کنار بستر مادر حسن بر سر زنان حسین فریاد وا اُمُا کِشَد از سوز جان زِ دل کلثوم و زینب می کشند آه و فغان لهیب آهشان تا عرش اعلا می رسد مگر هنگام غسل فاطمه مولا چه دید که از دل ناله های یا رسول الله کشید بگفت آیا کجا بر کس چنین ظلمی رسید که بر ما اهل بیت از کین اعدا می رسد مگر زهرا گل گلزار پیغمبر نبود و یا آن خسته دل صدیقه ی اطهر نبود مگر او بر عزیزان علی مادر نبود که آزار این چنین او را زِ اعدا می رسد هنوز آید نوای ناله از بیت الحزن هنوز از رحلت مادر زند بر سر حسن هنوز از غم حسین رخت عزا دارد به تن هنوز افغان و واویلا زِ بطها می رسد شکسته پهلویی بنهاده است سر بر زمین فتاده زین مصیبت لرزه بر عرش برین به سینه می زند در آسمان روح الامین صدای وای وای از آسمانها می رسد چراغ خانه ی مولا شده امشب خموش زِ اولاد علی رفته توان و صبر و هوش همه کروبیان و حوریان اندر خروش به قرب کبریا ناموس کبری می رسد خداوندا به حق آه سوزان بتول مناجات شب دلخستگان فرما قبول دعای آرزومندان همه آید حصول به فریادی که از اطفال زهرا می رسد خداوندا به حق بضعه ی خیرالانام به بانویی که در درگاه تو دارد مقام به اشک دیده های زینبین در صبح و شام ببخشا بر معلم چونکه فردا می رسد @habibollahmoallemi
مدینه بی فروغ نور مانده امشب عزیزان علی مادر ندارند آسایشی اولاد پیغمبر ندارند انسیه ی حورا به زیر خاک خفته جز خاک قبر فاطمه بستر ندارند امشب همه کون و مکان را غم گرفته ارض و سما را هاله ی ماتم گرفته زین غم دل پیغمبر خاتم گرفته آرامشی سُکُان بحر و بَر ندارند فقدان زهرا عالمین را تار کرده آفاق و موجودات را خونبار کرده مولای دین را بی کس و بی یار کرده آل علی جز دیدگان تر ندارند وجه خدا در خاک ره مستور مانده دیگر مدینه بی فروغ و نور مانده عالم به زیر ابر غم محصور مانده احباب زهرا یار غم پرور ندارند امشب چراغ بیت مولا مانده خاموش حجره زِ تسبیحات زهرا مانده خاموش سوز و گداز نیمه شبها مانده خاموش دیگر یتیمان دیده بر بستر ندارند امشب یتیمان علی با قلب خسته محزون کنار حجره ی مادر نشسته زانوی غم بگرفته در بر دل شکسته جز قلب کوچک عود بر مِجمَر ندارند اشک عزا از دیدگان افلاک ریزند عترت زِ غم بر سینه و سر خاک ریزند خونِ جگر بر چهره ی غمناک ریزند پروانه های عشق بال و پَر ندارند آلاله ی هستی خزان شد در بهاران خاموش شد نور دل شب زنده داران خون از فَلَک می بارد امشب جای باران آل علی آرامِ جان در بر ندارند حوران از این غم گیسوان خویش کندند تا بهر زهرا محمل ماتم ببندند پیغمبران عمامه ها از سر فکندند افلاکیان این ماجرا باور ندارند امشب بود صاحب زمان مهدی عزادار از غُصه فرزندان زهرا دیده خونبار معلمی با ذاکران خونین دل و زار جز اشک ماتم هدیه ی دیگر ندارند @habibollahmoallemi
آیینه ی جمال بابا علی بیا که مادر روحش کشیده تا خدا پَر از داغ مادرِ شهیده زینب زند به سینه و سر خورشید خانه گشته خاموش بر بسترش فتاده بی هوش او را بیا نما کفن پوش رفته صفای خانه دیگر زهرا حبیبه ی نبوت مظلومه از جفای امت خفته به بستر شهادت ماندی تو بی معین و یاور رفت از جهان نزار و خسته با قلب و پهلوی شکسته خار غمش به دل نشسته پژمرده نوگل پیمبر بابا علی بیا به خانه بنگر به روی گل نشانه از جورِ مَردُمِ زمانه یاس نبی شده است پَرپَر بر باغ دین خزان رسیده شب گشته تار و بی سپیده سَروِ حَرَم قدش خمیده بی جان فتاده روی بستر سَروِ بلند آل اطهار با آه و ناله ی شَرَربار دستی به سینه گه به دیوار لب بسته از سخن سُخَنوَر آیینه ی جمال یکتا مانده میان حجره تنها بر بسته دیدگان زِ دنیا معنای چشمه سار کوثر @habibollahmoallemi
مُزدِ رسالت ای مادر افسرده ام زهرا سیلی زِ دشمن خورده ام زهرا بر پهلویت زخم گران داری از ضَربِ در بر تن نشان داری بس داغ ها در دل نهان داری قلبی رئوف و مهربان داری حسرت زِ دنیا برده ام زهرا بگذار تا چون گل کنم بویت کی تازیانه زد به بازویت؟ مادر چرا نیلی شده رویت؟ جانم فدای زخم پهلویت از جور و کین آزرده ام زهرا ای بهترین الگوی انسانی تفسیر کوثر روح قرآنی بیماریت گردیده طولانی شب تا سحر با چشم گریانی زیبا گل پژمرده ام زهرا بردار سر یک لحظه از بستر بگذار بر زانویم ای مادر ام ابیها بنت پیغمبر بر زینب بی یاورت بنگر از غُصه دل آزرده ام زهرا ایذاء تو مُزدِ رسالت بود کِی این چنین رسم امامت بود؟ آزُردَنَت آیا مروت بود؟ بر تو ستم کردن محبت بود؟ سیلی زِ دشمن خورده ام زهرا برخیز بابایم علی تنهاست آثار غم در چهره اش پیداست در سینه ی پُر دَردِ او غوغاست در انتظار صحت زهراست بابای دل افسرده ام زهرا مادر تو بانویی جوان بودی رعنا تر از سَروِ روان بودی روح روان آرام جان بودی کِی این چنین قامت کمان بودی؟ لطمه به پهلو خورده ام زهرا بابم علی امشب پریشانست در آه و افغان دیده گریانست معلمی زین غم نواخوانست در ناله با یاد شهیدانست ای اشک غم نسترده ام زهرا @habibollahmoallemi
صفای خانه ی علی ای یار و غمگسار من زهرا شمع شب های تار من زهرا خورشید خانه ام شدی خاموش شد تیره روزگار من زهرا رفتی ای باغبان گلهایم نخل سبز فتاده از پایم بین بعد از تو غریب و تنهایم بُردی از دل قرار من زهرا بعد از هجران و رحلت بابا یکدم راحت ندیدی از دنیا بودی چون من در این جهان تنها رفتی زود از کنار من زهرا بی تو این خانه را صفایی نیست بهر من یار و آشنایی نیست درد هجر تو را دوایی نیست آرام قلب زار من زهرا جسم پاک تو را از این خانه دور از چشم خودی و بیگانه سوی مَدفَن بَرَم غریبانه کردی جان را نثار من زهرا جای سیلی نشانه بر رویت جانا از چه شکسته پهلویت بینم نیلی شده است بازویت بانوی گل عُذارِ من زهرا ای سَروِ بوستان پیغمبر از داغت خون شده دل حیدر در راه حق شدی چو گل پرپر باغ سبز بهار من زهرا @habibollahmoallemi
در عزای زهرا (س) ای دل شکسته زن شرر به سینه در عزای زهرا ، در عزای زهرا ای جگر بسوزی از لهیب آه و ناله های زهرا ، ناله های زهرا آن نکرده راحت وآن ندیده آرام نوبَهار عمرش شد خزان در ایام جان خود فدا کرد در بقای اسلام شد دل علی خون، از وقوع مرگِ جان گزای زهرا در همه حوادث یاور علی بود بهر اِدِّعای حق دمی نیاسود قلب نازنینش جور و کینه فرسود می رسد هنوز از بین درب و دیوار وای وای زهرا کس چنین مصیبت چون علی ندیده خار محنت و غم بر دلم خلیده شام خانه ی من مانده بی سپیده منزلم ندارد لطف و روشنایی بی لقای زهرا ای یگانه بانو بس بلا کشیدی روز راحتی در این جهان ندیدی ناگهان به خاک تیره آرمیدی چون علی ببیند حجره را که خالی مانده جای زهرا شب شَوَم شباهنگ بر سر مزارت تَر کند سرشکم خاک رهگذارت چون به یادم آید درد بی شُمارت اشک غم بریزم درد دل بگویم با خدای زهرا آتش ستم سوخت درب آشیانت غاصبان شکستند صدر و استخوانت در حضور بابا بردی ارمغانت تا پدر ببیند صورت کبود و ماجرای زهرا خوب از پیمبر احترام کردند در اذُیت تو اهتمام کردند خواب را به چشم تو حرام کردند این جفا و بیداد وین چنین ستم بود کِی سزای زهرا؟ ای نماز شب خوان در همه لیالی گنجه ی وقار و عصمت تعالی با خدا تو را بود سوز و شور و حالی جمله ی ملائک هم نوای زهرا در عزای زهرا داغ مرگ زهرا قلب انس و جان سوخت این غم و مصیبت جان عرشیان سوخت هم معلمی را مغز استخوان سوخت ناله ی جگر سوز برکشد زِ سینه از برای زهرا @habibollahmoallemi
اشک عزا بر مزار زهرا بگذار زینب، جان بابا، خون بِگِریَم با سوز دل، بر قبر زهرا، خون بِگِریَم بر بضعه ی مظلومه ی ختم النبیین بر غُربَتِ اُمِّ ابیها خون بِگِریَم بگذار بر خاک مزارش سر گُذارم هی برکشم از سینه آوا خون بِگِریَم بگذار تا بر پاره ی قلب پیمبر اشک عزا ریزم چو دریا خون بِگِریَم بگذار تا با یاد آن پهلو شکسته بر بی وفایی های دنیا خون بِگِریَم سازم مجسم روی سیلی خورده اش را بر آن گل خوشبوی زیبا خون بِگِریَم بگذار تا بر قبر بی شمع و چراغش با ساکنان آسمانها خون بِگِریَم بر همدم و بر مونس تنهایی خویش افسرده دل تنهای تنها خون بِگِریَم گِردِ مزارش در شب شام غریبان چون شمع سوزان اُفتَم از پا خون بِگِریَم همناله گردم با همه اهل سماوات با حاملان عرش اعلا خون بگریم بر فاطمه آن بانوی راحت ندیده بر آیه ی تطهیر و طاها خون بِگِریَم با مصطفی و با خدیجه مادر او با مریم و حوا و سارا خون بِگِریَم با جمله ی پیغمبران از بَدوِ خلقت با آدم و موسی و عیسی خون بِگِریَم با مُمکِنات و دستگاه آفرینش از داغ آن بانوی والا خون بِگِریَم جز ذات حق کس آگه از حال علی نیست بگذار تا با خون دلها خون بِگِریَم زهرا که زخم سینه پنهان از علی داشت باید به این الگوی تقوا خون بِگِریَم مُزدِ رسالت آه شد آزار عترت از کینه ی دیرین اعدا خون بِگِریَم دور از بَرِ نامحرمان در این دل شب جان علی تا هست برجا خون بِگِریَم باشد سزا کز دیده ریزم خون به دفتر بر سینه ی مجروح زهرا خون بِگِریَم معلمی بر جده ی سادات باید زین ماتم و اندوه عظمی خون بِگِریَم @habibollahmoallemi
پرستار کوچک جانم فدای غُربَتَت، مظلومه مادر فاطمه تا کِی چنین بینم تو را، بر روی بستر فاطمه؟ مادر نشسته بر رُخَت گَردِ ملال و رنج و غم از چهره ی نورانیت پیداست آثار اِلَم بر دختر پیغمبرش کی کرده در دوران ستم؟ هرگز ندارد اُمَّتی این ظلم باور فاطمه آرامِ جان بیماریت، گردیده طولانی چرا؟ با قلب کوچک می کنم، هر نیمه شب بهرت دعا با حالت افسردگی، خواهم زِ درگاه خدا شاید به لطف حق شَوَد، حال تو بهتر فاطمه مادر پس از جَدَّم دگر، یک تن نیامد یاریت نامد کسی تا بنگرد، این حالت بیماریت کو آنکه گوید تسلیت، یا خود دهد دلداریت؟ جای عیادت کوفتند، بر پهلویَت در فاطمه رخصت بده مادر مرا، تا یار و غمخوارت شوم پروانه ای پَر سوخته، بر شمع رخسارت شوم با جان و دل هنگام بیماری پرستارت شوم بر زانوی زینب گذار، این نازنین سر فاطمه دانم زِ جور اشقیا، آسیب دیده بازویت اشک مصیبت ریزم ای، مادر به روی نیکویت بگذار تا با خون دل، مرهم نَهَم بر پهلویت زیرا ندارد مرهمی، جز اشک دختر فاطمه تو حَقِّ خود را خواستی، سیلی زدند بر روی تو در یاری مولا علی، آزرده شد بازوی تو از دیده خونِ دل روان، بر چهره ی نیکوی تو گردیده مهتابی چرا، این روی اَنوَر فاطمه؟ بردار سر از بسترت، حالِ یتیمانت ببین نالان حسن گریان حسین، افسرده حال و دل غمین با اشک و آه و سوز دل، سایند بر پایت جبین بر سینه ی پُر درد تو، ریزند گوهر فاطمه مادر تو را جَدَّم نبی اُمِّ ابیها خوانده است محبوبه ی ذات خدا، بانوی عقبا خوانده است هم بضعه منی و هم، ناموس کبری خوانده است نامردمان چون گل تو را، کردند پَرپَر فاطمه از کینه ی اعدای دین، جان و تنت آزرده شد رخسار گلفامت زِ درد و رنج و غم پژمرده شد در نوبهار زندگی، مادر دلت افسرده شد اشک مُعَلِّمی زِ غم ریزد به دفتر فاطمه @habibollahmoallemi
نور رسالت نخل امیدم افتاده از پا بر روی دوشم تابوت زهرا نور رسالت از خانه ی من رفت و علی ماند تنهای تنها زهرا نه تنها، غمخوار من بود بعد از پیامبر، خود یار من بود محرم به راز و، اسرار من بود با رنج و غم رفت، از دار دنیا داغی به دل از، نامحرمان داشت از زخم پهلو، بر تن نشان داشت تا لحظه ی مرگ، از من نهان داشت با خون دل شد، مهمان بابا آتش زدند درب خانه ام را کشتند جانِ، جانانه ام را ویرانه کردند، کاشانه ام را گریان به حالِ، من آسمانها بر روی زهرا، سیلی گشودند خَطِّ فدک را، از وی ربودند حق علی را، ضایع نمودند اجماع بیداد، کردند برپا از خانه ی من، لطف و صفا رفت محبوبه ی ذات کبریا رفت بنت پیمبر، خیرالنسا رفت ای وامصیبت، زین داغ عظمی پیمان خُم را، دونان شکستند بر مسند پیغمبر نشستند دست علی را، با خُدعِه بستند بیداد کردند، بر آل طاها زهرای من در، دل عقده ها داشت بر تن نشان از، جور و جفا داشت در هِجرِ بابا، شب ناله ها داشت گریان زِ قتلش، شد عرش اعلا باد خزان زد، بر گُلسِتانم ماندند بی مادر کودکانم بارد زِ داغش، خون دیدگانم خاموش شد شمع عالم آرا گردید بی گُل، باغ نبوت از خار غم داشت، بر دل جراحت او را نمودند، بی حد اذیَّت چشم از جهان بست، اُمِّ ابیها @habibollahmoallemi