eitaa logo
اشعار حاج حبیب الله معلمی
384 دنبال‌کننده
18 عکس
0 ویدیو
2 فایل
آدرس کانال اشعار حاج حبیب الله معلمی @habibollahmoallemi نوحه های حاج صادق آهنگران در جنگ تحمیلی: @ahangaransadegh ارتباط با ما: @abuammar_hz اشعار حاج حبیب الله معلمی: @habibollahmoallemi نوحه های کربلایی حسین فخری @hoseinfakhri
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها ترین مظلوم هیچ دردی بدتر از تنهایی مظلوم نیست بر علی باید گریست از علی مظلوم تر در صفحه تاریخ کیست؟ بر علی باید گریست داغ ها پنهان به دل از خلق نا آگاه داشت سینه ای آکنده از سوز و گداز و آه داشت زین سبب در نیمه شبها درد دل با چاه داشت کس نپرسید از علی این گفتگو با چاه چیست؟ بود مولا با زِ حق بیگانگانی روبرو کس نبودی جز خدا آگاه از احوال او رنجها چون استخوانش گیر کرده در گلو کس به دوران کِی تواند چون علی این گونه زیست؟ در تمام زندگی یک شب علی راحت نخفت کرد احسان و محبت در عَوَض نفرین شِنُفت گاه ضربت خوردنش فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبِه گفت آنکه در دوران عمرش خورد خون دل علیست ناسپاسان زمان قدر علی نشناختند در دل محرابِ حق ناحق شهیدش ساختند لرزه بر قلب جمیع ممکنات انداختند با امامت این چگونه شیوه ی نامردمیست؟ در شب قتل امیرالمومنین شیر خدا آسمان گر خون ببارد بر زمین باشد روا آنکه با شمشیر زهر آلوده شد فرقش دوتا هیچ در مظلومی و در غُربَتَش تردید نیست آنکه با ایتام کوفه نیمه شب دیدار داشت داغ ها و ناله ها و گریه ها بسیار داشت در دل شب بس عنایتها به هر بیمار داشت این ولایت این شریعت این طریق بندگیست @habibollahmoallemi
ناله ی جبرئیل شد سَحَر از عالم والا بیا سینه بزن جبرئیل غرقه به خون شد سر مولا بیا سینه بزن جبرئیل تیغ جگر سوز ستم پَر کشید فرق همایون علی را درید بر سر سَجّاده گُلِ خون چکید شد به جهان ولوله برپا بیا سینه بزن جبرئیل تیغ سر ناطق قرآن شکافت جبهه ی آیینه ی رحمان شکافت ماه رخ حجت یزدان شکافت گشته زِ خون رنگ مصلی بیا سینه بزن جبرئیل زاده ی ملجم دل عالم شکست وجه علی میر معظم شکست قلب رسول اله خاتم شکست رسته علی از غم دنیا بیا سینه بزن جبرئیل خون خدا ریخت به محراب عشق حجت حق مست می ناب عشق بسته شد از ظلم و ستم باب عشق خون زِ شَفَق کرده تجلّا بیا سینه بزن جبرئیل گشته دو تا چهره ی بَدرِ مُنیر زیر دو بازوی علی را بگیر پاک نما خون زِ جمال امیر ناله زند دختر زهرا بیا سینه بزن جبرئیل تیغ، جَلا داده به زهر جفا کرده دوتا، فرق سر مرتضی آه که این زخم ندارد دوا نزد حسن بهر تسلی بیا سینه بزن جبرئیل مسجد کوفه به فغان وای وای جِنّ و مَلَک سینه زنان وای وای خون خدا در فَوَران وای وای نوحه زده سر به ثُریا بیا سینه بزن جبرئیل بر دَرِ بیت ولی عالمین اشک روان گشته زِ چشم حسین بر سر و بر سینه زنان زینبین از پِیِ همدردی گلها بیا سینه بزن جبرئیل درد به دل داشت علی بی شمار گفت شدم راحت از این روزگار غم زده بر جان مُعَلِّم شرار کرده بپا شیون و غوغا بیا سینه بزن جبرئیل @habibollahmoallemi
یار ولایت زهرا به بر کن رخت ماتم در قتل مولای دو عالم بشکافته از ضرب شمشیر فرق ولی اله اعظم ای بانوی دنیا و دین زهرا کجایی؟ آیی ولایت را زِ نو یاری نمایی تو مرتضی را بهترین درد آشنایی دانی علی دارد دلی آکنده از غم افتاده از پا نخل احسان و عدالت بگرفته خون رخسار خورشید حقیقت با تیغ زهر آلوده از جور و شقاوت زهر ستم با خون سر گردیده مُدغَم کی چون علی در عشق بازی سرفراز است؟ اول شهید عدل و محراب و نماز است؟ تا آخرین دم بر لبش راز و نیاز است در ماتمش بر سر زنان عیسی بن مریم آفاق و اَنفُس دیده گریانند امشب ارض و سما و عرش لرزانند امشب در ماتم و افغان یتیمانند امشب از جسم عالم می رود جانِ مُسَلَّم امشب شب هجران نور نَیِّرِین است هنگام سوز و اشک و آه زینبین است قلب حسن می سوزد و گریان حسین است بر برگ گل از دیده می ریزند شبنم امشب رَوید از دردمندان حال جوئید اشک یتیمان را ز صورت باز شوئید از ماجرای قتل مولاشان نگویید صد وای وای از ضَربِ تیغ ابن ملجم گریند اگر خون قدسیان عرش و افلاک جبریل اگر زین ماجرا سینه زند چاک باشد روا گر ماسوی بر سر کُنَد خاک رفت آنکه بود بر خِلقَتِ عالم مُقَدَّم این مهر ایمانی که بر بستر فتاده بر پیشگاه ذات یکتا سر نهاده دارد امید وصل با روی گُشاده فُزتُ و رَبِّ الکَعبه می گوید دمادم ای عصمت کبری بیا با حالت زار بنگر که زینب گشته بابا را پرستار از دختر محزون بپرس احوال بیمار بر زخم بابا اشک ریزد جای مرهم @habibollahmoallemi
درد دل با چاه زهرا بیا یکدم به دیدار علی ای مهربان یار علی دستی بکش بر فرق خونبار علی ای مهربان یار علی با ضربت شمشیر اشقی الاشقیا منشق ببین رخسار گلنار علی ای مهربان یار علی مادر بیا بنشین کنار بسترش ای مهربان بگذار بر زانو سرش با اشک غم تر کن جمال انورش ای شمع سوزان شب تار علی بنگر به رنگ زعفران روی علی بشکافته سر تا به ابروی علی خون پاک کن از روی نیکوی علی سوزد جگر آه شَرَر بار علی در زندگانی یک شب او راحت نَخُفت درد دل افسرده را با کس نگفت احسان نمود و در عوض نفرین شِنُفت مانده نهان در سینه اسرار علی تنها زِ حالش بود نخلستان گواه در نیمه شب می گفت درد دل به چاه بهر یتیمان می کشید از سینه آه قرص جَوینی بود افطار علی در موج خون مِهرِ حقیقت را ببین افسرده دل نخل عدالت را ببین خاموش انوار عدالت را ببین بنگر پریده رنگ رخسار علی مظلومی از این دار دوران می رَوَد دلخسته از داغ یتیمان می رَوَد مولای عالم سوی جانان می رَوَد هفت آسمان باشند عزادار علی امشب زِ هجران علی مرتضی گر خون ببارد آسمان باشد روا عالم ندارد بی علی روح و صفا خون شد دل زار پرستار علی @habibollahmoallemi
سکوت نخلستان عزیزه ی زهرا، زینب عقیله ی کبری بیا از دیده گُلاب افشان به تربت بابا حبیبه ی حیدر اکنون دوباره چو مادر بده تسکین عَوَضِ زهرا حسین و حسن را وصی پیمبر نهان شده در خاک فغان یتیمان رَوَد سوی افلاک زدند ملائک به سینه ی جان چاک به لرزه عالم هستی زین مصیبت عظمی فغان که زِ دنیا ولی خدا رفت فُروغ هدایت چراغ هدی رفت زِ صحنه ی هستی امید و صفا رفت زِ هجرانش دو جهان غَرقِ فغان و واویلا علی که بابای همه یتیمان بود انیس مظلومان و دردمندان بود مخازن علم و سخا و احسان بود سَرِ خونین روانه شد از جهان سوی عقبی مفسر قرآن فدای قرآن شد علی سر و جانش نثار جانان شد شبانه چو زهرا به خاک پنهان شد بود زِ دفن شبانه مظلومی علی پیدا سکوت و خاموش است فضای نخلستان نمی رسد بر گوش تلاوت قرآن شب است و مولا نیست که با دل سوزان در این تاریکی شب مخفی بنالد تنها @habibollahmoallemi
شام غریبان مولا علی (ع) غَرقِ ماتم شد خانه ی مولا وامصیبت شام غریبان است زینب کبری از غم بابا سینه سوزان و دل پریشان است کوفه رَختِ ماتم به بر دارد مجتبی محزون دیده تر دارد با حسین افغان تا سحر دارد دختر زهرا دیده گریان است ناله ها امشب در گلو مُرده باغبان را دست قضا بُرده غنچه های گل زرد و افسرده درد و غم ها در سینه پنهان است زین جهان رفته کاروانسالار اهل بیتش بی مونس و غمخوار سینه پُر غم دیده ها خونبار از اِلَم سرها در گریبان است در بَرِ چشم ماهتاب امشب دفن گردیده بوتراب امشب جان هستی در التهاب امشب دیده ی اَنجُم اشک ریزان است اهل بیت نور در کنار هم بسته اند امشب حلقه ی ماتم چهره ها بگرفته غبار غم خانه تاریک از آه سوزان است آه شد خالی خانه ی حیدر دختر زهرا می زند بر سر سوزد از این غم قلب پیغمبر خفته زیر خاک روح قرآن است باز در عالم ماتمی عظماست هر طرف آهنگ عزا برپاست شام هِجرانِ حجت یکتاست خون دلها جاری زِ چشمانست @habibollahmoallemi
ناله ی جانسوز زهرا هنوز از بین دیوار و در بیت علی صدای ناله ی جانسوز زهرا می رسد هنوز از حجره ی بانوی عالم فاطمه نوای واعلیا واعلیا می رسد زِ هجران و فراق بنت ختم المرسلین گرفته در بغل زانوی غم حبل المتین زِ دیده اشک می ریزد امیرالمومنین فغان جانگدازش تا ثریا می رسد علی از مرگ زهرا بی قرار و داغدار همه ذرات عالم زین مصیبت سوگوار فَلَک باشد عزادار و ملائک اشکبار خروش سینه سوز از سنگ خارا می رسد کنار بستر مادر حسن بر سر زنان حسین فریاد وا اُمُا کِشَد از سوز جان زِ دل کلثوم و زینب می کشند آه و فغان لهیب آهشان تا عرش اعلا می رسد مگر هنگام غسل فاطمه مولا چه دید که از دل ناله های یا رسول الله کشید بگفت آیا کجا بر کس چنین ظلمی رسید که بر ما اهل بیت از کین اعدا می رسد مگر زهرا گل گلزار پیغمبر نبود و یا آن خسته دل صدیقه ی اطهر نبود مگر او بر عزیزان علی مادر نبود که آزار این چنین او را زِ اعدا می رسد هنوز آید نوای ناله از بیت الحزن هنوز از رحلت مادر زند بر سر حسن هنوز از غم حسین رخت عزا دارد به تن هنوز افغان و واویلا زِ بطها می رسد شکسته پهلویی بنهاده است سر بر زمین فتاده زین مصیبت لرزه بر عرش برین به سینه می زند در آسمان روح الامین صدای وای وای از آسمانها می رسد چراغ خانه ی مولا شده امشب خموش زِ اولاد علی رفته توان و صبر و هوش همه کروبیان و حوریان اندر خروش به قرب کبریا ناموس کبری می رسد خداوندا به حق آه سوزان بتول مناجات شب دلخستگان فرما قبول دعای آرزومندان همه آید حصول به فریادی که از اطفال زهرا می رسد خداوندا به حق بضعه ی خیرالانام به بانویی که در درگاه تو دارد مقام به اشک دیده های زینبین در صبح و شام ببخشا بر معلم چونکه فردا می رسد @habibollahmoallemi
مدینه بی فروغ نور مانده امشب عزیزان علی مادر ندارند آسایشی اولاد پیغمبر ندارند انسیه ی حورا به زیر خاک خفته جز خاک قبر فاطمه بستر ندارند امشب همه کون و مکان را غم گرفته ارض و سما را هاله ی ماتم گرفته زین غم دل پیغمبر خاتم گرفته آرامشی سُکُان بحر و بَر ندارند فقدان زهرا عالمین را تار کرده آفاق و موجودات را خونبار کرده مولای دین را بی کس و بی یار کرده آل علی جز دیدگان تر ندارند وجه خدا در خاک ره مستور مانده دیگر مدینه بی فروغ و نور مانده عالم به زیر ابر غم محصور مانده احباب زهرا یار غم پرور ندارند امشب چراغ بیت مولا مانده خاموش حجره زِ تسبیحات زهرا مانده خاموش سوز و گداز نیمه شبها مانده خاموش دیگر یتیمان دیده بر بستر ندارند امشب یتیمان علی با قلب خسته محزون کنار حجره ی مادر نشسته زانوی غم بگرفته در بر دل شکسته جز قلب کوچک عود بر مِجمَر ندارند اشک عزا از دیدگان افلاک ریزند عترت زِ غم بر سینه و سر خاک ریزند خونِ جگر بر چهره ی غمناک ریزند پروانه های عشق بال و پَر ندارند آلاله ی هستی خزان شد در بهاران خاموش شد نور دل شب زنده داران خون از فَلَک می بارد امشب جای باران آل علی آرامِ جان در بر ندارند حوران از این غم گیسوان خویش کندند تا بهر زهرا محمل ماتم ببندند پیغمبران عمامه ها از سر فکندند افلاکیان این ماجرا باور ندارند امشب بود صاحب زمان مهدی عزادار از غُصه فرزندان زهرا دیده خونبار معلمی با ذاکران خونین دل و زار جز اشک ماتم هدیه ی دیگر ندارند @habibollahmoallemi
آیینه ی جمال بابا علی بیا که مادر روحش کشیده تا خدا پَر از داغ مادرِ شهیده زینب زند به سینه و سر خورشید خانه گشته خاموش بر بسترش فتاده بی هوش او را بیا نما کفن پوش رفته صفای خانه دیگر زهرا حبیبه ی نبوت مظلومه از جفای امت خفته به بستر شهادت ماندی تو بی معین و یاور رفت از جهان نزار و خسته با قلب و پهلوی شکسته خار غمش به دل نشسته پژمرده نوگل پیمبر بابا علی بیا به خانه بنگر به روی گل نشانه از جورِ مَردُمِ زمانه یاس نبی شده است پَرپَر بر باغ دین خزان رسیده شب گشته تار و بی سپیده سَروِ حَرَم قدش خمیده بی جان فتاده روی بستر سَروِ بلند آل اطهار با آه و ناله ی شَرَربار دستی به سینه گه به دیوار لب بسته از سخن سُخَنوَر آیینه ی جمال یکتا مانده میان حجره تنها بر بسته دیدگان زِ دنیا معنای چشمه سار کوثر @habibollahmoallemi
مُزدِ رسالت ای مادر افسرده ام زهرا سیلی زِ دشمن خورده ام زهرا بر پهلویت زخم گران داری از ضَربِ در بر تن نشان داری بس داغ ها در دل نهان داری قلبی رئوف و مهربان داری حسرت زِ دنیا برده ام زهرا بگذار تا چون گل کنم بویت کی تازیانه زد به بازویت؟ مادر چرا نیلی شده رویت؟ جانم فدای زخم پهلویت از جور و کین آزرده ام زهرا ای بهترین الگوی انسانی تفسیر کوثر روح قرآنی بیماریت گردیده طولانی شب تا سحر با چشم گریانی زیبا گل پژمرده ام زهرا بردار سر یک لحظه از بستر بگذار بر زانویم ای مادر ام ابیها بنت پیغمبر بر زینب بی یاورت بنگر از غُصه دل آزرده ام زهرا ایذاء تو مُزدِ رسالت بود کِی این چنین رسم امامت بود؟ آزُردَنَت آیا مروت بود؟ بر تو ستم کردن محبت بود؟ سیلی زِ دشمن خورده ام زهرا برخیز بابایم علی تنهاست آثار غم در چهره اش پیداست در سینه ی پُر دَردِ او غوغاست در انتظار صحت زهراست بابای دل افسرده ام زهرا مادر تو بانویی جوان بودی رعنا تر از سَروِ روان بودی روح روان آرام جان بودی کِی این چنین قامت کمان بودی؟ لطمه به پهلو خورده ام زهرا بابم علی امشب پریشانست در آه و افغان دیده گریانست معلمی زین غم نواخوانست در ناله با یاد شهیدانست ای اشک غم نسترده ام زهرا @habibollahmoallemi
صفای خانه ی علی ای یار و غمگسار من زهرا شمع شب های تار من زهرا خورشید خانه ام شدی خاموش شد تیره روزگار من زهرا رفتی ای باغبان گلهایم نخل سبز فتاده از پایم بین بعد از تو غریب و تنهایم بُردی از دل قرار من زهرا بعد از هجران و رحلت بابا یکدم راحت ندیدی از دنیا بودی چون من در این جهان تنها رفتی زود از کنار من زهرا بی تو این خانه را صفایی نیست بهر من یار و آشنایی نیست درد هجر تو را دوایی نیست آرام قلب زار من زهرا جسم پاک تو را از این خانه دور از چشم خودی و بیگانه سوی مَدفَن بَرَم غریبانه کردی جان را نثار من زهرا جای سیلی نشانه بر رویت جانا از چه شکسته پهلویت بینم نیلی شده است بازویت بانوی گل عُذارِ من زهرا ای سَروِ بوستان پیغمبر از داغت خون شده دل حیدر در راه حق شدی چو گل پرپر باغ سبز بهار من زهرا @habibollahmoallemi
در عزای زهرا (س) ای دل شکسته زن شرر به سینه در عزای زهرا ، در عزای زهرا ای جگر بسوزی از لهیب آه و ناله های زهرا ، ناله های زهرا آن نکرده راحت وآن ندیده آرام نوبَهار عمرش شد خزان در ایام جان خود فدا کرد در بقای اسلام شد دل علی خون، از وقوع مرگِ جان گزای زهرا در همه حوادث یاور علی بود بهر اِدِّعای حق دمی نیاسود قلب نازنینش جور و کینه فرسود می رسد هنوز از بین درب و دیوار وای وای زهرا کس چنین مصیبت چون علی ندیده خار محنت و غم بر دلم خلیده شام خانه ی من مانده بی سپیده منزلم ندارد لطف و روشنایی بی لقای زهرا ای یگانه بانو بس بلا کشیدی روز راحتی در این جهان ندیدی ناگهان به خاک تیره آرمیدی چون علی ببیند حجره را که خالی مانده جای زهرا شب شَوَم شباهنگ بر سر مزارت تَر کند سرشکم خاک رهگذارت چون به یادم آید درد بی شُمارت اشک غم بریزم درد دل بگویم با خدای زهرا آتش ستم سوخت درب آشیانت غاصبان شکستند صدر و استخوانت در حضور بابا بردی ارمغانت تا پدر ببیند صورت کبود و ماجرای زهرا خوب از پیمبر احترام کردند در اذُیت تو اهتمام کردند خواب را به چشم تو حرام کردند این جفا و بیداد وین چنین ستم بود کِی سزای زهرا؟ ای نماز شب خوان در همه لیالی گنجه ی وقار و عصمت تعالی با خدا تو را بود سوز و شور و حالی جمله ی ملائک هم نوای زهرا در عزای زهرا داغ مرگ زهرا قلب انس و جان سوخت این غم و مصیبت جان عرشیان سوخت هم معلمی را مغز استخوان سوخت ناله ی جگر سوز برکشد زِ سینه از برای زهرا @habibollahmoallemi
اشک عزا بر مزار زهرا بگذار زینب، جان بابا، خون بِگِریَم با سوز دل، بر قبر زهرا، خون بِگِریَم بر بضعه ی مظلومه ی ختم النبیین بر غُربَتِ اُمِّ ابیها خون بِگِریَم بگذار بر خاک مزارش سر گُذارم هی برکشم از سینه آوا خون بِگِریَم بگذار تا بر پاره ی قلب پیمبر اشک عزا ریزم چو دریا خون بِگِریَم بگذار تا با یاد آن پهلو شکسته بر بی وفایی های دنیا خون بِگِریَم سازم مجسم روی سیلی خورده اش را بر آن گل خوشبوی زیبا خون بِگِریَم بگذار تا بر قبر بی شمع و چراغش با ساکنان آسمانها خون بِگِریَم بر همدم و بر مونس تنهایی خویش افسرده دل تنهای تنها خون بِگِریَم گِردِ مزارش در شب شام غریبان چون شمع سوزان اُفتَم از پا خون بِگِریَم همناله گردم با همه اهل سماوات با حاملان عرش اعلا خون بگریم بر فاطمه آن بانوی راحت ندیده بر آیه ی تطهیر و طاها خون بِگِریَم با مصطفی و با خدیجه مادر او با مریم و حوا و سارا خون بِگِریَم با جمله ی پیغمبران از بَدوِ خلقت با آدم و موسی و عیسی خون بِگِریَم با مُمکِنات و دستگاه آفرینش از داغ آن بانوی والا خون بِگِریَم جز ذات حق کس آگه از حال علی نیست بگذار تا با خون دلها خون بِگِریَم زهرا که زخم سینه پنهان از علی داشت باید به این الگوی تقوا خون بِگِریَم مُزدِ رسالت آه شد آزار عترت از کینه ی دیرین اعدا خون بِگِریَم دور از بَرِ نامحرمان در این دل شب جان علی تا هست برجا خون بِگِریَم باشد سزا کز دیده ریزم خون به دفتر بر سینه ی مجروح زهرا خون بِگِریَم معلمی بر جده ی سادات باید زین ماتم و اندوه عظمی خون بِگِریَم @habibollahmoallemi
پرستار کوچک جانم فدای غُربَتَت، مظلومه مادر فاطمه تا کِی چنین بینم تو را، بر روی بستر فاطمه؟ مادر نشسته بر رُخَت گَردِ ملال و رنج و غم از چهره ی نورانیت پیداست آثار اِلَم بر دختر پیغمبرش کی کرده در دوران ستم؟ هرگز ندارد اُمَّتی این ظلم باور فاطمه آرامِ جان بیماریت، گردیده طولانی چرا؟ با قلب کوچک می کنم، هر نیمه شب بهرت دعا با حالت افسردگی، خواهم زِ درگاه خدا شاید به لطف حق شَوَد، حال تو بهتر فاطمه مادر پس از جَدَّم دگر، یک تن نیامد یاریت نامد کسی تا بنگرد، این حالت بیماریت کو آنکه گوید تسلیت، یا خود دهد دلداریت؟ جای عیادت کوفتند، بر پهلویَت در فاطمه رخصت بده مادر مرا، تا یار و غمخوارت شوم پروانه ای پَر سوخته، بر شمع رخسارت شوم با جان و دل هنگام بیماری پرستارت شوم بر زانوی زینب گذار، این نازنین سر فاطمه دانم زِ جور اشقیا، آسیب دیده بازویت اشک مصیبت ریزم ای، مادر به روی نیکویت بگذار تا با خون دل، مرهم نَهَم بر پهلویت زیرا ندارد مرهمی، جز اشک دختر فاطمه تو حَقِّ خود را خواستی، سیلی زدند بر روی تو در یاری مولا علی، آزرده شد بازوی تو از دیده خونِ دل روان، بر چهره ی نیکوی تو گردیده مهتابی چرا، این روی اَنوَر فاطمه؟ بردار سر از بسترت، حالِ یتیمانت ببین نالان حسن گریان حسین، افسرده حال و دل غمین با اشک و آه و سوز دل، سایند بر پایت جبین بر سینه ی پُر درد تو، ریزند گوهر فاطمه مادر تو را جَدَّم نبی اُمِّ ابیها خوانده است محبوبه ی ذات خدا، بانوی عقبا خوانده است هم بضعه منی و هم، ناموس کبری خوانده است نامردمان چون گل تو را، کردند پَرپَر فاطمه از کینه ی اعدای دین، جان و تنت آزرده شد رخسار گلفامت زِ درد و رنج و غم پژمرده شد در نوبهار زندگی، مادر دلت افسرده شد اشک مُعَلِّمی زِ غم ریزد به دفتر فاطمه @habibollahmoallemi
نور رسالت نخل امیدم افتاده از پا بر روی دوشم تابوت زهرا نور رسالت از خانه ی من رفت و علی ماند تنهای تنها زهرا نه تنها، غمخوار من بود بعد از پیامبر، خود یار من بود محرم به راز و، اسرار من بود با رنج و غم رفت، از دار دنیا داغی به دل از، نامحرمان داشت از زخم پهلو، بر تن نشان داشت تا لحظه ی مرگ، از من نهان داشت با خون دل شد، مهمان بابا آتش زدند درب خانه ام را کشتند جانِ، جانانه ام را ویرانه کردند، کاشانه ام را گریان به حالِ، من آسمانها بر روی زهرا، سیلی گشودند خَطِّ فدک را، از وی ربودند حق علی را، ضایع نمودند اجماع بیداد، کردند برپا از خانه ی من، لطف و صفا رفت محبوبه ی ذات کبریا رفت بنت پیمبر، خیرالنسا رفت ای وامصیبت، زین داغ عظمی پیمان خُم را، دونان شکستند بر مسند پیغمبر نشستند دست علی را، با خُدعِه بستند بیداد کردند، بر آل طاها زهرای من در، دل عقده ها داشت بر تن نشان از، جور و جفا داشت در هِجرِ بابا، شب ناله ها داشت گریان زِ قتلش، شد عرش اعلا باد خزان زد، بر گُلسِتانم ماندند بی مادر کودکانم بارد زِ داغش، خون دیدگانم خاموش شد شمع عالم آرا گردید بی گُل، باغ نبوت از خار غم داشت، بر دل جراحت او را نمودند، بی حد اذیَّت چشم از جهان بست، اُمِّ ابیها @habibollahmoallemi
غریب در مدینه حضرت زهرا بیا حسن را بگیر در بَر بزن به سینه، که زهر نوشیده سبط اکبر زهر شَرَر به قلب مجتبی زد داغ حسن بر دل مصطفی زد شَرَر به جان جمله انبیا زد از این مصیبت، فتاده لرزه، به عرش داور غبار غم همه جهان گرفته شور و نوا کون و مکان گرفته شعله به جان قدسیان گرفته شد جگرش خون، حسن عزیز جان پیغمبر زِ عرشیان بانگ عزا بلند است زِ خاکیان واحسنا بلند است ناله زِ جمله ماسوی بلند است شال مصیبت، کرده به گردن، ساقی کوثر غلغله در ارض و سما فتاده ثُلمه به دین مصطفی فتاده مظهر حق حسن زِ پا فتاده زِ سوز سینه، طَلَب نموده، طشت زِ خواهر زهر زده بر جگرش شراره ریخت میان طشت پاره پاره کرد به طشت خواهرش نظاره به ناله می گفت، شَوَد فدایِ، تو جان خواهر دو کودک نورس غم رسیده دو غنچه ی رنگ زِ رخ پریده صورتشان تر شده زِ آب دیده به دور بابا، زنند بر سر، کنار بستر بیا به حال حسنت نظر کن خون جگر روان زِ چشم تر کن لباس ماتم و عزا به بر کن که تازه شد داغِ، های قلبت، دوباره مادر جنازه ی حسن ولی سبحان بنی امیه کرده تیر باران حسین و زینبین به آه و افغان پِیِ جنازه، خاک مصیبت، کنند بر سر چو مادرش فاطمه ی حزینه حسن غریب بود در مدینه زِ غم بزن معلمی به سینه بریز اشک و، فغان زِ سوزِ، جگر برآور @habibollahmoallemi
مسموم حسن خَبَرِ قتل برادر، بگو ای خواهر به حسین من زهر زد بر دلم آذر، بگو ای خواهر به حسین من گو حسینت را حَسَنَت مسموم جفا گشته آفتاب دین، غرقِ در گرداب بلا گشته زِ شرار دل، گُلِ رویم چون کهربا گشته چه مرا آمده بر سر، بگو ای خواهر به حسین من زِ لهیب زهر، سینه ام سوزان، جگرم خون شد آب نوشیدم، کوزه ی آب، آتش گلگون شد استخوانم سوخت، حال من یکباره دگرگون شد لرزه افتاده به پیکر، بگو ای خواهر به حسین من موسم هجران، زده زهر آتش، به سراپایم که سیه کرده، اثَرِ این سَم، همه اعضایم دل به حق بستم، سیر از این عالم دنیایم جگرم خون شده بنگر، بگو ای خواهر به حسین من وقت رفتن شد، گو حسین آید، رویِ بالینم لحظه ی آخر، بدهد تسکین، دلِ غمگینم در جمال او، دَمِ جان دادن، نور حق بینم یادگارم زِ پیمبر، بگو ای خواهر به حسین من تابَم از تن رفت، شد جهان تاریک، پیش چشمانم کارگر شد زهر، لخته لخته کرد، قلب سوزانم پاره های دل، زِ دهن ریزد، روی دامانم جان به لب آمده دیگر، بگو ای خواهر به حسین من چو حسین آمد، پاره پاره قلب برادر دید سر او بر سینه ی خود بنهاد و رویش بوسید در بغل بگرفت حسن و از سوز جگر نالید گفت ای جان برادر، حسنم ای نور دو عین من چه جفاکاری، به تو از کین، زهر جفا داده که به قلبت ای، پسر زهرا، شَرَر افتاده چه ستمکاری، به دلِ من داغِ تو بنهاده سوزد این غم دل حیدر، حسنم ای نور دو عین من خواست تا نوشَد آب، از آن کوزه زاده ی زهرا زد حسن فریاد، نَه گذارش ای زینب کبری گاه میعادت، ای حسین باشد، یوم عاشورا نوشی آب از دَمِ خنجر، ای وصیِّ من ای حسین من بعد قتلِ من، آل عصمت را تو پرستاری زِ یتیمانم کن، جان برادر تو نگهداری که دهندت در، دشت خونینِ، کربلا یاری همره آن علی اکبر، مونس جانم ای حسین من دشمنانِ دین، که به من امروز، این جفا کردند دشمنی با مکتب و با قانون خدا کردند دل عالم را، چو مُعَلِّم غرق عزا کردند قلبشان سوخته یکسر، همه گریانند به حسین من @habibollahmoallemi
پاره جگر خواهرا زینب بیا شور و شین بپا کن در عزای مجتبی با حسین نوا کن زهر کین جُعدِه زد بر دلم شراره قلبم از لهیب آن گشته پاره پاره بسته شد به روی من آه راه چاره خواهرا برو به تن جامه ی عزا کن من میان خانه ی خود ببین غریبم رنج و محنت و بلا شد دگر نصیبم سوز آتش درون کرده بی شکیبم بر سرت خاک عزا بهر مجتبی کن شعله ای فکنده زهر از درون به جانم پاره پاره ی جگر ریزد از دهانم گو حسین بیا ببین درد ناگهانم از برای او بیان شرح ماجرا کن رو بگو حسین من در بَرَم بیاید گاه جان سپردنم بر سرم بیاید مهربان برادر و یاورم بیاید یاریم در این غم و محنت و بلا کن @habibollahmoallemi
کشته ی زهر جفا خونجگر از زهر قاتل مجتبی شد دیده گریان مصطفی شد حال زینب منقلب زین ماجرا شد دیده گریان مصطفی شد تا حسن نوشید زهر از دست همسر خواند زینب را به بالین سبط اکبر گفت با خواهر زِ سوز دل برادر خون دلم از شِدَّتِ زهر جفا شد خواهرا خاک عزا زین غم به سر کن ناله کمتر زینب از سوز جگر کن رو حسینم را زِ حالم باخبر کن گو حسن مسموم زهر اشقیا شد گو به بالینم بیا بنما نظاره بین برادر را جگر شد پاره پاره زهر جُعدِه زد به قلب من شراره هر چه آمد بر سرم زآن بی وفا شد چون حسین را با خبر بنمود خواهر با شتاب آمد به بالین برادر آن گل پژمرده را بگرفت در بر دل پریشان خامس آل عبا شد با حسین فرمود بر لب جان رسیده ای حسینم موسم هجران رسیده دفتر عمر حسن پایان رسیده مجتبی را وقت دیدار خدا شد گشته چون گلبرگ رویم زعفرانی می کنم اکنون وداع زندگانی رهبری کن خلق را با مهربانی موسم رفتن از این دار فنا شد ای حسین جان جز تو من یاری ندارم کودکانم را به دستت می سپارم سرپرستی کن از این اطفال زارم چون تو را مقصد زمین کربلا شد لطف فرما بر یتیمانم برادر اشکشان را پاک کن از دیده ی تر بر به دشت کربلا همراه اکبر دیده تر مُعَلِّمی زین ماجرا شد @habibollahmoallemi
زیوَرِ عرش ای جمالت مظهر الله اکبر یا حسین وی به نامت عرش حق بگرفته زیور یا حسین ای وجود نازنینت کشتی سِلم و نجات شور عشقت کرده دلها را مُسَخَّر یا حسین بهر اجرای عدالت ای عزیز کردگار جان و سر کردی فدای دین و داور یا حسین هم به شأنت آیه ی تطهیر آمد در کتاب هم زِ تو تفسیر گردیده است کوثر یا حسین بر علیه ظلم و بیداد و ستم کردی قیام شد زِ تو زیر و زبر کاخ ستمگر یا حسین نعره ی هیهات مناالذله ات تا روز حشر کرده است از کربلا گوش جهان کَر یا حسین آبیاری کرده نخلستان دین را خون تو چون تو کی بیند جهان آزاده پرور یا حسین مکتب اسلام را دادی نجات از انحراف با شهادت این حقیقت شد مُیَسَّر یا حسین منکران وحی را رسوا نمودی در جهان زنده کردی باز آیین پیمبر یا حسین امر معروف از دم نای تو می خیزد هنوز ریشه در خون تو دارد نهی منکر یا حسین گر قیام تو نبود ای میوه ی قلب رسول راه حق روشن نمی شد بار دیگر یا حسین از مدینه تا حرم از مکه تا کرببلا سوی مقصد آمدی سنگر به سنگر یا حسین آمدی ای حجت حق سوی قربانگاه عشق نینوا شد با گل خونت مُعَطَّر یا حسین خون پاکت مکتب توحید را احیا نمود سبط احمد پور زهرا نجل حیدر یا حسین یاورانی چون زُهِیر و مسلم و حُرّ و بُرِیر عاشقانی چون حبیب بن مُظَهَّر یا حسین خود چه حالی داشتی ای مونس جان بتول چون در آغوشت گرفتی نعش اکبر یا حسین رخ نهادی بر رخ و لب بر لب خونین او گَه نهادی بر روی قلب پسر سر یا حسین آسمانها با ملائک جمله خون بگریستند بر تو و بر آن گل زیبای پَرپَر یا حسین گَه سرش را می گرفتی بر سر زانوی خویش گاه می بوسیدی آن روی زِ خون تر یا حسین گریه کردی آن زمان که قاسم نسرین عذار بر زمین افتاد از زین تکاور یا حسین تا رسیدی بر سر بالین او جان داده بود زیر سُمِّ مرکب و انبوه لشکر یا حسین صبر از صبر تو شد شرمنده آن ساعت که تو دیدی آن مظلوم را در خون شناور یا حسین می ندانم بر تو در آن دشت خونین چون گذشت تا بدیدی نعش بی دست برادر یا حسین دست بگرفتی از آن سنگین مصیبت بر کَمَر سوخت قلبت داغ عباس دلاور یا حسین وای من چون شد تو را آن دم که بگرفتی به بر قطعه قطعه پیکر فرزانه افسر یا حسین حال تو چون بود آن لحظه که با تیر ستم روی دستت داد جان لب تشنه اصغر یا حسین داغ جانسوزی که چونان تیر بر قلبت نشست بود داغ آن رَضیعِ ناز پرور یا حسین ای سراپای وجودت غرق در دریای عشق وی رضا بر آنچه از حق شد مُقَّدر یا حسین ظهر عاشورا نماز عشق بر پا داشتی با وجود تیرباران مکرَّر یا حسین زآن نماز با شکوهت ماسوی الله در عجب چون تو در دوران نزاید هیچ مادر یا حسین در فضیلت بی بدیل و در شجاعت بی نظیر رفتی از اوج فداکاری فراتر یا حسین در ره نِیلِ هدف بهر بقای دین حق با کلام خون تو دادی درس آخر یا حسین آخرین لحظه که با خون چهره گلگون ساختی پیکرت شد چاک چاک از تیغ و خنجر یا حسین گشت آب غسل تو خون گلویت ای غریب خاک صحرا شد کفن بر جسم اطهر یا حسین جن و انس و عرشیان بهر تو خون بگریستند چون تو را خاک بلا گردید بستر یا حسین رفت بر بالای نیزه چون سر نورانیت تیره از شرم رخت شد مهر خاور یا حسین کِی روا بود این ستم ها بر عزیز فاطمه داغ قتلت زد شَرَر بر جان خواهر یا حسین گر مُعَلِّم اشک خون بارد چو سیلاب از بَصَر کی شود با قطره ی خونت برابر یا حسین @habibollahmoallemi
وادی_عشق گل های پژمرده آتشی افکنده بر دل آفتاب کربلا برگ گلها سوختند از قحط آب کربلا بر فَلَک رفته صدای العطش از خیمه گاه کودکان لرزان چو بید از التهاب کربلا اهل کوفه آب را بستند بر روی حسین ثبت شد بیداد کوفی در کتاب کربلا تا به حَدّی ظلم بر آل علی بالا گرفت کاینچنین هرگز نمی آمد به خواب کربلا آه کز فرط عطش خشکیده اشک چشم ها جای آن باران خون بارد سَحابِ کربلا دسته گل های حسین از تشنگی پژمرده اند خونجگر آسیمه سر عُلیا جناب کربلا در تمام خیمه ها یک قطره آبی نیست نیست دختر زهرا به سر ریزد تراب کربلا زینب کبری به سوی خیمه ی سقا روان تا بگوید از عطش وز قحط آب کربلا ساقی لب تشنگان رو سوی نهر علقمه مشک بگرفته به دوشَش ماهتاب کربلا جمع، گِردِ خیمه ی عباس چون پروانه ها کودکان تشنه کام و دل کباب کربلا جامه ها از شدت سوز عطش بالا زده هشته جای مشکها روی تراب کربلا مشک های خالی بی آب در آغوششان اشکها بر مشک ها ریزد گلاب کربلا دید چون این حال را از کودکان تشنه لب سوخت جانش قهرمان انقلاب کربلا گر مُعَلِّم گشته مجنون زین عزای جانگداز آتش افکنده به جانش بازتاب کربلا @habibollahmoallemi
سلام بر شهیدان کربلا اَلسَّلام ای خامس آل عبا اَلسَّلام ای تشنه کام کربلا اَلسَّلام ای رهبر ایمان حسین اَلسَّلام ای سَروَرِ خوبان حسین اَلسَّلام ای شاه انس و جان حسین اَلسَّلام ای مظهر ذات خدا ای سُرورِ سینه ی خیرالبشر سید کونین امام بحر و بر ای علی مولای عالم را پسر نور چشم حضرت خیرالنسا اَلسَّلام ای پیشوای تشنه لب سرفراز ای سیّد عالی نسب منبع احسان و فیض نور رب کشته ی لب تشنه ی دشت بلا اَلسَّلام ای کشته ی راه نماز ای به میدان شهادت یکه تاز در دو عالم شهریار و سرفراز ای که می باشد خدایت خونبها اَلسَّلام ای وارث پیغمبران اَلسَّلام ای خسرو لب تشنگان وی پناه و ملجأ درماندگان زینت آغوش و دوش مصطفی جان نثار دین و احکام صلات ای شهید راه آتیت الزکات داده جان اندر لب نهر فرات خشک لب رأس تو شد از تن جدا اَلسَّلام ای نور چشمان رسول اَلسَّلام ای سَروِ بستان بتول از ازل کردی شهادت را قبول اَلسَّلام ای کشته ی راه خدا اَلسَّلام ای اکبر شیرین سخن اَلسَّلام ای یوسف گل پیرهن اَلسَّلام ای کشته ی صدپاره تن ای شبیه روی ختم الانبیا اَلسَّلام ای یاور و یار حسین ای ابوالفضل ای علمدار حسین حضرت عباس غمخوار حسین نوگل گلزار شاه اولیا اَلسَّلام ای قاسم نسرین عذار نوجوان یکه تاز نامدار سَروِ بستان ولی کردگار اَلسَّلام ای نونهال مجتبی اَلسَّلام ای اصغر ناخورده شیر در میان جان نثاران بی نظیر کس ندیده چون تو جانبازی صغیر شد گلویت پاره از تیر بلا اَلسَّلام ای جمع و انصار حسین جان نثاران فداکار حسین عاشقان کوی و دربار حسین ای شهیدان جفای اشقیا اَلسَّلام ای مُسلِم و حُرّ و زُهِیر ای حبیب و مُصعَب و قِیس و بُرِیر تشنه لب عبدالله اِبنِ عُمِیر مسلم بن عوسجه ای باوفا اَلسَّلام ای خسرو دور از وطن از سوی این دسته های سینه زن از مُعَلِّم با جمیع مرد و زن بر شهیدان غریب نینوا @habibollahmoallemi
خیمه گاه عشق در هر دلی نوای حسین است نینوا است هر جا به پا عزای حسین است کربلا است هر خیمه ای که خیزد از آن بانگ یا حسین گَرد و غبار آن به همه دردها دواست بوی بهشت می رسد از خیمه گاه عشق خاکش به چشم اهل نظر همچو توتیاست مردم به روی بال ملائک نشسته اند بنگر ببین شرافت این خیمه تا کجا است با چشم دل نگر به عزا خانه ی حسین مهدی عزیز فاطمه خود صاحب عزاست @habibollahmoallemi
قربانگاه عشق در منای دوست جان دادن خوش است غرقه خون در سجده افتادن خوش است دادن سر بر سر پیمان عشق خون چکان بر نیزه استادن خوش است با تن بی سر به قربانگاه عشق سینه را بر خاک بنهادن خوش است با کمال شوق در یک نیم روز جان هفتاد و دو تن دادن خوش است در بَرِ تیر بلای عشق دوست سینه را مردانه بُگشادن خوش است نوجوان مه جبین را تشنه کام جانب مقتل فرستادن خوش است کودک لب تشنه ی بی شیر را آب با تیر بلا دادن خوش است بی عَلَم بی دست و آب از صدر زین روی صورت با سر افتادن خوش است تشنه جان دادن لَبِ آب فرات با شهادت جاودان زادن خوش است @habibollahmoallemi
گدای حسین مرغ دلم می زند پَر به هوای حسین می بردم کو به کو شور و نوای حسین جاذبه ی عشق او داده مرا آبرو سرخوش و سرمستم از جام ولای حسین عاشق و دلخسته ام دل به حسین بسته ام کعبه ی آمال من کرب و بلای حسین هر که به دربار او دست گدایی بَرَد شامل حالش شَوَد لطف و عطای حسین زمزمه ی یا حسین می رسد از هر کران گشته به هر جا بلند باز لوای حسین سوز دل خسته را جام حسینی دواست مرهم زخم دل است اشک عزای حسین در همه ی کائنات ولوله برپا شده مُلک و مَلَک نیل پوش گشته برای حسین رایحه ی عدل و داد روح صلات و جهاد تا ابدیت دَمَد از دم نای حسین گر چه حسین شد شهید در ره دین و نماز جان جهان می شد ای کاش فدای حسین روز قیامت شود آتش دوزخ خَموش گر به به محشر فِتَد بَندِ ردای حسین در سفر کربلا، سر زِ تنش شد جدا اکبر فَرُّخ فر و ماه لقای حسین یاور و همسنگرش، ساقی و آب آورش دست و سر و جان خویش کرد فدای حسین قاسم گلگون کفن، نوگل باغ حسن خون مُطَهَّر نثار، کرد به پای حسین خون گلوی علی، بر فَلَک افشاند و گفت صفحه ی هفت آسمان گشته منای حسین گُلپَرِ خون خدا، ریخته در کربلا تا به ثُرَیّا رسید، صوت رسای حسین معلمی کن به گوش، حلقه ی این بندگی سرمه ی چشمان نما، خاک سرای حسین هر چه در ایام عمر شعر سرودی بدان نیست برابر به یک قطعه رثای حسین @habibollahmoallemi