eitaa logo
اشعار حاج حبیب الله معلمی
517 دنبال‌کننده
18 عکس
0 ویدیو
2 فایل
آدرس کانال اشعار حاج حبیب الله معلمی @habibollahmoallemi نوحه های حاج صادق آهنگران در جنگ تحمیلی: @ahangaransadegh ارتباط با ما: @abuammar_hz اشعار حاج حبیب الله معلمی: @habibollahmoallemi نوحه های کربلایی حسین فخری @fakhrihosein
مشاهده در ایتا
دانلود
مدینه بی فروغ نور مانده امشب عزیزان علی مادر ندارند آسایشی اولاد پیغمبر ندارند انسیه ی حورا به زیر خاک خفته جز خاک قبر فاطمه بستر ندارند امشب همه کون و مکان را غم گرفته ارض و سما را هاله ی ماتم گرفته زین غم دل پیغمبر خاتم گرفته آرامشی سُکُان بحر و بَر ندارند فقدان زهرا عالمین را تار کرده آفاق و موجودات را خونبار کرده مولای دین را بی کس و بی یار کرده آل علی جز دیدگان تر ندارند وجه خدا در خاک ره مستور مانده دیگر مدینه بی فروغ و نور مانده عالم به زیر ابر غم محصور مانده احباب زهرا یار غم پرور ندارند امشب چراغ بیت مولا مانده خاموش حجره زِ تسبیحات زهرا مانده خاموش سوز و گداز نیمه شبها مانده خاموش دیگر یتیمان دیده بر بستر ندارند امشب یتیمان علی با قلب خسته محزون کنار حجره ی مادر نشسته زانوی غم بگرفته در بر دل شکسته جز قلب کوچک عود بر مِجمَر ندارند اشک عزا از دیدگان افلاک ریزند عترت زِ غم بر سینه و سر خاک ریزند خونِ جگر بر چهره ی غمناک ریزند پروانه های عشق بال و پَر ندارند آلاله ی هستی خزان شد در بهاران خاموش شد نور دل شب زنده داران خون از فَلَک می بارد امشب جای باران آل علی آرامِ جان در بر ندارند حوران از این غم گیسوان خویش کندند تا بهر زهرا محمل ماتم ببندند پیغمبران عمامه ها از سر فکندند افلاکیان این ماجرا باور ندارند امشب بود صاحب زمان مهدی عزادار از غُصه فرزندان زهرا دیده خونبار معلمی با ذاکران خونین دل و زار جز اشک ماتم هدیه ی دیگر ندارند @habibollahmoallemi
آیینه ی جمال بابا علی بیا که مادر روحش کشیده تا خدا پَر از داغ مادرِ شهیده زینب زند به سینه و سر خورشید خانه گشته خاموش بر بسترش فتاده بی هوش او را بیا نما کفن پوش رفته صفای خانه دیگر زهرا حبیبه ی نبوت مظلومه از جفای امت خفته به بستر شهادت ماندی تو بی معین و یاور رفت از جهان نزار و خسته با قلب و پهلوی شکسته خار غمش به دل نشسته پژمرده نوگل پیمبر بابا علی بیا به خانه بنگر به روی گل نشانه از جورِ مَردُمِ زمانه یاس نبی شده است پَرپَر بر باغ دین خزان رسیده شب گشته تار و بی سپیده سَروِ حَرَم قدش خمیده بی جان فتاده روی بستر سَروِ بلند آل اطهار با آه و ناله ی شَرَربار دستی به سینه گه به دیوار لب بسته از سخن سُخَنوَر آیینه ی جمال یکتا مانده میان حجره تنها بر بسته دیدگان زِ دنیا معنای چشمه سار کوثر @habibollahmoallemi
مُزدِ رسالت ای مادر افسرده ام زهرا سیلی زِ دشمن خورده ام زهرا بر پهلویت زخم گران داری از ضَربِ در بر تن نشان داری بس داغ ها در دل نهان داری قلبی رئوف و مهربان داری حسرت زِ دنیا برده ام زهرا بگذار تا چون گل کنم بویت کی تازیانه زد به بازویت؟ مادر چرا نیلی شده رویت؟ جانم فدای زخم پهلویت از جور و کین آزرده ام زهرا ای بهترین الگوی انسانی تفسیر کوثر روح قرآنی بیماریت گردیده طولانی شب تا سحر با چشم گریانی زیبا گل پژمرده ام زهرا بردار سر یک لحظه از بستر بگذار بر زانویم ای مادر ام ابیها بنت پیغمبر بر زینب بی یاورت بنگر از غُصه دل آزرده ام زهرا ایذاء تو مُزدِ رسالت بود کِی این چنین رسم امامت بود؟ آزُردَنَت آیا مروت بود؟ بر تو ستم کردن محبت بود؟ سیلی زِ دشمن خورده ام زهرا برخیز بابایم علی تنهاست آثار غم در چهره اش پیداست در سینه ی پُر دَردِ او غوغاست در انتظار صحت زهراست بابای دل افسرده ام زهرا مادر تو بانویی جوان بودی رعنا تر از سَروِ روان بودی روح روان آرام جان بودی کِی این چنین قامت کمان بودی؟ لطمه به پهلو خورده ام زهرا بابم علی امشب پریشانست در آه و افغان دیده گریانست معلمی زین غم نواخوانست در ناله با یاد شهیدانست ای اشک غم نسترده ام زهرا @habibollahmoallemi
صفای خانه ی علی ای یار و غمگسار من زهرا شمع شب های تار من زهرا خورشید خانه ام شدی خاموش شد تیره روزگار من زهرا رفتی ای باغبان گلهایم نخل سبز فتاده از پایم بین بعد از تو غریب و تنهایم بُردی از دل قرار من زهرا بعد از هجران و رحلت بابا یکدم راحت ندیدی از دنیا بودی چون من در این جهان تنها رفتی زود از کنار من زهرا بی تو این خانه را صفایی نیست بهر من یار و آشنایی نیست درد هجر تو را دوایی نیست آرام قلب زار من زهرا جسم پاک تو را از این خانه دور از چشم خودی و بیگانه سوی مَدفَن بَرَم غریبانه کردی جان را نثار من زهرا جای سیلی نشانه بر رویت جانا از چه شکسته پهلویت بینم نیلی شده است بازویت بانوی گل عُذارِ من زهرا ای سَروِ بوستان پیغمبر از داغت خون شده دل حیدر در راه حق شدی چو گل پرپر باغ سبز بهار من زهرا @habibollahmoallemi
در عزای زهرا (س) ای دل شکسته زن شرر به سینه در عزای زهرا ، در عزای زهرا ای جگر بسوزی از لهیب آه و ناله های زهرا ، ناله های زهرا آن نکرده راحت وآن ندیده آرام نوبَهار عمرش شد خزان در ایام جان خود فدا کرد در بقای اسلام شد دل علی خون، از وقوع مرگِ جان گزای زهرا در همه حوادث یاور علی بود بهر اِدِّعای حق دمی نیاسود قلب نازنینش جور و کینه فرسود می رسد هنوز از بین درب و دیوار وای وای زهرا کس چنین مصیبت چون علی ندیده خار محنت و غم بر دلم خلیده شام خانه ی من مانده بی سپیده منزلم ندارد لطف و روشنایی بی لقای زهرا ای یگانه بانو بس بلا کشیدی روز راحتی در این جهان ندیدی ناگهان به خاک تیره آرمیدی چون علی ببیند حجره را که خالی مانده جای زهرا شب شَوَم شباهنگ بر سر مزارت تَر کند سرشکم خاک رهگذارت چون به یادم آید درد بی شُمارت اشک غم بریزم درد دل بگویم با خدای زهرا آتش ستم سوخت درب آشیانت غاصبان شکستند صدر و استخوانت در حضور بابا بردی ارمغانت تا پدر ببیند صورت کبود و ماجرای زهرا خوب از پیمبر احترام کردند در اذُیت تو اهتمام کردند خواب را به چشم تو حرام کردند این جفا و بیداد وین چنین ستم بود کِی سزای زهرا؟ ای نماز شب خوان در همه لیالی گنجه ی وقار و عصمت تعالی با خدا تو را بود سوز و شور و حالی جمله ی ملائک هم نوای زهرا در عزای زهرا داغ مرگ زهرا قلب انس و جان سوخت این غم و مصیبت جان عرشیان سوخت هم معلمی را مغز استخوان سوخت ناله ی جگر سوز برکشد زِ سینه از برای زهرا @habibollahmoallemi
اشک عزا بر مزار زهرا بگذار زینب، جان بابا، خون بِگِریَم با سوز دل، بر قبر زهرا، خون بِگِریَم بر بضعه ی مظلومه ی ختم النبیین بر غُربَتِ اُمِّ ابیها خون بِگِریَم بگذار بر خاک مزارش سر گُذارم هی برکشم از سینه آوا خون بِگِریَم بگذار تا بر پاره ی قلب پیمبر اشک عزا ریزم چو دریا خون بِگِریَم بگذار تا با یاد آن پهلو شکسته بر بی وفایی های دنیا خون بِگِریَم سازم مجسم روی سیلی خورده اش را بر آن گل خوشبوی زیبا خون بِگِریَم بگذار تا بر قبر بی شمع و چراغش با ساکنان آسمانها خون بِگِریَم بر همدم و بر مونس تنهایی خویش افسرده دل تنهای تنها خون بِگِریَم گِردِ مزارش در شب شام غریبان چون شمع سوزان اُفتَم از پا خون بِگِریَم همناله گردم با همه اهل سماوات با حاملان عرش اعلا خون بگریم بر فاطمه آن بانوی راحت ندیده بر آیه ی تطهیر و طاها خون بِگِریَم با مصطفی و با خدیجه مادر او با مریم و حوا و سارا خون بِگِریَم با جمله ی پیغمبران از بَدوِ خلقت با آدم و موسی و عیسی خون بِگِریَم با مُمکِنات و دستگاه آفرینش از داغ آن بانوی والا خون بِگِریَم جز ذات حق کس آگه از حال علی نیست بگذار تا با خون دلها خون بِگِریَم زهرا که زخم سینه پنهان از علی داشت باید به این الگوی تقوا خون بِگِریَم مُزدِ رسالت آه شد آزار عترت از کینه ی دیرین اعدا خون بِگِریَم دور از بَرِ نامحرمان در این دل شب جان علی تا هست برجا خون بِگِریَم باشد سزا کز دیده ریزم خون به دفتر بر سینه ی مجروح زهرا خون بِگِریَم معلمی بر جده ی سادات باید زین ماتم و اندوه عظمی خون بِگِریَم @habibollahmoallemi
پرستار کوچک جانم فدای غُربَتَت، مظلومه مادر فاطمه تا کِی چنین بینم تو را، بر روی بستر فاطمه؟ مادر نشسته بر رُخَت گَردِ ملال و رنج و غم از چهره ی نورانیت پیداست آثار اِلَم بر دختر پیغمبرش کی کرده در دوران ستم؟ هرگز ندارد اُمَّتی این ظلم باور فاطمه آرامِ جان بیماریت، گردیده طولانی چرا؟ با قلب کوچک می کنم، هر نیمه شب بهرت دعا با حالت افسردگی، خواهم زِ درگاه خدا شاید به لطف حق شَوَد، حال تو بهتر فاطمه مادر پس از جَدَّم دگر، یک تن نیامد یاریت نامد کسی تا بنگرد، این حالت بیماریت کو آنکه گوید تسلیت، یا خود دهد دلداریت؟ جای عیادت کوفتند، بر پهلویَت در فاطمه رخصت بده مادر مرا، تا یار و غمخوارت شوم پروانه ای پَر سوخته، بر شمع رخسارت شوم با جان و دل هنگام بیماری پرستارت شوم بر زانوی زینب گذار، این نازنین سر فاطمه دانم زِ جور اشقیا، آسیب دیده بازویت اشک مصیبت ریزم ای، مادر به روی نیکویت بگذار تا با خون دل، مرهم نَهَم بر پهلویت زیرا ندارد مرهمی، جز اشک دختر فاطمه تو حَقِّ خود را خواستی، سیلی زدند بر روی تو در یاری مولا علی، آزرده شد بازوی تو از دیده خونِ دل روان، بر چهره ی نیکوی تو گردیده مهتابی چرا، این روی اَنوَر فاطمه؟ بردار سر از بسترت، حالِ یتیمانت ببین نالان حسن گریان حسین، افسرده حال و دل غمین با اشک و آه و سوز دل، سایند بر پایت جبین بر سینه ی پُر درد تو، ریزند گوهر فاطمه مادر تو را جَدَّم نبی اُمِّ ابیها خوانده است محبوبه ی ذات خدا، بانوی عقبا خوانده است هم بضعه منی و هم، ناموس کبری خوانده است نامردمان چون گل تو را، کردند پَرپَر فاطمه از کینه ی اعدای دین، جان و تنت آزرده شد رخسار گلفامت زِ درد و رنج و غم پژمرده شد در نوبهار زندگی، مادر دلت افسرده شد اشک مُعَلِّمی زِ غم ریزد به دفتر فاطمه @habibollahmoallemi
نور رسالت نخل امیدم افتاده از پا بر روی دوشم تابوت زهرا نور رسالت از خانه ی من رفت و علی ماند تنهای تنها زهرا نه تنها، غمخوار من بود بعد از پیامبر، خود یار من بود محرم به راز و، اسرار من بود با رنج و غم رفت، از دار دنیا داغی به دل از، نامحرمان داشت از زخم پهلو، بر تن نشان داشت تا لحظه ی مرگ، از من نهان داشت با خون دل شد، مهمان بابا آتش زدند درب خانه ام را کشتند جانِ، جانانه ام را ویرانه کردند، کاشانه ام را گریان به حالِ، من آسمانها بر روی زهرا، سیلی گشودند خَطِّ فدک را، از وی ربودند حق علی را، ضایع نمودند اجماع بیداد، کردند برپا از خانه ی من، لطف و صفا رفت محبوبه ی ذات کبریا رفت بنت پیمبر، خیرالنسا رفت ای وامصیبت، زین داغ عظمی پیمان خُم را، دونان شکستند بر مسند پیغمبر نشستند دست علی را، با خُدعِه بستند بیداد کردند، بر آل طاها زهرای من در، دل عقده ها داشت بر تن نشان از، جور و جفا داشت در هِجرِ بابا، شب ناله ها داشت گریان زِ قتلش، شد عرش اعلا باد خزان زد، بر گُلسِتانم ماندند بی مادر کودکانم بارد زِ داغش، خون دیدگانم خاموش شد شمع عالم آرا گردید بی گُل، باغ نبوت از خار غم داشت، بر دل جراحت او را نمودند، بی حد اذیَّت چشم از جهان بست، اُمِّ ابیها @habibollahmoallemi
غریب در مدینه حضرت زهرا بیا حسن را بگیر در بَر بزن به سینه، که زهر نوشیده سبط اکبر زهر شَرَر به قلب مجتبی زد داغ حسن بر دل مصطفی زد شَرَر به جان جمله انبیا زد از این مصیبت، فتاده لرزه، به عرش داور غبار غم همه جهان گرفته شور و نوا کون و مکان گرفته شعله به جان قدسیان گرفته شد جگرش خون، حسن عزیز جان پیغمبر زِ عرشیان بانگ عزا بلند است زِ خاکیان واحسنا بلند است ناله زِ جمله ماسوی بلند است شال مصیبت، کرده به گردن، ساقی کوثر غلغله در ارض و سما فتاده ثُلمه به دین مصطفی فتاده مظهر حق حسن زِ پا فتاده زِ سوز سینه، طَلَب نموده، طشت زِ خواهر زهر زده بر جگرش شراره ریخت میان طشت پاره پاره کرد به طشت خواهرش نظاره به ناله می گفت، شَوَد فدایِ، تو جان خواهر دو کودک نورس غم رسیده دو غنچه ی رنگ زِ رخ پریده صورتشان تر شده زِ آب دیده به دور بابا، زنند بر سر، کنار بستر بیا به حال حسنت نظر کن خون جگر روان زِ چشم تر کن لباس ماتم و عزا به بر کن که تازه شد داغِ، های قلبت، دوباره مادر جنازه ی حسن ولی سبحان بنی امیه کرده تیر باران حسین و زینبین به آه و افغان پِیِ جنازه، خاک مصیبت، کنند بر سر چو مادرش فاطمه ی حزینه حسن غریب بود در مدینه زِ غم بزن معلمی به سینه بریز اشک و، فغان زِ سوزِ، جگر برآور @habibollahmoallemi
مسموم حسن خَبَرِ قتل برادر، بگو ای خواهر به حسین من زهر زد بر دلم آذر، بگو ای خواهر به حسین من گو حسینت را حَسَنَت مسموم جفا گشته آفتاب دین، غرقِ در گرداب بلا گشته زِ شرار دل، گُلِ رویم چون کهربا گشته چه مرا آمده بر سر، بگو ای خواهر به حسین من زِ لهیب زهر، سینه ام سوزان، جگرم خون شد آب نوشیدم، کوزه ی آب، آتش گلگون شد استخوانم سوخت، حال من یکباره دگرگون شد لرزه افتاده به پیکر، بگو ای خواهر به حسین من موسم هجران، زده زهر آتش، به سراپایم که سیه کرده، اثَرِ این سَم، همه اعضایم دل به حق بستم، سیر از این عالم دنیایم جگرم خون شده بنگر، بگو ای خواهر به حسین من وقت رفتن شد، گو حسین آید، رویِ بالینم لحظه ی آخر، بدهد تسکین، دلِ غمگینم در جمال او، دَمِ جان دادن، نور حق بینم یادگارم زِ پیمبر، بگو ای خواهر به حسین من تابَم از تن رفت، شد جهان تاریک، پیش چشمانم کارگر شد زهر، لخته لخته کرد، قلب سوزانم پاره های دل، زِ دهن ریزد، روی دامانم جان به لب آمده دیگر، بگو ای خواهر به حسین من چو حسین آمد، پاره پاره قلب برادر دید سر او بر سینه ی خود بنهاد و رویش بوسید در بغل بگرفت حسن و از سوز جگر نالید گفت ای جان برادر، حسنم ای نور دو عین من چه جفاکاری، به تو از کین، زهر جفا داده که به قلبت ای، پسر زهرا، شَرَر افتاده چه ستمکاری، به دلِ من داغِ تو بنهاده سوزد این غم دل حیدر، حسنم ای نور دو عین من خواست تا نوشَد آب، از آن کوزه زاده ی زهرا زد حسن فریاد، نَه گذارش ای زینب کبری گاه میعادت، ای حسین باشد، یوم عاشورا نوشی آب از دَمِ خنجر، ای وصیِّ من ای حسین من بعد قتلِ من، آل عصمت را تو پرستاری زِ یتیمانم کن، جان برادر تو نگهداری که دهندت در، دشت خونینِ، کربلا یاری همره آن علی اکبر، مونس جانم ای حسین من دشمنانِ دین، که به من امروز، این جفا کردند دشمنی با مکتب و با قانون خدا کردند دل عالم را، چو مُعَلِّم غرق عزا کردند قلبشان سوخته یکسر، همه گریانند به حسین من @habibollahmoallemi
پاره جگر خواهرا زینب بیا شور و شین بپا کن در عزای مجتبی با حسین نوا کن زهر کین جُعدِه زد بر دلم شراره قلبم از لهیب آن گشته پاره پاره بسته شد به روی من آه راه چاره خواهرا برو به تن جامه ی عزا کن من میان خانه ی خود ببین غریبم رنج و محنت و بلا شد دگر نصیبم سوز آتش درون کرده بی شکیبم بر سرت خاک عزا بهر مجتبی کن شعله ای فکنده زهر از درون به جانم پاره پاره ی جگر ریزد از دهانم گو حسین بیا ببین درد ناگهانم از برای او بیان شرح ماجرا کن رو بگو حسین من در بَرَم بیاید گاه جان سپردنم بر سرم بیاید مهربان برادر و یاورم بیاید یاریم در این غم و محنت و بلا کن @habibollahmoallemi
کشته ی زهر جفا خونجگر از زهر قاتل مجتبی شد دیده گریان مصطفی شد حال زینب منقلب زین ماجرا شد دیده گریان مصطفی شد تا حسن نوشید زهر از دست همسر خواند زینب را به بالین سبط اکبر گفت با خواهر زِ سوز دل برادر خون دلم از شِدَّتِ زهر جفا شد خواهرا خاک عزا زین غم به سر کن ناله کمتر زینب از سوز جگر کن رو حسینم را زِ حالم باخبر کن گو حسن مسموم زهر اشقیا شد گو به بالینم بیا بنما نظاره بین برادر را جگر شد پاره پاره زهر جُعدِه زد به قلب من شراره هر چه آمد بر سرم زآن بی وفا شد چون حسین را با خبر بنمود خواهر با شتاب آمد به بالین برادر آن گل پژمرده را بگرفت در بر دل پریشان خامس آل عبا شد با حسین فرمود بر لب جان رسیده ای حسینم موسم هجران رسیده دفتر عمر حسن پایان رسیده مجتبی را وقت دیدار خدا شد گشته چون گلبرگ رویم زعفرانی می کنم اکنون وداع زندگانی رهبری کن خلق را با مهربانی موسم رفتن از این دار فنا شد ای حسین جان جز تو من یاری ندارم کودکانم را به دستت می سپارم سرپرستی کن از این اطفال زارم چون تو را مقصد زمین کربلا شد لطف فرما بر یتیمانم برادر اشکشان را پاک کن از دیده ی تر بر به دشت کربلا همراه اکبر دیده تر مُعَلِّمی زین ماجرا شد @habibollahmoallemi
زیوَرِ عرش ای جمالت مظهر الله اکبر یا حسین وی به نامت عرش حق بگرفته زیور یا حسین ای وجود نازنینت کشتی سِلم و نجات شور عشقت کرده دلها را مُسَخَّر یا حسین بهر اجرای عدالت ای عزیز کردگار جان و سر کردی فدای دین و داور یا حسین هم به شأنت آیه ی تطهیر آمد در کتاب هم زِ تو تفسیر گردیده است کوثر یا حسین بر علیه ظلم و بیداد و ستم کردی قیام شد زِ تو زیر و زبر کاخ ستمگر یا حسین نعره ی هیهات مناالذله ات تا روز حشر کرده است از کربلا گوش جهان کَر یا حسین آبیاری کرده نخلستان دین را خون تو چون تو کی بیند جهان آزاده پرور یا حسین مکتب اسلام را دادی نجات از انحراف با شهادت این حقیقت شد مُیَسَّر یا حسین منکران وحی را رسوا نمودی در جهان زنده کردی باز آیین پیمبر یا حسین امر معروف از دم نای تو می خیزد هنوز ریشه در خون تو دارد نهی منکر یا حسین گر قیام تو نبود ای میوه ی قلب رسول راه حق روشن نمی شد بار دیگر یا حسین از مدینه تا حرم از مکه تا کرببلا سوی مقصد آمدی سنگر به سنگر یا حسین آمدی ای حجت حق سوی قربانگاه عشق نینوا شد با گل خونت مُعَطَّر یا حسین خون پاکت مکتب توحید را احیا نمود سبط احمد پور زهرا نجل حیدر یا حسین یاورانی چون زُهِیر و مسلم و حُرّ و بُرِیر عاشقانی چون حبیب بن مُظَهَّر یا حسین خود چه حالی داشتی ای مونس جان بتول چون در آغوشت گرفتی نعش اکبر یا حسین رخ نهادی بر رخ و لب بر لب خونین او گَه نهادی بر روی قلب پسر سر یا حسین آسمانها با ملائک جمله خون بگریستند بر تو و بر آن گل زیبای پَرپَر یا حسین گَه سرش را می گرفتی بر سر زانوی خویش گاه می بوسیدی آن روی زِ خون تر یا حسین گریه کردی آن زمان که قاسم نسرین عذار بر زمین افتاد از زین تکاور یا حسین تا رسیدی بر سر بالین او جان داده بود زیر سُمِّ مرکب و انبوه لشکر یا حسین صبر از صبر تو شد شرمنده آن ساعت که تو دیدی آن مظلوم را در خون شناور یا حسین می ندانم بر تو در آن دشت خونین چون گذشت تا بدیدی نعش بی دست برادر یا حسین دست بگرفتی از آن سنگین مصیبت بر کَمَر سوخت قلبت داغ عباس دلاور یا حسین وای من چون شد تو را آن دم که بگرفتی به بر قطعه قطعه پیکر فرزانه افسر یا حسین حال تو چون بود آن لحظه که با تیر ستم روی دستت داد جان لب تشنه اصغر یا حسین داغ جانسوزی که چونان تیر بر قلبت نشست بود داغ آن رَضیعِ ناز پرور یا حسین ای سراپای وجودت غرق در دریای عشق وی رضا بر آنچه از حق شد مُقَّدر یا حسین ظهر عاشورا نماز عشق بر پا داشتی با وجود تیرباران مکرَّر یا حسین زآن نماز با شکوهت ماسوی الله در عجب چون تو در دوران نزاید هیچ مادر یا حسین در فضیلت بی بدیل و در شجاعت بی نظیر رفتی از اوج فداکاری فراتر یا حسین در ره نِیلِ هدف بهر بقای دین حق با کلام خون تو دادی درس آخر یا حسین آخرین لحظه که با خون چهره گلگون ساختی پیکرت شد چاک چاک از تیغ و خنجر یا حسین گشت آب غسل تو خون گلویت ای غریب خاک صحرا شد کفن بر جسم اطهر یا حسین جن و انس و عرشیان بهر تو خون بگریستند چون تو را خاک بلا گردید بستر یا حسین رفت بر بالای نیزه چون سر نورانیت تیره از شرم رخت شد مهر خاور یا حسین کِی روا بود این ستم ها بر عزیز فاطمه داغ قتلت زد شَرَر بر جان خواهر یا حسین گر مُعَلِّم اشک خون بارد چو سیلاب از بَصَر کی شود با قطره ی خونت برابر یا حسین @habibollahmoallemi
وادی_عشق گل های پژمرده آتشی افکنده بر دل آفتاب کربلا برگ گلها سوختند از قحط آب کربلا بر فَلَک رفته صدای العطش از خیمه گاه کودکان لرزان چو بید از التهاب کربلا اهل کوفه آب را بستند بر روی حسین ثبت شد بیداد کوفی در کتاب کربلا تا به حَدّی ظلم بر آل علی بالا گرفت کاینچنین هرگز نمی آمد به خواب کربلا آه کز فرط عطش خشکیده اشک چشم ها جای آن باران خون بارد سَحابِ کربلا دسته گل های حسین از تشنگی پژمرده اند خونجگر آسیمه سر عُلیا جناب کربلا در تمام خیمه ها یک قطره آبی نیست نیست دختر زهرا به سر ریزد تراب کربلا زینب کبری به سوی خیمه ی سقا روان تا بگوید از عطش وز قحط آب کربلا ساقی لب تشنگان رو سوی نهر علقمه مشک بگرفته به دوشَش ماهتاب کربلا جمع، گِردِ خیمه ی عباس چون پروانه ها کودکان تشنه کام و دل کباب کربلا جامه ها از شدت سوز عطش بالا زده هشته جای مشکها روی تراب کربلا مشک های خالی بی آب در آغوششان اشکها بر مشک ها ریزد گلاب کربلا دید چون این حال را از کودکان تشنه لب سوخت جانش قهرمان انقلاب کربلا گر مُعَلِّم گشته مجنون زین عزای جانگداز آتش افکنده به جانش بازتاب کربلا @habibollahmoallemi
سلام بر شهیدان کربلا اَلسَّلام ای خامس آل عبا اَلسَّلام ای تشنه کام کربلا اَلسَّلام ای رهبر ایمان حسین اَلسَّلام ای سَروَرِ خوبان حسین اَلسَّلام ای شاه انس و جان حسین اَلسَّلام ای مظهر ذات خدا ای سُرورِ سینه ی خیرالبشر سید کونین امام بحر و بر ای علی مولای عالم را پسر نور چشم حضرت خیرالنسا اَلسَّلام ای پیشوای تشنه لب سرفراز ای سیّد عالی نسب منبع احسان و فیض نور رب کشته ی لب تشنه ی دشت بلا اَلسَّلام ای کشته ی راه نماز ای به میدان شهادت یکه تاز در دو عالم شهریار و سرفراز ای که می باشد خدایت خونبها اَلسَّلام ای وارث پیغمبران اَلسَّلام ای خسرو لب تشنگان وی پناه و ملجأ درماندگان زینت آغوش و دوش مصطفی جان نثار دین و احکام صلات ای شهید راه آتیت الزکات داده جان اندر لب نهر فرات خشک لب رأس تو شد از تن جدا اَلسَّلام ای نور چشمان رسول اَلسَّلام ای سَروِ بستان بتول از ازل کردی شهادت را قبول اَلسَّلام ای کشته ی راه خدا اَلسَّلام ای اکبر شیرین سخن اَلسَّلام ای یوسف گل پیرهن اَلسَّلام ای کشته ی صدپاره تن ای شبیه روی ختم الانبیا اَلسَّلام ای یاور و یار حسین ای ابوالفضل ای علمدار حسین حضرت عباس غمخوار حسین نوگل گلزار شاه اولیا اَلسَّلام ای قاسم نسرین عذار نوجوان یکه تاز نامدار سَروِ بستان ولی کردگار اَلسَّلام ای نونهال مجتبی اَلسَّلام ای اصغر ناخورده شیر در میان جان نثاران بی نظیر کس ندیده چون تو جانبازی صغیر شد گلویت پاره از تیر بلا اَلسَّلام ای جمع و انصار حسین جان نثاران فداکار حسین عاشقان کوی و دربار حسین ای شهیدان جفای اشقیا اَلسَّلام ای مُسلِم و حُرّ و زُهِیر ای حبیب و مُصعَب و قِیس و بُرِیر تشنه لب عبدالله اِبنِ عُمِیر مسلم بن عوسجه ای باوفا اَلسَّلام ای خسرو دور از وطن از سوی این دسته های سینه زن از مُعَلِّم با جمیع مرد و زن بر شهیدان غریب نینوا @habibollahmoallemi
خیمه گاه عشق در هر دلی نوای حسین است نینوا است هر جا به پا عزای حسین است کربلا است هر خیمه ای که خیزد از آن بانگ یا حسین گَرد و غبار آن به همه دردها دواست بوی بهشت می رسد از خیمه گاه عشق خاکش به چشم اهل نظر همچو توتیاست مردم به روی بال ملائک نشسته اند بنگر ببین شرافت این خیمه تا کجا است با چشم دل نگر به عزا خانه ی حسین مهدی عزیز فاطمه خود صاحب عزاست @habibollahmoallemi
قربانگاه عشق در منای دوست جان دادن خوش است غرقه خون در سجده افتادن خوش است دادن سر بر سر پیمان عشق خون چکان بر نیزه استادن خوش است با تن بی سر به قربانگاه عشق سینه را بر خاک بنهادن خوش است با کمال شوق در یک نیم روز جان هفتاد و دو تن دادن خوش است در بَرِ تیر بلای عشق دوست سینه را مردانه بُگشادن خوش است نوجوان مه جبین را تشنه کام جانب مقتل فرستادن خوش است کودک لب تشنه ی بی شیر را آب با تیر بلا دادن خوش است بی عَلَم بی دست و آب از صدر زین روی صورت با سر افتادن خوش است تشنه جان دادن لَبِ آب فرات با شهادت جاودان زادن خوش است @habibollahmoallemi
گدای حسین مرغ دلم می زند پَر به هوای حسین می بردم کو به کو شور و نوای حسین جاذبه ی عشق او داده مرا آبرو سرخوش و سرمستم از جام ولای حسین عاشق و دلخسته ام دل به حسین بسته ام کعبه ی آمال من کرب و بلای حسین هر که به دربار او دست گدایی بَرَد شامل حالش شَوَد لطف و عطای حسین زمزمه ی یا حسین می رسد از هر کران گشته به هر جا بلند باز لوای حسین سوز دل خسته را جام حسینی دواست مرهم زخم دل است اشک عزای حسین در همه ی کائنات ولوله برپا شده مُلک و مَلَک نیل پوش گشته برای حسین رایحه ی عدل و داد روح صلات و جهاد تا ابدیت دَمَد از دم نای حسین گر چه حسین شد شهید در ره دین و نماز جان جهان می شد ای کاش فدای حسین روز قیامت شود آتش دوزخ خَموش گر به به محشر فِتَد بَندِ ردای حسین در سفر کربلا، سر زِ تنش شد جدا اکبر فَرُّخ فر و ماه لقای حسین یاور و همسنگرش، ساقی و آب آورش دست و سر و جان خویش کرد فدای حسین قاسم گلگون کفن، نوگل باغ حسن خون مُطَهَّر نثار، کرد به پای حسین خون گلوی علی، بر فَلَک افشاند و گفت صفحه ی هفت آسمان گشته منای حسین گُلپَرِ خون خدا، ریخته در کربلا تا به ثُرَیّا رسید، صوت رسای حسین معلمی کن به گوش، حلقه ی این بندگی سرمه ی چشمان نما، خاک سرای حسین هر چه در ایام عمر شعر سرودی بدان نیست برابر به یک قطعه رثای حسین @habibollahmoallemi
وادی عشق وادی عشقم، دیار کربلاست ساربان آهسته ران کوی جانان جلوه گاه کبریاست ساربان آهسته ران این مکان باشد تجلیگاه عشق ابتدای راه عشق خاک پاکش روح بخش و جان فزاست ساربان آهسته ران قافله سالار این وادی منم کاروان عشق را هادی منم روح عدل و نور آزادی منم این دیار جان نثاران خداست ساربان آهسته ران حق در اینجا هدیه ی جان می خرد گُلپَرِ خون شهیدان می خرد بهترین ها بهر قربان می خرد مقصد قربانیم در این مناست ساربان آهسته ران کربلا سرمنزل عشق است و شور رهسپاران شهادت در سُرور می کنند اینجا زِ موج خون عبور غرقه خون دیدار با جانان رواست ساربان آهسته ران استوارم بر سر پیمان دوست باید اینجا جان کنم قربان دوست با شهادت می بَرَم فرمان دوست طالبم مطلوب من در نینواست ساربان آهسته ران این عزیزانی که یاران مَنَند پاکبازان جان نثاران مَنَند در ره حق پِی سپاران مَنَند هر که را بینی مهیای فداست ساربان آهسته ران همرهم جان برکفان آورده ام کودک و پیر و جوان آورده ام شیرخواری ارمغان آورده ام در بقای دین فدا گشتن سزاست ساربان آهسته ران می کُنَم اینجا علی اکبر فدا قاسم و عباس نام آور فدا کودک معصوم علی اصغر فدا دین بپا با بذل خون اولیاست ساربان آهسته ران کرده ام بهر بقای دین قیام نِی برای حب دنیا و مقام می دهم اسلام را با خون قوام تا قیامت پرچم سُرخَم بپاست ساربان آهسته ران آمدم بیرون من از بیت الحرام تا بجا باشد حرم را احترام خصم دین خونم نریزد در مَقام کربلایم کعبه ی اهل ولاست ساربان آهسته ران یا حسین جان امت ایران ببین در برائت از گروه مشرکین خونشان را ریخته دشمن بر زمین خود نگفت این وادی امن خداست ساربان آهسته ران زاده ی سفیان مسلمان می کشد در جوار کعبه مهمان می کشد حُکمِ حق آیات قرآن می کشد کشتن زوار کعبه کی رواست ساربان آهسته ران خون دل ریزد چو ابر نوبهار از سر مژگان معلم زار زار می سراید نوحه در لیل و نهار همنوا با راهیان کربلاست ساربان آهسته ران @habibollahmoallemi
ورود به کربلا ای کربلا من حامی دین خدایم سِبطِ رسول الله و مصباح الهدایم با خط سرخ عشقبازی آشنایم با کُشته گشتن در ره قرآن رضایم من جرعه نوش باده ی بزم الستم کز جذبه ی عشق جمال دوست مستم بهر وفا بر عهد خود آماده هستم حاضر به قربانی شدن در این منایم سرباز کوی دلبر جانانه ام من پیغمبر اسلام را ریحانه ام من کامل شده در مکتب این خانه ام من فانی در آن ذاتم که باشد خونبهایم آماده ام فرمان بَرَم حکم خدا را رنگین کنم با خون زمین کربلا را بخشم تَداوُم خط سرخ انبیا را سرباز قرآن نور چشم مصطفایم همراه خود پیر و جوان آورده ام من شش ماهه ی شیرین زبان آورده ام من اهل حَرَم با کاروان آورده ام من بنیانگذار انقلاب کربلایم وقت آمده تا ظالمان را خوار سازم مستکبران را خوار و بی مقدار سازم از این ضِلالَت خلق را بیدار سازم عِزّ و شرف نقش است بر خونین لوایم آل ابوسفیان زِ حق بیگانه گشته با جاهلیت باز هم پیمانه گشته با حب جاه و زور و زر دیوانه گشته این نَنگ را از روی دین با خون زدایم با نهضتم ویران کنم کاخ ستمگر احیا نمایم سنت جدم پیامبر من غیرت اللهم حسینم پور حیدر فرزند زهرا وارث شیر خدایم هفتاد و دو قربانی آوردم من اینجا در روز عاشورا کنم هنگامه برپا با خون خود رنگین نمایم دشت و صحرا تا آسمانها خون بگریند از برایم فرمانده ی معروف حق در سنگرم من احیاگر فرمان نهی از منکرم من فرمانبر امر خدای داورم من بگذشته از جان با رضای حق رضایم تفسیر کوثر معنی عین الحیاتم آیینه دار مکتب صوم و صلاتم سرلوحه ی فرمان آتیت الزکاتم روح نمازم آفتاب اِنَّمایم با قتل من گر دین جدم پایدار است از بهر من این مرگ خونین افتخار است جام شهادت از برایم خوشگوار است در راه آیین الهی جان فدایم اینجا کُنَم قربان علی اکبرم را سازم فدا عباس، میر لشکرم را تقدیم راه حق نمایم اصغرم چشم مُعَلِّم خون بگرید در عزایم @habibollahmoallemi
تفسیر عشق من آمدم در کربلا جان هدیه ی جانان کنم تا در منای عاشقان مردان دین قربان کنم همراه خود بهر فدا پیر و جوان آورده ام بهر شهادت کودک شیرین زبان آورده ام بهر اسارت خواهران مهربان آورده ام تا عشق را تفسیر با خون فداکاران کنم من خیمه گاه عشق را از مرکز وحی خدا آورده ام برپا کنم در سرزمین نینوا تا در بَرِ ظلم و ستم فرمان حق آرم بجا کاخ ستم را بر سر مستکبران ویران کنم گر قطع گردد از بدن دست امیر لشکرم افتد اگر در خاک و خون جسم علی اکبرم گردد اگر از تن جدا در ظهر عاشورا سرم هیهات اگر سازش دمی با دشمن قرآن کنم سازند اگر این کوفیان اعوان و انصارم شهید یا در بَرَم غَلطَد به خون جسم علمدار رشید گر رأس خونینم رَوَد در مجلس شوم یزید با آن سر دور از بدن آیات حق عنوان کنم دستم اگر بُرَّد زِ تن بعد از شهادت ساربان گر جانب کوفه برند اهل و عیالم را خسان همراهشان سرهای ما بر نوک نیزه خون چکان با خطبه های زینب خود کوفه را لرزان کنم سوداگر عشق خدا سرباز کوی دلبرم این کاروان را جانب مقصود و مقصد می برم ثاراللهم وجه اللهم پور شجاع حیدرم با رزم خود در کربلا آفاق را حیران کنم بر ذات حق دل بسته ام، سِیرِ الی الله بایدم سَروِ گلستان علی آرام جان احمدم بگذشتم از جان پشت پا بر عالم دنیا زدم تا با قیامم مُضمَحِل آل ابوسفیان کنم با دوست پیمان بسته ام مستانه در روز الست خود پرچم آزادگی از ابتدا دارم به دست در مذهب و در مکتب و قاموس من نَبوَد شکست پویم طریق انبیا روشن ره انسان کنم گر با نثار خون من برپا شود دین خدا باشید بهر کُشتَنَم آماده ای شمشیرها بهر شهادت آمدم سوی دیار کربلا تا بر سر نیزه تلاوت آیه ی قرآن کنم من شیر عشق از پنجه ی ختم رُسُل نوشیده ام بهر بقای دین حق با جان و دل کوشیده ام با این هدف پیراهن عزت به تن پوشیده ام تا پرچم خونین بپا در صحنه ی دوران کنم هر کس نماید پیروی از مَشی و از گفتار من در هر مکان و هر زمان باشد مُعین و یار من نامش بماند جاودان در دفتر طومار من صد چون مُعَلِّم در دیار عشق سرگردان کنم @habibollahmoallemi
مکتب حسین من امیر کاروان انقلابم جان نثار سنت و دین و کتابم رهنمای خلق در راه ثوابم حافظ ناموس اسلام و حجابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم من به معراج شهادت یکه تازم پاسدار مکتب و صوم و نمازم عشقبازم در دو عالم سرفرازم نور چشم حضرت ختمی مآبم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم مونس مردان حق در شام تارم هم نوا با عاشق شب زنده دارم تا شهادت امر معروف است کارم نیست از اعدای دین هیچ اضطرابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم با ستمکاران دوران در جهادم نهی از منکر سِرِشته در نهادم ضد ظلم و جور و بیداد و فسادم آسمان معرفت را آفتابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم ناخدای کشتی راه نجاتم جوهر ترویج آتیت الزکاتم در جهان اسطوره ی صبر و ثباتم نوگل زهرا عزیز بوترابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم آمدم یاری دهم دین خدا را پِی سپارم خط سرخ انبیا را لاله گون سازم دیار کربلا را من ذبیح الله اعظم در کتابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم می کنم قربانی اینجا اکبرم را می دهم عباس نیکو منظرم را هدیه آوردم علی اصغرم را بهر قربانی خدا کرد انتخابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم گر لب عطشان جدا گردد سَرِ من ور به خاک و خون بیفتد پیکر من یا اسیر خصم گردد خواهر من رخ زِ میدان شهادت بر نتابم من حسینم من حسینم ، مصطفی را نور عینم آفرینت باد بانوی مسلمان با حجاب برتر و دستور قرآن پاسداری کن تو از خون شهیدان تا نباشی شرمسار از جد و بابم من حسینم من حسینم ،مصطفی را نور عینم سعی کن نامحرمی مویت نبیند رشته ی زیبای گیسویت نبیند زینتت را هم به جز شویت نبیند شرم دار از چهره ی در خون خضابم من حسینم من حسینم ، مصطفی را نور عینم باید الگوی تو باشد مادر من در شجاعت باش چونان خواهر من در ره یاری حق شو یاور من تا ببینی یاورت روز حسابم من حسینم من حسینم ، مصطفی را نور عینم هر تَجَمُّل را که می بینی رها کن قلب را روشن تو با نور دعا کن چون مُعَلِّم یاد از کرببلا کن ساز اشک دیدگانت را گُلابَم من حسینم من حسینم ،مصطفی را نور عینم @habibollahmoallemi
معلم شهادت حسین معلم شهادتم من سفینه النجاه امتم من امیر کاروان عاشقانم سِراجِ اَنوَرِ هدایتم من اختر تابنده ی مُلکِ دینم سُرورِ قلب ختم مرسلینم خصم ستمگران و ظالمینم بانی انقلاب و نهضتم من وارث علم جمله انبیایم حجت حق عزیز مصطفایم مونس جان خیره النسایم گوهر تقوا و فضیلتم من مردم کوفه در شما صفا نیست نزد شما مروت و حیا نیست بین شما حقیقت و وفا نیست مگر نَه از نسل نَبُوَّتَم من نامه برای من شما نوشتید چه بی وفا مردم بد سرشتید بذر نفاق و ظلم و کینه کشتید صاحب مسند ولایتم من مرا زِ خُدعِه سوی خویش خواندید به سمت دشت کربلا کشاندید کار مرا به جنگ خود رساندید زِ قصد شومتان به حیرتم من به روی من آب روان ببستید ستمگران قلب حسین شکستید اگر شما همی خدا پرستید کجا سزاوار اذیَّتَم من قبول ذلت از حسین نیاید تحمل ستم نمی نماید سازش با ستمگران نشاید حافظ اسلام و امامتم من لطف خدا به جمع مومنینم قهر خدا به جان ظالمینم صفای سنگر مجاهدینم صف شکن و شیر شجاعتم من نِجلِ علی قاتل مشرکینم پور شجاع میر مومنینم دست خدا بُوَد در آستینم جوهر صبر و استقامتم من اگر چه مانده ام بدون یاور دلم شکسته داغ قتل اکبر خمیده پشتم از غم برادر ولی نَه حاضر به مَذَلَّتَم من کِشَم چو ذوالفقار حیدری را دهم نشانتان دلاوری را به هم زنم بساط خودسری را مُکَمِّلِ آیه ی قدرتم من به عزم جنگ چون قَدَم گذارم نیست کسی حریف کارزارم لشکر کوفه را زِ پا درآرم نمونه ی صولت و غیرتم من لیک شده مقدر از برایم فیض شهادتی که خود رضایم مُعَلِّمی به گریه در عزایم آمده چون قبله ی حاجتم من @habibollahmoallemi
حماسه ی نبرد اباعبدالله الحسین (ع) هیهات مناالذله من وارث پیغمبرم یاری کنم دین خدا گر جدا گردد سَرَم در روز عاشورا حسین تشنه کام کربلا آماده ی پیکار شد با گروه اشقیا بنهاده پا را در رکاب چون علی مرتضی می خواند مولا این رجز دین حق را یاورم گفتا منم پرورده ی دست خیرالانبیا هستم حسین بن علی وارث شیر خدا هنگامه ای برپا کنم در زمین نینوا تا بر عدو روشن شود چیست اندر جوهرم من آمدم در کربلا دین حق احیا کنم با نهضت خونین خود ظالمین رسوا کنم از کربلا تا کوفه با سیل خون دریا کنم من حجت حق صاحب ذوالفقار حیدرم با نیزه مردان شجاع از سر زین برکنم جنگاوران را از فَرَس بر دل خاک افکنم با ضرب تیغ آبدار پشت دشمن بشکنم بیعت محال است با یزید من امام و رهبرم درس نبرد آموختم از امیرالمومنین دست یداللهی مرا باشد اندر آستین هرگز ندارم باکی از کثرت اعدای دین در زیر سُمِّ مرکبان پیکر و سر گسترم فرمود در میدان جنگ یکه تاز نینوا با لشکر دون همت و کوفیان بی حیا خوفی ندارم گر چه خود مانده ام بی اقربا لیکن دلم آتش زدید در فراق اکبرم افسوس کز داغ جوان داغ دارم بر جگر مرگ برادر ساخته از جهان سیرم دگر ور نَه نماندی از شما زنده حتی یک نفر دیگر نخواهم زندگی بعد میر لشکرم بر لشکر کوفه نمود حمله چون شیر ژیان افکند سرها بر زمین از سپاه کوفیان از لشکر دشمن بلند شد به گردون الامان گفت ابن سعد بی حیا شد چه خاکی بر سرم هر دم که جولان می نمود آن ولی کردگار در زیر سُمِّ ذوالجناح ریختی اسب و سوار حیران فَلَک از تابش و برق تیغ ذوالفقار زینب زِ آوای حسین بود مُخبِر در حرم از ضرب تیغش بی شمار کرده رو سوی عَدَم سرها زِ تن می شد جدا دست و پا می شد قلم انباشت در میدان جنگ مرد و مَرکَب روی هم چونان شجاعی در جهان نیست اندر خاطرم فریاد آه از لحظه ای کز زمین و آسمان افغان و واویلا بلند شد زِ ذرات جهان افتاد از زین بر زمین سَروَرِ لب تشنگان گفت ای خدا بودم رضا در رهت جان بِسپُرم یا رب نما قربانی آل پیغمبر قبول ایثار ما را در ره مکتب و دین رسول وقت شهادت کاش آید به بالینت بتول خواند مُعَلِّم مرثیه تا بگرید مادرم @habibollahmoallemi
شام عاشورا امشب شب جانگداز عاشوراست خاموشی خیمه ی حسین زیباست تاریک شب و سکوت و خاموشی انگیزه ی جان نثاری فرداست می گفت سخن به کاروان عشق آرام و شمرده کاروانسالار با همسفران خویش در خلوت اسرار نهفته می نمود اظهار کِی رهسپران کوی جانانه سرمنزل قُربِ کبریا اینجاست هر کس که بماند اندر این وادی فردا سرش از بدن جدا گردد عریان بدنش به خاک و خون غلطد لب تشنه شهید اشقیا گردد همراه حسین رود به قربانگاه فردا چو شَوَد در این مکان غوغاست آزاد بُوَد هر آنکه می خواهد ره گیرد و رو کند سوی هامون فرصت شمرد در این شب تاریک از جرگه ی عاشقان رود بیرون هر کس که حیات جاودان خواهد همگام حسین مقیم در این صحراست جمعی که بودند طالب دنیا از قافله بازمانده برگشتند جمع دیگری در آزمون عشق راسخ تر و آب دیده تر گشتند گفتند نمی رویم از این درگاه جایی که عزیز فاطمه تنهاست هرگز نکشیم ما زِ دامانت ای سَروَرِ سَروَرانِ عالم دست از رهبر خویش رو نگرداند آن کس که به لشکر خدا پیوست گر جان جهان شود به قربانت ای مظهر ذات کبریا اولاست ثابت قدمان کربلای عشق ماندند و مکان خویش را دیدند پروانه صفت تمام آن شب را بر محور شمع عشق چرخیدند با سوز و گداز و ناله ی العفو خوش زمزمه ای زِ خیمه ها برپاست فریاد برآرد از جگر زهرا چون سَروَرِ عاشقان زِ زین افتد افسرده کنار قتلگاه آید زین واقعه لرزه بر زمین افتد در دست مُعَلِّمی قلم گرید با یاد حسین و ظهر عاشوراست @habibollahmoallemi