خفقان رسانه ای حتی در خبرگزاری های وابسته به دولت !!!
این چند بند رو بخونید
سمیرا امیرچخماقی، دبیر سیاسی پانا، از نحوه برخورد مدیرعامل پانا با وی بخاطر انتقاد به دولت روایت کرده
@Habiliyan
هنوز شب چهلمش هم نشده. هنوز ملتهای منطقه لباس سیاه عزایشان را درنیاوردهاند. چرا با مطرح کردن مذاکره با قاتلش، حتی به شکل ضمنی و مبهم، جنایتکار را جریتر میکنید؟ تا دیر نشده شما هم مثل او مقتدرانه بگویید: «ترامپ قمارباز، من با تروریستها مذاکره نمیکنم. از امروز من حریف تو هستم»
*علی علیزادهAliz*
@Habiliyan
نظر وحید یامین پور در مورد علت سخنان عجیب ظریف در مورد مذاکره حتی بعد از ترور شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
@Habiliyan
جانباز قطع نخاعی ناصر توبهای در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردانهای لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را بر عهده داشت که در آن زمان حاج قاسم سلیمانی در سمت فرماندهی لشکر خدمت می کرد.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار والدین خود برود به همسر این جانباز زنگ می زد و می گفت: "من دو روز به خانه شما می آیم."
لباسی تهیه می کرد و به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر جانباز می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است؛ دو روز خدمت گذاری این جانباز قطع نخاعی را داشت؛ بعد به سمت خانه خودش میرفت.
تا شهید نباشی، شهید نمیشوی
بیسیمچی مدیا
@Habiliyan
امروز علی علیپور شادی گلش رو به طلبه شهید محمد حسن علیجانزاده تقدیم کرد
ضمن قدردانی از حرکت خوب آقای علیپور بخشی از وصیت نامه این شهید بزرگوار به شرح زیر است:
«هدفم از جبهه رفتن چه بود؟ این جانب برای لبیک گفتن به «هل من ناصر ینصرنی» روحالله، فرزند «حسین -علیهالسلام- ،امام خمینی بت شکن، به سوی جبهههای جنگ رهسپار شدم...» ما سالهاست که شعار میدادیم حسین جان! ما در کربلا نبودیم تا تو را یاری کنیم؛ ولی اکنون فرزند حسین -علیهالسلام- آمده و پرچم خونین حسین -علیهالسلام- را به دست گرفته و همانند حسین -علیهالسلام- شعار را تکرار کرده است. ما که ادعا میکردیم: ای کاش در روز عاشورا بودیم و در رکاب امام شمشیر میزدیم، حالا بیایید در رکاب فرزندش، خمینی -رحمهاللهعلیه- شمشیر بزنیم.»
علیجانزاده در تاريخ ۲۳ اسفند ۶۳ در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت دست یافت.
@Habiliyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 گفته بود فاطمیه بعدی نیستم ...
#سردار_دلها
@Habiliyan
سلام خدمت همه دوستان عزیز🌷
بنا داریم در این ایام به یاد حضرت صدیقه سلام الله برای افراد کم بضاعت پخت غذای نذری داشته باشیم ، منتظر کمک های شما عزیزان هستیم تا ان شاءالله سعی کنیم تا آخر این هفته حداقل یک وعده غذا تهیه بشه
🔸طبق معمول هر سؤالی هم بود با آیدی زیر در خدمتم 🌺
@arbabe_adab
🔸شماره کارت برای کمک به نام علیرضا امینی
6273811123244854
(بعد از واریز حتما پیام به ایدی بدهید)
باز هم ممنون 🌷
مرگ کوبی برایانت ستاره معروف بسکتبال آمریکا و چند نکته
🔺توی آمریکا یه هلی کوپتر ساده به علت نقص فنی بزرگترین بازیکن بستکبال رو به کام مرگ کشوند ولی ما نشنیدیم بگن ای مسئولین آمریکایی بی عرضه
🔺هیچ کس نگفت آمریکا نفرین شده و قدر مردمش رو نمیدونه جمع کنیم از آمریکا بریم
🔺کسی نگفت مرگ مشکوک برایانت و فیلمی از زمان انفجارش در دسترس نیست
🔺کسی براش جلوی سفارت آمریکا شمع روشن نکرد و دسته گل نذاشت
🔺کسی نگفت اینا فقط توی آمریکا اتفاق میفته و کشور های دیگه رو ببینید
🔺🔺بی بی سی هم نگفت برایانت بخاطر مشکلی که با دولت آمریکا داشت ( به علت سابقه بازداشت) به طور مرموز در یک سانحه هوایی کشته شد
@Habiliyan
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی:
اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچکس مصلحتر از امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین(ع) نبود
البته از نظر بعضیها درس عاشورا مذاکره...
@Habiliyan
#بخوانید
.
✅ مکاشفات شهید برونسی پشت میدان های مین «کوشک» با حضرت حضرت زهرا (س) و عبور از میدان مین
🔸صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. حول و حوش ده دقیقه گذشت .
بالاخره عبدالحسین به حرف آمد گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی می گم.گفت: خودت برو جلو. خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول.سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری.
مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم. گفت: بیست و پنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببر اون جا. وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چه کار کنن ...
با تأکید گفت: دقیق بشماری ها.
🔸... کارها را انجا شد درانتها عبدالحسین آمد و گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شما ردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا ! کجا رو بزنیم؟
🔸... و بالاخره دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم
🔸... فردا بی مقدمه پرسیدم جریان دیشب چی بود؟ طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم،م کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم.
موقعی که عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم . شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم. حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند.
🔸در همان اوضاع، یک دفعه صدای خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: فرمانده!
یعنی آن خانم، به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیری می کنیم، ناراحت نباش.
ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود. بعد من با التماس گفتم: یا فاطمه زهرا (س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمی دهید؟!
🔸فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی...
@Habiliyan
goo.gl/7RFMNg
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مگه یادم میره من بودم وچادر خاکی... 😭
🏴 شهادت حضرت فاطمهیزهرا (سلام الله علیها) به محضر صاحب الزمان تسلیت عرض میکنیم
@Habiliyan