#کودک_ارمنی
🏴شعری زیبا تقدیم به حضرت #رقیه (سلام الله علیها) به مناسبت #شهادت ایشان
ارمنی بود و ارمنی زاده،
ظرف خالی گرفت در دستش
آمد و توی صف نذری گفت:
السلام علیک یا دردانه
پچ پچی دور او براه افتاد،
عده ای خنده ، عده ای مبهوت
زیر لب دختری غضب میکرد:
مردک ارمنی دیوانه!
سرخود را گرفت پایین تر،
بغض تلخی گرفت جانش را:
من محب حسین و اولادش...
آشنایم نه اینکه بیگانه
صف دلواپسی جلو می رفت،
ارمنی در دلش چه غوغا بود
روضه خوان از رقیه بانو خواند،
از سه ساله میانه ویرانه
توی حال خودش پریشان بود،
فکر بیماری پسر در سر
ناگهان مردی از سر صف گفت:
شد تمام و نمانده یک دانه!
همه رفتند و ارمنی آمد،
باقسم با گلایه و اصرار
زد عقب هرکسی جلوآمد،
رفت با گریه آشپزخانه
یک نگاهی به دیگ خالی کرد،
گفت:باشد قبول آقاجان
من همانم ک دیگران گفتند،
مردک ارمنی دیوانه!
پای خود راگذاشت درکوچه،
دلخورازخویش و ازندامت ها
دست رد خورد بود بر قلبش،
رفت خانه چه ناامیدانه!
وسط دسته ظهر عاشورا،
پسری با صلیب بر گردن
ناگهان ویلچرش زمین افتاد
و پسر روی پاش،مردانه...
السلام علیک یادردانه....
🏴 @Habiliyan
#کودک_ارمنی
🏴شعری زیبا تقدیم به حضرت #رقیه (سلام الله علیها) به مناسبت #شهادت ایشان
ارمنی بود و ارمنی زاده،
ظرف خالی گرفت در دستش
آمد و توی صف نذری گفت:
السلام علیک یا دردانه
پچ پچی دور او براه افتاد،
عده ای خنده ، عده ای مبهوت
زیر لب دختری غضب میکرد:
مردک ارمنی دیوانه!
سرخود را گرفت پایین تر،
بغض تلخی گرفت جانش را:
من محب حسین و اولادش...
آشنایم نه اینکه بیگانه
صف دلواپسی جلو می رفت،
ارمنی در دلش چه غوغا بود
روضه خوان از رقیه بانو خواند،
از سه ساله میانه ویرانه
توی حال خودش پریشان بود،
فکر بیماری پسر در سر
ناگهان مردی از سر صف گفت:
شد تمام و نمانده یک دانه!
همه رفتند و ارمنی آمد،
باقسم با گلایه و اصرار
زد عقب هرکسی جلوآمد،
رفت با گریه آشپزخانه
یک نگاهی به دیگ خالی کرد،
گفت:باشد قبول آقاجان
من همانم ک دیگران گفتند،
مردک ارمنی دیوانه!
پای خود راگذاشت درکوچه،
دلخورازخویش و ازندامت ها
دست رد خورد بود بر قلبش،
رفت خانه چه ناامیدانه!
وسط دسته ظهر عاشورا،
پسری با صلیب بر گردن
ناگهان ویلچرش زمین افتاد
و پسر روی پاش،مردانه...
السلام علیک یادردانه....
🏴 @Habiliyan
شهدای عراقی کربلای پنج!
تصویری که این روزها در فضای مجازی #عراق مورد توجه قرار گرفته است:
#شهدای_عراقی تیپ حمزه ۹ بدر که در #عملیات_کربلای_۵ در کنار برادران ایرانی خودشان به #شهادت رسیدند...
قابل ذکر است که هزاران عراقی مقیم ایران در سالهای دفاع مقدس در کنار بسیج و سپاه و ارتش جمهوری اسلامی بر علیه رژیم صدام جنگیدند.
@Habiliyan
شورشانه
حسین قدیانی: در آستانهی محرم میخواهم یادی از #امام کنم که الحق نور جبینش انشعابی از انوار #سیدالشهدا بود! عمری است که هر #یا_حسین خود را بدهکار روح خداییم! خمینی نبود، چه حاصل از اسلام اردوغانی ما؟! آری! ما نهتنها #خون_خدا بلکه #خدا را نیز مدیون پیر جمارانیم! و این #امام_بزرگوار_ما بود که به جهانیان آموخت؛ "عالم محضر خداست"! اغراق نیست اگر بنگارم؛ "السلام علیک یا اباعبدالله" مقدمهای دارد و آن "السلام علیک یا روحالله" است! که ما #محرم و #صفر را مدیون امامیم! و این خمینی بود که #حسین را و #شهادت را به ما آموخت! درود بر خمینی؛ در هر سینهای که میزنیم، در هر اشکی که میریزیم! درود بر خمینی؛ در هر نگاه ما به خامنهای! درود بر خمینی؛ در هر نفس شجاعانهی نصرالله! درود بر خمینی؛ در هر تپش قلب ضاحیهی جنوبی! درود بر خمینی؛ در هر شهید حزبالله! درود بر خمینی؛ در هر مقاومت انصارالله! درود بر خمینی؛ در هر رکعت نماز ادواردو آنیلی! درود بر خمینی؛ در هر قنوت روسفید شیخ زکزاکی! صدها درود بر خمینی! خمینی سرمهی خدا بر چشم همت بود! و تبسم خدا بر لب خرازی بود! و اگر نبود، باکریها میمردند! بگذار فاش بگویم؛ آنکه زبان آفتابگردان را به چمران آموخت، خمینی بود! و آنکه متوسلیان را بیعصا به راه انداخت، خمینی بود! و هنوز هم جان و جهان #سرباز_خمینی است! گفت: "ما همه سرباز توییم خمینی!" پای کلاس درس عزت تو، باید هم ابرمردی چون #سیدعلی بار بیاید که روز به روز، تو را شبیهتر میشود! تو حاجقاسم را تا کربلای ۵ بردی اما شاگرداول مکتب عاشوراییات به لطف و عنایت الهی، سلیمانی را تا خود #کربلا برد! و انشاءالله تا #قدس هم میبرد! خیالت تخت خمینی! خامنهای تا تو را به همهی آرزوهایت نرساند، ولکن گریبان شیطان نیست! بنگر که چه حکیمانه، هستههای مقاومت را به کوری چشم دشمن، در همه جای منطقه هدایت میکند! اغیار میخواستند او رهبر ایران نباشد ولی فیالحال عقیق یمن هم شده خامنهای! و چه دقیق، رهبریشان میکند! درود بر تو ای خمینی که از ۳۰ سال پیش، جانشین خود را میشناختی! و این روزهایش را میدیدی! و حتم داشتی که بینیاز به حمایت خواص سیاسی، آمال مهدوی تو را جلو میبرد، از بس که #حکیم است! و از بس که حکیم بودی! درود بر خمینی؛ در هر درود بر خامنهای! یا حسین! نسلها و عصرها آمدند و رفتند تا از تبار تو، رهبرانی در همان خط سرخ عاشورا، امام ما باشند! چه کرده خدا با خون تو که رمز ظهور #مهدی_فاطمه نیز نام بلند حسین است؟! هان ای محتشم! باز این چه شورش است؟! #شورش ندیدهای! فأصبر!
#حسین_قدیانی
@gheteh26
https://www.instagram.com/p/B1zV4NZn9Sg/?igshid=15k4ej4w3lsp8
@Habiliyan
#کودک_ارمنی
🏴شعری زیبا تقدیم به حضرت #رقیه (سلام الله علیها) به مناسبت #شهادت ایشان
ارمنی بود و ارمنی زاده،
ظرف خالی گرفت در دستش
آمد و توی صف نذری گفت:
السلام علیک یا دردانه
پچ پچی دور او براه افتاد،
عده ای خنده ، عده ای مبهوت
زیر لب دختری غضب میکرد:
مردک ارمنی دیوانه!
سرخود را گرفت پایین تر،
بغض تلخی گرفت جانش را:
من محب حسین و اولادش...
آشنایم نه اینکه بیگانه
صف دلواپسی جلو می رفت،
ارمنی در دلش چه غوغا بود
روضه خوان از رقیه بانو خواند،
از سه ساله میانه ویرانه
توی حال خودش پریشان بود،
فکر بیماری پسر در سر
ناگهان مردی از سر صف گفت:
شد تمام و نمانده یک دانه!
همه رفتند و ارمنی آمد،
باقسم با گلایه و اصرار
زد عقب هرکسی جلوآمد،
رفت با گریه آشپزخانه
یک نگاهی به دیگ خالی کرد،
گفت:باشد قبول آقاجان
من همانم ک دیگران گفتند،
مردک ارمنی دیوانه!
پای خود راگذاشت درکوچه،
دلخورازخویش و ازندامت ها
دست رد خورد بود بر قلبش،
رفت خانه چه ناامیدانه!
وسط دسته ظهر عاشورا،
پسری با صلیب بر گردن
ناگهان ویلچرش زمین افتاد
و پسر روی پاش،مردانه...
السلام علیک یادردانه....
🏴 @Habiliyan
هابیلیان
روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم
🔹پنجشنبه(۹۸/۱۰/۱۲)
ساعت ۷ صبح
#دمشق
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم،
هوا ابری است و نسیم سردی میوزد
🔸ساعت ۷:۴۵ صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در #سوریه حاضرند.
🔹ساعت ۸ صبح
همه با هم صحبت میکنند. درب باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند.
هنوز در مقدمات بحث است که میگوید؛
همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!
همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت.
🔸گفت و گفت. از منشور پنجسال آینده. از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد. از شیوه تعامل با یکدیگر. از..
کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی..
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه
🔹آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد، اما #پنج_شنبه اینگونه نبود. بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
🔹ساعت ۱۱:۴۰ ظهر
زمان اذان ظهر رسید
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
🔸ساعت ۳ عصر
حدود #هفت_ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه.
مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خوردویی بیرون منتظر حاجی بود
حاجقاسم عازم #بیروت شد تا سیدحسننصرالله را ببیند.
🔸ساعت حدود ۹ شب
حاجی از #بیروت به دمشق برگشته
شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و #خداحافظی کردند.
حاجی اعلام کرد امشب عازم #عراق است و هماهنگی کنند
سکوت شد
یکی گفت؛
حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!
حاجقاسم با لبخند گفت؛
میترسین #شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد
#شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!
حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم
🔸حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت:
میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش،
#میوه_رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!
بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد؛ اینم رسیدهست، اینم رسیدهست.
🔸ساعت ۱۲ شب
هواپیما پرواز کرد
🔹ساعت ۲ صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذ نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.
راوی: ستاد لشکر فاطمیون
@Habiliyan